خوش آمديد,
مهمان
|
|
با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیزم جناب آقای ابراهیم عزیزیان
تحقیقات از کتاب : جامعه و فرهنگ _ گردآوری و تنظیم محسن فردرو - سهراب حمیدی - رضا یعقوبی صفحات : 139 الی 147 موضوع تحقیق : توسعه و فرهنگ _ به طور مختصر بیان می کنم موضوع اصلی تقدم و تاخر این دو کلمه است . قدرت امکان تسلط بشر به طبیعت را امروزه به پیشرفت و توسعه تعبیر می شود. واژه توسعه به معنای شکفتگی تدریجی ، بارز شدن بیشتر اجزاء و هر چیز و رشد چیزی که در نطقه مکنون است . با گذشت زمان و کسترش یافتن محیط های توسعه یافته مشکلات ناشی از توسعه نیز آشکار می گردد. ویرانی طبیعت و افزایش آلودگی های زیست محیطی ، تداوم نابرابریهای روزافزون در درون جوامع توسعه یافته و کشور های توسعه نیافته ، رواج فساد و بی بندو باریهای اخلاقی ، پیدایش بیماریهای لاعلاج ناشی از تشعشعات اتمی ، و .... این مسائل در کلیه جوامع توسعه یافته و طالب توسعه وجود دارد. عرصه تولید و مصرف جهانی ، محدودیت ذخایر مختلف انرژی و مواد اولیه و نیروی انسانی نابرابری در کشورها از مشکلات جدی توسعه است. در این زمینه سوالات متعددی مطرح می شود: امکان استفاده از منابع محدود جهان در اختیار چه گروههایی است؟ امکان مصرف تولیدات استاندارد شده در اختیار کدام جوامع است ؟ امکانات جلوگیری یاز تخریب های زیست محیطی ناشی از توسعه در اختیار کدام کشورهاست؟ امکانات ناشی از نابرابریهای اجتماعی و گسترش نظام های تامین اجتماعی در اختیار کدام کشورهاست؟ و صدها سوال مشابه دیگر بررسی آن منجر به برداشت کلی از واژه توسعه شده است. الف ) به منظور تفکیک دو نوع وسیع جامعه از یکدیگر یکی جوامع صنعتی پر رونق و دیگری همه جوامعی که عمدتا روستایی ، کشاورزی ، مصرفی و فقیرند. ب ) به منظور تشریح فرایند صنعت کستری یا نوگرایی . در مفهوم دوم توسعه چند جنبه دارد : 1 _ هیچ نظریه تکامل اجتماعی که تمامی پگهنه تاریخ انسانی را فراگیرد بستگی ندارد . 2 _ اغلب مطالب نوشته شده در این زمینه بر رشد افتصادی تاکید دارند که اساس آن رشد معرفت و مهمترین عنصر آن تسلط انسان بر طبیعت است. اهمیت و نقش دولت در ایجاد شرایط مناسب توسعه . انباشت سرمایه و مراحل آن . کیفیت نیروی انسانی و آموزشهای مورد نیاز . مراحل تکوین تکنولوژی و شرایط و عوامل آستفاده از آن . و ... با توجه به تعاریف فوق چنانچه توسعه را مقدم بر فرهنگ بدانیم ، در برنامه ریزی کلان توسعه می باید درصدد ایجاد تغییراتی در فرهنگ جامعه بود تا شرایط تحقق توسعه فراهم شود. فرهنگ مدرنسیم و نوگرایی انجام شود. اگر به توسعه مبتنی بر سنتهای اجتماعی باشد کار دشوار می شود. زیرا انتخاب عناصر هم سو و هم جهت فرهنگ با توسعه نشکل می شود. و تعارضهای جدی بین فرهنگ و توسعه رخ می نماید. چون مبداء توسعه و جهت گسترش آن از غرب شروع شده و اساس آن مبتنی بر گسترش و سلطه تفکر غربی و زندگی بر اساس این فرهنگ است که در معنا غرب زدگی در کلیه شئون زندگی انسانی محسوب می شود. به عبارت بسیار ساده : نمی توان توسعه بافت مگر آنگه بتوان غربی فکر کرد و غربی زیست _ برنامه های توسعه منشا سیاسی دارد. پس از پایان جنگ جهانی دوم بمنظور جلوگیری از نفوذ کمونسیم و تحکیم بلوک بندیهای سیاسی دوران جنگ سرد ، برنامه توسعه به صورت نسخه های از پیش تنظیم شده به کشورهای توسعه نیافته فرستاده شد ظاهرا اقتصادی و باطنا سیاسی بود عمدتا در جهت وابستگی به غرب تنظیم شد طرح مارشال از این نوع است . پس از پنجاه سال که از برنامه توسعه می گذرد پرسش اصلی این است که چنانچه توسعه اقتصادی ضروری است چه تغییراتی در فرهنگ خودی باید ایجاد شود و این تغییرات آیا به مسخ و نابودی فرهنگ می انجامد یا سبب بالندگی و توانایی آن می گردد؟ گار پذیرش عناصری از فرهنگ و تمدن غرب مانند تکنولوژی ، نظام اموزشی ، نظام اداری و ... برای دستیابی برای توسعه کافی است چرا پس از گذشت دهها سال و صرف میلیاردها تومان پول ملی کشورها همچنان مشکل باقی است؟ ممکن است پاسخ هایی مانند : عدم وجود دولتهای کارآمد ، عدم انباشت سرمایه . عدم وجود نیروی انسانی ماهر . فرار مغزها . و ... آماده باشد ولی نکته اساسی در نحوه نگرش به جهان است و عدم پذیرش و درونی شدن روح توسعه اقتصادی است. امروزه به سکولاریزم یا دنیوی شدن تغبیر شده است. پالایش و اصلاح فرهنگ ضروری است . الگوی فرهنگی مورد نیاز ما کدام است ؟ مسائل مختلف فرهنگی , اعم از برنامه ریزی و حدود آن و مساله یابی در حوزه فرهنگ و ... است اسلام که جمع میان ظاهر و باطن است . هم به زندگی دنیوی و نفسانی و هم زندگی معنوی و اخروی توجه دارد . آدابی برای زندگی این جهانی و دستوراتی برای رستگاری ان جهانی دارد. با ویژگی ها و ابزار فرهنگ و تمدن غربی می توان به تمدن غربی رسید. در واقع توسعه اقتصادی اگر اصل باشد برنامه ریزی فرهنگی زمینه ساز تحقق و تداوم آن است. توسعه اقتصادی اگر چه برای تحقق بخشیدن به مناسبات یک جامعه ضروری است اما خود ((توسعه )) فی النفسه هدف نیست . گرچه توسعه اقتصادی مقدم بر تویعه فرهنگی است اما برنامه ریزی فرهنگی و فعالیت های فرهتگی برای تحقق مناسبات مطلوب جامعه هم علت موجده و هم علت مبفیه است. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
با سلام
با توجه به شناختی که ازشما دوست عزیز داریم پیگیر دیگر مطالب ارزنده از سوی شما هستیم |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|