خوش آمديد,
مهمان
|
|
فرهنگ خاصي كه تحت تصرف فرهنگهاي ديگر قرار نگرفته
لباس غربي واردكشور شده، اما نتوانسته بطور كامل لباس محلي را كنار بگذارد. زبان ايراني مثل زبان جوامع ديگر از بين نرفته در بعضي كشورها زبان و خط تغيير كرده است. در واقع ويژگي فرهنگي اساسي خودمان را توانستهايم حفظ كنيم، در حالي كه در مصر زبان مصري از بين رفته است. اما به طور غيرمستقيم، لاتيننويسي زبان فارسي از طريق sms و ماهواره، مدها و ... در حال وارد شدن است. بنابراين براي برخورد با روشهاي غيرمستقيم، بايد شيوههاي مناسبي در نظر گرفته شود. زيرا اگر اين روشها وارد شوند، تمام جوامع فرهنگي آسيبپذير خواهند شد. تصوراتي كه نشاندهندة تشخص اجتماعي است، باعث بروز چشم و همچشميها از طرف نوكيسهها ميگردد كه اين بيشتر در مورد افرادي صدق ميند كه يكباره پولدار شده و به جايي رسيدهاند و يا افرادي كه دچار كمبود هستند، به نوعي ميخواهند خودشان را اثبات كنند. «مد» يك نوع نفوذ فرهنگي است كه جنبة موقت و گذرا دارد و با آمدن عناصر جديد ممكن است كنار گذاشته شود. فعاليتهاي آموزشي از مهمترين بخشها فعاليتهاي آموزشي است. اشاره شده كه در اين زمينه نيز فعاليتهاي آموزشي داراي صبغهاي ميباشند. مثال بارز آن حوزههاي علميه و شيوههاي مباحثة فراگيران كه بسيار مورد توجه قرار گرفته كه اين روش تعاملي بدون يادگيري را ميرساند كه بسيار موفق بوده است. گسترش زبان عربي در بين علما نيز از بارزترين آنها بوده كه حتي نگارش مطالب نيز به زبان عربي رايج گرديد و در حال حاضر نيز عدهاي به اين روش عمل ميكنند. اما در حال حاضر يادگيري زبان انگليسي يك معضل عمده محسوب ميشود و مانند آن زبانها اهتمام به يادگيري وجود ندارد. به عبارتي يادگيري زبان و مهارتهاي اجتماعي را راحتتر كرده است. اشتراك بين ويژگيهاي ديني و مليس از مهمترين بخشها فعاليتهاي آموزشي است. اشاره شده كه در اين زمينه نيز فعاليتهاي آموزشي داراي صبغهاي ميباشند. مثال بارز آن حوزههاي علميه و شيوههاي مباحثة فراگيران كه بسيار مورد توجه قرار گرفته كه در جنگ جهاني دوم، ايران به تصرف درنميآيد، هر چند به نوعي تحت تصرف بوده است. زيرا ويژگيهاي فرهنگي و ديني در آن رعايت شده و به راحتي ورود خارجيها را نميپذيرد. ممزوج شدن دين و ملت، همة خردهفرهنگها در حفظ كيان كشور اهتمام ميورزند. جلوگيري از تشديدها و تحريك تنشها نگاهي به زمينههاي تاريخي در فرهنگ ايران نشان ميدهد كه رفتارها به گونهاي است كه به تنشها دامن نزده و هميشه رو به صلح و دوستي است و در حال همزيستي با يكديگرند. تغيير مشروعيت زماني صورت ميگيرد كه ريش سفيدي كه قبلاً باعث صلح و دوستي و مشورت بود، الان در سراي سالمندان جاي گرفته، در واقع در اين دوره گروه مرجع و حَكَم نداشتيم. جهانبيني گسترده ايراني جهان ايراني هيچ وقت دچار اختلاف قومي و قبيلهاي نبوده و يك همگرايي با منافع ملي درخصوص مبارزه با دشمن داشته است. فقط دولت صفويه براساس وحدت شيعي، وحدت ايجاد كرده اما بقيه جوامع با اينكه حالت ايلاتي و عشايري داشتهاند اما هميشه همگرايي داشتهاند. نوع نگاه به جهان خارج با بقيه اقوام متفاوت است. بسياري از اقوام يك واكنش فيزيكي نسبت به فرهنگ بيگانه دارند. اما در فرهنگ ايراني ديده ميشود كه همواره يكنوع بيگانهپذيري وجود داشته است. بيگانهپذيري از نوع آشنا كردن بيگانه با فرهنگ جامعه خودمان. زيرا در حالت ستيز فرهنگها آمادة پذيرش نيستند. بنابراين سعي ميكند در مناسبات اجتماعي خودش به نتيجة دلخواه برسد. ويژگي اقليمي و محيطي جامعه ايران ايران را ميتوان قاره كوچك ناميد كه انواع زندگي يكجانشيني و ... در آن ديده ميشود. و از لحاظ جغرافيايي و اقليمي كه خاص ايران است نيز آب و هوا به گونهاي است كه ميتوان خود را با شرايط متفاوت اقليمي وفق داد. اگر خلاء شناختي برطرف شود امكان پيشداوري نيز كاهش مييابدو احتمال درگيري و ستيز نيز كاهش پيدا ميكند. زيرا بيشتر پيشداوريها براساس آنچه كه در ذهن فرد است. بنابراين، حالت ستيز ايجاد ميشود. بنابراين از طريق ارتباط، پيام فرستادن ميتوان با فرهنگهاي مختلف آشنا شد و با آنها ارتباط برقرار نمود. براساس ويژگي فرهنگي كه در جامعه وجود دارد ما خيلي سريعتر شكل زندگي غربي را گرفتهآيم مثل كت و شلوار پوشيدن و ... ولي محتواي فرهنگ غربي را نگرفتهايم و يا حداقل كمتر گرفتهايم. محتوا بيشتر براساس فرهنگ خاص خودمان است. بخشي از شكل اداره مراكز آموزشي به شكل سنتي گذشته است. در كنار دانشگاه حوزههاي علميه را داريم. محتواي دروس براساس فرهنگ كشور خودمان است. موقعيت جغرافيايي ايران ايران در يك موقعيت چهارراهي قرار گرفته و زماني كه صحبت از تمدن ايران ميشود تمدن ايران نيز در يك موقعيت چهارراهي قرار دارد. جاده ابرايشم در ايران يكي از شواهد است كه فرهنگ كشور ما توانسته تعامل زيادي با فرهنگ جوامع ديگر داشته باشد. يكي از زمينههاي اصلي تجارت بود و به خاطر وجود همين چهارراه ما در معرض حملة ديگر اقوام نيز قرار گرفتيم اما نسبت به كشورهايي كه به ما آسيب رساندهاند نيز تعامل داشتيم. زماني كه هجوم بيگانه اتفاق ميآفتد به جاي واكنش فيزيكي و از دست دادن سرمايه اقتصادي، به وسيله برخورد فرهنگي خود آنها را با فرهنگ خودمان آشنا ميكنيم و از لحاظ فرهنگي پيروز ميشويم. حفظ زبان فارسي زبان فارسي به دليل موقعيت چهارراهي بسيار ورودي و خروجي داشته يعني توانسته كلمات زيادي را به عرصه جهان بفرستد. از زبانهاي ديگر نيز واژه گرفتهايم. تركي، رومي، فرانسوي، انگليسي و ... اما با اين حال همچنان زبان فارسي خود را حفظ كردهايم و تعامل گستردهاي با زبانهاي ديگر داشتهايم. زيرا از لغات بيگانه نيز استفاده نموده و در كنار لغات فارسي از آنها بهره بردهايم. يكي از ملاحظاتي كه از لحاظ زباني با آن روبرو هستيم اينكه واژهها را به گونهاي مينويسيم كه در فرهنگهاي ديگر نيز مورد استفاده است. حتي رودكي سمرقندي يا جلالالدين مولانا بلخي به دليل اينكه در حوزه فرهنگي ايران هستند، اشعار خود را به زبان فارسي سرودهاند. ديـن دين يكي از نظامهايي است كه در فرهنگ ما، در ايجاد وحدت ملي و تعامل با فرهنگهاي ديگر مؤثر بوده است. مثلاً زماني كه ما دين زرتشت را داريم يا اسلام را خيلي در وحدت اجتماعي مؤثر است و با قومهاي ديگر وحدت اجتماعي داشتهايم، دو كاركرد كه منجر به وحدت اجتماعي در داخل و تعامل با فرهنگهاي ديگر ميشود. وقتي دين حالت رسمي پيدا ميكند آن حالت وحدت اجتماعي خود را از دست ميدهد. الگوبرداري تمدن اسلامي از تمدن ايراني و فرهنگ ايراني با توجه به اين الگوبرداري خليفه جاي پادشاه را ميگيرد و شيوه حكومتداري،نظام پرداخت خراج، چگونگي آرايش قشون نظامي كه همگي مربوط به تمدن ايراني است رواج مييابد. ادبيات ايران در طول تاريخ فرهنگ ايراني سرشار از ضرب المثلها و اشعار و اسطورههاست. براي بيان مقصودش از زيباترين الفاظ استفاده ميكند. بطور صريح يكي از ويژگيهاي اشعار مشرق زمين مشاهدة عواطف و احساسات انساني است. (به صورت عقلاني و منطقي شرايط زمانه را رقم ميزند) ما در چنين فضايي با سبكهاي مختلف شعري روبرو ميشويم كه شرايط اجتماعي آن نيز بر آن تأثير گذاشته است. بعد از تمدن اسلام، سبك عراقي را در اشعار ميبينيم، به علاوه اشعار احساسي در شريعت و دين نيز نقش زيادي دارد. مراودات و گرايشهاي زيادي با هنر داشتهايم. تاج محل اشعار ما را از شاعران ايراني كه در هنر هستند الگو گرفته است هنگامي كه در زمان قاجار هستند برگشت به شيوههاي پيشين را داريم. عراقي، خراساني، فردوسي حفظ زبان فارسي تا شعر نو، آن چيزي كه مهم است فرهنگ ادبيات ما را نشان ميدهد كه با توجه به شرايط اجتماعي تأثير گرفته است. اعتقاد بر اين است كه زبان و ادبيات بخش مهمي از فرهنگ يك جامعه است. و ميتوان به مناسبات آشكار و پنهان آن در جامعه پي برد. به دليل گسترش لغات و واژهها نشاني از فرهنگ ملاحظه ميشود. پس بنابراين گسترش تعداد واژگان و صدور آن به كشورها دلالت بر فرهنگ از نظر موقعيت جهاني دارد كه تمدنساز است يا از تمدن استفاده ميكند. از طريق تعداد واژهها ميتوان شناخت كه آن جامعه تا حد پيشرفت اجتماعي و اقتصادي داشته است. مثل وقتي در يك منطقه خرماخيز هستيم ميبينيم كه دهها اسم براي آن خرما وجود دارد. بخش اعظم هنجارها و ناهنجاريها ريشه در بازتاب زبان و لغات جامعه دارد. معماري و هنر ايراني معماري يكي از بحثهايي است كه به آن خيلي توجه ميشود. نمونههايي از هنر و معماري ايران كه مربوط به هزاران سال پيش است ما به آن ميباليم مثل چغازنبيل، تخت جمشيد و ... كه بخشي از ميراث معنوي فرهنگ ما است و معماري رابطه خود با اقليم و تناسب و نسبتي را نشان ميدهد. در كشورهاي اسلامي معماري گنبدي رشد ميكرده به دليل ويژگيهاي اقليمي آن. اگر از خشت و گل استفاده ميشده به خاطر شرايط اقليمي خشك و كويري بودن آن منطقه بوده است. براي حفاظت انسانها در مقابل گرما، سرما و ... اما در اروپا، كليساها برخلاف مساجد ما كه به شكل گنبدي ميباشد داراي پنجرههاي مدرن با سقفهاي بلند كه با اقليم اروپا سازگاري دارد. اولين مسئله در معماري اين است كه با شرايط اقليم آن منطقه رابطه تنگاتنگ داشته باشد. ويژگيهاي فرهنگي و اجتماعي نيز در معماري مرتبط است و آن مشخصه فرهنگي كه همه به آن توجه دارند اينكه امكان ديد و مشرف بودن نداشته باشد و به صورت شمالي قرار گرفته باشد. از ديگر ويژگيها تناسب بين معماري و نظام اعتقادي و ارزشي در جامعه است. توجه به كارهاي هنري كه با دست انسان در ارتباط بوده است از سنگتراش، آئينهكاري، منبتكاري و ... كه هنر اسلامي را در بردارد ما با آن روبرو هستيم و يكي از مشخصههايي كه در فرهنگ به آن توجه ميشود اينكه خانهاي زيبا، تحت شرايط محيط اجتماعي و مكان قرار گرفتن آن است. در روستاها، ديوار خانهها يا باغات و ... به شكل قلعهاي مانند بود و كه به ترتيب درجات و منزلت اجتماعي خانهها از بالا به سمت پايين قرار ميگيرند كه در قسمت بالا خان و حاكم و ... و سپس به ترتيب به سمت پايين افرادي كه از درجه و منزلت اجتماعي پايينتري برخوردار بودند قرار ميگرفتند. نوع زندگي روستايي همراه با شرايط محيطي اجتماعي آنها بوده است. معماري را نميتوان جد از مسائل اجتماعي تصور كرد و بخشي از ميراث فرهنگي ما ميباشد كه از آن استفاده ميكنيم. ارتباط با نظم جهاني توجه به مفهومي مثل بازار، جاده ابرايشم، كار و پيشه دلالت بر آن دارد كه با توجه به جايگاه ايران به دليل چهارراهي كه داشته و مجموعه فضاهايي كه دارد يكي از مسائل اصلي توجه به بازار در تمدن اسلامي و ايران بوده است. بازار بخش زيادي از فضاي اجتماعي را اشغال ميكرده و نظام داد و ستد تا حد زيادي از نظام خويشاوندي الگو ميگرفته و افراد ترجيح ميدادند كه مبادلات خود را بيشتر با افرادي انجام دهند كه مراوده و خويشاوندي نزديكي با او داشتند. كه ممكن بود خانوادهاي به لبنيات، قاليبافي، خواربارفروشي و ... اشتغال داشته و بر اين اساس مبادلات به شكل خويشاوندي و در داخل خودشان صورت ميگرفت. در محلهاي كه بازاري وجود دارد، در داخل بازار كوچههاي باريك و مساجد و ... نيز تعبيه شده بود كه نشاندهنده انتزاج است و اين مسئله گوياي اين بود كه دين با ماديات و روحيات انسان سازگار است. حجم مبادلات بازرگاني به دليل زيرساختهايي كه وجود داشت از جمله كاروانها، بازارهاي بزرگي كه از آن برخوردار بودهآيم و روحيه اقوام ديگر و ... كمك ميكرده كه فعاليتهاي اقتصادي به ساير حوزههاي تمدني نيز سرايت داشته باشد. توسعه بازار باعث ميشد مشاغل مربوط به بازرگاني نيز در جامعه گسترش يابد و يك وابستگي بين شهر و روستا بوجود آيد. و تعاملاتي بين شهرها و روستائيان از اين بخش صورت گيرد و بخش زيادي از نيازهاي روستائيان از طريق شهرها تأمين ميشده است و بخش زيادي از نيازهاي شهرها نيز از طريق روستائيان تأمين ميگشته است. در واقع ارتباط متقابل بين شهر و روستا بوده و در جايي كه اين ارتباط متقابل وجود نداشت حالت ستيز بوجود ميآمد. تعامل در واقع هم افزاينده است و هم باعث برطرف شدن نيازهاي طرفين ميشود نظريه اشاعه تصور بر اين است كه ويژگي فرهنگي در يك جامعه بوجود ميآيد از يك نقطه تراوش و نشت ميكند. يعني از فرهنگي به فرهنگي ديگر سرايت ميكند. آن چيزي كه در واقع ما با آن سر و كار دارم صفت اشاعه فرهنگي است و بايد از اين طريق پديدههاي فرهنگ را جستجو مطالعه نمود. ويژگيهاي فرهنگي است كه كنشهاي ما را شكل ميدهد و برآيند اين فصل نيز اين است كه از طريق اشاعه ميخواهد فرهنگ را در طول تاريخ مورد بررسي قرار دهد. مكتب اشاعه انگليس فرضش بر اين است كه مركزيت تمدن در يك كشور خاص است. در حوزه فرهنگ كلامي ايران مثلاً براي ازدواج و همسرگزيني هيج جا را نميتوان يافت كه خانمها به خواستگاري آقايان بروند يا مهماني كه وارد خانه صاحبخانه ميشود از صاحبخانه كتك بخورد. هخامنشيها هخامنشي داراي دو جهان پارسي و يوناني بودند. با مدارا و شيوة مدارا بر اداره حكومت ميپرداختند و از ستيز و تضاد پرهيز ميكردند و به عقايد و خواستههاي ديگران احترام ميگذاشتند. آئين زرتشت در اين زمان گسترش پيدا ميكند و مورد توجه نيز قرار ميگيرد. همان صنايع كه در مادها وجود داشت در هخامنشي نيز وجود داشته و گسترة زيادي از كارمندان و ديوانيهاي ايراني و اداري در آن مشاهده ميشده است. در دورة هخامنشي يك نوع تكثرگرايي وجود دارد. يعني يك نوع آراء و احترام بر ديگران برخلاف تمدن بابل و آشور كه همزمان با دورة هخامنشي هستند كه با ستيز و تضاد كشور خود را اداره ميكردند و نوع برخورد و رويكرد آنها با دورة هخامنشي متفاوت بود. هخامنشيها اداره كشور را در اختيار پارسيها يعني ايرانيان قرار ميدهند و اليان را از بين اعضاي پارسي برميگزيند. از لحاظ آداب اداره مملكت و برخورد با واليان يك نظام اداري پيشرفتهايي را بوجود ميآورد. برخوردي كه واليان حامي و هماهنگ با دولت مركزي بودند. هخامنشيان نيمي از تمدن پارسي و نيمي ديگر از تمدن يوناني هستند و يك نقطه ضعف هخامنشيان بود بطوري كه يونانيان هنگامي كه به ايران حمله كردند توانستند به راحتي ايران را به تصرف خود درآورند. تمدن هلني و اسكندر يوناني توانست بر جهان پارسي فائق شود. اسكندر يوناني پس از مدتي متوجه ميشود كه اداره مملكت بدون پارسيان امكانپذير نيست و براي همين بخشي از اداره را به ايرانيان ميسپارد و به اين ترتيب بخشي از قدرت يونانيها و هلنيها از بين ميرود و به تدريج ايرانيان دوباره قدرت را بدست ميگيرند. اشكانيان اين سكاها بودند كه باعث بوجود آمدن اشكانيان شدند كه در محدوده شرق ايران قرار داشتند و با ستيز و تضاد اداره جامعه را برعهده ميگرفتند. در نتيجه زرتشت نيز گسترش پيدا كرد. اشكانيان دامغان را پايتخت خود انتخاب ميكنند و بعد تيسفون را پايتخت سياسي خود انتخاب ميكنند و مثل ديگر تمدنهاي ستيزهجو فقط به آباداني شهر مركزي خود هستند. بتدريج اشكانيان نوعي ملايمتها با اقوام تحت حكومت خود پيشه ميكنند. از طريق تجارت و دين بدنبال اين بودند كه وحدت سياسي و اجتماعي را در جامعه بوجود آورند. r تمدن ايراني به اين دليل در سه دوره هخامنشي، اشكانيان و ساسانيان توانست گسترة خود را زياد كند و اين بود كه مدارا به جاي ستيز قرار گرفت. r تشديد نابرابري طبقاتي و قشربندي و فساد اداري تهديدي بود كه اين نقاط را از درون نابود ميكرد. ديديم كه بسياري از اقوام ايراني داراي فرهنگ مدارا بودند. ويژگيهاي دين اسلام همان گونه كه مشاهده ميشود تمدن اسلام با تمدني روبرو ميشود كه آن تمدن خود داراي بنيه و پيشينه استو تمدن ايران در نظام حكومتي خود آنها را با خود سازگار ميكند و اعتقادات خود را گسترش دهد. در تمدن ايران بخشهايي از آيين اسلام جذب شد. آداب نظاميگري كه دامنگير كشورهاي ديگر نيز بود در جامعه ايران گسترش پيدا نكرد و اين بود كه ايران داراي فرهنگ مدارا گشت. ميبينيم بعد از بركنار شدن خلفاي بنياميه، جنبشهايي در مردم ايران ديده ميشود كه بدون جنگ و نبرد به عنوان يك جامعه اسلامي، خلافت اسلامي در ايران شكل ميگيرد و خلافتهاي ديگر را تحت تأثير خود قرار ميدهد. نوع تصور و تفسيري كه از دين اسلام صورت ميگيرد با فرهنگ جامعه ما و توانايي جامعه ما سنخيت دارد. فرهنگ ايراني در يك تعامل باتمدن اسلامي برقرار كرد و دنياي اسلام را از آموختههاي خود بهرهمند كرد. تمدن عراق در مركز بغداد در ارتباط با تمدن بينالنهرين از طريق تمدن ايلام وجود داشته يعني ايرانيها نيز در خلافت اسلامي مسئوليت اجتماعي داشتهاند. علمايي كه در تمدن اسلامي در مسند حكومت قرار ميگرفتند در اروپا و چين و بيشتر كشورها، ايراني بودند. و در قدم تمدن عرب بعنوان يك تمدن رقيب به تمدن ايران نگاه نميشد بلكه يك تمدن كه بتوان با آن مراوده داشت با تمدن ايران ارتباط برقرار ميكردند. آميزه شدن تمدن عيلام با تمدن ايران باعث شد كه ارتباط همكاري بين ايران و بينالنهرين باشد. همانطور كه در زمان هخامنشي اين ارتباط با عيلام برقرار بود و باعث مكمل شدن اين دو تمدن گشته بود. در ايران قدرت سياسي و نظامي به شكل آرام خود را در تمدن نشان داد و تعامل خوبي در اين جايگاه وجود داشت و يك بحثي كه رد اينجا وجود داشته در تمدن عباسي هم درگيري زيادي بوجود آورده اما نفوذ فرهنگ ايراني و وجود مهاجران ايراني و بعضي از مالزيها كه مسلمان ميشوند. ايرانيها بودند كه باعث اسلام آوردن مالزي و اندونزيها ميشوند . در بحث گسترش تمدن اسلامي نقش داشته نه از طريق جنگ بلكه بخاطر وجود بازرگان و تجار ايراني در كشور آنان. تمدن ايران بعد از تمدن اسلام جزو تمدنهايي بوده است كه نه بعنوان رقيب بلكه در تعامل با يكديگر اين ارتباط برقرار گرديده است. كه اين تعامل نه از طريق جنگ بلكه از طريق مهاجرت و دريانوردي بوده است. لبنانيهاي مقيم در بعلبك ايرانيهايي هسند كه در آن منطقه اقامت داشتند و همچنين در بخشي از طرابلس هم ايراني بودند كه در بخشي از مناطق صيدا مقيم شده بودند. بنابراين ايرانيان و مهاجرت آنها شامل بخشهاي كه گفته شده نيست بلكه شامل عمان و عربستان و... نيز هست كه به عنوان بازرگان در آنجا سكني گزيدهاند كه از موقعيت مالي خوبي برخوردارند و به عنوان تاجران موفق مطرح هستند نه بعنوان طفيلي و سربار. ويژگي ديگر دين اسلام، اينكه ايرانيها در دريانوردي نيز مهارت داشته اگر چه قبلاً از فنيقيها ياد گرفته بودند، ارتباطشان با چين نيز از طريق جاده ابريشم امكانپذير بوده است. از ديگر ويژگيهاي بارز دين اسلام در ايران، پذيرش اسلام در ايران اختياري و ارادي بوده در حالي كه بخش زيادي از دين زرتشت و آيين زرتشت نيز در اين وجود داشته اما بخش زيادي از آنها مسلمان شدند بدون اينكه اجبار و الزامي براي مسلمان شدن وجود داشته باشد. با اين تفاوت كه غيرمسلمانان مبلغي را به عنوان خراج به مملكت اسلامي ميپرداختند حتي شيعه و سني نيز با يكديگر تعامل داشته و بدون هيچ مشكلي با هم زندگي ميكردند. اين تعامل علاوه بر دين از مرزهاي سياسي ايران نيز ميگذشت. منازعات ديني در تمدن ما كمتر رخ داده است. منازعات قومي در بعضي مواقع در تمدن ما ممكن بود رو به گسترش بود و توسعه مييافت اما منازعات ديني كمتر رخ داده است. فقط زمان هجوم مغول بود كه فرهنگ مغول باعث نفوذ در تمدن و فرهنگ ايران شده بود كه آن هم به مراتب ما آسيب كمتري از هجوم مغولها داشتيم. تأثير از مناطق ماورءالنهر اين مناطق در برخي از تمدن ايراني را مسخر خود ميكند اما تمدن ايراني به مراتب آسيب متري ميبيند. جابجايي كانونهاي سياسي و فرهنگي در كشور جوهره تمدنهاي نيل، رومي، يوناني، ايراني، اسلامي، غربي و ... هنگامي كه يك تمدن در بالاترين حد خود است به دليل سيري در تمدن عمومي وجود دارد، لزوماً در آن شرايط باقي نميماند و جاي خود را به تمدنهاي ديگر ميدهد. هنگامي كه از متن به حاشيه رانده ميشود، ناچار است كه از تمدنهاي ديگر استفاده كند. جابجايي تمدنهاي سياسي و فرهنگي فقط در داخل ايران نيست، بلكه در تمدنهاي ديگر نيز وجود دارد. تمدن مغولي وقتي در مقابل تمدن ايراني قرار ميگيرد خود را ميبازد. چه عواملي باعث به قدرت رسيدن يك تمدن و چه عاملي باعث ضعف يك تمدن ميشود؟ يكي از بحثهاي ديگر، عامل مهاجرت است كه باعث دوام تمدن ايران است. حكومت و نظام سياسي ـ تجار و بازرگانان نيز از عوامل ديگر دوام تمدن ايران هستند. تمدن ايراني از يك تداوم و استمرار تاريخي دارد كه با توجه به عوامل بالا، سازگاري ايجاد ميكنند. گسترش سبكهاي شعري ارتباط تنگاتنگي با نظام سياسي جامعه ما دارد، كه توانستهاند بخش زيادي از ميراث زباني ما را حفظ كنند. يكي از ويژگيهاي زبان و ادب فارسي، ايما و اشاره و كنايه است. زيرا شرايط اجتماعي به ما اجازه نميدهد كه ما به راحتي مشكلات خود را بيان كنيم اين سبكها به راحتي گسترش پيدا ميكند. به واسطه پديدة بياعتمادي كه به شرايط اجتماعي و سياسي كشور مربوط ميشود. مهمانداريها گسترش پيدا كرد كه شايد فردي كه الان مهمان ما است در آينده به جايي برسد كه ما به او احتياج پيدا كنيم كه اين مسائل ناشي از عدم صراحت و روشن بودن آينده است كه باعث پديده مهماننوازي، چپاول و ... ميشود كه در فضاي بياعتمادي صورت ميگيرد. خيلي وقتها به رفتار آشكار افراد و منيت آنها آگاهي پيدا كنيم. شكلگيري بسياري از نحلههاي فكري اعم از جنبشگرايانه (سايه جامگان، نهضف اخوانالصفا و ...) تا حد زيادي به شرايطي كه نظام سياسي از آن برخوردارند، برميگردد. زماني كه امكان بيان وجود دارد و در غالب اخوانالصفا صورت ميگيرد. در موارد ديگر گرايشهاي عرفاني، تصوف و ... را داريم كه افراد بسياري از گرايشات خود را به صورت دروني بروز ميدهند. يكي از ملاحظات ديگر در بحث نظامگيري كه به عنوان ويژگي فرهنگي گسترش پيدا كرده، اين است كه فرماندهان ايراني هستند و سربازان خارجي هستند. همين مسأله باعث تلطيف كردن حاكميت آنها ميشود و امكان درگيري را كاهش ميدهد. در تمدن اسلامي، روم، مغول، دولتشهرهاي عربي يا مغول در مسند قدرت قرار ميگيرند كه اين يكي از ظرافتهايي است كه در فرهنگ ايراني صورت ميگيرد. نقش حوزه فرهنگي ايران در فرهنگهاي مختلف موقعيت چهارراهي فرهنگ ايران، يكي از ويژگيهايي است كه ايران در آن قرار دارد. و نزديكي و قرابت با تمدن بينالنهرين كه تمدني است كه همواره تمدنهاي الهي از آن بيرون آمدهاند. جايگاه و موقعيت فرهنگي كشور ما جايگاه و موقعيت فرهنگي كشور ما و مركزيتي كه در كره خاكي داشته باعث شده كه ايران جايگاه خاصي داشته باشد. در بخش اعظم قاره آفريقا، آمريكا و اقيانوسيه. هنگامي كه نوشتههاي تاريخي را بررسي ميكنيم ياد و نامي از آنها نميبينيم و فقط مركزيت و تمدن ايران مطرح بوده است. آسياي ميانه، افغانستان و ... بخشي از هند تا شام جزو محدودة فرهنگ ايران نام برده شده است. تمدن هخامنشي در ارتباط با فرهنگهاي مختلف است و نشان ميدهد بخش زيادي بازرگاني و تجارت در آن وجود داشته كه با كشف اشياء و كالاهاي مربوط به تمدن بينالنهرين، نيل و هند و مراكز ايران دلالت بر اين دارد كه از طريق راه شاهي و شعبات زيادي كه در منطقه ايران وجود داشته تجارت و بازرگاني وجود داشته كه گوياي تمدن ايراني بوده است. در زمان تصرف ايران توسط اسكندر، همان جاده و راه كاركردهاي اقتصادي را نيز به همراه خود دارد. در زمان اشكانيان ميبينيم جاده ابريشم ساخته ميشود و مقارن است با زمان شناخت ما از چين كه راههاي بازرگاني به آن ختم ميشد |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|