دوشنبه, 24 ارديبهشت 1403

 



موضوع: فرهنگها جهانی شدن را نمی پذیرند

فرهنگها جهانی شدن را نمی پذیرند 10 سال 1 هفته ago #72436

-'- فرهنگ ها جهانی شدن را نمی پذیرند -'-


دو واژه «جهانی شدن» و «فرهنگ» در این مقاله محور اساسی هستند؛ بنابراین ضرورت دارد ابتدا تعاریف خود را از آنها ارائه دهیم. ابتدا به واژه جهانی شدن می پردازیم. در خصوص واژه جهانی شدن دیدگاه های مختلفی وجود دارد كه هر یك بر وجهی متمركز شده است. برخی، تغییرات اساسی در ساماندهی سرمایه داری حهانی درعرصه های تولید، توزیع، تجارت، مالیه و فناوری را كه می توان آنها را درقالب گذار از سرمایه داری سازمان یافته به سرمایه داری بدون سازمان در مقیاس جهانی خلاصه كرد، خصیصه اصلی جهانی شدن می دانند. بعضی دیگر، آن را فرآیندی كه در حال ساختن فضای جدید اجتماعی است، تعریف می كنند.
تعریف های دیگری نیز درباره جهانی شدن وجود دارد كه بعضا از جامعیت بیشتری برخوردار است. این تعاریف جهانی شدن را مفهومی می شناسد كه دلالت بربه هم فشرده شدن جهان در بعد زمان و مكان و كوچكتر شدن آن دارد.
مفهوم «فرهنگ» همواره از رایج ترین و آشناترین و در عین حال پیچیده ترین و پرابهام ترین مفاهیم مورد استفاده در علوم مختلف است. رجوع به تعریف های مختلفی كه درباره فرهنگ ارائه شده است، نمایانگر تاكید بر نقش هنجارها، نهادها، ارزشها، ساختارها و بعضی موارد دیگر است. البته هر كدام از اینها جزیی از اجزای عینی و محسوس فرهنگ هر سرزمینی هستند اما همگی از سرچشمه ای ریشه گرفته اند كه وجه ممتاز انسان از سایر حیوانات است و آن، قوه تفكر و تعقل بشری است. بنابراین فرهنگ را می توان این گونه تعریف كرد: «فرهنگ، مجموعه ای از باورها، اندیشه ها و تراوش های فكری بشر است كه در طول تاریخ زمینه ساز و تداوم بخش رشد و تعالی انسان و شكل گیری هویت خاصی برای او بوده است».

ویژگی فرهنگی بومی گرایی
بی گمان باید پذیرفت كه انسان، فرهنگ را می آفریند و فرهنگ هم انسان را می سازد، فرهنگ به انسان یاری می دهد تا اندیشه های پایدار و ثابتی را بیاموزد و در قالب گروههای پیچیده ای كه دارای وظیفه های جداگانه و ویژه هستند، سامان یابد. اندیشه های ثابت و پایدار پس از آن كه در ذهن جای گرفتند دگرگون كردن آنها دشوار است اما سرشت رفتار انسان واكنشی است كه او می تواند در برابر عنصرهای فرهنگی ای كه به او عرضه می شوند پاسخ گوید؛ یعنی می تواند از وی خواست آنها را بپذیرد یا دگرگون سازد. از دیر زمان كه انسانها گاهی به علت كنجكاوی و یا برای به دست آوردن زندگی بهتر كوچ و به انسانهای دیگر در میان كوهها و دشتها، خواه با صلح و یا جنگ برخورد می كرده اند، برای آنها این انسانها متفاوت از خودشان قلمداد می شده اند و آن به علت فرهنگ آنها بوده است. فرهنگ ها از راههای مختلف با هم تبادل داشته اند و این تبادل و یا تهاجم وسیله تغییر و تحول و انتقال فرهنگ در طول تاریخ بشر بوده است. بدین گونه تدریجا تفاوت ها و شباهت ها میان فرهنگ ها شكل گرفته است. این كه فرهنگ در همه جوامع بشری مشترك است یا دارای ویژگی های خاص هر جامعه بشری است، موضوعی است كه باید با توجه به اهداف این مقاله، به آن پرداخته شود. از نظر محققان، تفسیر یكسانی از دو واژه فرهنگ و جامعه انجام نگرفته است. حتی از نظر تقسیم بندی موضوعی، عموما واژه فرهنگ در ادبیات مردم شناسی و واژه جامعه در قلمرو كار جامعه شناسی قرار می گیرد. جامعه یك مجموعه سامان یافته از افراد است كه از شیوه زندگی مشتركی تبعیت می كنند؛ حال آن كه فرهنگ به نحوه بینش، اعتقادات و بالطبع آداب و رسوم و رفتار جامعه اطلاق می شود. با این حال باید پذیرفت كه هر دو مفهوم (فرهنگ و جامعه) مانند تار و پودهای به هم تنیده از یك پدیده فراگیر و پیچیده هستند كه معمولا فقط در اجتماعات انسانی ظهور می كنند. در حقیقت فرهنگ در مفهوم گسترده آن، به همبافت یا زمینه اجتماعی ای كه در درون آن مردم زیست می كنند، اشاره دارد. بر همین پایه برای هر فرهنگ ویژه و مشخصی، یك جامعه ویژه و مشخص وجود دارد. در واقع نزدیكی و پیوستگی فرهنگ و جامعه با یكدیگر قابل توجه است. با وجود بعضی رشته های مشترك در فرهنگها، یكی از خصوصیات فرهنگ، بومی گرایی آن است؛ زیرا فرهنگ هر جامعه، پاسخی شكل گرفته توسط انسانهایی است كه در آن گروه با یكدیگر زندگی می كنند و آن را پذیرفته اند.

سابقه تاریخی جهانی شدن
یكی از نكات مهم در این مقاله، پردازش تاریخی اصطلاح جهانی شدن است. مفهوم جهانی شدن از اوایل دهه 1980 به بعد متداول شد و در دهه 1990 ظهور و بروز عینی تری یافت. پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی سابق در تشدید روند جهانی شدن نقش اساسی داشت و زمینه های بسط و گسترش وجوه مختلف آن بیش از پیش فراهم كرد. باید گفت این مفهوم به مقوله وابستگی متقابل كه در دهه 1970 از سوی جوزف نای و رابرت كیوهن مطرح شد، شباهت نسبی دارد. در خصوص نظریه وابستگی متقابل هم در ابتدا دیدگاه های نوگرایانه و سنت گرایانه نظرات موافق و مخالفی نسبت به آن داشتند. در مرور نظریه های قدیمی اما معتبر با دیدگاه های رایزمن برخورد می کنیم كه مراحل تكامل بشر را در 3 دوره جامعه سنتی (باستانی)، جامعه تولیدی (جامعه ای كه انسانها از درون هدایت می شوند) تقسیم بندی می كند. رایزمن شكل گیری مرحله سوم را ناشی از انقلابی می داند كه در آن عصر تولید به پایان می رسد و عصر مصرف آغاز می شود. او می گوید: «در این جامعه مردم از فراوانی و اوقات فراغت برخوردار می شوند، ولی قیمت این پیشرفت را با قبول زندگی در جامعه متمركز و بوروكراتیزه می پردازند، یعنی جهان بشدت كوچك شده – كه صنعتی شدن هم روز به روز آن را كوچكتر می كند – روابط میان نژادها، ملتها و تمدن ها در هم می ریزد.»

جهانی شدن و تهدید حاكمیت های ملی
بارزترین اثر جهانی شدن، تشدید همگرایی در عرصه جهانی است. همان طور كه می دانیم، یكی از موانع مهم همگرایی جهانی، موضوع حاكمیت ملی كشورهاست. از نظر طرفداران جهانی شدن، از آنجا كه نقش و دامنه اقتدار دولت در اثر جهانی شدن به طور جدی محدود می شود؛ بنابراین بستر و زمینه اصلی برای همگرایی فراهم می گردد. بر این اساس برخی از اندیشمندان ایده كوچك شدن جهان را طرح و در قالب اصطلاحاتی چون دهكده جهانی به آن اشاره كرده اند. بدیهی است كه در جهان كوچك شده كنونی دیگر نمی توان از حاكمیت ملی سنتی سراغ گرفت. این امر دیدگاه های متنوعی را نسبت به چگونگی اعمال حاكمیت در جهان آتی پدید آورده است كه از این میان می توان به 3 رویكرد زیر اشاره كرد؛ اول گروهی كه به اعتبار حاكمیت ملی قائلند و حتی جهانی شدن را در چارچوب حاكمیت ملی تعریف و تفهیم می كنند. از این دیدگاه كه بیشتر از سوی رئالیست ها مطرح می شود، تحقق آرمان های عالی جهانی شدن بدون همراهی حاكمیت های ملی، امكانپذیر نبوده و در هرحال نقش بازیگران ملی حایز اهمیت است. دوم اندیشمندانی كه عمر حاكمیت ملی را پایان یافته می پندارند و معتقد به باز تعریف حاكمیت در چارچوب اصول جهانی و خروج آن از گستره ملی هستند و از این منظر مرزهای ملی معنی و مفهوم گذشته را از دست داده و حاكمیت ملی نیز همچون گذشته نخواهد بود. از این رو می توان ادعا كرد كه در عصر جهانی شدن در كنار تحول در ابعاد گوناگون زندگی انسانی، حاكمیت نیز دچار تحول شده است. حاكمیت برای اعمال خود نیاز به دستیابی به روشها و ابزارهای جدیدی دارد كه شرایط جهانی پدید آمده و اهمیت یافته اند. سوم،گروه اندیشمندانی را دربر می گیرد كه قائل به جمع میان این دو دیدگاه هستند از این منظر اگر چه مبانی حاكمیت ملی دیگر مانند گذشته چندان استوار نیست، اما این بدان معنا نیست كه حاكمیت ملی اهمیت خود را از دست داده و الگوی جهانی غالب است، بلكه امكان شكل گیری سیستم های میانی نظیر منطقه گرایی بسیار زیاد بوده و بعید به نظر می رسد كه حهانی شدن بتواند بسادگی جایگزین الگوی ملی شود.

جهانی شدن، پذیرش یا عدم پذیزش فرهنگ های متعدد در خصوص بعد فرهنگی جهانی شدن نیز نكات اساسی مختلفی می تواند مطرح شود، از جمله آن كه آیا جهانی شدن موجب ادغام هویتهای فردی، مذهبی، محلی و ملی در هویت جدید و جهانی می شود؟ آیا اساسا هویت و فرهنگ جهانی وجود دارد؟ آیا نزدیك شدن آحاد بشر به هم به دلیل پیشرفت ارتباطات به یكی شدن ذهنیت های بشری یا یكسان سازی انسانها می انجامد؟
فرهنگ یكی از ویژگی های واحدهای اجتماعی مقید به سرزمین شناخته می شود. نمادهای مختلف هویت ملی همچون لباس، زبان، پرچم و غیره به ابزار اصلی تعیین ما در مقابل آنها تبدیل شده است. فرهنگ پویشی است كه جوامع از طریق آن به لحاظ هنجاری یكپارچه می شوند. فرهنگ كانون و ضامن هویت ملی دولت – ملت است. حال در چنین شرایطی آیا این فرهنگ ها در آستانه فروپاشی قرار گرفته اند؟ پاسخ به این پرسش دقت و مطالعه بیشتری را اقتضاء می كند. امروزه همه مردم جهان از یكدیگر آگاهی دارند و روند جهانی شدن ما را بر آن وا می دارد تا برای زندگی جهانی به یكدیگر نزدیك و نزدیكتر شده و همه در یك تمدن واحد ساكن شویم. از این رو، ما بیش از پیش از تفاوت های یكدیگر آگاه می شویم و اكنون ما می توانیم به یك نوع حقیقت و به یك نوع انسانیت بنگریم. بشر از یك ریشه مشترك برآمده است، گرچه به شاخه های فرهنگی گوناگون جدا شده است. در واقع، تفاوت میان فرهنگ ها در جهان مدرن، بیش از هر زمان دیگر در دستیابی و برپایی یك زندگی انسانی اصیل جهانی نقشی مهم ایفا می كند و اگر بخشی از این تجربه فرآیند تعالی باشد، یعنی احترام انسان به چیزی كه او را تعالی می بخشد و بدون آن او هیچ نیست و با آن بخش پیوسته و جدایی ناپذیری از كل انسانیت است، این امر همانا اندیشه انسانیت است.
در این صورت همه فرهنگ ها، صرفنظر از تفاوت های خود اگر چنانچه بتوانند در انگیزه مشترك و بر زمینه ای مشترك استوار شوند، از روح آن احترام سرشار می شوند. این امر البته مستلزم آن است كه نخست فرهنگ های گوناگون جایی برای آن انگیزه و نیز خلاقیت و گفتگو و نیز مسؤولیت و مسؤلیت پذیری باز كند. در این میان فرهنگ ها دیگر نمی توانند محل مناقشه و تنفر، نارواداری و تعصب اندیشی باشند. با وجود این بعضی از دانشمندان و همچنین سیاستمداران در خصوص فرهنگ جهانی و فرهنگ های بومی، وجوه دیگری را مطرح می كنند. در مقابل دیدگاه فوق، نگرشهای دیگری در باب فرهنگ جهانی، فرهنگهای ملی، قومی و محلی و كاركردها و ارتباطات میان آنها وجود دارد كه ناقض دیدگاه های مربوط به گفتمان غالب فرهنگ جهانی است. برای مثال، می توان به دیدگاه فوكویاما اشاره كرد. فوكویاما این اندیشه را كه جهانی شدن منتهی به همگونی می شود و از فرهنگ ها سنت زدایی و فرهنگ های محلی و ملی را محو می كند به نقد می كشد. وی اعتقاد دارد كه جوامع علیرغم همكاری های اقتصادی، خصوصیات فردی خود را حفظ می كنند. هر چند فرآیند جهانی شدن در بعضی زمینه ها همگرایی ایجاد كرده است، اما عناصر عمیق تری در فرهنگ كشورها وجود دارد كه همگرایی در آنها به آسانی بوجود نمی آید.
در تحلیل این بحث بایدگفت جهانی شدن با پیشرفت وسایل مدرن ارتباطی در جهت فشرده ساختن جهان، فرصت مناسبی را برای مراكز و نهادهایی كه دارای اندیشه و نظریه هستند، فراهم كرده است تا نسبت به برقراری ارتباطات گسترده و متقابل با مردم و بسط و گسترش فرهنگ های جدید و ایجاد نوعی هژمونی فرهنگی همت گمارند و یكپارچه سازی و یكسان سازی فرهنگ ها، غایت اصلی بعد فرهنگی جهانی شدن است. بررسی واقعیت های موجود، گویای این امر است كه روند مزبور، فرآیندی انحصاری در جهان نیست و جهانی شدن در بعد فرهنگی فاقد یكپارچگی و انسجام است. به كلام دیگر، فرآیند و روند های فرهنگی دیگری در جهان وجود دارد كه در تضاد با یكپارچه سازی است.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: ابراهیم عزیزیان فام