چهارشنبه, 26 ارديبهشت 1403

 



موضوع: آشنائي با فرهنگ ملل

آشنائي با فرهنگ ملل 10 سال 1 ماه ago #69783

شناخت و تعريف فــرهنگ :

فرهنگ درزبان فارسی :

مرکب از فر=جلو و بالا ... و

هنگ= ازریشه ی اوستایی تنگا به معنای کشیدن .

درعربی :

الثقافه به معنای پیروزی و تیزهوشی و مهارت است.

در زبان انگلیسی ازکالچر به معنی "روش زندگی"

درزبان فرانسه : کولتوغ از کلمه ی لاتینی "کالتورا" گرفته شده که به معنی بارور کردن زمین و کاردرجهت تولیدو عمل کاشتن گیاه است.(صالحی امیری/۱۳۸۹)

با توجه به ریشه های مذکور فرهنگ عبارت است از: مجموعه از آداب و رسوم و هنجارها و معاني اجتماعي است كه از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابد. در واقع بدون داشتن اين هنجارها، معيارها و مفاهيم اجتماعي هيچ جامعه‌اي نمي تواند براي خود يك كالبد سياسي و يا فرهنگي تشكيل دهد و بتواند نسل جديدش را شكل دهد . در هر جامعه‌اي هنجارهاي فرهنگي وجود دارد كه نقش مرد و زن و جوان را تعيين مي كند و تعيين مي كنند اين جامعه بايد چه آيين هايي داشته باشد، نگاهش به جهان و به خودش چگونه باشد. براي اين كه بتوان ساختاري اجتماعي داشت ، مقولة فرهنگ از مقولات كليدي است.

فرمالیست های روس فرهنگ را منظومه ی نظام ها می دانندو "دراین چشم انداز فرهنگ وسیع ترین حوزه ی آگاهی و رفتار آدمی را شامل می شود: ازتلقی هستی شناسانه و فلسفی وجود تا آداب ناخن گرفتن و سرتراشیدن. چنین می نماید که آشکارترین ظهورات فرهنگ درشیوه ی برخورد با زندگی و هستی خودرا نشان می دهد همان چیزی که به "جهان بینی" از آن تعبیر می شود.(درسراسر دوره ی اسلامی ایران دو کتاب وجود دارد که این دو کتاب هرکدام نمایشگر پایان یک مرحله ازفرهنگ جهان بینی ایرانی است : شاهنامه ی فردوسی و مثنوی مولوی ."(شفیعی کدکنی:فصلنامه ی هستی :بهار۱۳۷۲)

زبان :

لائوتسه مي گويد اگر زمام جامعه را به دست من بدهند اول "زبان" جامعه را اصلاح مي كنم.

به دو گونه مي توان سخن گفت :

1- به شيوه‌ي استدلالي و برهاني كه آن را گزاره‌هاي استدلالي و برهاني (discursive speech) مي‌گويند .

2- گزاره هاي احساسي (emotive speech)

مثلاً اگر بگوييم برج ميلاد 470 متر ارتفاع دارد و به همه‌ي زبان هاي دنيا اين گفتة ما ترجمه شود همة مردم دنيا يك فهم آزاد از آن دارند و اين گزاره "ديسكوسيو" است اما اگر بكوييم برج ميلاد تهران چقدر زیبا است ملت هاي مختلف برداشت هاي مختلف از آن دارند و به اصطلاح اين گزاره‌اي"اموتيو" است.

زبان علم زباني ديسكوسيو است و زبان عرفان "اموتيو" است.

عطار نيشابوري مي گويد:

زبان علم مي جوشد چو خورشيد زبان معرفت گنگ است جاويد

( ديسكوسيو ) ( اموتيو )

زبان هنـري :

زبان تصوف يك زبان هنري است. به عنوان مثال وقتي عطار از دختر شاه پريان سخن مي گويد و يا از جام جهان نما، مقصودش نفس مطمئنه است. بيشتر اوقات والاترين ارزش ها هنگامي اعتبار پيدا مي كند و اعتبارشان ديرپاي مي شوند و داراي نيروي لازم براي به حركت در آوردن درون آدميان مي شوند كه در جامة هنر عرضه شوند1.

هنر نيرويي نامتناهي براي دگرگون ساختن روح آدمي دارد و يونانيان اين نيرو را "پسیکاگوژیا" (psychagogia) مي‌ناميدند،زيرا هنر يگانه عاملي است كه دو شرط اساسي تاثير تربيتي را در خود جمع دارد:

1. اعتبار عمومي

2. اثربخشي از طريق احساس مستقيم

و به علت اتحاد اين دو خاصيت اثرش در روح آدمي، هم قوي تر از انديشه‌ي فلسفي است و هم نيرومندتر از خود زندگي واقعي2.

آيا انسان يعني فرهنگ ؟

انسان چيست؟ پاسخ اين سؤال حقيقتاً روشن است. "انسان، فرهنگ است". فرهنگ يك مفهوم محوري در انسان شناسي است. در قرن 19 واژه‌ي "فرهنگ" به مفهومي معادل تمدن در نظر گرفته مي‌شد. برداشت ما از مفهوم تمدن عبارت بود از : آداب و رسوم، تعليم و تربيت، ارزش ها و ... كه اين امكان را براي انسان فراهم مي كند تا به انسانيت يا سرشت انساني برسد. درست به صورت نوعي تمايز تدريجي بين انسانيت و حيوانيت3.

در سال 1871، ادوارد تايلور (Edward tylor) انگليسي براي اولين بار به طرفداري از نظريه‌ي "وحدت رواني يا وحدت عاطفي انسانيت" مي‌پردازد. بيان چنين نظريه‌اي منجر به يك تغيير بنيادي در مفهوم فرهنگ مي گردد. بدين معني كه از اين پس فرهنگ تنها به مردم متمدن تعلق ندارد بلكه در اختيار تمامي گروه هاي انساني مي باشد. "مجموعه اي شامل آگاهي و شناخت، باورها و اعتقادات، هنر، ارزش ها، آداب و رسوم، قوانين، اخلاق و تمامي عادات و استعدادهايي كه فرد به عنوان عضوي از جامعه مي پذيرد، فرهنگ گفته مي شود "

از اين پس و با چنين تعريفي، «فرهنگ» به يك عنصر كليدي در انسان شناسي تبديل مي شود. چنين توازني در قرن 19 و 20 ايجاد شد.

يكي از نظريات محوري اين است كه فرهنگ، تعليم و تربيت و اجتماعي شدن، شخصيت افراد را از اولين سال هاي زندگي شكل مي دهد3. از اين ديدگاه، انسان ديگر يك موجود منفعل نيست بلكه موجودي است كه دائماً در حال خلق "جهاني جديد" است4.

فرهنگ مادي و فرهنگ نمادين :

فرهنگ مادي عبارت است از محوريت فنون و دانش بكارگيري آن، و "فرهنگ نمادين" كه توليد كننده‌ي اسطوره ها، هنر، باورها و اعتقادات، نهادها- تا زماني كه وجود آن ها در دنياي حيوانات ثابت نشده باشد – مي باشد5.

ويژگي انسان:

« ميرچا الياده انسان را موجودي مذهبي، با يك ذهنيت عرفاني كه دائماً در حال خلق اسطوره است، با نگرشي به طرف تقدس، مرتبط با طبيعت و فضا با واسطه‌گري نمادهاي مقدس معرفي مي كند6.» «انسان ها تنها موجوداتي هستند كه مي توانند به آينده فكر كنند و آن را طراحي نمايند7.»

تعريف تمدن:

تمدن در انگليسي(Civilization) در عربي "حضاره"، در لغت به معني شهرنشيني از ريشة مدنيت و مدني، بدين معني كه بشر از وحشي گري و زندگي بدوي به تشكيل جامعه پرداخته است و شهرنشين Civilis"" شده است.

ويليام جميز دورانت (1981-1885) تمدن را اين گونه تعريف مي كند:

تمدن عبارت از نظمي اجتماعي است كه به انسان كمك مي كند تا توليدات فرهنگي خود را افزايش دهد و خلاقيت فرهنگي داشته باشد. تمدن از چهار مؤلفه تشكيل مي شود:

1- موارد اقتصادي 2- نظم سياسي 3- تقاليد خلقيه (سنت هاي مادرزادي) 4- متابعت علوم و فنون8.

تفاوت فرهنگ و تمدن :

فرهنگ به جنبه هاي معنوي انسان و جامعه و تمدن به جنبه هاي مادي اطلاق مي شود. 9

تمام جوامع داراي تمدن نيستند اما داراي فرهنگ هستند.

دکترعلی شريعتي ، تمدن را مجموعه‌ي اندوخته ها، ساخته هاي معنوي و مادي در طول تاريخ انسان و فرهنگ را مجموعه‌ي ساخته ها واندوخته هاي مادي و معنوي يك قوم يا نژاد خاص در طول تاريخ مي داند. به نظر ويل دورانت همه‌ي مردماني كه در طول تاريخ خانه و مجسمه‌اي ساخته اند و شعر سراييده اند در شكل گيري تمدن نقش داشته‌اند. به نظر مي رسد كه تمدن اعم از فرهنگ باشد. 10

بررسـي فرهنگ و تمدن غـرب :

ابن خلدون (732هـ./1332م -808 هـ. ./1406م) آفريقايي (تونس) درباره‌ي ايرانيان و روميان مي گويد:

"و بايد دانست از ملت هاي پيش از اسلام دو قوم بزرگ بيش از همه به علوم عقلي (فلسفه) توجه داشته اند و آنان ايرانيان و روميان بوده اند، زيرا عمران آنان به حد و فور رسيده بوده و ... از اين رو در شهرها و نواحي متعلق به ايشان درياي بيكراني از اين علوم يافت مي شده است1." اين علوم پس از آنكه اسكندر دارا را كشت و بر كشور يكانيان غلبه يافت از ايرانيان به يونانيان رسيده است. چه اسكندر وچه كتب و علوم بي حد و حصري از ايشان دست يافت. و چون كشور ايران به دست اعراب فتح شد و كتب بسياري در آن سرزمين يافتند سعدابن ابي وقاص به عمرابن خطاب نامه اي نوشت تا درباره‌ي آن كتب و به غنيمت بردن آن ها براي مسلمانان كسب اجازه كند ليكن "عمر" به وي نوشت كه آن ها را در آب فرو افكند چه اگر آن ها راهنمايي و راستي باشد خداوند ما را به رهبري كننده‌تر از آن ها هدايت كرده است و اگر كتاب هاي گمراه كننده باشند پس "كتاب خدا" ما را از آن ها بي نياز كرده است. از اين رو آن ها را در آب يا آتش افكندند. اين است كه علوم عقلي ايرانيان از بين رفت و چيزي از آن ها به ما نرسيد.11

پس اساس تمدن غرب كه از يونان آغاز مي شود با عقلانيت تمدن ايراني شكل گرفته است. فرهنگ غربي گاهي اوقات با تمدن غربي يا تمدن اروپايي مساوي گرفته مي شود. فرهنگ غربي به فرهنگ هاي اصيل اروپايي اشاره دارد. كلمة فرهنگ در فرهنگ غربي غالباً به طور عمومي به ميراث سنت هاي اجتماعي، ارزش هاي اخلاقي، آداب و رسوم سنتي، اعتقادات مذهبي، نظام هاي سياسي و هنرها و تكنولوژي هاي معيني، اشاره مي كند.

به طور ويژه فرهنگ غربي را مي توان به شرح ذيل بيان نمود :

1-تاثير فرهنگ يوناني- رومي كلاسيك و رنسانس در زمينه‌ي هنر، فلسفه، ادبيات و شماي قانوني و سنتي آن ها.

2-تاثير فرهنگ مسيحي – انجيلي بر افكار معنوي، رفتارها و سنت هاي اخلاقي.

محفوظات تاريخي فرهنگ غربي در سطح جغرافيايي اروپايي با يونان و رم قديم آغاز مي شود و با مسيحي شدن (Christinization) آن در خلال قرون وسطي و مدرن شدن آن فرهنگ در دوران رنسانس ادامه مي يابد. فرهنگ غربي در خلال قرون شانزده تا بيست توسط امپراطوري هاي اروپايي كه روش هاي اروپايي در سطح زندگي و تعليم و ترتيب اشاعه مي دهند، توسعه يافته و به شكل جهاني (globalization) خود را نشان مي دهد.12

احمدابن فضلان در سال 309 هـ. ق سفر خود را به بلفار آغاز كرد. او در سفر نامه اش مي گويد: ظاهراً بلفاري ها چاقي را دوست دارند. پادشاه آنان چاق بود و كنيزكان به منظور چاق شدن سيب ترش مي خوردند.او مشاهده كرد كه مردان و زنان بدون پروا و پوشش در جمع يكديگر به شستشوي خود مشغولند و هر چه كرد كه مانع اين عمل شود موفق نشد. زن نزد آنان منزلت والايي داشت. در جلسات رسمي زن پادشاه كنار پادشاه مي نشست. اين جهان گرد در سفرنامه‌ي خود از بلندي شب زمستان و كوتاهي شب تابستان مي نويسد13.

عوامل فرهنگی یونان قدیم:

عبادت و فضليت و تربيت به عنـوان عوامل فرهنگي يونان قديم Kalos kagathos يوناني = انسان توانا به تن و روح = gentleman انگليسي ماهيت واقعي عبادت يوناني احترام به خدايان است. محترم داشتن خدايان و آدميان به سبب فضليت شان از كهن ترين رسوم انساني است . فضليت "Arete" آرمان بنيادي تربيت يوناني است . در يونان قديم فضليت اصلي زن، زيبايي است همانطور كه اهميت مزاياي جسمي و روحي در وجود مرد بديهي است. با اين همه زن تنها موضوع اشتياق شهواني مرد نيست، بلكه به عنوان كدبانو و فرمانرواي خانه از موقعيت اجتماعي استواري بهره ور است و در اين مقام فضيلت او عفت و خردمندي در خانه‌داري است . علت حقير شدن زن در جامعه، پاندورا pandora است؛زني كه همه‌ي هديه ها به او بخشيده شده است. در اساطير يوناني زني بود كه خدايان، با همه وسايل دلربايي مجهزش ساختند و جعبه اي كه همه انواع مصائب در آن بود به دستش دادند به شرط آنكه نگشايد، و او را به زمين فرستادند. اين زن كه نخستين مادر همه زنان بود از سر كنجكاوي جعبه را گشود و همه شرها و دردها را در جهان پراكند.14

تربيـت در يونان قديم :

فلسفه قرن چهارم پيش از ميلاد خواستار تربيت جوانان از "دولت- شهر" شد در ميان دولت شهرهاي باستاني، تنها دولت "اسپارت" در تربيت جوانان دخالت مي كرد و اين كار را از طريق برگزاري مسابقه هاي ورزشي و موسيقي در اثناي جشن هاي ديني انجام مي دادند. اين مسابقه ها عالي ترين و شريف ترين بازتاب تربيت جسمي و روحي آن زمان بود. افلاطون ورزش و موسيقي را به حق شيوة استوار تربيت "كهن" مي نامد . تربيت به معناي حقيقي (پايديا) از نظر افلاطون در كتاب "قوانين" عبارت از اين است كه :" آدمي از لحاظ فضيلت چنان به بار آيد كه همواره بكوشد تا عضوي كامل و مفيد براي جامعه باشد و نه در مقام فرمانروايي و نه در حال فرمانبرداري پايي از دايرة حق و عدالت بيرون ننهد . در دنياي جديد در مغرب زمين نيز به "شهروند خوب" در تربيت اشاره دارند كه بايد آن را در سه بعد نظم روحي، نظم فكري و نظم عملي (جسمي) تربيت كرد.14

نظم روحي (Dicipline of soul) تربيت معنوي است و نظم فكري (Dicipline of mind) تربيت علمي و فني است و نظم عملي يا جسمي (Dicipline of action عبارت از تربيت بدن است كه پس از اين سه گونه نظمي كه در وجود شخص حاصل شد آن وقت يك شهروند خوب (good citizen) تربيت شده است. در متون كهن هندي علاوه بر سه نظم ياد شده از نظم قلبي نيز ياد مي شود و اين نظم ها را به منزله ايجاد هماهنگي در وجود شخصtantara))ياد مي كنند.

كاركرد دين :

دين يكي از اركان اساسي جامعه است و كاركرد آن در كاركرد كل جامعه بسيار موثر است... مهم ترين سيستم كنترل دروني انسان ها "دين و مذهب" مي باشد. موقعي كه پايه هاي مذهبي در يك جامعه قوي و اعضاي يك جامعه پايبند اعتقادات مذهبي خود باشند، آن اعضا با وصف درآمد كم و نياز شديد، عموماً به فساد و انحراف (يعني كارهاي نامشروع) روي نمي آورند.15

بنابراين كاركرد دين براي انتطام يك نظام اجتماعي بسيار مهم است.

اهميت نقش مذهب در اروپا :

1- احزاب مذهبي (دموكرات مسيحي) از قوي ترين احزاب هستند.

2- در آلمان از مجموعه روزهاي تعطيل در طول سال (جمعاً 17 يا 19 روز) 13 تا 15 روز يعني حدود 76% تعطيل مذهبي است اعياد اصلي اعياد مذهبي هستند. عيد كريسمس (تعطيلات مدارس و دانشگاه ها حدود سه هفته و بعد از آن عيد پاك 5 روز تعطيل است.16

مذهب در آمريكا:

تحقيقات موسسه گالپ (george gallup jr.) از سال 1944 تا 1981 نشان داده است كه به طور مستمر 95 درصد از امريكايي ها به خدا اعتقاد دارند. آقاي گالپ مي گويد :

"ما به این مسئله دست یافتیم که اکثریت آمریکایی ها معتقدند که دعا قسمت مهمی ازاعتقادات آن ها را تشکیل می دهد همچنین آن ها معتقدند که معجزات با قدرت خداوند محقق شده اند و آن ها گاهی اوقات حضورخداوند را درزندگی شان احساس و ادراک می کنند وازحضور او مطمئن هستند.17 رابطه‌اي مثبت نیز بين اعتقادات مذهبي و سلامت انسان ها وجود دارد.

هدف اديان چيست؟

1- انسان ها به نظام آفرينش، وجود و عظمت خالق و روز جزاء پي ببرند.(رفیع پور)

2- انسان ها با معطوف شدن كامل به خداوند و آخرت، معني و اهميت زندگي دنيوي را در رابطه با خدا و دنياي ابدي ببينند.(رفیع پور1387)

منظور از فضاي مدرن چيست؟

قلمرو اجتماعي، سياسي و اقتصادی است كه "شهروند فرديت يافته" در آن شكل مي گيرد. در حقيقت مي توان گفت كه اين "شهر" است كه "شهروندان" را شكل مي دهد و اين "شهروندان" هستند كه "شهر" را را ايجاد مي كنند. به قول شكسپير "اين مردم هستند كه شهر را تشكيل مي دهند". لوئيس مامفورد مورخ آمريكايي قرن بيستم معتقد است كه شهرها تجليات روح بشري هستند. جهاني شدن فرهنگ در اوايل قرن بيست و يكم بحث در مورد جهاني شدن شدت گرفته است. جهاني شدن فرهنگ خير، اما جهاني بودن فرهنگ پروژه اي است كه از مدت ها قبل وجود داشته است و مي توان گفت در عصر روشنگري در اروپا دنبال شده است.

وقتي گوته در مورد مفهوم ادبيات جهاني Weltliteratur صحبت مي كند و شاعري مثل حافظ را جزيي از ادبيات جهاني مي داند، او مي گويد مي توانيم به مفهوم ادبيات جهاني اعتقاد داشته باشيم كه هر زباني مي تواند از زبان هاي ديگر كمك بگيرد تا بر غناي خود بيافزاد. پديدة جهاني سازي فرهنگ پديده اي است معاصر كه به دليل برخورداري از فناوري ارتباط مطرح شده است و در گذشته چنين بحثي نمي توانسته مطرح باشد. ماهواره، اينترنت و دستگاه هاي ارتباط جمعي ديگركه دريك گوشه دنيا يه چيزي بنويسيد و يا بگوييد و در گوشة ديگر دنيا به صورت وبلاگ، يا مقاله اي در اينترنت و يا وب سايت قابل استفاده باشد. اين امر مرزهاي فرهنگي ما را فراخ تر و تا حدي آن را نامحدود كرده است. سئوال اين است كه چه فرهنگي از طريق اين ارتباطات جديد غالب مي شود و چه فرهنگ هايي از اين فناوري جديد مي توانند بيشتر استفاده كننذ و چه فرهنگ هايي از اين فناوري جديدمي توانند بيشتر استفاده كنند و چه فرهنگ هايي كمتر. به نظر مي رسد زباني كه به صورت زبان جهاني درآمده است انگليسي است و قدرت جهاني شدن زبان هاي ديگر كمتر است. از طرفي زبان انگليسي زبان تكنولوژي دنياست و بقية زبان ها پيراموني و حاشيه اي هستند و مي دانيد كه در 50 سال گذشته تعداد زيادي زبان و لهجه از بين رفته است چون نتوانسته اند خود را با اين روند جهاني تطبيق بدهند.

پديده ی فرهنگي چه مشخصه اي دارد؟

از دوره ی يونان باستان تاكنون فرهنگ هميشه همنشين با آموزش و پرورش بوده است. از ديرباز وقتي دربارة فرهنگ سازي و فرهنگي شدن بحث مي شده است، هميشه همراه با آن دربارة پرورش اجتماعي و سياسي انسان هم صحبت به ميان آمده است، در حالي كه در دورة كنوني مسئله پرورش كه يوناني ها به آن پايده‌يا paideia مي‌گفتند به مراتب نقش كمتري را در بحث فرهنگ ايفا مي كند، يعني فرهنگ بيشتر شكل فن شناختي و عقلانيت ابزاري به خود گرفته است، درست مثل بقية پديده هايي كه در روند جهاني شدن قرار گرفته اند. پس امروز كمتر به مسئلة آموزش و پرورش توجه مي شود. امروزه علي رغم آنكه ارتباطات زياد شده است، آموزش مدني كم شده است، نتيجه آن كه در جهان سوم افرادي هستند كه هر روز از اينترنت استفاده مي كنند و هر شب ماهواره نگاه مي كنند ولي شهروندان بهتري نشده اند، چرا؟ چون مدنيت جديد به آن ها داده نشده است. به نظر مي رسد تضاد بزرگي به وجود آمده است. جامعة ايران در يك وضعيت برزخ بين سنت و مدرنيته به سرمي برد. مرتب از صفت پست مدرن استفاده مي شود، دائم از رشد پست مدرن بحث مي شود. اين سئوال مطرح مي شود كه كشوري كه هنوز مدرنيته را به درستي نفهميده است چگونه مي تواند از پست مدرنيستم صحبت كند؟ پست مدرنيسم نتيجة چالش هاي مدرنيته و بحران هاي مدرنيته است و آن بحران ها و چالش ها در قالب فكري مدرن مطرح مي شوند نه خارج از آن. ما هنوز در قالب مدرن قرار نگرفته ايم حتي اگر عناصري از قالب مدرنيته از طريق ترجمه يا از طريق برخوردهاي فرهنگي به دست ما رسيده باشد. ما هنوز نتوانسته ايم درست و كامل در قالب مدرنيته جاي بگيريم. اين بحراني است كه ما در آن زندگي مي كنيم. عبور از فرهنگ خود و بهره بردن از فرهنگ ديگري (TRANSVALUATION) مسئلة اصلي ما (ايراني ها) در روند جهاني بودن اين است كه تا چه حد بايد نسبت به ميراث هاي قومي خودمان آگاه باشيم و تا چه حد بايد از آن ها پاسداري كنيم و تا چه حد از عنصري كه اسمش را ميراث بشري مي گذاريم، آگاهي داريم. يعني به چه اندازه اي از اين دو ميراث براي تقويت هويت ملي خودمان مي توانيم استفاده كنيم. هر چقدر ما به ميراث بشري نزديك تر و از آن آگاه تر باشيم، به همان نسبت به ميراث قومي خودمان نزديك تر خواهيم شد. منظور از ميراث بشري تمام اين كالبد فكري فلسفي اي است كه بشريت از پنجاه قرن گذشته تا به امروز براي خود ساخته و پرداخته است، از آثار افلاطون و ارسطو گرفته تا ديوان حافظ و مسجد شيخ لطف ا... در ايران، تاج محل در هند و سمفوني بتهوون و موتسارت و غيره. اينها همه جزو ميراث بشري است و ما نمي توانيم بگوييم كه تاج محل فقط متعلق به هندي هاست. در حقيقت وضعيتي كه با گوش دادن به بتهوون در آن قرار مي گيريم، غرب زدگي نيست، درست برعكس رفتن به سوي روح جهاني و قرض گرفتن از ميراث بشري است. وضعيتي است كه آن را TRANSVALUATION مي‌نامند يعني عبور‌ از فرهنگ خود و بهره جستن از فرهنگ ديگري، فراسوي فرهنگ خود. به زبان ديگر وضعيت گفتگوي برون تمدني .

اگر گفتگوي برون تمدني داشته باشيم بهتر مي توانيم در درون تمدن خود با هم گفتگو كنيم. هر چقدر ما با دنياي بيرون از خودمان بيشتر ارتباط داشته باشيم، بيشتر مي توانيم از درون ابزار گفتگو داشته باشيم. مسئله فرهنگ جهاني فرهنگ جهاني به اين معناست كه وارد ديالوگ و گفتگو با روح جهاني شويم و به طور دقيق براي ما مشخص شود كه اين روح جهاني چگونه كار مي كند. همانطور كه براي گوته مشخص بود كه ادبيات جهاني چگونه كار مي كند و چه عملكردي دارد. اگر اين اتفاق بيافتد برعكس تصور بسياري از هموطنان خود، مي توانيم با برداشت و با مترولوژي جديد و با تمام چيزهايي كه مي توانيم از ديگران بگيريم فرهنگ خود را غناي بيشتري ببخشيم. فرهنگ بسته مانند، باتلاقي است كه آب از بيرون به داخل آن جريان ندارد و بنابراين بعد از مدتي مي گندد. گاندي جملة معروفي دارد، مي گويد: «من مي خواهم خانه اي داشته باشم با پنجره اي رو به فرهنگ هاي مختلف تا نسيم آن فرهنگ ها به درون خانة من بوزد ، ولي نمي خواهم طوفان بيايد و خانه مرا از جاي بكند. » فلسفه گاندي براي ما ايرانيان كارآيي دارد. ما هيچكداممان دلمان نمي خواهد فرهنگ خودمان را از دست بدهيم و دلمان نمي خواهد خط و زبانمان را از دست بدهيم.

سازمان فرهنگي بين المللي يونسكو :

سازمان تربيتي ، علمي ،آموزشی وفرهنگي ملل متحد

(United Nation Educational, Scientific and Cultural Organization ( UNESCO ) اين سازمان كتاب و نشريات ادواري گوناگوني را در زمينه‌ي تعليم و تربيت ، علم و تكنولوژي ، علوم اجتماعي ، فرهنگ ، ارتباطات ، كتابداري ،... آماده سازي و منتشر مي نمايد. همچنين نقشه ها و اطلس هاي علمي ، سالنامه هاي آماري ، فرهنگ ها ، راهنما براي بورس ها ، كتابنامه ها و ... سوابق و گزارش هايي را مرتبط با فعاليت خود تدوين و چاپ مي كند . موضوعاتي مانند صلح و حقوق بشر ، جمعيت ، تاريخ ، موزه شناسي و حفظ محيط زيست نيز از ديگر فعاليت هاي اين سازمان است . 18

تاريخچه يونسكو :

ايجاد اين سازمان از سوي دولت انگلستان در كنفرانس وزيران آموزش و پرورش متفقين در لندن مطرح شد . در 14 دسامبر 1946 به موجب امضاي يك قرارداد با سازمان ملل به یک مؤسسه‌ي تخصصي سازمان تبديل شد . هدف اين سازمان كمك به صلح و امنيت در جهان از طريق ترويج تشريك مساعي ميان ملل در امور تعليم و تربيت و علوم و فرهنگ به منظور تقويت احترام جهاني به عدالت ، حاكميت قانون ، حقوق بشر و آزادي هاي انساني مي باشد ، كه به موجب منشور ملل متحد براي مردم جهان بدون تمايز از حيث نژاد ، جنس ، زبان يا مذهب مورد تاييد قرار گرفته است . جهان پست مدرن يكي از چرخش هاي كليدي به سوي جهان پست مدرن تغيير در شناخت شناسي ، درك معرفت و چگونگي رشد و ارتباط آن با ساير فرض هاست. اين چرخش نه تنها پيوستگي هاي طبيعت ، بلكه بر ماهيت وابسته به زمان و فرهنگي معرفت نيزتأكيد خواهد كرد . به جاي تلقي جهان و طبيعت به عنوان چيزي موجود كه بر طبق قوانين تغيير ناپذير و همواره صادق عمل مي كند ، ديدگاه پست مدرن بر ماهيت تكاملي علم و بر تغيير منظر آن در زمان ، مكان و فرهنگ هاي مختلف پافشاري خواهد كرد . 19

جوامع ملي محو نمي شوند بلكه مقدمه جامعه‌ي جهاني هستند . من بر اين باور نيستم كه جوامع ملي در آستانه‌ي اضمحلال قرار دارند بلكه مي توان گفت كه جامعه‌ي ملي به صورت جامعه‌ي چند فرهنگي و در شرايط غليان سال 1989 در نقاط مختلف جهان در حال احياء است و برخي مظاهر ملي گرايي كهنه‌ي اروپا و ساير ملي گرايي ها – البته در شرايط جهاني تازه – از نو رخ نشان مي دهد . ملي گرايي يعني التزام به انديشه‌ي جامعه‌ي ملي و يكي از اجزاي اصلي جهاني شدن معاصر ( يعني تبديل جهان به مكان واحد ) است . ( جهانی شدن، رونالد رابرتسون، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث، تهران: 1385 ص 234 ) فرهنگ جهاني انگاره هاي نظم ( يا بي نظمي جهان ) - از جمله تغيير گذشته ، حال و آينده‌ي جوامع ، تمدن ها ، گروه هاي قومي و مناطق- محور فرهنگ جهاني را مي سازد . با توجه به اين مطلب مي توان دريافت كه فرهنگ جهاني سابقه‌ي درازي دارد . مذاهب بزرگ جهان قرن ها قبل از پيدايش جماعات و جوامع ملي پيدا شدند . در تمام طول اين دوره‌ي طولاني تمدن ها ، امپراطوري ها و واحدهاي ديگر تقريباً به طور مداوم با مسئله‌ي پاسخ گفتن به طبيعت گسترده تر و همواره فشرده تر كه اكنون به وضعيت جهاني تبديل شده است ، روبرو بوده اند . شيوه‌ي تلاش اين واحدها ( به ويژه جوامع ملي در دوره‌ي اخير ) براي آموختن از ديگران از يك سو و حفظ هويت خود از سوي ديگر- يا وارهانيدن خود از فشارهاي ارتباط- خود وجه مهمي از نحوه‌ي توليد فرهنگ جهاني را مي سازد . فرهنگ هاي جوامع مختلف به درجات متفاوت نتيجه‌ي هم كنشي با ديگر جوامع جهاني است . فرهنگ هاي ملي ضمن تعامل با فرهنگ هاي ديگر ساخته شده اند . به همين ترتيب فرهنگ جهاني نيز خود تا حدودي از رهگذر تعامل بين جوامع ملي ساخته مي شود . اغراق نخواهد بود اگر بگوئيم كه مضمون فرهنگ جهاني به اندازه‌ي مضمون فرهنگ ملي- جامعه‌اي ، يا فرهنگ محلي داراي معناست.( مصفا:1374)

مطالعات فرهنگي :

« فرهنگ » در مطالعات فرهنگي با دو گرايش متقاطع مهم متجلي شده است . مطالعات فرهنگي از يك سو بدين سبب فرهنگي است كه توجه اش را به شيوه هاي بيان نمادين ، متن ، صنعت بديع ، گفتمان و جزاينها معطوف مي كند ؛ و ار سوي ديگر از اين جهت فرهنگي است كه مي خواهد مفهوم فرهنگ را براي شمول بر تقريباً تمام وجوه زندگي انسان استفاد كند چنان كه استوارت هال از فرهنگ به عنوان « زمينه‌ي بالفعل عمل و زبان و عادات يك جامعه تاريخي معين » سخن مي گويد . به هر جهت مطالعات فرهنگي هم با گرايش تقليل گرايانه (بعض گرایانه) و هم با گرايش توسعه طلبانه ( « فرهنگ همه چيز است » ) با هر دو مرتبط بوده است .

از وجوه برجسته‌ي بيشتر صور مطالعات فرهنگي التزام بسياري از دست اندركاران آن بر بسط آن چيزي است كه مي توان آن را « فضاي بازنمون » self- expression خواند . در واقع مفهوم فرهنگ به عنوان بازنمون در ميان دست اندركاران فرهنگي مفهوم رايجي است . بدیهی است که «بازنمون» آنان ، هم جنس بازان ، مردم « پشت کوهی » ، گروه های فراموش شده ی نژادی و قومی، طبقات محروم و گروه های منزلتی کار اختصاصی مطالعات فرهنگی نیست.

مطالعات فرهنگي به عنوان يك رشته حوزه‌ي كار خود را به طور افزاينده‌اي گسترش مي دهد . بسياري از اين تحولات با موضوع بحث هاي مربوط به عرصه‌ي جهاني ارتباط نزديك دارد ؛ از جمله : به جهت پرداختن به مسائلي مثل « دگربودگي » ، مهاجرت و مهاجرنشيني ، پسا استعمار ، شكل گيري هويت ها و از اين قبيل مسائل.19

جوامع سنتي ، مدرن و پسامدرن :

اصطلاح مدرن نخستين بار در قرن پنجم ميلادي بكار گرفته شده است و از آغاز تاكنون مفهوم گذر از كهنه به نو را اعاده كرده است . از قرن شانزدهم ميلادي به بعد ( دوره‌ي رنسانس ) از واژه‌ي مدرن براي جداكردن دوره هاي تاريخي استفاده شده است تا تفاوت و تمايز ميان« معاصر» و « سنتي » نشان داده شود .

مدرنيته به دو دوره تثسيم مي‌شود :

1- مدرنيته‌ي اوليه كه از دوران رنسانس تا آغاز انقلاب صنعتي است .

2- مدرنيته‌ي پس از انقلاب صنعتي كه در آغاز قرن بيستم به اوج خود مي رسد . 20( جان بزرگي:1388)

تفاوت مدرنيسم با مدرنيته :

مدرنيسم نمودهاي بيروني تمدن را در بر مي گيرد و مدرنيته عناصر فكري و فلسفي و دروني آن را . مدرنيته يك وضعيت ( situation ) است ، همانطور كه سنت نيز يك وضعيت بود . مدرنيته وضعيتي انساني است كه در آن دائماً ميان آن منابع نيرويي مربوط به زندگي كه آدمي در اختيار داشته ولي دارد از كار مي‌افتد ، و منابع نيرويي زنده و كارآمدتر كه آدمي آن‌ها را كشف مي‌كند نسبتي برقرار مي‌شود . ( جان بزرگی )

پاره اي از ويژگي هاي دنياي جديد عبارتند از :

1- راز زدايي (demeysti fication) از دنيا . يعني در دنياي جديد ما در عالم رازها زندگي نمي كنيم. (ماركس وبر1920 – 1864 ، متفكر آلماني) برعكس دنياي سنتي.

2- براي انسان هايي كه در متن تجدد زندگي مي كنند ، تقدير معنا ندارد . كارل ماركس (1883 – 1818) مي‌گويد : «فيلسوفان در گذشته جهان را تفسير مي‌كردند اما اكنون سخن بر سر تغيير جهان است .»

3- در دنياي جديد بر جايز الخطا بودن آدمي تأكيد مي‌شود .

4- پلوراليسم ، سكولاريزم و و مخالفت آشكار با مذهب

5- اعتقاد به توانايي عقل انسان براي حل مشكلات مختلف

6- غفلت و خوشي از اصول زندگي دنياي جديد شده است چون عده‌اي مي‌گويند ما فقط يكبار زندگي مي‌كنيم 7- نخبه گرايي در فرهنگ elitism (جان بزرگی:ص 3)

مدرنیسم و پست مدرنیسم :

مدرنیسم از مشتقات مدرن و مدرنيته ، از ريشه‌ي لاتين modo به معناي " اكنون" است . پسامدرنيسم يا پست‌مدرنيسم يك سبك و جنبش در هنر ، معماري ، ادبيات و ... است . اصطلاح پست مدرن در سال 1949 ابداع شد تا عدم رضايت خود را از معماري مدرن اعلام كند و جنبش معماري پست مدرن منتهي شد . بعدها اين اصطلاح براي چندين جنبش در زمينه هاي هنر ، موسيقي و ادبيات نيز به كار گرفته شد . الهيات در دوران مدرنيته از جلال و شكوه خود افتاد و در دوران پست مدرن جان تازه گرفت . ( جان بزرگی:ص 4 ) به طور خلاصه ماقبل مدرن به دوره‌اي گفته مي‌شود كه فرد تحت تسلط سنت و اقتدار الهي و قدرت سياسي است.

پی نوشت ها:

1- ورنر يگر Werner Jaeger، پايديا، ترجمة محمدحسن لطفي، انتشارات خوارزمي، تهران: چاپ اول، 1376، ص82.

2- همان

3- ژان فرانسوا دورتيه، انسان شناسي، ترجمة جلال الدين رفيع فر، انتشارات خجسته، تهران 1386: ص 40-41، عنوان اصلي كتاب به فرانسه "انسان حیوانی شگفت انگیز"است.l'homme cet e'trange animal

4- نسرین مصفا، راهنمای سازمان ملل متحد، تهران: 1374، انتشارات وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، ص 58

5-لارنس کمون، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ویراست عبدالکریم رشیدیان، نشر نِی، تهران: 1384 ص 491

6-فرانسوا دورتیه،ژان،انسان شناسی

7-همان

8-ول ديورانت، قصه الحضاره، ترجمه الدكتور زكي نجيب محمود، الجزءالاول من المجلد الاول، دارالجيل، بيروت (لبنان): 1408/1988 هـ. ص3.

9- رادمنش، عزت الله، سبك هاي تاريخي و نظريه‌هاي نژادي، انتشارات كوير، تهران: 1370، ص 17.

10- A state of human society that in very developed and organized A society, it culture and it may of life during a particular period of time of in a particular part of the world (oxford dictionary, oxford university press,2010,p:254

11-مقدمه ی ابن خلدون،ترجمه ی محمد پروین گنابادی،انتشارات علمی فرهنگی،تهران:1382ص1001

12. wikipedia,the free encyclopedia,http://en.wikipedia.org

13-زکی محمد حسن،جهانگردان مسلمان درقرون وسطی،ترجمه ی عبدالله ناصری طاهری،نشرفرهنگی رجا
،تهران:1368:صص 33و36

14-پایدیا،ص55

15- رفیع پور،فرامرز،دین وتضاد،شرکت سهامی انتشار،چاپ هفتم،تهران:1387:ص305

16-دین وتضاد،ص306

17- We find that large magorities of Americans say that prayer in an important part of their rivers, that they belive that miracles are performed by the power of God,and that they are sometimes conscious of the presence of God,"said gall up

18-مصفا،نسرین،راهنمای سازمان ملل متحد،انتشارات وزارت امور خارجه ی جمهوری اسلامی ایران،تهران:1374ص 58

19-رابرتسون،رونالد،جهانی شدن،ترجمه ی کمال پولادی،نشرثالث،تهران:1385:صص 108-109

20-جان بزرگی ،علی،پس ازپست مدرنیسم،تهران:1388:ص
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: ابراهیم عزیزیان فام