چهارشنبه, 26 ارديبهشت 1403

 



موضوع: بچه های یتیم کوفه دیگه بابا ندارند.......

بچه های یتیم کوفه دیگه بابا ندارند....... 10 سال 9 ماه ago #20627

  • شهرام الف
  • شهرام الف's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 119
  • Thank you received: 23
بچه های یتیم کوفه دیگه بابا ندارند.......
آسمون کوفه اون شب ابری بود

مردی با کوله بار نان و خرما در میان کوچه های خاکی شهر مردمان بی وفا در خانه ها را می زد.

موهای سفیدش در سیاهی شب برق می زد.مثل همیشه چهره اش را پوشانده بود.

یتیمها پشت درهای خونشون منتظر او نشسته بوده اند.نیمه های شب همیشه صدای پای اون

شنیده می شد.

این آخرین شبی بود که بچه های یتیم کوفه صدای پای او را می شنیدند.

نیمه های شب بود که مرد آسمانی کوله بارش خالی شد و راهی خانه شد.

ساعتهای سختی بود خواب به چشمانش نمی آمد.

نزدیکیهای اذان صبح بود که راهی سجده گاه حق شد.

وارد حیاط خانه شد . مرغان و پرندگان درون خانه مانع از این می شدند که او از حیاط خانه بیرون برود

اونها هم می دونستند این رفتن برگشتی ندارد سعی داشتند که مانع او شوند اما .............

تا مسجد راه زیادی نبود .

وارد مسجد که شد نگاهی به اطرافش انداخت مثل هر روز یاران اون مرد اسمانی برای نماز صبح

جمع شده بودند.

اون آقا می دونست که امروز رفتنیه....

وارد محراب شد و شروع کرد به خواندن نماز

اندکی گذشته بود که سر بر سجده گذاشت ..که یکدفعه سوزشی عجیب بر فرق سرش احساس کرد

محراب نماز آغشته از خون سر او شد...

نگاهی به ضارب خود انداخت.......

بله او بود کسی که در دامان او پرورش یافته بود . یکی از نزدیک ترین یارانش...

اشک در چشمانش حلقه زده بود.قسم به خدای کعبه رستگار شدم(این حرف اون مرد بود)

مرد آسمونی در بستر بیماری افتاد.

بچه های یتیم کوفه کاسه های شیر در دست گرفته جلوی خانه او صف گرفته بودند .

صدای گریه هایشان تا خدا می رسید.

دستهای کوچیکشون سمت آسمون بود. و اشکهایشان بر روی گونه های خاکیشان می ریخت

اون شب اولین شبی بود که صدای پای اون مرد از کوچه های شهر سیاه شنیده نمی شد.

بچه های کوفه می دونستند آقا تو بستر بیماریه اما باز هم مثل هر شب چشمانشان به در بود

اما آقا دیگه نیومد . دیگه کوله باری روی دوشش سنگینی نمی کرد

آقا آسمونی شد.آخه اون تعلق به زمین نداشت که بخواد زمینی بمونه .جای اون آسمون بود

و به آسمون رفت......
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سیاوش دانیالی