جمعه, 14 ارديبهشت 1403

 



موضوع: فرایند مشاوره در نگاه حافظ

فرایند مشاوره در نگاه حافظ 9 سال 9 ماه ago #95188

اگر فرآیند مشاوره را یاری رساندن به مراجع برای کشف توانمندی های فراموش شده ی خود بدانیم، نتیجه و محصول این فرآیند خودباوری و اعتماد به نفس است. همه بر این باوریم که تا فرد خود را باور نکند و توانایی های خود را نشناسد و تایید نکند، قادر به حل هیچ مساله و مشکلی نخواهد بود.
هیچ کس نمی تواند مساله های حل ناشده ی یک فرد را در زمینه های گوناگون حل کند مگر این که مراجع با اعتماد به فرآیند مشاوره، به باوری پایدار نسبت به توانایی خود در حل مساله های زندگی برسد. بنابراین مشاور مجرب مهارتش را در فضاسازی و رفع موانع ذهنی و عاطفی برای مواجهه شجاعانه ی فرد با خودش و آغاز فرآیند خودشناسی، نشان می دهد.
در ادبیات عرفانی ما به ویژه در نگاه حافظ و مولانا، فرآیند هدایت مرید و سالک توسط مراد و پیر، در حقیقت همین فرایند خودباوری از طریق خودشناسی است. پیر با اشرافی که بر ساختار ذهن و رفتار سالک دارد، با پذیرش مشفقانه ی او همان طور که هست، و ایجاد فضای صمیمی، او را از اندیشه ها و قاعده های ذهنی مجازی و غیرواقعی آزاد کرده و جسارت و شجاعتی به او می دهد تا بتواند خود واقعی اش را ببیند و از آن نگریزد و با دیدن نقاط ضعف و کاستی ها و نیازهای خود به صورت واقعی و طبیعی گرفتن آن همراه با توجه به جنبه های ارزشمند و مثبت، خود را آن چنان که هست بپذیرد و خود را دوست بدارد چون تا کسی خود را همان طور که هست نپذیرد و دوست نداشته باشد نمی تواند دیگران را دوست بدارد و ارتباطی سالم و فعال با آن ها برقرار نماید و از سوی دیگر شرط اساسی ایجاد تغییر در خود، پذیرش وضعیت کنونی و رهایی از واکنش های دفاعی نظیر فرافکنی و دلیل تراشی و... است.
حافظ هم چون مشاوری کارآزموده و انسان دوست، در اولین گام، مراجع (سالک) را به واقع نگری و پذیرش واقعیت زندگی دعوت می کند چرا که تمامی ناهنجاری های عاطفی رفتاری از گریز از واقعیت ها و تحریف و انکار آن ها ناشی می شوند.
عشق که فرآیند خودشکوفایی آدمی است در نگاه حافظ از واقع نگری آغاز می شود. میان آرزوهای آدمی و واقعیت همواره تفاوت های آشکاری وجوددارد، تکیه بر آرزوها و نادیده گرفتن واقعیت، فرد را به بیماری هدایت می کند چنان که ویلیام گلاسر می گوید: "هر چه فاصله ی میان آرزوهای یک فرد با واقعیت زندگی اش بیش تر باشد، بیمارتر است و نشانه و آغاز سلامت جسم و روان در پذیرش کامل واقعیت زندگی است".
به بیان حافظ:
زان یار دل نوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
حافظ به واقعیت متضاد زندگی اشاره می کند که جلوه هایی از زندگی مورد رضایت و خوشایند اوست و سبب رضایت و شکر می شود و جنبه های دیگری از زندگی هست که مطلوب او نیست و او را به شکایت و نارضایتی واداشته است، اما نکته ی مهمی که هر عاشقی باید بداند این است که این دو جنبه مثبت و منفی واقعیت زندگی، از یک دیگر جدایی ناپذیرند و دو روی یک سکه اند پس حافظ توصیه ی جدی اش این است که حکایت این زندگی که غم و شادی، رنج و لذت را توامان در خود دارد به فال نیک بگیرید. پس کل ماجرای زندگی خوش و دوست داشتنی و پذیرفتنی است چون شکرها و شادی ها نشانه ی موفقیت و ناکامی ها و ناشادی ها نشانه ی نیاز به تحول و تغییر و ایجاد زندگی جدید است.
خوب دیدن حکایت زندگی با این نگاه امکان پذیر است که مثل حافظ بپذیریم که همه ی امور مطابق میل ما نیست و نخواهد بود و به بیان حافظ گل و خار با هم اند و هر که گل را بخواهد در حقیقت وجود خار را هم به رسمیت شناخته است. این خار و گل هم در درون ما و هم در شرایط بیرونی زندگی ما حضوری جدی دارند:
درین چمن گل بی خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبی ست
ترسم ازین چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمی کنی
تحمل خار در کنار گل، پذیرش جنبه های مطلوب در کنار نامطلوب ها، آستین وجود ما را پر از گل خواهد کرد. اما عده ای جنبه های منفی خود را انکار می کنند و تحمل جنبه های منفی دیگران و دیدن موانع و مشکلات را در زندگی ندارند و انرژی روانی خود را به جای گذار از منفی ها به مثبت ها، بر منفی ها متمرکز کرده و هدر می دهند. پذیرش واقعیت تلخ و شیرین زندگی، ما را بر شرایط زندگی مسلط می کند. موفقیت بدون شکست وجود خارجی ندارد. انسان های موفق کسانی نیستند که مشکلی ندارند بلکه آن ها مهارت تبدیل مساله ها به راه حل ها و رسیدن به خلاقیت را می دانند. به قول حافظ:
وفا خواهی جفاکش باش حافظ
فان الرّبح و الخسران فی التجر
حضرت مولانا در مثنوی معنوی اش این پذیرش واقعیت متضاد زندگی را چه زیبا به نمایش گذاشته و فرموده است:
رنج و غم را حق پی آن آفرید
تا بدین ضد خوش دلی آید پدید
عاشقم بر قهر و برلطفش به جد
بالعجب من عاشق این هر دو ضد
بنابراین اولین گام در خودشناسی و خودباوری رو دررویی شجاعانه با چهره ی متضاد زندگی و آری گفتن به آن است. با پذیرش واقعیت دوگانه ی زندگی، فرد به مسیر خودشکوفایی گام نهاده است. اما در این مسیر پیر و مشاور، باید سالک و مراجع را از یک مانع بزرگ آزاد سازد تا بازپروری و خودباوری مسیر درست خود را پیدا کند و آن مانع بزرگ چیزی جز احساس گناه نیست، احساس گناه و ترس از ناکامل بودن و ناقص بودن اغلب نیازمندان به کمک های مشاوره ای کسانی هستند که خود را کامل می خواهند و وجود نقص و خطا و ناکامی در زندگی خود را نمی توانند بپذیرند و احساس گناه آن ها را وا می دارد که ضعف و خطای خود را به گردن دیگران انداخته و دیگران را عامل همه ی ناکامی های خود معرفی نمایند.
اگر مشاور بتواند به مراجع کمک کند تا از شر احساس گناه رهایی یابد، او می تواند مسوولیت وضع فعلی خود را بپذیرد و برای تفسیر و بهبود وضع خود شخصا اقدام نماید و شاهد تحولی جدی در زندگی خود باشد و از آن لذت ببرد. حافظ مرید و سالک را به پذیرش مسوولیت خطاهای خود و دوست داشتن دعوت می کند و راز عشق آدمی را به خداوند در همین می داند که اعتراف به ضعف و خطا، رحمت الهی را شامل حال فرد کرده و رابطه ای عاشقانه میان او و معبود پدید می آورد.
در نگاه حافظ ضعف ها و خطاهای ما منشا قدرت و عظمت ما هستند و فرآیند آمرزش الهی و فرآیند تبدیل خطاها و ضعف ها به قدرت و عظمت است.
جایی که برق عصیان بر آدم نبی زد
بر ما چگونه زیبد دعوی بی گناهی
*****
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناه کارانند
اگر خطا و گناهی نباشد، پس رحمت الهی به چه کار آید:
سهو و خطای بنده گرش هست اعتبار
معنای عفو و رحمت پروردگار چیست
و این که خدای حافظ رحمان است و همه را همان طور که هستند می پذیرد و حافظ هم چون یک مشاور آگاه و مسوول مراجع خود را در همان وضع که هست می پذیرد و به شخصیت او احترام می گذارد:
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز حاجب و دربان درین درگاه نیست
یا حضرت مولانا فرمود:
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
هرچه می خواهد دل تنگت بگوی
امید به رحمت الهی توجه فرد را از خطا و عیب و گناه به راه حل و جبران کاستی و توانایی و خلق دنیای جدید برمی گرداند و این آغاز خودشکوفایی است. حافظ در گام و فرازی دیگر سالک راه خودباوری و عشق را از عظمت انسان آگاه می کند تا به قدرت و عظمت خودآگاه شود و خود را دریابد:
ترا ز کنگره ی عرش می زنند صفیر
ندانمت که درین دامگه چه افتادست
که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
اشارت حضرت مولانا درین باب شنیدنی ست که فرمود:
الحذر ای مومنان کان در شماست
در شما بس عالم بی انتهاست
با این فراز توجه فرد را از ناتوانی و فرو رفتن در اعماق مشکلات، به اوج عظمت و قدرت خود باز می گرداند و زمینه ی پذیرش مسوولیت زندگی خلاق را فراهم می سازد.
هیچ مشاوری نمی تواند بدون تغییر نگاه مراجع از ضعف به عظمت، باور به توانایی را در او بیدار کند. آن چه برای تحول و خودشکوفایی هر مراجع نیازمند یاری و کمک، ضروری است باور قوی به توانایی های خود است و این باور با نگرشی والا و مثبت به وجود خود و زیبا دیدن جهان و زندگی امکان پذیر می شود.
حافظ وقتی عظمت وجود انسان را به عنوان جانشین خداوند در روی زمین یادآوری می کند، مراجع را به این نکته متذکر می سازد که تو همه کاره ی زندگی خود هستی و رفتار دیگران با تو عکس العمل رفتار و اندیشه ی توست و این جهان پاسخ گوی اندیشه ها و باورهای توست.
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم
ملک آن توست و خاتم فرمای هر چه خواهی
گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
گفتا به چشم هر چه تو خواهی چنان کنند
و یادآوری این نکته ی مهم را لازم می داند که:
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می نالی و فریاد چرا می داری
سالک و مراجع ما به این مرحله رسیده است که بتواند مسوولیت وضع فعلی خود را بدون احساس گناه بپذیرد چون به توانایی خود برای کل مساله باور دارد و حافظ در این فرایند زیبا و دل انگیز از یک خطای بسیار بزرگ در نگاه آدمیان سخن می گوید و عامل عدم موفقیت فرد را در تسلط بر زندگی و شرایط در این می داند که او به جای تکیه بر توانایی های درونی خویش که معجزه آسا هستند، به تفسیر شرایط بیرونی و تغییر دیگران روی آورده است و انرژی اش را بیهوده در مسیری نادرست هدر می دهد. حافظ هشدار می دهد تا تو تغییر نکنی جهان پیرامونی ات تغییر نخواهد کرد:
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
و آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
و به سالک راه عشق کمک می کند تا با تاباندن نور در درون خود، به عظمت و توانایی خود پی ببرد و کاری بکند کارستان:
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
و به چنین موجود عزیزی یادآوری می کند که:
مرو به خانه ی ارباب بی مروت دهر
که گنج عافیت ات در سرای خویشتن است
پذیرفتن این نکته که رفتار و اندیشه ی او باعث وضع نامطلوب اوست در ابتدا دشوار می نماید اما مشاوری چون حافظ با پدید آوردن فضایی از مهر و پذیرش و توجه به زیبایی ها و توانایی ها و راه حل ها اعتماد به نفس از دست رفته او را بازسازی می کند. حافظ هم سفر خود را به جایی می رساند که هم چون او فریاد برآورد:
چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
مساله ی بسیار مهم دیگری که حافظ در راه رسیدن به خودباوری کشف کرده است این است که بسیاری از آدم ها وقتی می خواهند خود را تایید کنند و به مثبت ها و توانایی های خود توجه نمایند می ترسند مبادا گرفتار غرور و خودپسندی شوند و تفاوت غرور و اعتماد به نفس را نمی دانند. مشاور توانا می تواند در فرآیندی شوق آفرین، به مراجع بیاموزد که تایید و دوست داشتن خود مساوی با غرور و خودبینی نیست بلکه درست برعکس خودباوری عین تواضع و فروتنی است و آن اعتماد به نفس که حافظ به دنبال آن است ترکیبی از خودباوری و تواضع است؛ چرا که سالک عاشق ما هم چون افراد خودخواه و مغرور ضعف های خود را پنهان نمی کند و درباره ی توانایی های خود اغراق و افراط نکرده است و شجاعت پذیرش ضعف و خطاهای خود را یافته است و این خود بر اعتماد به نفس او افزوده است و توجه به توانایی ها او را قادر ساخته است که مساله های حل ناشده اش را نیز حل نماید.
* حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود
عرض و مال و دل و دین در ره مغروری کرد
* زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
با این تواضع به عظمت خود نیز توجه دارد و شکسته نفسی نمی کند:
* صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
* شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دل کش و لطف سخنش
اما منشا این عظمت و افتخار نیز آشکار می شود:
* به چشم خلق عزیز جهان شد و حافظ
که بر ره تو نهد روی مسکنت بر خاک
* من ار چه حافظ شهرم جویی نمی ارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی
شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل
مملوک این جنابم و مسکین این درم
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
من که سر در نیاورم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست
حافظ تواضعی عظیم در برابر خداوند و ساقیان و استادان خود دارد و در عین حال به عظمت و زیبایی کار خود نیز کاملا آگاه است و اشارت مهم حافظ به سالک راه عشق و موفقیت این است که راز اعتماد به نفس و خودباوری در نگاه مثبت و اندیشه ی مثبت است:
* منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
* عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
* عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی
ترک حکمت مکن از بهر دل عامی چند
و توجه می دهد که احساس و رفتار و عکس العمل دیگران مربوط به نگاه و اندیشه های توست، و با تغییر فکر می توان به تفسیر در رفتار و حال و احساس رسید:
رخ تو در نظر آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست
اگر فال و اندیشه ی نیکو درباره ی خود و دیگران داشته باشی حال و روحیه ای خوب و مثبت پدید می آوری. اگر مشاور موفق شود نگاه مراجع را از جنبه های منفی خود و دیگران به جلوه های مثبت بازگرداند، دنیای او تغییر خواهد کرد و هنر درست دیدن و خوب عمل کردن را به دست می آورد:
کمال صدق محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند
و می آموزد که زندگی خلاق با تاکید بر عیب ها و منفی ها میسر نمی شود و لازمه ی زندگی سالم و شاداب، برجسته کردن مثبت ها و کم توجهی به خطاهاست:
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و ز ره عیب مپوی
و در نهایت این که:
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن
که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
تا نظر پاک و نگاه مثبت نباشد، نمی توانی زیبایی های وجود دیگران را درک کنی و از آن بهره ببری. معمولا افرادی که دچار افسردگی و یا ناسازگاری با دیگران هستند توجه اصلی آن ها به جنبه های منفی دیگران است و گمان می کنند در دیگری رفتار مثبتی وجود ندارد. مشاور توانمند و صبور، در گفت وگویی صمیمانه پس از شنیدن و انعکاس احساسات و عقاید و موقعیت مراجع و هم دلی با او، توجه او را به جنبه های مثبت زندگی باز می گرداند و زندگی از نوعی دیگر و نگاهی دیگر را به او نشان می دهد.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.