خوش آمديد,
مهمان
|
|
شکلگیری فرهنگ مقاومت، پیآمد اعمال قدرت فرهنگی در سیاست جهانی
از آن جا که تمدن غربی، سایر فرهنگها و تمدنهای جهان را به عنوان «غیر»، جهت کسب هویت خویش اعلام کرد. تا از این طریق بر بحرانهای معنا و هویت که سالهاست گریبان آنان را گرفته است، فائق آید، لکن این مسئله، فرهنگ مقاومتی را در عرصة جهانی به وجودآورد که حوزة سیاست جهانی را تحت تأثیر قرار داد. در آسیا، بحثی پیرامون «ارزشهای آسیایی»، آغاز شد و نخبگان تجاری و حکومتی، ایدة لیبرال را در رأس آن قرار داده و استدلال کردند که فردگرایی و پلورالیسم، عملاً موفقیت اقتصادی را نفی میکند. حتی در ایالات متحده، صدای بنیادگرایان پروتستان، علیه حکومت سکولار، سیاست لیبرال، سقط جنین، مورد توجه واقع شده و مقاومتهایی صورت گرفت. بیشترین مقاومتها در جهان اسلام از سوی برخی کشورهای اسلامی، در مواجهه با تمدن و فرهنگ غرب به وجود آمد. در ایران و برخی دیگر از کشورهای اسلامی تلاش کردند از طریق ممنوعیت تلویزیونهای ماهوارهای از اشاعة اخبار، فیلمها، نوارهای موسیقی و گسترش ارزشها، نمادها و هنجارهای غربی جلوگیری نمایند؛ از این رو به تدریج، شاهد ظهور موج اسلامگرایی جدیدی با اشکال و نحلههای گوناگون در عرصة سیاست جهانی شدیم که به طور جدی، ساختار و کارکردهای نظام بینالملل را به چالش کشید. هم چنین بحرانها، قواعد جدید و مکانیسمهای مبارزاتی نوینی در عرصة سیاست جهانی ظهور کرد که همگی، پیآمد شکلگیری فرهنگ مقاومت در مقابل هژمونی و سلطة غرب در ساحت فرهنگی و ارزشی میباشد. برخی در تلاش هستند حملة امریکا به عراق و افغانستان را در این مقوله، تجزیه و تحلیل نمایند. آنان بر این باورند که حضور امریکا در منطقة خاورمیانه به دلیل انتشار ارزشهای لیبرالی، هم چون دموکراسی، حقوق بشر، دفاع از حقوق زنان و مبارزه با تروریسم است. این مهم، از منظرهای مختلفی، قابل تحلیل است و نشان میدهد بین قدرت سخت و قدرت نرم، رابطة وثیقی وجود دارد. به طوری که هر دو در خدمت هژمونی و سلطة جهانی است. غرب برای کسب قدرت نرم تلاش میکند با ابزارهای نرم از طریق حوزة فرهنگ، هژمونی خود را با اقناع و رضایت، ایجاد نماید و در غیر این صورت با ابزاریهای سخت، سلطة خویش را جهانی کند. بنابراین، غرب دو چهرة قدرت را از طریق هژمونی فرهنگی (در ساحت قدرت نرم) و سلطه (در ساحت قدرت سخت) تعقیب میکند. فرهنگ جهانی شده، یک نظام چند فرهنگی است. این نظام هر چند در غرب شکل گرفت، لکن از چندین بعد تأثیر پذیرفت. در واقع، ایدة لیبرال تا حدودی، چند فرهنگی است. تلاش پایان ناپذیر سرمایه داران جهانی و محلی برای سرگرم نمودن مردم و فروش کالا، نقش بسیار مهمی در التقاط فرهنگی، به ویژه در مقولة لباس، هنر، فیلم، تلویزیون، غذا و … ایفا کرد. جهانی شدن، منابع مشترکی ایجاد کرد و جهان، یکسان به نظر نمیآمد. فرهنگهای قومی، مذهبی در کنار فرهنگ جهانی شده به حیات خود ادامه دادند و مقاومتهای زیادی در مقابل آن در چهارگوشه جهان شکل گرفت. محیطهای چند فرهنگی، هویتهای چندگانهای به وجود آورد. ازاین رو، نمادهای فرهنگهای موجود و منافع برخی از کسانی که براساس آن فرهنگها زندگی میکنند را مورد چالش قرار داد. مهمتر، این که تعدد فرهنگی، گرایش به این دارد که به تدریج، هویتهای چهل تکه ـ که خود موجب بحران هویت و معنا میشود ـ شکل گیرد. بنابراین، هویت و فرهنگ، دغدغة اساسی نظریه پردازان در عرصة سیاستهای جهانی شد؛ زیرا فرهنگ، هویت جامعه و فرد را مشخص میکند. براساس نظریه سازه انگاری، کنشها و رفتارهای سیاسی فرد و جامعه براساس هویت و فرهنگ آن جامعه، صورتبندی میشود. ساخت هویت در هر کشوری، به گونهای مختلف است. برای مثال، در کشوری که فرهنگ دینی، از غنای خاصی برخوردار است، هویت دینی، مبنای شکل دهی به رفتارها و کنشهای سیاسی آن کشور در عرصة سیاست داخلی و خارجی است، زیرا دین هنوز تأثیر اساسی بر فرهنگ دارد و در نتیجه میتوان گفت جهانی شدن، چشم¬اندازهای چند فرهنگی را در سراسر جهان، ترویج نمود که خود، پیآمدهای مهمی در حوزه فرهنگی، سیاست جهانی به همراه دارد. در حوزة فرهنگی، سیاست هر کشوری که با فرهنگ جهانی به ویژه فرهنگ لیبرال ـ که سلطه و هژمونی خود را بر جهان سایه افکنده است ـ به مقاومت برخیزد، به عنوان ضد انقلاب عصر جهانی، سنتی، ضد بشر و ضد توسعه معرفی میشود. مقاومت در مقابل فرهنگ لیبرال دموکراسی به مثابة خصومت نسبت به غرب تلقی میشود از آن جا که تمدن غربی به دلیل فرهنگ بیبندوباری و سرمایهداری لیبرال آن به عنوان استثمارگر و دارای بحران اخلاقی، مورد انتقاد قرار میگرفت. لکن مخالفت با جهانی شدن آن تا حد زیادی، کوته بینانه تلقی میشد. این مسئله، سیاست جهانی را تحت الشعاع قرار داد. دولتهای غربی تلاش نمودند با ابزارهای نرم قدرت به مبارزه با فرهنگ و تمدنهایی که غنا و عیار خاصی دارند ادامه دهند تا ابزارهای قدرت سخت و نرم را در اختیار خود داشته باشند. کشورهای غربی، تحت عنوان «انقلاب فرهنگی» کوشش کردند بر آموزههای فرهنگی ملل شرق و از جمله، جهان اسلام، فرهنگ و تمدن خود را برتر و آنان را وادار به پذیرش آموزههای ارزشی و هنجارهای غربی نمایند؛ زیرا هدف نهایی، جهانی نمودن ارزشهای غربی از طریق مکانیسمهای سخت و نرم قدرت بود تا از این راه، هژمونی و سلطة خویش را بر جهان تداوم بخشد. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|