پنج شنبه, 09 فروردين 1403

 



چای و گفتگو

مصاحبه با رفتگر

مصاحبه با یک رفتگر
111

رفتگر 76 سال دارد. از يازده سالگي کار کرده و در حال حاضر ماهي 400 هزار تومان حقوق مي‌گيرد. در منطقه 5 تهران زندگي مي‌کند و هر شب تا صبح محدوده ميدان شهر زيبا و خيابانهاي اطرافش را جارو مي‌کشد

او شبها کار مي‌کند و روزها در مدرسه مي‌خوابد. بسيار تميز است و همه آدمها را دوست دارد.

رفتگر پير شهر ما 6 فرزند دارد که در
اردبیل زندگي مي‌کنند. آخرين فرزندش دانشجوي رشته کامپيوتر است. آرزو دارد روزي بازنشسته شود. بي توقع است، زندگي را با همه سختي هايش مي‌پذيرد و دنبال يک لقمه نان حلال است...

... پيدا کردن رفتگري که نه خانه دارد و نه شماره تلفن آن هم ساعت یازده شب کار سختي است....


نيمه شب است. سو سوي چراغ‌هاي ريز و درشت و چرخ ماشين‌هايي که هرازگاه بر پوست تيره شهر دست مي‌کشند. شهر دور از هياهو و دغدغه روز در سکوت فرو رفته. عجب خواب عميقي دارد تهران!

پيرمرد مي‌آيد؛ با قامتي خميده، مثل هر شب. مي‌آيد تا غبار از چهره شهر بگيرد و او را براي روزي ديگر آماده کند... کيسه زباله بزرگي به دست کرده و دارد راه آب را باز مي‌کند. همگام با او سر صحبت را باز مي‌کنم. انگار از خدا خواسته بود کسي پيدا شود برايش حرف بزند...

...مي گويد کارش را دوست ندارد، نگاهم به دستان چروکيده اش مي‌افتد. سخت است آدم يک عمر کاري را انجام دهد که هيچ علاقه‌اي به آن ندارد. راستي چرا پيرترين رفتگر شهرمان کارش را دوست ندارد؟

- رفتگري کار سختي است. جارو سبک است، وزني ندارد شايد در اين سن سخت تر شده. خالي کردن جوي‌ها کار سختي است. زانوانم بي طاقت شده. قدم هايم ديگر به طول و عرض خيابان نمي‌رسد.

*چند سال است کار مي‌کني؟

- از وقتي دست چپ و راستم را شناختم اما 17 سال است رفتگري مي‌کنم.از حقوق روزي هزار تومان شروع کردم تا الان که ماهي 400 هزار تومان مي‌گيرم.

* با اين مبلغ ناچيز چطور سروته زندگي را به هم مي‌رساني؟ زن و بچه ات چي؟خرج آنها ،خودت؟!!

- خدا بزرگ است. زندگي شوخي بر نمي‌دارد.آدم وقتي در قبال زن و بچه وظيفه دارد بايد کار کند. نون حلال برکت دارد، تمام نمي‌شود.

* بچه هايت کار مي‌کنند؟

- درس مي‌خوانند. کار هم مي‌کنند.

*از مردم چه انتظاري داري؟

- با انسانيت با هم رفتار کنند. به داد هم برسند. از کنار هم بي تفاوت رد نشوند. توي خيابان هم آشغال نريزند.

* بزرگترين آرزويت؟

- بازنشسته شوم.

* بيمه هستي؟

دوازده سال است دفترچه بيمه دارم اما مي‌گويند هنوز ده سال نشده که بازنشسته شوي.

* يارانه مي‌گيري؟

- بله. همه را مي‌دهم به همسرم.

* آدم تميزي هستي؟

- به پاکيزه کردن همه چيز عادت کردم. ناراحت مي‌شوم کسي زباله روي زمين بريزد. اگر آشغال روي زمين ببينم حتي اگر سر شيفت هم نباشم، آن را بر مي‌دارم.

*زباله هايت را کي مي‌گذاري بيرون؟

ـ بدم مي‌آيد زباله بماند تلنبار شود.

* نظرت در مورد ماشين‌هاي مکانيزه حمل زباله؟

- وقتي براي اولين بار ديدم، ناراحت شدم.دلشوره داشتم بيکار شوم.

* حرف آخر:

- خدا بزرگ است.

مصاحبه کننده :مهدی کاردان
نويسنده : مهدی کاردان

این کاربر 19 مطلب منتشر شده دارد.

به منظور درج نظر برای این مطلب، با نام کاربری و رمز عبور خود، وارد سایت شوید.