دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403

 



موضوع: جهانی شدن پدیده مهاجرت

جهانی شدن پدیده مهاجرت 10 سال 11 ماه ago #9323

جهانی شدن پدیده مهاجرت
عقیده برخی بر آن است که پدیده مهاجرت بر روند یکپارچگی جهان (جهانی شدن) شتاب بخشیده است. اما جای تعجب است که مهاجران، اغلب در حاشیه نظام جهانی باقی مانده اند. البته علت مهاجرت را تنها نباید در جهان سوم جستجو کرد، بلکه بیش از آن، علت مهاجرت را باید در نظم یک سویه نظام جهانی دید. با این وصف، نظریه های جهانی شدن به طور عام، ایده طرد انبوه انسانها (مهاجرت) را در بر نمی گیرند. آنها در عوض، تصویری از یک جهانی همبسته و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی منسجم در جهانی شدن ارائه می کنند و به این نکته که یکپارچگی جهانی شدن با پدیده مهاجرت در چالش است، توجهی ندارند.
کشورهای تولید کننده پناهنده و مهاجر، اغلب جهان سومی هستند، ولی مهاجران، بیشتر جزئی از فرایندی به حساب می آیند که در آن، سرمایه، اطلاعات و ایده ها آزادانه از مرزهای ملی عبور می کنند. مهاجرت انبوه، پیامد نقل مکان انسانی به سوی اقتصادهای پیشرفته است. اما پناهندگان نمی دانند که در کشورهای مهاجرپذیر حق انتخاب محدودی دارند. بین المللی شدن دولت در بافت فراملی شدن اقتصاد جهانی، از جمله عوامل جهانی است که باعث پیدایش بحرانهای پناهندگی و مهاجرت شده است. فشارهای بانک جهانی و صندوق جهانی پول برای اجرای سیاستهای اصلاحی تحت عنوان آزادسازی، قدرت محدود دولتهای جهان سوم را تحلیل می برد و به سرکوب فزاینده دولتی، درگیری فرقه ای و مهاجرت بیشتر می انجامد و در نتیجه، بخشهایی از تشکیلات دولتهای جهان سوم فرو می پاشد. به همین جهت، میلیونها نفر از آنها احساس می کنند که باید مناطق بحران را رها کنند. درست به همین دلیل است که کمیساریای عالی پناهندگان، این مناطق را مملو از انسانهای آواره توصیف می کند. به هر روی، این پدیده ریشه در ماهیت ناقص و نابرابر توسعه به سبک غربی در جهان سوم دارد.
مهاجران بندرت در جوامع میزبان جذب می شوند. آنها خود را در حاشیه حس می کنند و از یک حس ناامنی رنج می برند و همواره خود را در مقابل فرایند بازگشت به وطن یا یافتن مکان بهتری برای تبعید می بینند. برخی از آنها، سالها در اردوگاه ها منزوی اند، البته توسعه ارتباطات آنها را کمی از انزوا در آورده است. برای کسانی که از مناطق بحران جهان سوم خارج می شوند و به دنیای نیمه دائمی اما احتمالاً ناامن قدم می گذارند، مسأله حقوق بسیار اهمیت می یابد. پناهندگان در طلب حقوق خود، بیشتر به سازمانهای غیردولتی، مراجعه و انرژی فراوانی را صرف مذاکره با دیپلماتها و رایزنان سیاسی و... می کنند. آنها نسبت به فشارهای پیرامونی بسیار هوشیارند. به همین دلیل، آکسفورد چنین وضعیتی را نظم جهانی شهودی می نامد. بدین سان، پناهندگان از ماهیت ساختارها و و رویکردهای حقوقی مرتبط با پناهندگی سیاسی و... آگاه می شوند و شبکه های حقوق بشر را پیرامون خود سازمان می دهند، اما اغلب، این شبکه ها به گونه ای فعالیت می کنند که اجتماعات پناهندگان را از هم جدا و منزوی می سازند. در این وضعیت، تجربه تبعید جنبه بسیار تعارض آمیز به خود می گیرد؛ چرا که خود نوعی احساس واقعی متفاوت بودن انسان مهاجر و بومی را به وجود می آورد.
واکنش غرب بیشتر، این است که کرکره پنجره ها را پایین می کشد و مانع ورود انسانهایی می شود که زندگی در زادگاه خود و شانس یافتن منزلگاه دیگری را در این جهان از دست داده اند. آنها صرفاً به مهاجران مفید و ماهر و باسواد و سرمایه دار اجازه ورود می دهند، اما از اواسط دهه 1980 شمار متقاضیان پناهندگی سیاسی که وارد اروپا و آمریکا می شوند به شدت افزایش یافته و این امر با توجه به توسعه ارتباطات گسترش پیدا کرده است (انسانهای هواپیما سوار). غافل از این که کم نیستند کسانی که در جوامع اروپای غربی و آمریکای شمالی طرد می شوند، یا موقتاً پذیرفته و یا روانه زندان می شوند و تنها برای عده قلیلی از فعالان سیاسی پناهنده، مشاغلی وجود دارد.
با این همه، کاستلز می گوید زنجیره مهاجرت ادامه خواهد یافت؛ هر چند سیاستهای اصلی پدیدآورنده آن تغییر کرده یا معکوس شوند؛ زیرا جهان غرب به نیروی کار جهان سوم نیاز دارد. جالب است که فعالیت برای وحدت اروپا در زمانی به نقطه اوج تازه خود رسید که جریانهای مهاجرت شدت یافت. اروپا، هم برای منزوی کردن جهان سوم و هم برای وابسته کردن فرهنگی آن به خود به مهاجرین نیازمند است و این راهی برای ممانعت از اسلامی شدن اروپا نیز به شمار می رود. مهاجر پذیری اروپا، بر زاد و ولد آنها و نیز کاهش زاد و ولد در جهان سوم تأثیر می گذارد و به این وسیله، اروپا از جلب جمعیتی جهان سوم در امان خواهد ماند.
با این وصف، بر پدیده مهاجرت کنترلی دقیق وجود دارد. اتحادیه اروپا در نوامبر 1995 قرارداد بارسلونا را منعقد کرد که بر طبق آن، کشورهای عربی به کنترل روند مهاجرت به اروپا می پرداختند. در عوض، اروپایی ها در درازمدت، بودجه توسعه زیربنایی آنان را تأمین می کردند. این به معنای تبدیل شدن اروپا به یک دژ است که در آن، اروپا برای یافتن هویت یکپارچه خود بر طرد نژادی و فرهنگی پافشاری دارد؛ در حالی که فعالیت نقل و انتقال قاچاقی پناهندگان بسیار افزایش یافته است و عده ای در راه رسیدن به غرب مدرن، تا دم مرگ رفته اند. این به معنای مسدود شدن کامل مهاجرت به اروپا نیست، بلکه آنها به شیوه های مختلف به غربال متقاضیان می پردازند. چنانچه مهاجرینی نخست مفید تشخیص داده شوند اما بعدا غیر مفید بودنشان روشن شود، به عنوان خارجیان غیر قانونی یا انگل، از جوامع اروپایی رانده می شوند و در این بین گروه های افراطی ملی گرا نقش مؤثری دارند. این یعنی نژادگرایی مدرن که اساس جهانی شدن غربی را تشکیل می دهد. جهان گرایی در اروپا و سایر فرهنگهای جهانی سلطه، خود را به صورت خاص گرایی انعطاف ناپذیر متبلور ساخته است. ولی مهاجرت اجباری و غیراجباری، زاده عصر جهانی است و پیش بینی می شود به صورت یک ویژگی برجسته جهانی باقی بماند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: بهنام علمی