جمعه, 14 ارديبهشت 1403

 



موضوع: پیش زمینه های جامعه شناسی فرهنگی

پیش زمینه های جامعه شناسی فرهنگی 10 سال 4 ماه ago #53214

پيش زمينه هاي جامعه شناسي فرهنگي:

پيش از ورود به بحث اختصاصي جامعه شناسي فرهنگي مي بايست ارتباط اين حوزه را با چند حوزه موضوعي مجاور (مردم شناسي فرهنگي ، فرهنگ شناسي و مطالعات فرهنگي ) را روشن نماييم.

* مردم شناسي: از نظر لغوي به معناي مطالعه انسان يا نوع بشر

به دو شاخه 1) فيزيكي و 2) فرهنگي تقسيم مي شود.

1) مردم شناسي فيزيكي: به تنوعات جسمي در شكل انساني آن مي پردازد

2) مردم شناسي فرهنگي: مطالعه در تنوع هاي فرهنگي مي باشد. كه معمولاً تحليل فرهنگ را در سه سطح انجام مي دهد. الف) الگوهاي آموخته رفتار ب) جنبه هايي از فرهنگ كه در سطوح پايين تر از هوشياري عمل مي كنند( مانند قواعد دستورزبان و..) ج)الگوهاي ادراك و انديشه كه از سوي فرهنگ تعيين مي شود.

در اين حوزه مطالعه درباره فرهنگهاي موجود بويژه فرهنگهاي ابتدايي تعريف مي شود كه براين اساس مردم شناسي مطالعه اقوام وقبايل از نظر پوشاك،خوراك،دين ،خويشاوندي،آداب و... است. ودر نهايت مي توان نتيجه گرفت كه انسانشناسي فرهنگي داراي سه زيرشاخه: باستان شناسي ، انسانشناسي زبان و مردم شناسي است.

*فرهنگ شناسي: شاخه اي از مردم شناسي مي باشد كه فرهنگ (نهادها، فناوري ها و ايدئولو‍ژيها) را بعنوان يك نظام مشخص از پديده ها كه بر پايه اصول خود سازمان يافته وبر طبق قوانين خاص آن عمل مي كند مي شناسد.

در واقع براين باور است كه دلايل رفتارهاي مردم را بايد در پرورش آنان در سنتهاي خاص فرهنگي جست وجو كرد.

سؤالي مطرح مي شود وآن اينست كه اگر رفتار فرد تابع فرهنگ اوست ، پس چه چيزي است كه فرهنگ را تعيين مي كند؟ درجواب پاسخ فرهنگ شناسان اين است كه فرهنگ بوجود آورنده فرهنگ است. در واقع يعني فرهنگها با يكديگر درتعامل هستند و همواره سازنده محصولات ، اختلاط ها وستيزها مي باشند. (هر خصلت فرهنگي نتيجه خصلتهاي قبلي و علت موارد بعدي است)

*مطالعه هاي فرهنگي: از ديدگاههاي نسبتاً جديدي بعنوان يك رشته درپرداختن به مطالعه درفرهنگ استفاده مي شود كه در طول دهه گذشته گرايش نويني در مطالعه فرهنگ بوجود آمده كه آنرا از چهارچوب رشته اي خاص خارج و به طور مستقل موضوع شناخت قرار مي دهد. طرفداران اين گرايش معتقدند كه نتيجهاين فعاليت توسعه قلمروي بوده است كه با نگاه تازه اي ماهيت فرهنگ هاي انساني را مورد توجه قرار داده است.

معناي مختلف فرهنگ از ديدگاه ريموند ويليامز : نتيجه مي گرفت كه در حوزه اي بيرون از علوم طبيعي،فرهنگ به طور كلي در سه معناي متفاوت به كار رفته است 1) هنرها وفعاليتهاي هنري 2)اولين مظاهر نمادي از يك شيوه خاص از زندگي كه آموخته مي شود 3) فرآيند توسعه

اهداف سه گانه مطالعات فرهنگي از ديدگاه باركر: وي معتقد است مطالعات فرهنگي بعنوان يك رشته داراي هويت خاص به اندازه هر رشته ديگري (البته نه بيشتر ونه كمتر)جنبه سياسي داردو مي گويد اهداف سه گانه مطالعات فرهنگي عبارتنداز 1) تحليل 2) آموزش و 3) سياست گذاري

برسي مطالعات فرهنگي از ديدگاههاي گوناگون : عده اي به توليدات فرهنگي تكيه دارند و عده اي ديگر به متون فرهنگي و عده اي ديگر بر زندگي فرهنگي اشاره دارند كه ميان اين سه رابطه وجود دارد .



زمينه هاي موضوعي جامعه شناسي فرهنگي:

واقعيت آن است كه توسعه مطالعات فرهنگي از حدود سالهاي 1960 به بعد و گسترش علاقمندي به موضوع فرهنگ در ميان جامعه شناسان ، همگام با توسعه تدريجي گفتمانهاي ميان رشته اي هرگونه اعلاميه آوري ساده نگرانه اي را غيرممكن ساخته است.

گسترش زيادي كه در مطالعات فرامدرن گرايي، نظريه انتقادي،فمنيسم و حوزه هاي مرتبط با اين زمينه ها صورت گرفته است فضايي را بوجودآورده است كه هيچ رشته اي به تنهايي نتواند موضوعي مشخص را بعنوان زمينه تخصصي واختصاصي خود به انحصار در بياورد.

موضوع جامعه شناسي فرهنگي در ميان دو گروه از سرشناسان آن يعني از يكطرف نظريه پردازان ومعماران اين رشته و از سوي ديگر ، پژوهشگران ايفاگر مطالعات ميداني كه معمولاً هركدام به گونه خاصي به اين حوزه توجه داشته اند در طول چند دهه گذشته ناثابت،متضاد،پيچيده و ناهماهنگ بوده است.

جامعه شناسان فرهنگي به معناي خاص كلمه كه اغلب آنها از متأخران هستند ديدگاههاي متفاوتي ارائه نمودند و گاهي تلاش كرده اند در آثار خود حتي از ارائه عنوان جامعه شناسي فرهنگي نيز خودداري نمايند. واقعيت آنست كه علي رغم اينكه حجم مطالعات ونظريه سازي ها مربوط به فرهنگ بويژه در نيمه قرن بيستم بسيار زياد بوده است اما بعلت سازمان يافته نبودن جامعه شناسي فرهنگي اغلب اين اطلاعات به ساير حوزه هاي جامعه شناسي انتقال يافته است.



تعريف جامعه شناسي از ديدگاه برگر: شناخت گروههايي از مردم است كه از نظر تاريخي در وضعي قرار گرفته اند كه آن را كاملاً انتخاب نكرده اند( ازاين رو تا حدودي با اين وضع درگير هستند) و مبادرت به توليد، بازتوليد و تغيير مفاهيم نماديني مي كنند كه در آيين هاي زندگي آنان مطرح است. كه دراين شرايط پاره فرهنگهايي شكل مي گيرند كه ممكن است با فرهنگ مسلط مشكل پيدا كنند.

كاركرد جامعه شناسي فرهنگ از ديدگاه بارنز و بكر در كتاب تاريخ انديشه اجتماعي: مي گويند كاركرد جامعه شناسي فرهنگ عبارت است از تعيين آهنگ حركات فرهنگ وتحليل عناصر تكرارپزير و تكرارناپذير تجليات فرهنگي وفهم ارتباط آن تجليات باسير جامعه و تمدن . وآنها يادآور مي شوند كه فقط آندسته از مظاهر فرهنگي كه نمودارالگوهاي كلي فرهنگ در يك جامعه هستند مي توانند توسط جامعه شناس براي شناخت همبستگي فرهنگ و جامعه استفاده شوند.



متغير وابسته و مستقل در جامعه شناسي فرهنگي : جامعه شناسي فرهنگ به مفهوم اثباتي آن تلاش مي كند اجزا يا عناصر فرهنگ را بعنوان متغيرهاي وابسته و بخشهاي مرتبط با ساخت اجتماعي را بعنوان متغيرهاي مستقل تحت برسي و شناخت درآورد و اين واقعيتي است كه در اغلب مطالعات استاندارد وپژوهشهاي ميداني مشاهده مي شود.

در شناخت يك فرهنگ از ديدگاه جامعه شناسي در عين حال كه ابعاد زيسته آن مورد توجه خاص است، هم بايد اقلام فرهنگي (اجزاي تشكيل دهدنده آن كه همواره متغيرند) در چارچوب برسي وارد شوند و هم تنوع آن (كه بر اساس صور توليد مشخص مي شود) مورد شناخت قرار گيرد.

جامعه شناسي جديد فرهنگ از ديدگاه ديانا كرين: مي گويد جامعه شناسي جديد فرهنگ( او جامعه شناسي را به شكل جمع بيان كرده است چراكه به تفاوت گرايشها معتقد است) به مقدار زيادي با صور گوناگون فرهنگ ثبت شده مانند(اطلاعات،تفريحات،علم،فناوري،قانون و هنر) در رابطه قرارگرفته اند. به گفته او بدون تجزيه تحليل محتوا و آثار فرهنگ ثبت شده، ونيز عواملي كه برمحتواي فرهنگ ثبت شده اثر مي گذارند نمي توانيم نقش فرهنگ را درجامعه جديد درك كنيم.

هال و همكارانش 5 منظرگاه را براي مطالعه جامعه شناختي فرهنگ مطرح مي كنند:

1) ساخت نهاد فرهنگ:كه نگاه ويژه اي به الگوهاي مادي وآرماني فرهنگ دارد(زبان،هويت شخصي،خانواده ،رسانه وكار)

2) تاريخ فرهنگي وتداوم صور فرهنگي: كه همه براين عقيده اند كه موضوعات فرهنگي مي توانند از محلي به محل ديگر واز زماني به زمان ديگر تسري پيدا كند وعلاوه برآن همه جوامع از نظر فرآيندهاي اصلي فرهنگي با هم گونه اي از اشتراك رادارند.

3)توليد وتوزع اجتماعي فرهنگ: محصولات فرهنگي در دسترس مردم به گونه اي كه در زندگي اجتماعي مشاركت دارند به طرز گوناگوني ميان افرادي كه درنقاط اجتماعي مختلف قراردارند توزيع مي شود.

4) دريافت وتأثيرات فرهنگ: بايد اين واقعيت را دريافت كه اقلام فرهنگي توسط عاملان، اجتماعي را مطرح كند و بگويد كه چرا وچگونه هر جزء از مظاهر فرهنگي بر باورها و اقدامات افراد يا گروههاي اجتماعي مؤثر واقع مي شود.

5) معنا واقدام اجتماعي: هرگاه به جاي پذيرش مظاهر فرهنگي آشكار توسط عاملان توجه را به خود عاملان معطوف كنيم وببينيم آنها از ميان عناصر گوناگون وبسيار متعدد فرهنگي به چه چيزهايي توجه مي كنند وچگونه اين فرآيند

صورت مي گيرد. و درنهايت امر نهادي شدن فرهنگ چگونه واقع مي شود، مطالعه فرهنگي دقيق تر خواهد بود.



چند قلمرو بسيار مهم در حوزه جامعه شناسي فرهنگی: 1) تعريف ومفهوم سازي از فرهنگ 2) مفهوم سازي و عملياتي كردن رابطه ميان فرهنگ و ساخت اجتماعی 3) چگونگی انجام دادن مطالعات نظام مند در زمینه فرهنگ و قلمروی آن 4) مطالعات نظری ومیدانی در قالب مفهوم سازی نوین( از قبیل سرمایه فرهنگی ، عدم تساوی در مقابل فرهنگ و..)



سه گرایش خاص در تعریف جامعه شناسي فرهنگی: 1) کاربرد آن در متعلق کردن پدیده ها در قلمروی به نام فرهنگ و یا بررسی ابعاد فرهنگی امور 2) گرایش به جنبه های غیرمادی فرهنگ مانند(اطلاعات،تفریح،علم،قانون،هنرو...) 3) دیدگاه اینکه فرهنگ عامل متمایز کننده افراد از نظر ذهنیت ورفتار است (شناخت هنجارها، ارزشها،باورها وهویت فرهنگی).
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: ابراهیم عزیزیان فام