جمعه, 14 ارديبهشت 1403

 



موضوع: فرهنگی موثر برهمگرایی در کشورهای فارسی زبان

فرهنگی موثر برهمگرایی در کشورهای فارسی زبان 10 سال 11 ماه ago #8240

فرهنگی مؤثر بر همگرایی در کشور های فارسی زبان
مقدمه
همگرایی منطقه ای به عنوان فرآیندی جدیدی در روابط بین الملل، به ویژه پس از جنگ دوم مطرح شد. این فرآیند امروز، آن چنان فراگیر شده است که کشورهای مختلف جهان دراکثر نواحی به آن متمایل شده اند تا از طریق همگرایی تنش و درگیری را، کاهش و جایگاه شان را درنظام بین الملل ارتقا بخشند. کشورهای فارسی زبان؛ یعنی جمهوری اسلامی ایران، جمهوری اسلامی افغانستان و جمهوری تاجیکستان به لحاظ تاریخ و موقعیت استراتژیکی و ژئو اکونومیکی از امتیازی ویژه و منحصر به فرد بر خور دار است. به طور مثال ایران از اهمیت و موقعیت خاصی جغرافیایی و ژئوپئلتیک درمنطقه برخور دار میباشد. موقعیت چون حضور در محل تلاقی شرق و غرب و نزدیکی اتصال سه قاره، مرز آبی و خاکی با 15 کشور، اتصال دهنده دو مرکز عمده انرژی جهان در قرن 21، مالک 10 درصد منابع نفتی و 17 درصد منابع گازی دنیا، موقعیت به عنوان کریدور شمال به جنوب و حضور در مجاورت مرزهای چهار قدرت قرن 21 شامل اتحادیه اروپا، روسیه، چین و هند، ازجمله امتیازات ژئو پلتیک ایران محسوب میشود.
افغانستان نیز به رغم محاط بودن در خشکی به دلایل ژئوپلیتیک و ژئواکو نومیک مانند قرار گرفتن در قلب آسیا وجود ذخایر متنوع معدنی، این کشور را به لحاظ منطقهای در جایگاه مناسب قرار داده است که در صورت استفاده بهینه از این فرصت می تواند برای دو کشور هم زبان و منطقه خیر فراوان برسانند. در هرحال با وجود این امتیازاتی که این کشور دارد، افغانستان کشور محاط در خشکی است و به دریای آزاد دست رسی ندارد همین امر یک محدودیت جدی برای این کشور به شمار می رود در صورت توسعه همکاریهای مؤثر و تقویت نگاه همگرایانه با کشورهای هم زبان به ویژه ایران می تواند تا حدودی زیادی این کشور را از تنگنا های موجود رهایی بخشد.
تاجیکستان نیز، به لحاظ جغرافیای اهمیت خاصی دارد، داشتن مرز مشترک با چین و افغانستان و نزدیکی آن به پاکستان و هندوستان از جمله مواردی است که موجب شده این کشور دروازه آسیای مرکزی به این کشورها محسوب شود. وجود رودخانه های متعدد برای تولید برق و وجود چهارده درصد ذخایر اروانیوم جهان اهمیت خاصی به این جمهوری می دهد. اما با وجود همه این مزیت ها این کشور در انزوا به سر می برد و برای ارتباط و صادرات تولیدات داخلی شان وابسته جمهوری ازبکستان است، همین امر پاشنه آشل اقتصادی ضعیف این جمهوری محسوب می شود.
با توجه به توانمندیهای مذکور، بررسی همگرایی دربین کشورهای فارسی از آن جهت حایز اهمت است که کشور تاجیکستان و افغانستان محصور در خشکی هستند. جمهوری اسلامی ایران در همسایگی با اعراب حوزه حلیج فاسی قرار دارد، بنا دلایل تاریخی این مجموعه کشورها، برای ایران همسایگان مطلوب نبوده است. به عنوان مثال جنگ دراز مدت عراق دوره صدام و حمایت سخاوتمندانی این کشورها از صدام و همین طور اختلافات ارضی برخی از این کشور با ایران آینده خوبی را نوید نمیدهد. همین طور افغانستان و تاجیکستان نیز مشکلات و محدودیتهای دارد که با تقویت نگاه همگرایانه بین این سه کشور می تواند بر بسیاری از تنگناه ها فائق آیند.
فرهنگ در شکل گیری و ایجاد همگرایی و اتحاد بین این سه کشور هم زبان و هم فرهنگ تاثیر به سزایی دارد .
فرهنگ بیانگر این نکته است که فرهنگ نه یک عامل یک سویه، بلکه عاملی دو چند سویه بوده و مؤلفهای از مؤلفه های قدرت و امینت به شمار میرود. بدنی ترتیب، در همگرایی کشورهای منعطف به همگرایی یک عنصر جدی به شمار می رود..
نقش و اهمیت فرهنگ در همگرایی تا چه حدی می تواند باشد؟
به طوری عمومی فرهنگ در عرصه روابط بین الملل چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟
آیا در مدل های همگرایی می توان از فرهنگ به عنوان نقطه عزیمت و شروع کننده استفاده کرد؟
تعریف همگرایی
یکی از مباحث مهم در مسائل سیاسی و روابط بین الملل مجموعه مباحث مربوط به همگرایی است که در خصوص آن و موضوعات مربوطه اش مانند منطقه گرایی، اتحادیه ها و روندهای جهانی نظریه پردازان و صاحب نظران مختلفی دیدگاههای خود را مطرح نموده اند.
اندیشمندانی چون ارنست هاس، امیتای اتزیونی، لیندبرگ، کارل دویچ و جوزف نای صاحبنظرانی هستند که نظریه های همگرایی را طرح و گسترش داده اند. هر کدام از زاویه دید خود تعریف و یا تعاریف از این مفهوم ارائه نموده اند، به نحوی که تا کنون تعریف جامع و مانعی از اصطلاحی همگرایی وجود ندارد و تعاریف موجود هر یک به جنبه ای از جوانب آن توجه نموده است. نگرش های موجود بر همگرایی نیز یا پروژه ای و یا پروسه ای و یا ترکیبی از آن دو است. در نگرش پروژه ای همگرایی به عنوان یک وضعیت نهایی مورد بررسی قرار می گیرد و در نگرش فرآیندی (پروسه ای) سیر تحول همگرایی و نقطه عزیمت آن مورد توجه است. برخی از متفکرین عرصه ای روابط بین الملل نیز با نگرش تلفیقی به موضوع مینگرند. در هر حال آن چه مسلم است عدم وفاق برسر تعریف این مفهوم است. اما به رغم تعاریف متنوع، میتوان در تمامی این تعاریف فصل مشترکی یافت مبنی بر آن که همگرایی، شکل بخشی به گروه بندیهای بزرگتری از کشورهاست که در درون آن گروه بندی، کشورها به سمت تصمیم-گیریهای مشترک حرکت می کنند. به عبارت دیگر همگرایی روند تکوین تدریجی نوعی نظام تصمیم گیری جمعی است ایده کلی نظریه پردازان همگرایی در این راستاست که واحدهای ملی (کشورها) در عرصه روابط بین الملل در یک تجربه تاریخی مشترک به این جمع بندی می رسند که منافع عملی تصمیم گیری مشترک در یک یا چند موضوع بیشتر از تصمیم گیری انفرادی است و به این ترتیب از یک سطح پائین در همکاری مشترک به سطوح بالاتر حرکت می-کنند.
همگرایی در بین کشورهای یک منطقه حاکی از کنش فرایندی متقابل مثبت بین واحدهای ملی برای بهره مندی جمعی از مزایای سیاسی، اقتصادی و امنیتی است. با توجه به همین بعد همگرایی ارنست هاس همگرایی را فرایندی می-داند که طی بازیگران سیاسی و دولت مستقل در کشور های مختلف به این ایده و واقعیت تمکین میکند که نفع آن ها در تجمع و وحدت سیاسی در تأسیس مرکز جدید است که جایگزین دولت های ملی می شود.هاس در عبارت دیگر می گوید همگرایی عبارت است از: «پروسه ای که به وسیلۀ آن رهبران سیاسی چند کشور مختلف متقاعد و راغب می شوند که تا وفا داری ها، انتظارات و فعالیت سیاسی شان را به سمت یک مرکز جدیدی معطوف سازند که نهاد-های این مرکز یا از صلاحیتی برخور دارند که دولت های ملی موجود را تحت پوشش خود می گیرند و یا چنین صلاحیتی را می طلبند.
صرف نظر از ارائه هر گونه تعریف همگرایی، نظریه پردازان این حوزه در مکاتب مختلف فکری تا کنون به بیان نظرات خود اقدام نموده اند و در چند دهه متحول شدند. این مکاتب عبارتند از؛ کارکردگرایی، فدرالیسم، ارتباطات و نوکارکردگرایی
تئوری نخست«کارکرگرایی» است که مبتنی براین مفروض است که: دولت ملی به طور فزاینده ای کار آمدی خود را برای بر طرف ساختن نیازمندیهای بشری از دست می دهد، زیرا به سر زمین خاص محدود است، حال آن که نیاز های جوامع بشری فرامرزی است.
تئوری«نوکارکردگرایان» که توسط متفکران چون ارنست هاس، فیلپب اشمیتر، لئون لیندبرگ، جوزف نای، رابرت کوهان و لارورنس شنمین طراحی گسترش یافته است. از نظر آن ها مسیر همگرایی اقتصادی به اتحاد سیاسی ختم نخواهد شد. اینان تآکید دارند روی الگوی های چانه زنی میان نخبگان سیاسی مشارکت کننده و بلاخره به دور نما و نتایجی غیر قابل پیش بینی که از پیگیری منافع متعارض هر یک از بازیگران حاصل می شود ارزش خاص قائل هستند.
تئوری ارتباطات بر این پیش فرض استوار است که یکی از دستاورد های تکنولوژی عصر، ارتباطات است و افزایش ارتباطات بین جوامع زمینه را برای همکاری فراهم می کند، زیرا اگر تماسی وجود نداشته باشد همگرایی شکل نخواهد گرفت؛ یعنی میزان همگرایی تابعی است از کیفیت مبادلات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی میان واحدهای مجزا. به باور کارل دویچ، بانی این تئوری، ارتباطات سیمان و بتون سازمان هاست و به تنهایی این امکان را فراهم می-کند که گروهی با هم فکر کنند، با هم ببیند و با هم عمل کنند.
در نهایت تئوری فدرالیسم، این تئوری بر این فرض مبتنی است که اصل موضوع های سیاسی مربوط به اهداف و نیازهای مشرک بازیگران یکسانند، بدون آن که به سطح کنش یا عمل توجهی شود.(فرانکل، همان) در واقع بر پایه انی تئوری دولت ها باید در قالب یک واحد فوق ملی و بر اساس یک قانون اساسی مدون، به همگرایی برسند.
ویژگیهای فرهنگی کشور های فارسی زبان
منطقه ای که سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان قرار گرفته اند به لحاط تاریخی یکی از کانون های عمده پیدایش تمدن و فرهنگ های دیرین بشر و از محورها و مسیرهای عمده تبادل فرهنگی، علمی بین شرق و غرب عالم بوده است.
ویژگی بر جسته دیگر سه کشور این است که اکثریت مردم شان پیروی دین مبین اسلام و علاقمند به خاندان پیامبر گرامی اسلام هستند و زبان فارسی در این منطقه به عنوان، زبان دوم جهان اسلام عمل می کند. بنا براین، در کنار زبان و فرهنگ و تاریخ مشترک، دین به عنوان یک عامل پیوند دهند و فرهنگی، میتواند مبنای مناسب برای شکل گیری همگرایی بر پایه فرهنگ اسلام در کنار سایر وجوهات مشترک قرارگیرد.
نقش فرهنگ در عرصه روابط بین الملل
فرهنگ پدیده ای اجتماعی و دارای خاستگاه تاریخی است و منحصر به دستاوردها و اکتسابات یک ملت به تنهایی نیست. بلکه عناصری را که از طریق تعامل با فرهنگ دیگر وارد میگردد را نیز شامل میشود. فرهنگ هر منطقه نشانگر خلاقیت و باورهای آن بوده و بارور بودن آن باعث سرعت در روند رشد و توسعه میگردد. تکیه بر فرهنگ بومی و ملی هر کشور هیچ گاه به مفهوم بی اهمیت شمردن سایر فرهنگ های بشری نیست، زیرا که یکی از ویژگی های فرهنگ زاینده عبارت است از قدرت بر قراری ارتباط با فرهنگ های دیگر و داد و ستد با آنها از سویی فرهنگ به عنوان موتر محرکة توسعه، زمینه ساز حرکت جوامع و الگوهای رفتار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که با فروکش کردن چالش های ایدئولوژیکی، نقش آن به عنوان پارادایم جایگزین به تدریج، اهمیت یافته است. از این رو نظریه های فرهنگی گوناگون با هدف توضیح و تفسیر جایگاه فرهنگ در سیاست داخلی و خارجی و نیز در سطوح جهانی ظهور نمودن.
گاهی این سوال مطرح میشود که چرا در برهه ای از تاریخ برخی از کشورها موفق تر بوده و توسعه یافته اند در حالی که علاوه بر اهداف از شرایط یکسانی نیز بر خوردار بوده اند. معمولا در دورانی شکوفایی و توسعه قرین موفقیت های چشمگیر بوده است که هم زمان توان فرهنگی جامعه در جایگاه مناسب قرار داشته است. بدین ترتیب تفاوت عمده در ویژگی های فرهنگی کشورها است که در دستیابی آن به اهداف از پیش تعیین شده مؤثر بوده است. جوامعی که از لحاظ فرهنگی اعتماد به نفس دارند و به فرهنگ خود متکی هستند، از اعتماد به نفس قابل ملاحظه ای در تعامل با دیگران نیز بر خور دار خواهند بود. فرهنگ نقشی غیر قابل انکار در سر نوشت ملتها، دیگر اقوام و افراد بازی می کند زیرا پاره ای از فرهنگ ها، موفقیت بیش از فرهنگ های دیگر تضمین میکنند.
فرهنگ از طریق اجتماعی شدن به دیگر گروه ها و گروه های جدید اجتماعی منتقل میشود و در این میان ارتباطات بین دولی نقش نمایانی را ایفا میکند. اگر فرهنگ را به معنای فعالیت ذهنی جمعی انسانها در نظر بگیریم و آن را سازوکار رفتار جمعی بشر بدانیم، تأثیر عمیق و انکار نا پذیری بر تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع خواهد داشت. تغییر و تحول در چگونگی تلقی افراد یک جامعه اعم از نخبگان، تصمیم گیرندگان و توده مردم که از فرهنگ آنها ناشی میشود، موجب تغییر در ارزش ها و آرمان ها آنان گردیده و انگیزه های جدیدی را موجبب می-شود که باعث بروز رفتار جمعی و مناسبات تازه ای در کلیه شؤن زندگی اجتماعی گردد. بر این اساس، مناسبات و روابط کشورها نیز در سطح بین المللی تحت تأثیر عوامل فرهنگی قرار میگیرد.
امروزه ما در دنیا نا آرام و شرایط نا پایداری زندگی می نماییم که موضوع فرهنگ دغدغه ای جدی جوامع بشری و به عنوان اصلی ترین عنصر در مرز بندی و تعیین هویت ملل مختلف جهان نقش ایفا میکند؛ چرا که تبادلات فرهنگی در بلند مدت می تواند پیش داوری های فرهنگی، تعصبات و کردار های قالبی را که معمولا تعاملات میان فرهنگی را به هیجان در می آورد، کاهش دهد. آشنایی فرهنگی در دراز مدت، ایجاد تعامل غیر متعصبانه را تسهیل می نماید که در این صورت اولین پایه رای رشد درک متقابل ایجاد میگردد. تنها در این صورت ممکن است که به اطمنان متقابل در حال رشد فکری کنیم. باید اضافه نمود که بر خوردها و آشنایی فرهنگی باید ابتدا عاری از درک تحریف شده فرهنگ باشد. در قرن کنونی نباید چیزی تحت عنوان فرهنگ بر تر یا فرو تر وجود داشته باشد. تعاملات فرهنگی که به صورت بر تر یا فرو تر طرح ریزی شده باشند، قطعاَ مبنای نا مناسبی برای توسعة گفتگوی میان فرهنگ ها خواهد بود. چنین الگویی وجود سلطه فرهنگی یا بر تری بر فرهنگ ها دیگر را فرض قرار دهد.
فرهنگ ممکن است به پنج صورت مناسبات در نظام بین الملل را تحت تأثیر قرار دهد.
1. فرهنگ تصمیمی تصمیم گیرندگان را متأثیر می سازد. این نگرش بر نقش فرهنگ درماهیت تصمیم گیری رهبران و ملتها تأکید میکند و در واقع به این امر اشاره دارد که بازیگران عرصه بین الملل مسایل و تصمیمات سیاسی را از دریچه ادراک فرهنگی ویژه ای می بینند.
2. نگرش های فرهنگی عامل تأثیر گذار در پیشرفت فردی و ملی در چشم اندازی وسیع تر میباشند. بر پایه این دیدگاه ویژگی های فرهنگی نقش اساسی در تقویت ابزار های ذهنی، اخلاقی و اقتصادی برای زیستن دارد.
3. فرهنگ نقش کلیدی در تعیین ساختارهای سیاسی – اجتماعی ایفا می نماید. بر پایة این دیدگاه میزان فرهنگ تعیین می کند و بر چگونگی نهاد های اقتصادی تأثیر می گذارد و این نهادها میزان توفیق اقتصادی کشور را تعیین می کنند.
4. الگوی بر خورد تمدنها، بر اساسی الگوی برخورد تمدنها و فرهنگ ها، فرهنگ به عنوان عامل مهم و متغیر مستقل در روابط بین المللی تصویر می شود، در واقع، تئوری تقابل تمدن ها بلند پر وازانه ترین نظریه فرهنگ در نظام بین الملل می باشد که بوسیله ساموئل هانتینگتون ارائه شده است. از این منظر نزاع ها در دورانی پسا جنگ سرد در عرصة روابط بین الملل بر محور فرهنگ و تمدنی خواهد بود.
5. فرهنگ رو برو افول: این دیدگاه تاریخ را ظهور و افول تمدنها و فرهنگ ها می داند. بنا براین یک گرایش قوی و بر جسته بین اقوام و فرهنگ ها وجود دارد که خود را به هر نحوی حفظ کنند و مسیری را در عرصه روابط بین الممل در پیش بگیرند که از افول و نابودی فرهنگ آنها جلوگیری شود.
تجربه ای تاریخی نشان می دهد که مناسبات در عرصه نظام جهانی مبتنی بر الگوی سیاست و قدرت، الگوی پایدار و مطمن نبوده است، همین طور وابستگی متقابل اقتصادی و همکاریهای مؤثر اقتصادی بدون لحاظ نمودن تعاملات فرهنگی ره به جا نخواهد برد. لذا به صورت مستمر توصیه می گردد که در اولین گام برای همگرایی در بین کشورهای معطوف به همگرایی مبادلات فرهنگی مورد عنایت قرار گیرد.
برای فهم جدی تر از تأثیر پتانسیل های فرهنگی اثر گذار بر رفتار سیاسی در روابط بین الملل در بین چند کشور می توان از الگویی تحلیل کلو کن و اشتر تبک بایسته است استفاده شود. این دو متفکر بر روی پنج پارامتر تأثیر گذار در ارتباط با زندگی و نحوی نگرش انسان ها به فضای پیرامونی اشاره دارند که جوامع گوناگون بر اساس آن مناسبات شان را با محیطی شان تنظیم می کند، در صورتی که نگرش جوامع راجع به این پارامترها به هم نزدیک و مشابه باشند امکان تقویت و توسعة همگرایی در این کشورها از شانس بالای بر خور دار است، این پنج پارامتر عبارتند از:
الف) نگرش نسبت به سر شت انسان
جوامع گوناگون بر پایة باورها و ارزشهای شان نسبت به ذات انسان اعتقاد مختلف دارند. بسیار از فرهنگ ها با تأثیر پذیری از همین نگرش بر این اعتقاد اند که خمیر مایه انسان کدر و تاریک سرشت شده است، به انی معنا که ذات انسان شرور می داند؛ این رویکرد هابسی به ذات انسان در اعمال آنها تبلور یافته و به استحکام و نهادینه شدن واکنش های خاص اجتماعی، اقتصادی و سیاسی منجر شده است.
ب) نگرش به رابط انسان با طبیعت
فرهنگ ها بشری نگرش مختلفی به طبیعت دارند؛ پاره ای از فرهنگ های به ویژه فرهنگ های جوامع ابتدایی خود را در برابر طبیعت دست بسته و نا توان می پندارند. این فرهنگ ها به طور معمول از روحیه مسؤلیت پذیری پایین بر خوردارند، در اداره اموره جامعه به نیروی های ماورا تکیه می نمایند. این قبیل جوامع که از فرهگ تسلیم پذیری و تقدیر گرایی در بر خورد با طبیعت تبعیت می کنند، کمتر به دنبال ارتقای جایگاه سیاسی شان هستند.
ج) نگرش نسبت به زمان
فرهنگ های بشری نسبت به زمان نیز درک یکسان ندارند. ممکن است تأکید یک فرهنگ بر گذشته باشد، به این معنا که اعضای آن جامعه آداب و رسوم و سبک زندگی شان را درست و پایدار تلقی نمایند. در این صورت، این مردم گذشته گرا هستند، از تغییر و توسعه کمتر استقبال خواهد کرد، گذشته گرا به این معنا که آداب و شیوه زندگی نیاکان شان را امر درست و منطقی تلقی نمایند.
د) نگاه متفاوت نسبت به جایگاه فرد در جامعه
نگرش فرهنگ ها در باره مناسبات افراد جامعه را می توان در دو طبقه دسته بندی کرد:
الف) مناسبات عمودی، مناسبات افی و اصل فردیت،
ب) مناسبات تبارگرایی و مناسبات قانون گرایی
در برخی از فرهنگ ها و جوامع روابط عمودی مستبدانه در سطح خرد(خانواده) و در سطح کلان(قبیله، کشور و...) حکمفرما ست. تصمیمات سر نوشت ساز در جمع کوچک و بسته ای اتخاذ می شوند و مردم نیز به صورت یک عادت و رویه از آن طبعیت می کنند. در برخی دیگر جوامع عکس این حالت یعنی مناسبات افقی و همکاری متقابل، غالب است. همین نگر را می توان به مناسبات فرد در جامعه نیز تعمیم داد. در پاره از جوامع در روابط افراد، به تبار و اصل و نسب، اهمیت بیشتری داده می شود و در برخی دیگر، معیار گرایی به جای تبارگرایی یعنی مقررات و هنجار های تعریف شده به روابط حاکم است و بلاخره در برخی از جوامع نیز فرد بیشتر مورد اهتمام و توجه است.
بدین ترتیب، بر اساس الگوی فوق های می توان گفت که ظرفیت همگرایی بر مبنای فرهنگ در سه کشور بسیار قوی است.
الف) در مورد نگرش به ذات انسان
در سه کشور همانطور که گفته شد بیش از 99./. از جمعیت کشورهای فارسی زبان را مسلمان تشکیل می دهند. در مورد نحوی نگرش به سرشت و فطرت انسان، اسلام خمیر مایه انسان را پاک و شفاف و صاحب سرشت روشن می دانند؛ چرا که خداون در قرآن می فرماید: من از روح خودم در انسان دمیدم و در جای دیگر می فرماید: من انسان را در زمین به حیث جا نشین خود قرار دادم.(بقره، 30)
ب) در مورد رابطه انسان با طبیعت
از منظر اسلام انسان موجود مختار و صاحب اراده و همین طور در قبال اعمال و کردارش مسؤل می باشد؛ چرا که از لوازم مسؤل بودن مختار بودن است. در واقع فرهنگ اصیل اسلام به انسان اختیار ممتازه داده است که با بهره-گیری از آزادی که دین اسلام و فرهنگ تشیع به انسان اعطا کرد، در سایه چنین اراده می توان مسیر رشد و تعالی را برای خودش شان هموار سازد.
ج) نگرش نسبت به زمان
فرهنگ غالب سه کشور مبتنی بر آموزه¬های اسلام است که در تضاد با توسعه و مدرنیته خود شان را نمی بیند، بلکه اعتقاد دارند که با تکیه بر عقلانیت، علم محوری و اصالت برکرامت انسانی میتواند تعامل سازنده و مؤثری را با فرهنگ های پیشرفته بشری بر قرار نماید.
د) نقش افراد در جامعه
با توجه به تحولات به وقوع پیوسته در سه کشور روابط از حالت عمود خارج به صورت همکاری متقابل در جریان می باشد. با ایجاد تغییرات در سطح دو کشور هم فرهنگ و هم زبان و ارتقای آگاهی های جمعی و فردی ملت ها نسبت به نقش سازنده خود، جایگاه قانون مداری و توجه به هنجار های بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است.
ه) نگرش بر مبنای فلسفه زندگی
بر اساس آموزه ها دین اسلام فلسفه زندگی و هدف از ادامه حیات در این سرا تقرب به درگاه باری تعال است، یک مسلمان با این بینش ادامه حیات می دهند که راه رسیدن به جهان مطلوب دیگر از دنیا فعلی عبور نمایند. گرچه دین اسلام نسبت به دنیا و آخرت توجه دارد و دنیا آباد و سر شار از نعمت را پیش در آمد آخرت خوب می داند. هر نوع تلاش در این دنیا به مثابه انجام تکلیف در پیشگاه خداوند خواهد بود. اسلام با انزواگرایی و گوشه گیری میانه ندارد به انسان توصیه می کند که با تکیه به عقل و منطق و با استفاده از این نعت خدا دادی نقش خویش را در جامعه ایفا نمایند. لذا در بین مردم نیز در این سه کشور راجع به زندگی دیده مشابه وجود دارد.
لذا بر مبنای الگوهای فوق نگرش مردم در خصوص نظریه کلوکن و اشترتبک کاملا نزدیک به و مشابهت دارد، همین پتانسیل بلند فرهنگی می تواند مبنای قوی برای شکل گیری همگرایی بین سه کشور قرار بگیرد.
همگرایی درکشورهای فارسی بر مبنای تئوری ارتباطات
تئوری «ارتباطات» بر «منطقی هم شکلی» مبتنی است. بر پایه این تئوری توسعة میزان داد و ستد و تبادلات فرهنگی، اجتمماعی، سیاسی و اقتصادی بین کشورهای معطوف به همگرایی، در نتیجه منجر به همگرایی می شود. ارتباطات با انتقال میراث فرهنگی و علایق مشترک تاریخی و ارزشی، پیوندهای اجتماعی را موجب می شود؛ افراد و جوامع جدا افتاد را به هم متصل می سازد موجب هم شکلی آن ها، می گرد. در نتیجه هم چنانکه در سطح ملی، توسعه و گسترش ارتباطات موجب تحکیم هویت ملی می شود، در عرصه نظام جهانی و یا منطقه ای نیز گسترش ارتباطات یک هویت جمعی و منطقه ای ایجاد می کند. بر اساس این تئوری، میزان همگرایی تابعی است از کیفیت مبادلات اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، نظامی میان واحدهای سیاسی متفاوت. به اعتقاد کارل دویچ، بانی این تئوری، ارتباطات سیمان و بتون سازمان هاست و به تنهای این اکان را فراهم می سازد که گروهی با هم فکر کنند، با هم ببیند و با هم عمل نمایند.
کارل دویچ معتقد است که توسعه ارتباطات فرهنگی زمینه با هم فکر کردن و دیدن را برای یک گروه مهیا می سازد و علاوه بر آن در صورت داشتن خاطراتی مناسب از ارتباطات گذشته، این موضوع می توان مودٌت و دوستی را بین گروه ها حکمفرما نماید. به باور دویچ مبادلات فرهنگی بین چند کشور علل مقدمی شکل گیری همگرایی است، اما برای ایجاد همگرایی کافی نیست بنابراین مسافرت، داد و ستد بازرگانی و ارتباطات بلند مدت به خودی خود منجر به شکل گیری فضای همکاری مؤثر سیاسی و اقتصادی می شود که در آن مناسبات به صورت مطلوب و روان شکل می گیرد. لکن بدون زمینه های مناسب اجتماعی و فرهنگی و درک متقابل چنین روابطی در ایجاد احساس تعلق یک جامعه نا کام می ماند.
بر پایه نظریه مبادله، تشابه فرهنگی می توانند نقش عمده ای را ایفا کنند. با توجه به زیر ساخت های مشترک فرهنگی در سه کشور، در تئوری مبادله نیز می توان عنصر اولیه و اصلی در شروع همگرایی را مبادلات فرهنگی قرار داد. بیش از 99./. در صد از جمعیت سه کشور را مسلمانان تشکل می دهند. با وجود آن که نقش دین در این جوامع یکسان و یک اندازه نیست. مثلا در کشور تاجیکستان به علت حضور و تبلیغات هفتاد ساله نظم کمونیستی، تبلور و حضور دین در جامعه چندان بر جسته نیست. در افغانستان بعد از یک بحران نفس گیری داخل، اینک به دامن دموکراسی پناه برده است، هر چند عنوان اسلامی را بر پیشانی شان یدک می کشد اما محتوا چندان اسلامی نیست، چهره ای غیر دینی تر نسبت به ایران دارد. از حدود جمعیت یکصده میلیونی تقریباَ هشتاد در صد از جمعیت سه کشور شیعه می باشند که اکثریت آنها پیروی مذهب شیعه دوازده امامی بوده و فقط بخش اندک شان در ایران، افغانستان وتاجیکستان شیعه اسماعیلی میباشند. حدود بیست در صد جمعیت سه کشور پیروی اهل سنت که در این میان اکثریت پیروی مذهب حنفی بوده و اقلیت نیز در سه کشور پیروی مکتب امام شافعی میباشند. با وجود این تفاوت ها، اسلام بیش از این که نقش منفی داشته باشد میتوان عامل تسهیل کننده در فرایند همگرایی سه کشور داشته باشد زیرا دو فرد مسلمان به رغم تفاوت بهتر می وانند تفاهم داشته باشند تا یک مسلمان با یک غیر مسلمان
وجوه اشتراک فرهنگی در سه کشور بسیار عمیق و پایدار است؛ چرا که سه کشور روزگاری در چارچوب یک امپراطوری سر می کرده اند، که متأثر از یک فرهنگ می باشند و همین طور اضافه شدن عامل اسلام باعث شد که از مشابهت فرهنگی بسیار قوی بر خور دار باشند. برگزاری نماز جماعت در مساجد، روزه ماه رمضان، جشن های اعیاد میلاد پیامبر و عید فطر و قربان، نماز های جمعه، مراسم تول، ارذواج، مرگ و به خاک سپاری، مدارس دینیف سوگواری، وضعیت زنان و جحاب البته با تفاوت های محلی خاص خود، در سه کشور مشابه است.
در انتها باید یاد آور شد که برخی متغیر های بازدارنده هستند که نقش منفی در فرایند همگرایی سه کشور، بازی می نمایند این متغیر های عبارتند از:
1. لحاظ نمودن منافع کوتاه مدت به جای منافع بلند مدت.
2. اهتما به مسایل قومی و قبیله ای.
3. وجود فضای عدم اعتماد در روابط سه کشور
4. بر تری جوی و انحصارگرایی در مسایل فرهنگی و تاریخی
5. حضور و نقش آفرین قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای
6. هجوم فرهنگی رسانه های جمعی در غیاب رسانه ها و شبکه های ارتباطی ویژه کشورهای فارسی زبان
لازم است که سه کشور به متغیر های فوق توجه داشته باشد و در راستای حذف و زودن آن جدیت نمایند تا به منظوربهره گیری از ظرفیت های قوی فرهنگی به همگرایی نزدیک شود.
مجموعه کشورهای فارسی زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان از فراوانی های زیادی به لحاظ تاریخی، زبانی و فرهنگی برای همگرایی بر خور دارند، فراوانی های چون فرهنگ، زبان، دین و آداب رسومات که هر کدام بالقوه و بالفعل میتواند به شکل گیری همگاری مؤثر و همگرایی در این کشور های منجر شود. همین همکاری و پیوندهای فرهنگی در بلند مدت می تواند به پش داوری های فرهنگی پایان بخشد
تبادلات فرهنگی می تواند احساس بد بینی بوجود آمده را به نفع همگرایی در بین جوامع تا حدود زیادی کاهش دهد. آشنای فرهنگی در بلند مدت ایجاد تعامل غیر متعصبانه را تسهیل می نماید که در این صورت پایه اولیه برای رشد درک متقابل ایجاد می گردد.
برای فهم بهتر تأثیر زمینه های فرهنگی در سه کشور با استفاده از مدل کلو کن و اشتبرتبک روشن شد که این جوامع- به رغم پاره تفاوتها به طور عمده از فراوانی زیادی بر خور دار است همان طور که گذشته ارزش های فرهنگی یکسانی در سه کشور وجود دارد.
با توجه به تئوری های ارائه شده در باب همگرایی نیز به وضوح دیده می شود که همگرایی بر مبنای فرهنگ یکی از مناسب ترین اقسام همگرایی و یکی از محتمل ترین انواع همگرایی به شمار می رود و در رویکرد های مختلف همگرایی نظیر کارکردگرایی و نو کارکرد گرایی و ارتباطی شرایط فرهنگی، جز شرایط اساسی محسوب می گردد.
به هدف ایجاد و شکل گیری همگرایی در کشور های فارسی زبان راهکارهایی نیز ارائه میگردد که در نظر داشت آنها می تواند تا حدود بسیار زیاد رهگشا و مفید باشد.
1. تأکید بر ادبیات زبان فاسی به عنوان میراث و مفاخیر مشترک همه کشور های فارسی زبان
2. توجه بیشتر به سازمان های غیر دولتی، حمایت و نظارت دولت ها کشور های فارس زبان از این نهاد ها و عدم دخالت در فعالیت نهاد های یاد شده.
3. توجه وتقویت اشتراکات و حراست از فرهنگ و زبان فارسی به عنوان زبان دوم جهان اسلام؛
4. بهره گیری از دیپلماسی عمومی؛
5. ایجاد مناسبات فرهنگی از طریق تأسیس شبکه های دیداری، شینداری و مکتوب از قبیل سینما، موسیقی، کتاب و غیره؛
6. بر گزاری نمایشگاه های مشترک فرهنگی بین سه کشور
7. تأسیس انجمن دوستی به هدف رشد و ارتقای فرهنگی
8. تشکیل بانک اطلاعات آمار فرهنگی،
9. تسهیل به رفت و آمد مردم سه کشور به هدف آشنای با میراش مشترکات یکدیگر از طریق گردشگری فرهنگی؛
10. ایجاد ارتباط دو جانبه بین دانشگاه های سه کشور
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: بهنام علمی