یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403

 



Noise and Grand hotel

Noise and Grand hotel
Whenever I go to Westgate, I stay at the Grand Hotel. In spite of its name, it is not very grand, but it is cheep, clean and comfortable. What is more I know the manager well, so I have never get into trouble of reserving a room

The fact: that I always get the same room and never fails, surprised me. It is situated at the far end of the building and overlooks a beautiful bay.
On my last visit, the manager told me that I could have my usual room, but he added apologetically that I might find it a little noisy, therefore demands for rooms were great , he told me , that the management had decided to build a new branch of it .
I did not mind this at all .It amused me to think that the dear old Grand hotel was making a determined effort to live up to its name.
During the first day I hardly noticed the noise at all. The room was a little dusty, but that was to be expected. The following afternoon, I borrowed a book from the Hotel library and went upstairs in order to read. As soon as sitting , I heard someone hammering loudly at the wall.
At first I paid no attention , but after a while I began to feel very uncomfortable .My clothes were slowly being covered with fine white powder.
Soon there was so much dust in the room that I began to coughing. The hammering was now louder than usual and bits of plaster were coming away from the walls.
It looked as though the whole building was going to fall. I went downstairs immediately to complain to the manager. We both returned to the room but everything was very quiet. As we stood there we were looking at each other.
I felt rather ashamed of myself for lifting him for nothing a sudden suddenly , hammering began again and a large brick landed on the floor. Looking up, we saw that a sharp metal tool had forced its way through the wall, making a very large hole right above my bed.




"اتاق پرماجرا"
هنگامی که به وست گیت رفتم در" گرند هتل" ساکن شدم.برعکس نامش خیلی بزرگ نیست اما ارزان "تمیزوراحت است.چه چیز بهتر از این.من مدیر ان را به خوبی می شناختم .بنا بر این هرگز مشکلی برای رفتن و رزرو یک اتاق نداشتم.
این یک واقعیت است من همیشه همان اتاق را بدست می اوردم و هرگز موفق نمی شدم غافلگیر شوم .ان در انتهای یک عمارت واقع شده ومشرف به یک خلیج زیباست.
در اخرین ملاقاتم مدیر به من گفت که من میتوانم یک اتاق معمولی داشته باشم اما با عذر خواهی اضافه کرد که من کمی سروصدا در ان کشف کرده ام.بنا بر این در خواست برای اتاقها زیاد بود .اوبه من گفت که مدیریت قصد داردکه یک شعبه ی جدید بسازد.
این فکر مرا سرگرم کرده بود که با ساختن گرند هتل قدیمی باارزش با تلاش مصمم بر اساس نامش زندگی می کند.
در طی اولین روز من به سختی متوجه سروصدا شدم .به هیچ وجه.ان اتاق کمی گردوخاکی بوداما ان قابل تصور بود.دربعداز ظهر روز بعدمن یک کتاب ازکتابخانه ی هتل قرض گرفتم.و برای خواندن به طبقه ی بالا رفتم. به محض اینکه نشستم"شنیدم که شخصی با صدای بلند باچکش به دیوار می کوبد.
در ابتدا به کارم ادامه دادم ودقت نکردم.اما بعداز مدتی خیلی احساس ناراحتی کردم.لباسهایم کم کم از پودر ریز سفید پوشیده شده بود.
طولی نکشید انجا انقدر گردوخاک بود که من شروع به سرفه کردم.صدای چکش بلند تر از همیشه بود که همواره تکه های گچ از دیوار بیرون امده بود.
گرچه به نظر می رسید که تمام ساختمان فرو ریخته است.من فورا برای شکایت به مدیریت به طبقه ی پایین رفتم.هردوی ما به طرف اتاق برگشتیم اما همه چیز خیلی ارام بود.هنگامی که ما انجا ایستاده بودیم به همدیگر نگاه کردیم.
من به خاطر اینکه او را تمام راه از پله ها برای "هیچ" بالا کشیده بودم احساس شرمندگی کردم.ناگهان دوباره صدای چکش اغاز شد ویک اجر بر روی زمین فرود امد .به بالا نگاه کردیم .دیدیم که یک ابزار فلزی تیز که از میان دیوار بیرون امده بود یک حفره ی بسیار بزرگ مستقیم بالای تختم به وجود اورده بود.
نويسنده : آیلین جلیل مژدهی

این کاربر 2 مطلب منتشر شده دارد.

به منظور درج نظر برای این مطلب، با نام کاربری و رمز عبور خود، وارد سایت شوید.