یکشنبه, 23 ارديبهشت 1403

 



موضوع: اثر تبلیغات برانسان

اثر تبلیغات برانسان 10 سال 4 ماه ago #52837

دنیای این روزهای ما پر است از رنگ و لعاب و بزک و تنوع!!!آدم در انتخاب میمونه.
تبلیغات در دنیای امروز نقش بسیار موثری در زندگی تک تک ما دارد.ما خواسته و ناخواسته در چنبره تبلیغات پیدا و پنهان اسیریم و اگر هم الان سر بچرخانی تاثیرات آن را در جای جای زندگی خود می بینی.در دكوراسيون در لباس در لوازم آشپزخانه...
اما آيا ما بايستي در انتخابمان بدون تفكر و صرفا بوسيله تبليغات عمل كنيم. و آيا اصلا بدون فكر عمل مي كنيم يا نه؟تجربه نشان داده كه واقعا همينطور است.يك اسباب بازي مفيد را بخري مورد استقبال قرار نمي گيرد ولي كافي است كه اين اسباب بازي به يك شخصيت كارتوني و يا فيلم مرتبط باشد آنوقت به درد خور بودن يا نبودنش اصلا مهم نيست.در تلويزيون و ماهواره بسياري از جنسهاي بنجول به ما قالب مي شود و ما آنها را مي خريم.ما حتي بسياري از حرفهاي محال را باور مي كنيم.مثلا تبليغاتي در مورد قرص هايافزايش قد.آنها را مي خريم و مي خوريم و منتظر افزايش قد حيرت آور خود مي مانيم.درست به مانند بچه اي كه لوبياي سحرآميز را باور مي كند.
برخي محققان و دانشمندان پيش‌بيني كردند كه در آينده نزديك حكومتها مي‌توانند با هزينه اندك و از طريق انتقال‌دهنده‌هاي شيميايي مغز، رفتار و خلق انسانها را كنترل كنند.
همواره يكي از آرزوهاي عوامل تبليغات و عمليات رواني دستيابي به ساز و كارهايي بوده است كه با بهره‌گيري از آنها بتوانند رفتار آماجهاي خويش را كنترل كنند. پيشرفتهاي حاصل در قلمرو علوم اعصاب، رفتار و زيست‌شناسي رفتار، عوامل عمليات رواني را به چنين هدفي نزديك ساخته است. امروزه آنان مي‌دانند كه برخي پيامهاي تبليغاتي و عمليات رواني قادرند هم بر ساختارهاي مغزي تأثير بگذارند، هم انتقال‌دهنده‌هاي شيميايي مغز را دستكاري كنند و هم هورمونهاي مترشحه از غدد درون‌ريز را تحت تأثير قرار دهند. به همين سبب، به نظر مي‌رسد در مقايسه با گذشته، مهار و كنترل مخاطبان بسيار آسان‌تر شده است و بيم آن مي‌رود كه روزي عوامل عمليات رواني با اندك هزينه‌اي بتوانند گروههاي وسيعي از مخاطبان را تحت انقياد خويش درآورند.
يكي از قلمروهاي تحقيقي نوين در علوم اعصاب و علوم رفتاري رابطه پيامها، روشهاي عمليات رواني با ساز و كارهاي مغزي - غددي است. محققان اين قلمروها با به سامان رساندن تحقيقات و مطالعات مختلف در صدد برآمده‌اند تا براي سؤالاتي نظير سؤالات زير پاسخي بيابند:
1ـ پيامهاي عمليات رواني بر كدام ساختارها و مراكز مغزي تأثير بيشتري برجاي مي‌نهند.
2ـ كدام نوع از پيامهاي عمليات رواني تأثير بيشتري بر مراكز مغزي برجاي مي‌گذارند؟
3ـ پيامهاي عمليات رواني از طريق كداميك از انتقال‌دهنده‌هاي عصبي تأثير خود را به نگرشها و رفتار مخاطبان اعمال مي‌كنند؟
4ـپيامهاي عمليات رواني باكداميك از هورمونهاي مترشحه از غدد درون‌ريز ارتباط بيشتري دارند؟
محققان براي يافتن پاسخ اين سؤالات از دو دسته يافته بهره گرفته‌اند: يافته‌هاي حاصل از مطالعات كنترل شده آزمايشگاهي و يافته‌هاي مربوط به مطالعات پيشين كه در خصوص رابطه ساز و كارهاي مغزي - غددي و رفتار عرضه شده‌اند. در اين نوشتار نخست يافته‌هاي هر دو قلمرو مرور مي‌شوند، آنگاه چشم‌انداز آينده رابطه مغز و عمليات رواني ترسيم مي‌شود.
ساختارهاي مغزي دخيل در عمليات رواني و نوع پيامهاي مؤثر بر آنها
كارگزاران عمليات رواني همواره تأكيد ورزيده‌اند كه يك پيام عمليات رواني، زماني مي‌تواند اثرات سريع و ماندگاري بر مخاطبان برجاي گذارد كه داراي بار هيجاني شديدي باشد. منظور آنان از پيام داراي بار هيجاني آن است كه پيام عرضه شده بتواند هيجاناتي نظير ترس، وحشت، نفرت و يا شادي، شعف و وجد را در مخاطب برانگيزد.
روان‌شناسانمتخصص درعمليات رواني،براي تبيين يافته مذكوردر سطرهاي بالا،توجه خودرامعطوف ساختارهاي مغزي ساخته‌اند.يكي ازآن ساختارها بادامه مغز است.
بادامه مغز كه از واژه يوناني amygdal به معني بادام گرفته شده، خوشه‌اي بادامي شكل است كه در بالاي ساقه مغز، نزديك انتهاي حلقه ليمبيك، قرار گرفته است. در هر يك از دو نيمكره مغز يك بادامه قرار دارد كه در طرفين سر جاي گرفته‌اند ، بادامه مغز به عنوان مخزن خاطرات هيجاني عمل مي‌كند. به همين خاطر است كه گفته مي‌شود بدون بادامه مغز هيچ اشكي بر اثر غم ريخته نمي‌شود، (گلمن ترجمه پارسا، 1380، ص 40).
تحقيقات لودو (1994) نشان داده است كه بادامه مغز داراي آنچنان موقعيتي است كه مي‌تواند كل ساختار مغز را تحت كنترل خود درآورد. بر اساس يافته‌هاي او، محركهاي حسي،‌ كه از گيرنده‌هاي بينايي يا شنوايي صادر مي‌شوند، ابتدا به تالاموس مي‌روند سپس با استفاده از يك سيناپس منفرد، به بادامه مغز مي‌روند. به باور لودو اين نوع انشعاب به بادامه مغز اجازه مي‌دهد تا قبل از قشر جديد مخ شروع به پاسخ‌دهي نمايد.
يافته‌هاي لودو كمك شاياني به كارگزاران عمليات رواني نموده است. آنان براي سلب اراده مخاطبان و تسخير هيجاني،‌ آنچنان عاطفه و هيجان پيام خويش را افزايش مي‌دهند كه مخاطبان نادانسته و بدون تأمل و انديشه مبادرت به واكنشهايي مي‌كنند كه عوامل عمليات رواني در پي آنند. چه، به باور لودو وقتي شدت محركهاي حسي و پيامهاي هيجاني، زياد باشد «نظام هيجاني متأثر از بادامه مغز مخاطبان، مي‌تواند مستقل از قشر جديد مخ عمل كند و در نتيجه آن، آنان بدون آگاهي و شناخت دست به اعمال خاصي مي‌زنند». به تعبير گلمن (1995) «هر چقدر برانگيختگي بادامه شديدتر باشد، تأثير پيام شديدتر است» (ص 13).
فرانكين (2002) نيز ادعاي گلمن و لودو را مورد تأييد قرار داده است. به باور او پيامهاي تبليغاتي و عمليات رواني موجب تقليل كاركرد كرتكس مغز مي‌شوند. چه، در برخي شرايط مخاطبان عمليات رواني به گونه‌اي عمل مي‌كنند كه گويي «مغز آنان فاقد كرتكس است».
كينگ (2003) در تحليلي كه پيرامون عمليات تبليغات انتخاباتي امريكا انجام داده است مدعي شده است كه كارگزاران تبليغات رواني و عمليات رواني امريكا پيامهاي خود را، به ويژه در تبليغات چهره به چهره، به گونه‌اي عرضه مي‌كنند كه مخاطبان به هيجان آمده را عاري از كرتكس مي‌سازد. به باور او، پيامد اين‌گونه تبليغات وقوع هيستري جمعي است.
به باور بلاك من و واكردين (2001) در هيستري جمعي، آدمها به گونه‌اي عمل مي‌كنند كه گويي دچار نوعي ديوانگي فراگير شده‌اند. كينگ تأكيد كرده است كه صداي مهيب موسيقي، رقص نور و ساير روشهايي كه به هنگام تبليغات انتخاباتي صورت مي‌گيرد شدت واكنشهاي هيستريك را به اوج مي‌رساند. كينگ اين‌گونه اقدامات دستگاه تبليغاتي امريكا را به اقداماتي تشبيه كرده است كه برخي از قبايل ابتدايي افريقا، بر اثر اعتقادات خرافي، بدان مبادرت مي‌ورزند. مطالعات مردم‌شناسان نشان داده است كه آن قبايل در برخي مراسم آييني خود با نواختن مكرر بر طبل، برخي آماجهاي خود را تا سرحد كولايس (فروپاشي) رواني پيش مي‌برند.
سارجنت، عصب‌شناسي كه مطالعات او در مورد فيزيولوژي تغيير عقيده بر اثر تبليغات و شست‌وشوي مغزي اشتهار جهاني دارد، آثار فيزيولوژيكي و مغزي پيامهاي تبليغاتي را مورد تأييد قرار داده است. او تأكيد كرده است: اكنون بيش از پيش مشخص شده است كه امواج الكتريكي مغز انسان نسبت به محركات ديتميك حساس است. از ميان عوامل تحريكي مي‌توان موسيقي و نور را نام برد. حتي در مواردي با بعضي از سرعتهاي ريتم مغز، مي‌توان در كاركرد مغز ناهنجاري ايجاد و حتي مي‌توان مبادرت به ايجاد حالات انفجاري در مغز كرد (سارجنت، ترجمه بهزاد و صالحي، 1372، ص 157)
فرانكين (2002) نيز همانند سارجنت، بر اين باور است كه با به هيجان در آوردن شديد مخاطبان مي‌توان ميزان تلقين‌پذيري آماج را به شدت افزايش داد. او نيز در تبيين اين ابعاد، تبييني همانند تبيين لودو (1994) به دست مي‌دهد. به تعبير ديگر،‌ فرانكين نيز معتقد است كه هيجاني ساختن آدميان موجب مي‌شود تا رفتار و واكنش آنان تحت انقياد بادامه مغز درآيد.
پاره‌اي از محققان عصب‌شناس نيز پا را از اين فراتر گذاشته و معتقدند كه پيامهاي تبليغاتي داراي بار هيجاني شديد به ويژه اگر به صورت جمعي عرضه شوند، قادرند بر مراكز درد مغزي نيز تأثير بگذارند. اين محققان معتقدند گاهي كارگزاران تبليغات آنچنان مخاطبان را رام مي‌سازند كه آنان جراحات شديدي برخود وارد مي‌سازند بدون آنكه دردي را حس كنند. اين عصب‌شناسان تأكيد مي‌كنند كه در چنين شرايطي مراكز درد مغزي از فعاليت باز مي‌ايستند. (ميرز، 2000)
سارجنت نيز پيش‌تر شواهدي ارائه داده است كه همانند ادعاهاي اخير فرانكين و ميرز انكارناپذير به نظر مي‌رسند. او در تأييد فرضيه افزايش تلقين‌پذيري به دنبال واكنشهاي هيجاني بر اثر ناكارآمد شدن مراكز عالي مغز از واكنشهاي توده‌اي در برابر اقدامات دستگاه تبليغاتي آلمان نازي ياد مي‌كند؛ «در آلمان پيش از شروع سخنرانيهاي هيتلر از سرودخواني ريتميك، دسته‌هاي مشعل‌دار و ساير روشهاي شبيه آن استفاده مي‌شد تا حالت تلقين‌پذيري هيستريكي در اجتماع ايجاد شود» (ص 206). او همچنين تأكيد كرده است كه خودكشيهاي دسته‌جمعي آييني شاهدي است در تأييد اين ادعا كه تبليغات شديد و هيجاني موجب از فعاليت باز ايستادن مراكز درد مغزي مي‌شود، به گونه‌اي كه قربانيان بدون آنكه دردي را حس كنند ضربات شديدي برخود وارد مي‌سازند.
مجد (1383) در تحليلي پيرامون تارانتيسم (اپيدمي هيجاني) معتقد است كه علت اصلي وقوع اين حالت كاهش كنترل مغز بر اثر فعاليتهاي تبليغاتي است. در چنين شرايطي گروهي از افراد بر اثر شنيدن صداي طبل، آواز، سخنرانيهاي تند و هيجاني و يا مبادرت كردن به حركات تند ريتميك، كنترل قشر مغزي خود را از دست مي‌دهند و مرتكب رفتارهايي مي‌شوند كه در شرايط عادي از آنان سرنمي‌زند. به باور مجد در چنين شرايطي ممكن است كه افراد آماج فعاليتهاي مذكور، دچار نوعي جنون شوند. اين جنون اغلب سرايت مي‌كند و بعدها ممكن است به صورت ناخواسته شيوه‌‌اي از اين‌گونه حركات مد شود. البته، مجد تأكيد مي‌كند كه تنها افرادي در برابر تبليغات كنترل قشر مغز خود را از دست مي‌دهند كه تلقين‌پذير هستند. البته نبايد فراموش كرد كه بسياري از افراد جامعه در زمره تلقين‌پذيران قرار مي‌گيرند. هرچند كه تلقين‌پذيري آنان از شديد تا خفيف در نوسان است .
به اعتقاد مجد مراسمي مانند چهارشنبه‌سوري،‌ كه در آن گروهي دور هم جمع مي‌شوند و به صورت دسته‌جمعي به خواندن سرود و پريدن از روي آتش يا به منفجر كردن ترقه مي‌پردازند، نوعي تارانتيسم است كه در آن عده‌اي به صورت موقت كنترل مغزي خود را از دست مي‌دهند و بي‌توجه به امر و نهي‌هاي مأموران واكنشهاي تند و خطرناك از خود بروز مي‌دهند. تبليغاتچيها نيز از اين آمادگي و استعداد ناخودآگاه مخاطبان براي بروز واكنشهاي تند و هيجاني، بهره‌برداري و آن را در جهت مقاصد خويش هدايت مي‌كنند.
از آنچه گفته شد مي‌توان نتيجه گرفت كه پيامهاي تبليغاتي و عمليات رواني با تأثير نهادن بر مراكز مختلف مغز، به ويژه بادامه مغز و مراكز احساسهايي همچون درد و لذت، موجب كاهش مهار كرتكسي مخاطبان آماج مي‌شود و در نتيجه آنان را براي انجام رفتارهاي معين، به ويژه رفتارهاي تند و هيستريك، برمي‌انگيزد. بنابراين، در پاسخ به سؤال آغازين اين نوشتار مي‌توان اذعان داشت كه پيامهاي حاوي بار هيجاني شديد، به ويژه هنگامي كه با آهنگ، موسيقي و حركات ريتميك گروهي همراه شوند، قادرند بر مراكز زير قشري مغز تأثير بگذارند و مانع از بروز رفتارهاي نشئت گرفته از مراكز عالي مغز، كه اغلب خردورزانه‌اند، شوند. اما، اثر پيامهاي عمليات رواني در سطح ساختارهاي مغزي محدود نمي‌ماند بلكه بر انتقال‌دهنده‌هاي عصبي (نوروترانسميترها) و هورمونهاي غدد درون‌ريز نيز تأثير مي‌گذارند. در سطرهاي زير يافته‌هاي مربوط به اين دو قلمرو مرور مي‌شوند.
تأثير پيامهاي عمليات رواني بر انتقال‌دهنده‌هاي عصبي
با كشف چند ناقل مهم شيميايي مغز در نيمه دوم قرن بيستم، برخي محققان و دانشمندان پيش‌بيني كردند كه در آينده نزديك حكومتها مي‌توانند با هزينه اندك و از طريق انتقال‌دهنده‌هاي شيميايي مغز رفتار و خلق انسانها را كنترل كنند. براي مثال بايلينسكي (1982) در كتابي تحت عنوان مهار خلق نوشت:
«دور از ذهن نخواهد بود كه روزي كشوري با اضافه كردن محرمانه و مخفيانه آنتي‌گونيست LRH (هورمون آزادكننده لوتينانيرنيگ كه موجب افزايش ترشح استروژن مي‌شود) در آب آشاميدني يا غذاي مردم كشور ، خرابكاري جنسي راه بيندازد و ميل جنسي و توليد نسل را در آنها تقليل دهد تا آنجا كه آن را به صفر برساند».
گرچه شايد پيش‌بيني بايلينسكي هرگز اتفاق نيفتد، اما امروز، باور بسياري از متخصصان علوم مغز و رفتار بر آن است كه بسياري از كنشهاي آدميان را مي‌توان از طريق بيست ناقل از دويست ناقل اصلي شيميايي مغز آنها تحت كنترل درآورد. از بين دويست ناقل شيميايي مغز، رابطه سروتونين، نورآدرنالين و اندروفين و دوپامين با پيامهاي عمليات رواني و نيز فنوني همچون محروميت حسي، بي‌خوابي و بمباران اطلاعاتي بيشتر مورد مطالعه قرار گرفته است.
سروتونين يك ناقل شيميايي است كه اساساً نقش بازدارنده‌اي در رفتار و توجه دارد. ترشح زياد اين ناقل مغزي موجب پديد آمدن ترس، وسواس، خشم فروخورده، غم و افكار خود سرزنش‌گرانه مي‌شود (گراهام، 1991). ثابت شده است كه نشر مستمر پيامهاي تراژيك، ترويج نااميدي، القاي بدبيني و ترسيم و تصوير جهان به منزله صحنه مرگ و كشتار و خصومت، موجب افزايش ترشح اين ناقل شيميايي مي‌شود.
سيلبر (2003) ادعا كرده است خودكشي جمعي برخي گروههاي افراطي بر اثر تبليغات رهبران آنها ناشي از افزايش سطح سروتونين مغزي قربانيان است. او بر اين باور است كه با افزايش تبليغات يأس‌آور و ارائه پيامهاي دلهره‌آميز عليه نيروها و مردم آماج، مي‌توان آنان را دچار نوعي فلج رفتاري كرد و مانع از بروز هر نوع واكنشي در آنان شد. او تأكيد مي‌كند كه «به نظر مي‌رسد قدرتهاي بزرگ در پي آن‌اند تا براي غلبه بر جهانيان به روشهايي دست يابند كه سريع‌تر بتوانند ميزان ترشح سروتونين مغزي آنان را به نقطه پيك (اوج) برسانند» (ص 139).
اما، افزايش ترشح نورآدرنالين تأثيري متفاوت از ترشح سروتونين برجاي مي‌گذارد. افزايش ترشح اين ماده موجب برانگيختگي شديد، تكانشگري (واكنشهاي انفجاري)، خطرجويي و رفتارهاي خشونت‌آميز مي‌شود (گراهام، 1991)، به همين سبب، زماني كه عوامل عمليات رواني در پي آن هستند تا مردم يك كشور را عليه نظام سياسي‌اشان برانگيزند به دنبال روشهايي مي‌گردند كه سطح ترشح اين ماده را در مغز آنان فزوني بخشد. سيلبر (2003) معتقد است كه بمباران مخاطبان با استفاده از پيامهاي حاوي خشونت، كشتار،‌ قتل و نيز با نشان دادن صحنه‌هاي خون، غارت و بهره‌گيري از رنگهاي قرمز و زرد مي‌تواند سطح ترشح نورآدرنالين مخاطبان را افزايش دهد. او تأكيد مي‌كند كه با افزايش سطح ترشح نورآدرنالين، مهار مخاطبان دشوار مي‌شود. از همين روي، به اعتقادي، بسياري از كنشهاي خشونت‌آميز جمعي ناشي از تبليغات گروهي را مي‌توان به سطح ترشح نورآدرنالين نسبت داد.
رابطه پيامهاي هيجاني با ترشح مواد شيميايي مغز نيز از نظر محققان دور نمانده است. آنان نشان داده‌اند كه علت اصلي اثرگذاري سريع پيامهاي داراي هيجان شديد آن است كه بر ناقلان شيميايي مغز تأثير انكارناپذيري بر جاي مي‌گذارند. مك‌گاف(زيست روان‌شناس مشهور دانشگاه كاليفرنيا) معتقد است: «موضوعاتي كه ما را هيجاني كنند بهتر و بيشتر به خاطر سپرده مي‌شوند. چون هيجان موجب ترشح مجموعه‌اي از مواد شيميايي نظير نورابي نفرين و وازوپرسين مي‌شوند. اين مواد مستقيماً بر مغز تأثير مي‌گذارند.
پيامهاي تبليغاتي بر اندورفينهاي مغزي نيز تأثير مي‌گذارند. سيلبر (2003) معتقد است حكومتهايي كه در پي بي‌تفاوت ساختن مردم خويش در برابر تصميمات و رفتارهاي خود هستند، از آن دسته از شگردهاي رواني - اجتماعي استفاده مي‌كنند كه موجب افزايش ترشح اندورفينهاي مغزي در مردم مي‌شوند. اندورفينها تركيبات شيميايي طبيعي مغز هستند كه ساختمان مولكولي آنها شبيه مورفين است. اين ناقلان شيميايي به منزله مسكنهاي پر اثري عمل ميكنندكه سطح نشاط وخوش‌بيني را افزايش وميزان ترديدو بدبيني را كاهش مي‌دهند.
به باور آرجل (2002) انتشار پيامهاي حاوي شادي و نشاط و نيز برگزاري كارناوالهاي شادي موجب افزايش سطح آندورفين مغزي در مخاطبان مي‌شود. شايد به همين خاطر است كه در تبليغاتهاي انتخاباتي، نامزدها و طرفداران آنان مبادرت به راه‌اندازي چنين كارناوالهايي مي‌كنند. چه، آدميان هنگامي كه در اتمسفر رواني مثبتي قرار دارند حتي با استفاده از پيامهاي حاوي استدلال ضعيف نيز مي‌توان آنان را براي انجام يك كنش يا خريد يك كالا مجاب ساخت .
نيازي به ذكر دليل نيست كه در اردوگاههاي اسرا و زندانهاي سياسي بهتر از هر جاي ديگري مي‌توان به دستكاري ناقلان شيميايي مغز قربانيان پرداخت. در زندان با بهره‌گيري از روشهايي نظير محروميت حسي، اعمال بي‌خوابيهاي مكرر و طولاني، ايجاد استرس و مانند آن مي‌توان آنچنان ترشح ناقلان شيميايي مغز را دچار اختلال ساخت كه قرباني از انجام هر رفتار ارادي باز بماند. سارجنت (ترجمه بهزاد و صالحي 1372) از مواردي ياد مي‌كند كه در زندانهاي دوران استالين در شوروي سابق و موسوليني (در ايتاليا) واكنشهاي شيميايي مغز زندانيان كاملاً معكوس شده بود. به باور گراهام (1992) در محروميت حسي، آشفتگي شديدي در ترشح دوپامين مغزي پديدمي‌آيدبه گونه‌اي كه فرددچاراختلالات ادراكي نظيرتوهم،هذيان و ...مي‌شود.
هورمونهاي ترشح شده از غدد درون‌ريز از حملات عوامل عمليات رواني مصون نمانده‌اند. تحقيقات نشان داده است كه حتي محركهاي زيرآستانه‌اي قادرند بر هورمونها تأثير بگذارند. منظور از محركهاي زيرآستانه‌اي محركهايي هستند كه در لابه‌لاي محركهاي ديگر گم مي‌شوند و فرد بدون آنكه از آنها آگاه شود تحت تأثير آنها قرار مي‌گيرد. روان‌شناسان چنين حالتي را ادراك بدون آگاهي نام نهاده‌اند. منظور از اين اصطلاح آن است كه ارگانيزم در برابر محركهايي از خود واكنش نشان ميدهدكه بصورت هشيارانه ازآنها آگاه نشده است(پروس،ترجمه جعفري وكديور،
لوين (1986) از آزمايشي ياد كرده است كه در آن آزمودنيها تحت تأثير محركهاي برانگيزاننده هورمونهاي جنسي قرار گرفته‌اند بدون آنكه آن محركها را ادراك كنند. در آن آزمايش چند تصوير برانگيزاننده جنسي در لابه‌لاي تصاوير متعدد ديگري قرار داده شد و با استفاده از دستگاه تصويرافكن (تاكيستوسكوپ) به آزمودنيها نمايش داده شد. در پايان آزمايش مشخص شد كه سطح برانگيختگي جنسي آزمودنيها به صورت معناداري افزايش يافته بود در حالي كه آنان منكر ديدن هر نوع تصوير جنسي شدند البته، هورمونهاي جنسي تنها هورمونهايي نيستند كه تحت تأثير محركهاي تبليغاتي و عمليات رواني قرار مي‌گيرند، بلكه هورمونهاي ديگري نظير آدرنوكورتيكوتروپين (Actlt) كه از غده هيپوفيز مغز ترشح مي‌شود، نيز تحت تأثير محركهاي تبليغاتي قرار مي‌گيرند و به نوبه خود كم و زياد شدن آنها بر رفتار مخاطبان تأثير مي‌گذارد.
نتيجه‌گيري: از آنچه گذشت مي‌توان نتيجه گرفت كه:
1-امروزه عوامل تبليغات وعمليات رواني باآگاهي ازساختارمغزوسازوكارهاي عصبي-غددي، پيامهاي خويشرابه گونه‌اي طراحي وعرضه مي‌دارندكه مخاطبان ندانسته تحتتأثير آن قرار گيرند.
2- مهم‌ترين ساختار مغزي مرتبط با عمليات رواني بادامه مغز است. يافته‌هاي تحقيقي نشان داده است كه تصاوير، پيامها و حركات داراي بار هيجاني شديد بر بادامه مغز تأثير جدي بر جاي مي‌گذارند و مانع از تأمل و تدبر مخاطبان براي واكنش در برابر آن‌گونه محركها مي‌شوند.
3- عوامل عمليات رواني بيش از هر چيز علاقه‌مندند كه مغز مخاطبان را تحت كنترل خويش درآورند. اين بدان معنا است كه آنان سناريوي عمليات رواني خويش را به گونه‌اي تدوين و اجرا مي‌كنند كه موجب مهار كرتكس مخاطبان مي‌شود.
4- بسياري از پيامهاي (اعم از تصاوير،‌ گفته‌ها، نوشته‌ها و ...) عمليات رواني مي‌توانند بر ناقلان شيميايي (نوروترانسميترهاي) مغزي تأثير بگذارند. اين انتقال‌دهنده‌هاي شيميايي نيز تأثير انكارناپذيري در كنترل و هدايت رفتار دارند.
5- امروزه عوامل عمليات رواني آنچنان خبره شده‌اند كه مي‌توانند محركهايي را در سطح ناهشيار مخاطبان عرضه دارند در نتيجه مخاطبان بدون آگاهي از حضور محركها تحت تأثير آنها قرار مي‌گيرند. اين‌گونه محركها اغلب تأثير خود را از طريق هورمونهاي غدد مترشحه داخلي بر فرد بر جاي مي‌گذارند.
6- به نظر مي‌رسد عوامل عمليات رواني اميدوارند كه با پيشرفت روزافزون علوم اعصاب، رفتار و زيست‌شناسي غدد درون‌ريز،‌ به ساز و كارهايي دست يابند كه با سهولت بيشتري بتوانند روحيه، انگيزش و رفتار مخاطبان را تحت انقياد خويش درآورند، اما، آيا آنان به چنين ساز و كارهايي دست خواهند يافت؟ پاسخ اين سؤال را بايد در نوشتاري ديگر پي گرفت
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: ابراهیم عزیزیان فام