دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403

 



موضوع: سئوال هفته

سئوال هفته 10 سال 9 ماه ago #22307

1-وظیفه علم اقتصاد را از نظر خرد و کلان بیان کنید ؟
الف - اقتصا خرد : بخشی از تجزیه و تحلیل مسائل اقتصادی مربوط به اقتصاد خرد است و مطالعه چگونگی تصمیم گیری توسط افراد یا خانواها و بنگاها را به عهده دارد و آن شبیه مشاهده کرن از طریق ذره بین و تمرکز کردن بر قیمت های کوچک اقتصادی است .
ب- اقتصاد کلان : بخشی از تجزیه و تحلیل مسائل اقتصادی مربوط به اقتصاد کلان است که رفتار اقتصادی در سطح کل و کلان مطالعه می کند و آن رویداد های اقتصادی را در سطح وسیع مانند تغییرات در بیکاری ، در آمد نفتی مورد بحث قرار می دهد
8- رابطه علم اقتصاد با سایر علوم را بیان کنید ؟اقتصاد شاخه ای از علوم اجتماعی است و یک علم مجرد نیست و به صورتی با سایر علوم به شرحل ذیل در ارتباط است . 1- علم روانشناسی 2- علم حقوق 3- علم ریاضی 4- علم جامعه شناسی 5- علم جغرافیا
2 - سطوح اقتصاد فرهنگ را نام ببرید و توضیح دهید ؟
اقتصاد در سه سطح قابل مطالعه است که عبارتند از الف ) سطح خرد ب) سطح کلان ج) اقتصاد در سطح محوری
الف - در سطح خرد تحلیل اقتصاد فرهنگ از جهت تخصیص منابع مالی به فعالیتهای پژوهشی و آموزشی و تبلیغی است که در جامعه صورت می گیرد این تخصیص منابع و سرمایه گذاری در بخش فرهنگ وابسته به نظام ارزشیب است که برآن جامعه حاکمیت دارد
ب- سطح کلان : در سطح کلان اقتصاد و فرهنگ به عنوان یک وسیله ارتباطی در نظر گرفته می شود به این مفهوم که اقتصاد و فرهنگ فقط به پول و هزینه کردن ختم نمی گردد بلکه تمام وسایل رسانه ای جامعه و حتی ادبیات شفاهی نیز شانل می شود
ج- اقتصاد در سطح محوری :
سطح اقتصاد فرهنگ در سطح محوری عمیقتری است یعنی از مسائل هزینه ای و وسایل ارتباط جمعی نیز فراتر می رود و آن شرایط محیطی و مادی تکامل فرهنگ است جهت گیری های ارزشی جامعه را مشخص می کنند این ابزار و امکانات به طور مادی اعم از نیروی انسانی مواد اولیه و سایر منابع می باشد که در سطح برنامه ریزی بکار می رود .بنابر این بهتر است در این سطح به جای اقتصاد فرهنگ از فرهنگ اقتصاد نام برد
علم اقتصاد را از نوع وظیفه میتوان به دو دسته تقسیم نمود ، اقتصاد خرد وو اقتصاد کلان
اگر چه تا حدودی نمی توان مرز دقیقی بین این دو مشخص کرد و هم پوشانی وجود دارد چون حوضه هردو اقتصاد است اما در کل مسائل اقتصادی خرد با مسائل اقتصاد کلان متفاوت هستند
3- سطوح اقتصاد فرهنگ را نام ببرید و توضیح دهید ؟
قتصاد در سه سطح قابل مطالعه است که عبارتند از الف ) سطح خرد ب) سطح کلان ج) اقتصاد در سطح محوری
الف - در سطح خرد تحلیل اقتصاد فرهنگ از جهت تخصیص منابع مالی به فعالیتهای پژوهشی و آموزشی و تبلیغی است که در جامعه صورت می گیرد این تخصیص منابع و سرمایه گذاری در بخش فرهنگ وابسته به نظام ارزشیب است که برآن جامعه حاکمیت دارد
ب- سطح کلان : در سطح کلان اقتصاد و فرهنگ به عنوان یک وسیله ارتباطی در نظر گرفته می شود به این مفهوم که اقتصاد و فرهنگ فقط به پول و هزینه کردن ختم نمی گردد بلکه تمام وسایل رسانه ای جامعه و حتی ادبیات شفاهی نیز شانل می شود
ج- اقتصاد در سطح محوری :
سطح اقتصاد فرهنگ در سطح محوری عمیقتری است یعنی از مسائل هزینه ای و وسایل ارتباط جمعی نیز فراتر می رود و آن شرایط محیطی و مادی تکامل فرهنگ است جهت گیری های ارزشی جامعه را مشخص می کنند این ابزار و امکانات به طور مادی اعم از نیروی انسانی مواد اولیه و سایر منابع می باشد که در سطح برنامه ریزی بکار می رود .بنابر این بهتر است در این سطح به جای اقتصاد فرهنگ از فرهنگ اقتصاد نام برد
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

سئوال هفته 10 سال 9 ماه ago #22542

تاریخچه اقتصادوفرهنگ رابیان کنید؟هرچندتولیدومصرف محصولات فرهنگی بشرسابقه طولانی داردامااقتصادفرهنگ به تازگی کارهای مهمی اغازکرده ورشته اقتصادفرهنگ درگذشته به فراموشی سپرده شده بودامادرسال 1959 میلادی اقتصاددان امریکایی کالبرایت بحث تقابل اقتصادوهنررادرمقاله ای مطرح کرده وبه بحث وضعیت اقتصادی هنرمندان ونقش طراحی هنری درافزایش کالای صنعتی پرداخت وبعدازآن رابینزدرخصوص اقتصادفرهنگ به تحلیل نقش اقتصادی دولت ازفعالیتهای فرهنگی هنری وتامین مال موزه هاپرداخت ودرسال1966 میلادی سال آغازاقتصادفرهنگ که کتابی به نام هنرهای نمایشی وتناقض اقتصادی نوشته شده که ودرآن بااستفاده ازابزارهای معمول به بررسی اقتصاد پرداخت واولین انجمن درسال 1973 واولین محله درسال 1977 انتشاریافت ومطالعات بعداقتصادوفرهنگ غنی ترشد.
منظوراز ضرورت توجه به اقتصادفرهنگ رابیان کنید؟ دارای 5 اهداف میباشد1-اهداف اقتصادی که بامنابع محدودنیازهای نامحدودرابرطرف سازیم یعنی منابع به جاومناسب وبیشترین نتایج به عمل آیدودرجهت نیازهای جامعه توجه کافی داشته باشیم2-اقتصادفرهنگ دربخش عمومی قراردارد بنابراین نمی توان به بخش خصوصی واگذارکردچون دراختیاردولت است3-دردنیای مدرن اثرفرهنگ به کالای فرهنگی تبدیل شده وبایدباتوجه به نیازمصرف کننده تولیدشده وبایدعرضه وتقاضای محصولات فرهنگی توجه خاصی نمود4-پدیده جهانی شدن فرهنگاز ضرورت بخش فرهنگ جهانی است درواقع موجب تغییر اصل سنت به مدرنیته می باشد5-باتوجه به رویکرد حقوق وسیاست وموج دموکراسی وتداوم شدیدتوجه به افکارعمومی بیش ازگذشته مخاطبان محصولات فرهنگی راداشته وافزایش سطح سوادعمومی وتحول آموزش عالی رانیز افزوده.
تعریف اقتصادفرهنگ رابیان کنید؟ شاخه ای کاربردی ازعلم اقتصاداست که موضوع آن کاربرداصول؛ نظریات ومفاهیم علم اقتصاد درجهت تجزیه وتحلیل مسائل اقتصادی بخش فرهنگ وارائه خط مشی درجهت بهبودمدیریت فعالیتهای آن میپردازدعبارت است از 1-بررسی نقاط اجتماعی محصولات فرهنگی 2-رشدوگسترش صنایع فرهنگی 3-بررسی میزان بودجه اختصاص یافته به بخش فرهنگ چه درزمان رونق وچه رکوداقتصادی 4-بررسی سطحٰ؛نوع وکارایی؛یارانه هایی که به بخش فرهنگ اختصاص می یابد.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

سئوال هفته 10 سال 9 ماه ago #22587

اریخچه اقتصادفرهنگ راتوضیح دهید؟

درسال 1359م برای اولین باراقتصاددان معروف امریکایی(گالبرایت)بحث تقابل اقتصادوهنررادرمقاله ای مطرح کردوبه مباحثی مانند وضعیت اقتصادی هنرمندان ونقش طراحی هنری درافزایش کالای صنعتی پرداخت.
بعداز اواقتصاددان دیگری بنام(رابینز)درخصوص اقتصادفرهنگ به تحلیل نقش اقتصادی دولت ازفعالیتهای فرهنگی هنری وتامین مالی موزه هاپرداخت.
درسال1966م درواقع سال آغازاقتصادفرهنگ است که کتابی بنام هنرهای نمایشی وتناقض اقتصادی نوشته شده که دران بااستفاده ازابزارهای معمول به بررسی اقتصادی حوزه ی فرهنگ واقتصاد پرداختند.
اولین انجمن اقتصاد فرهنگ درسال 1937م بوجودآمد ودرسال1977اولین مجله ی اقتصادفرهنگ انتشار یافت .وبعدازان مطالعات درخصوص اقتصاد وفرهنکی غنی ترشد.

2-منظورازضرورت توجه به اقتصادفرهنگ چیست؟

1-اهداف اقتصادی:بدین ترتیب که فرض مهم دراقتصاد آنست که منابع محدودنیازهای نامحدود رابرطرف سازیم.یعنی منابع بنحوی تخصیص یابند که بجاومناسبوبیشترین نتایج منابع بعمل آید.
2-باتوجه به اینکه اقتصادفرهنگ ازمقوله یاقتصاد بخش عمومی است بنابراین بخش خصوصی وازطرفی بسیاری ازفعالیتهای فرهنگی رانمیتوان به بخش خصوصی واگذارکرد
3-امروزه اثرفرهنگ به کالای فرهنگی تبدیل شده است.یعنی باتوجه به نیازمصرف کننده تولیدشودودیگرخصوصیات اثرفرهنگی ازقبیل منحصربفردبودن غیر قابل انتشاربودن مطرح نیست.
4-یکی دیگر ازعلل ضرورت توجه به بخش فرهنگ پدیده ی جهانی شدن است.
جهانی شدن باویژگیهای شتابنده مستمروپیوسته نیازمندبه یکسان سازی تولیدی درعرضه کالاهای فرهنگی است.
5- باتوجه به تغییررویکرد وبوجودآمدن موج دموکراسی وتشدیدتوجه افکار عمومی نیازمند آنست که بیش ازگذشته به مخاطبان (مصرف کنندگان)محصولات فرهنکی توجه کرد.

3-تعریف اقتصادفرهنک رابیان کنید؟

اقتصادفرهنگ شاخه ای کاربردی ازعلم اقتصاداست که حیطه ی موضوعی آن کاربرد اصول نظریات ومفاهیم علم اقتصاد درحهت تجزیه وتحلیل مسایل اقتصادی بخش فرهنگودر حهت بهبود مدیریت فعالیتهای فرهنگی است.

با تشکر
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: فرحناز کریم زاده

جواب سوالات هفته 10 سال 9 ماه ago #22876

سوال 1- وظیفه علم اقتصاد را توضیح دهید.

یكی از وظایف عمده علم اقتصاد گرد آوری آمار و تجزیه و تحلیل ، تشریح یا توضیح رابطه اقتصادی غامضی است كه میان پول، تولید، قیمتها، بی كاری و ساخت مالیاتی ( به صورتی منطقی و با مفهوم در ارتباط با یكدیگر ) وجود دارد. متاسفانه، دقتی كه محققین علوم فیزیك، شیمی یا سایر علوم فیزیكی به دست می آورند، برای یك اقتصاددان فراهم نمیشود، زیرا او نمی تواند هنگام اجرای یك آزمایش، رفتار مردم اجتماع را تحت كنترل خویش داشته باشد. دقت در مشهودات و توجه به جزییات در اكثر موارد رابطه درست میان علت و معلول در پدیدار های اقتصادی را نشان می دهد. این چیزی است كه اقتصاددانان اغلب باید از آن آگاهی داشته باشند.

تمام نظامهای اقتصادی و همچنین افراد و دولتهای محلی پیوسته با مشكلی آزار دهنده و بسیار مهم روبرو هستند : چگونه نیاز های نامحدود انسان برای كالا و خدمات را می توان با كالا های موجود كه عرضه ای به شدت محدود دارند ، برآورده ساخت. نظر به اینكه فقط درصد كوچكی از كالاهای مورد نیاز عملاً می توانند در هر نقطه از جهان تولید شوند ، جوامع اقتصادی با مشكل اساسی ندرت ( كمیابی ) روبرو هستند.

ندرت ( كمیابی ) ، مردم را وا می دارد تا انتخاب كنند و هر اقدام ممكن را در جهت بهترین استفاده از كالاها و خدمات انجام دهند. انتخاب كردن عملاً به این معنی است كه برای به دست آوردن مقدار بیشتر از یك چیز باید مقدار كمتر از چیز های دیگر برداشت.


2- رابطه علم اقتصاد با سایر علوم را توضیح دهید.

علم اقتصاد با سایر علوم ، به ویژه با علوم انسانی ، روابط نزدیک و پیوند های نا گسستنی دارد تا جایکه خود گاهی مکمل آنها تلقی میشود . وجود چنین روابطی ، که اغلب از روابط وابستگی است ، بیشتر استقلال محدود اقتصاد را میرساند.

الف- رابطه اقتصاد با حقوق :

رابطه اقتصاد با حقوق از طریق مجاری مختلف برقرار
میگردد. در واقع حقوق است که چارچوب فعالیت اقتصادی و نهادها و سازمان اجتماعی (حقوق اساسی) ، روابط مربوط به کسب و انتقال ثروت و مالکیت ابزار تولید و بطور کلی روابط مدنی بین افراد (حقوق مدنی) و روابط فردی و صنفی و دسته جمعی مربوط به کار (حقوق کار) همچنین روابط مختلف مربوط به کسب و تجارت (حقوق تجارت) را مورد مطالعه قرار میدهد.
و بدین ترتیب ، شرایط نهادی و حدود فعالیت اقتصادی را تعیین میکند . ولیکن حقوق ، برخلاف اقتصاد مبتنی بر اصول و قوانینی است که به وسیله جامعه پذیرفته شده و جنبه اجباری و دستوری دارد.

ب- رابطه اقتصاد با روانشناسی :

رابطه اقتصاد با روانشناسی ، شاید نزدیکتر و ناگسستنی تر از روابط آن با هر علم و فن دیگری
باشد و این رابطه تا حدی است که غالباً گفته میشود اصولاً اقتصاد روی سه پایه رونشناسی : مربوط به فرد ( روانشناسی فردی ) ، گروه ( روانشناسی اجتماعی و ملی ) و روانشناسی توده ها بنا شده است . در واقع ، روانشناسی است که امکان میدهد کردار انسانها به طور انفرادی و اجتماعی توجیه گردد ، و انگیزه های اصلی از فعالیت اقتصادی (انگیزه های عقیدتی و مسلکی، اخلاقی و مادی ، از قبیل : نفع شخصی یا منافع دسته جمعی ) شناخته شود . و براساس این کردار های شناخته و توجیه شده است که اغلب اصول علم اقتصاد حاصل شده است .

ج- رابطه اقتصاد با جامعه شناسی :

رابطه اقتصاد با جامعه شناسی به حدی است که غالباً قلمرو این دو به سختی از همدیگر قابل تفکیک است. در واقع جامعه شناسی جستجو و کشف قوانین حاکم به نظام و تحول گروه ها و جامعه ها را موضع اصلی خود قرار میدهد و علم اقتصاد به ویژه اقتصاد کلان نیز هدف مشابه دارد. ولی اقتصاد بیشتر به تمایلات و کردار های مادی توجه میکند و جامعه شناسی کلیه تمایلات و کردار های گروه ها و جامعه ها را در نظر میگیرد .

د- رابطه اقتصاد با تــــــــــاریخ :

تاریخ مجموعه تجاربی است که بشریت از گذشتۀ خود دارد . و ازین رو تاریخ و یا پدیده های تاریخی یکی از ابزار
های تحلیلی مهمی اقتصاد تلقی میشود . اصولاً پدیده های معاصر و مربوط به حال ، که جهت مشاهده و استنتاج بکار میرود ، بسیار محدود اند. اما وقتی به گذشته یعنی به تاریخ توجه میشود پدیده های متعدد و قلمرو تفکر و بررسی وسیع تر میگردد . در عمل اقتصاد از تاریخ نیز تفکیک ناپذیر است : در واقع تاریخ اقتصادی اقتصاد دیروز است و اقتصاد امروز تاریخ اقتصادی فردا را تشکیل میدهد. معمول است که تاریخ عقاید از تاریخ پدیده ها تفکیک گردیده ، ولیکن این تفکیک جنبه تصنعی دارد زیرا که همیشه عقاید تابع پدیده ها بوده بطوریکه پدیده ها به ویژه پدیده های مادی هر عصر روی طرز تفکر افراد اثر میگذارد . و متقابلاً نفوذ پدیده ها در طرز فکرها به همان اندازه شدید است.
بنابرین وجود همبستگی داخلی بین این دو رشته تاریخ آشکار است .
تاریخ است که انقلاب صنعتی ، تکوین پول و تحول پشتوانه آن ، بحران های اقتصادی و انقلابات اجتماعی که اغلب ناشی از آنها است ، همچنین همکاری میان ملت ها و بلاخره تکامل سازمان ها و نظام ها و تغییر آنها را توصیف میکند.

هـ - رابطه اقتصاد با جغرافیا :

رابطه اقتصاد با جغرافیه ناشی از همان تأثیر عامل مکان در تحلیل و عمل اقتصادی است . در واقع ، جغرافیه داده ها بررسی و عمل مربوط به عوامل طبیعی و چارچوب فضائی را در اختیار اقتصاد میگذارد به عبارت دیگر ، جغرافیه رابطه انسان را با طبیعت نشان میدهد و فضاء یا محیط فعالیت آنرا فراهم میسازد . اقتصاد دان در موارد بسیاری به کمک جغرافیه دان نیاز دارد . مثلاً وقتی او طبیعت را به منزله منبع مواد اولیه و محل حمل و نقل یا نصب ماشین و آلات ویا محل استقرار صنایع و تجارت و بطور کلی فعالیت اقتصادی و حرکات انسان ها و سرمایه ها مورد توجه قرار میدهد و درین موارد اقدام به بررسی و اتخاذ تصمیم میورزد ، معلومات جفرافیه دان را اساس کار خود قرار میدهد و او میداند که اگر اطلاعات جغرافیوی مساعد و سازگار نباشند رنج و مشقت انسان ها در فعالیت اقتصادی خود به مراتب بیشتر و هزینه های مادی و " استهلاک نیروی انسانی " دو چندان خواهد بود ازین جهت است که اقتصاد دان قبل از اتخاذ تصمیم معلومات جغرافیوی را بررسی میکند و بعد از استنتاج به اقدام و عمل اقتصادی میپردازد.

و – رابطه اقتصاد با ریاضیات :

رابطه اقتصاد با ریاضیات ، مدام در حال توسعه است . در واقع ، ریاضیات برای اقتصاد یک روش استدلال مبتنی بر قیاس ، بدو شکل پیوسته ( نقشه ها و خطوط ) و نا پیوسته ( ارقام ) فراهم میکند و اقتصاد ازین نظر تحول و تکامل خود را تا حد زیادی مدیون ریاضیات میداند. با استفاده از ریاضیات توأم با آمار است که امروزه اقتصاد برای خود ابزار مطمئینی چون اقتصاد سنجی و الگوها فراهم آورده و از آنها در تجزیه و تحلیل و اتخاذ تصمیم نهایت استفاده را میبرد. اقتصاد قبل از همه یک علم اجتماعی و مربوط به کردار انسان ها است و مسایل اجتماعی و کردار انسان ها عموماً جنبه کیفی دارد و تبدیل آنها به کمیت های قابل سنجش و اندازه گیری به ندرت عاری از خطاء است. بدین ترتیب علم اقتصاد دارای روابط متعددی با علوم مختلف دیگر است ولیکن به منزله یک علم اقتصاد بر خود روش های بخصوصی جهت تجزیه و تحلیل پدیده ها دارد .

3- سطوح اقتصاد فرهنگ را نام ببرید و توضیح دهید؟
اقتصاد در سه سطح قابل مطالعه است.
الف – سطح خرد:
در سطح خرد تحلیل اقتصاد فرهنگ از جهت تخصیص منابع مالی به فعالیت های پژوهشی، آموزشی و تبلیغی است. که در جامعه صورت می گیرد. این تخصیص منابع و سرمایه گذاری در بخش فرهنگ وابسته به نظام ارزشی است که بر آن جامعه حاکمیت دارد. بطور مثال در نظام غرب که اقتصاد را زیر بنا و فرهنگ را رو بنا می داند، تخصیص منابع در جهت کسب سود و افزایش سرمایه است. و در نظام اسلامی که اصالت ارزشی با فرهنگ است، سرمایه گذاری فرهنگی نیز به تناسب آن صورت خواهد گرفت.
ب – سطح کلان:
در سطح کلان اقتصاد و فرهنگ به عنوان یک وسیله ارتباطی در نظر گرفته می شود. به این مفهوم که اقتصاد فرهنگ فقط به پول و هزینه کردن ختم نمی گردد. بلکه تمام ابزارهای رسانه ای جامعه از قبیل: تلفن، نمابر، تلویزیون، وسایل ارتباط جمعی و حتی فراتر از آن شامل ادبیات شفاهی و زبان محاوره ای نیز می گردد.
ج – اقتصاد در سطح محوری:
سطح اقتصاد فرهنگ در سطح محوری، سطح عمیق تری است. یعنی از مسائل هزینه ای و وسایل ارتباط جمعی نیز فراتر می رود و آن شرایط محیطی و مادی تکامل فرهنگ است. همانطور یکه فرهنگ جهت گیریهای ارزشی جامعه را مشخص می کند این ابزار و امکانات به طور مادی اعم از: نیروی انسانی، مواد اولیه و سایر منابع می باشد. که در سطح برنامه ریزی بکار می رود. بنابر این بهتر است در این سطح به جای اقتصاد فرهنگ از فرهنگ اقتصاد نام برد. چرا که بستر ظهور و تجلی فرهنگ اقتصاد است و اقتصاد شامل سفارش هایی است که فرهنگ تعیین می کند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

جواب سوالات سری سوم 10 سال 9 ماه ago #22878

سوالات سری سوم

1- وظیفه علم اقتصاد را از نظر خرد و کلان بیان کنید ؟
2- رابطه علم اقتصاد با سایر علوم را بیان کنید ؟
3- سطوح اقتصاد فرهنگ را نام ببرید و توضیح دهید ؟
سوال 1- وظیفه علم اقتصاد را توضیح دهید.

یكی از وظایف عمده علم اقتصاد گرد آوری آمار و تجزیه و تحلیل ، تشریح یا توضیح رابطه اقتصادی غامضی است كه میان پول، تولید، قیمتها، بی كاری و ساخت مالیاتی ( به صورتی منطقی و با مفهوم در ارتباط با یكدیگر ) وجود دارد. متاسفانه، دقتی كه محققین علوم فیزیك، شیمی یا سایر علوم فیزیكی به دست می آورند، برای یك اقتصاددان فراهم نمیشود، زیرا او نمی تواند هنگام اجرای یك آزمایش، رفتار مردم اجتماع را تحت كنترل خویش داشته باشد. دقت در مشهودات و توجه به جزییات در اكثر موارد رابطه درست میان علت و معلول در پدیدار های اقتصادی را نشان می دهد. این چیزی است كه اقتصاددانان اغلب باید از آن آگاهی داشته باشند.

تمام نظامهای اقتصادی و همچنین افراد و دولتهای محلی پیوسته با مشكلی آزار دهنده و بسیار مهم روبرو هستند : چگونه نیاز های نامحدود انسان برای كالا و خدمات را می توان با كالا های موجود كه عرضه ای به شدت محدود دارند ، برآورده ساخت. نظر به اینكه فقط درصد كوچكی از كالاهای مورد نیاز عملاً می توانند در هر نقطه از جهان تولید شوند ، جوامع اقتصادی با مشكل اساسی ندرت ( كمیابی ) روبرو هستند.

ندرت ( كمیابی ) ، مردم را وا می دارد تا انتخاب كنند و هر اقدام ممكن را در جهت بهترین استفاده از كالاها و خدمات انجام دهند. انتخاب كردن عملاً به این معنی است كه برای به دست آوردن مقدار بیشتر از یك چیز باید مقدار كمتر از چیز های دیگر برداشت.


2- رابطه علم اقتصاد با سایر علوم را توضیح دهید.

علم اقتصاد با سایر علوم ، به ویژه با علوم انسانی ، روابط نزدیک و پیوند های نا گسستنی دارد تا جایکه خود گاهی مکمل آنها تلقی میشود . وجود چنین روابطی ، که اغلب از روابط وابستگی است ، بیشتر استقلال محدود اقتصاد را میرساند.

الف- رابطه اقتصاد با حقوق :

رابطه اقتصاد با حقوق از طریق مجاری مختلف برقرار
میگردد. در واقع حقوق است که چارچوب فعالیت اقتصادی و نهادها و سازمان اجتماعی (حقوق اساسی) ، روابط مربوط به کسب و انتقال ثروت و مالکیت ابزار تولید و بطور کلی روابط مدنی بین افراد (حقوق مدنی) و روابط فردی و صنفی و دسته جمعی مربوط به کار (حقوق کار) همچنین روابط مختلف مربوط به کسب و تجارت (حقوق تجارت) را مورد مطالعه قرار میدهد.
و بدین ترتیب ، شرایط نهادی و حدود فعالیت اقتصادی را تعیین میکند . ولیکن حقوق ، برخلاف اقتصاد مبتنی بر اصول و قوانینی است که به وسیله جامعه پذیرفته شده و جنبه اجباری و دستوری دارد.

ب- رابطه اقتصاد با روانشناسی :

رابطه اقتصاد با روانشناسی ، شاید نزدیکتر و ناگسستنی تر از روابط آن با هر علم و فن دیگری
باشد و این رابطه تا حدی است که غالباً گفته میشود اصولاً اقتصاد روی سه پایه رونشناسی : مربوط به فرد ( روانشناسی فردی ) ، گروه ( روانشناسی اجتماعی و ملی ) و روانشناسی توده ها بنا شده است . در واقع ، روانشناسی است که امکان میدهد کردار انسانها به طور انفرادی و اجتماعی توجیه گردد ، و انگیزه های اصلی از فعالیت اقتصادی (انگیزه های عقیدتی و مسلکی، اخلاقی و مادی ، از قبیل : نفع شخصی یا منافع دسته جمعی ) شناخته شود . و براساس این کردار های شناخته و توجیه شده است که اغلب اصول علم اقتصاد حاصل شده است .

ج- رابطه اقتصاد با جامعه شناسی :

رابطه اقتصاد با جامعه شناسی به حدی است که غالباً قلمرو این دو به سختی از همدیگر قابل تفکیک است. در واقع جامعه شناسی جستجو و کشف قوانین حاکم به نظام و تحول گروه ها و جامعه ها را موضع اصلی خود قرار میدهد و علم اقتصاد به ویژه اقتصاد کلان نیز هدف مشابه دارد. ولی اقتصاد بیشتر به تمایلات و کردار های مادی توجه میکند و جامعه شناسی کلیه تمایلات و کردار های گروه ها و جامعه ها را در نظر میگیرد .

د- رابطه اقتصاد با تــــــــــاریخ :

تاریخ مجموعه تجاربی است که بشریت از گذشتۀ خود دارد . و ازین رو تاریخ و یا پدیده های تاریخی یکی از ابزار
های تحلیلی مهمی اقتصاد تلقی میشود . اصولاً پدیده های معاصر و مربوط به حال ، که جهت مشاهده و استنتاج بکار میرود ، بسیار محدود اند. اما وقتی به گذشته یعنی به تاریخ توجه میشود پدیده های متعدد و قلمرو تفکر و بررسی وسیع تر میگردد . در عمل اقتصاد از تاریخ نیز تفکیک ناپذیر است : در واقع تاریخ اقتصادی اقتصاد دیروز است و اقتصاد امروز تاریخ اقتصادی فردا را تشکیل میدهد. معمول است که تاریخ عقاید از تاریخ پدیده ها تفکیک گردیده ، ولیکن این تفکیک جنبه تصنعی دارد زیرا که همیشه عقاید تابع پدیده ها بوده بطوریکه پدیده ها به ویژه پدیده های مادی هر عصر روی طرز تفکر افراد اثر میگذارد . و متقابلاً نفوذ پدیده ها در طرز فکرها به همان اندازه شدید است.
بنابرین وجود همبستگی داخلی بین این دو رشته تاریخ آشکار است .
تاریخ است که انقلاب صنعتی ، تکوین پول و تحول پشتوانه آن ، بحران های اقتصادی و انقلابات اجتماعی که اغلب ناشی از آنها است ، همچنین همکاری میان ملت ها و بلاخره تکامل سازمان ها و نظام ها و تغییر آنها را توصیف میکند.

هـ - رابطه اقتصاد با جغرافیا :

رابطه اقتصاد با جغرافیه ناشی از همان تأثیر عامل مکان در تحلیل و عمل اقتصادی است . در واقع ، جغرافیه داده ها بررسی و عمل مربوط به عوامل طبیعی و چارچوب فضائی را در اختیار اقتصاد میگذارد به عبارت دیگر ، جغرافیه رابطه انسان را با طبیعت نشان میدهد و فضاء یا محیط فعالیت آنرا فراهم میسازد . اقتصاد دان در موارد بسیاری به کمک جغرافیه دان نیاز دارد . مثلاً وقتی او طبیعت را به منزله منبع مواد اولیه و محل حمل و نقل یا نصب ماشین و آلات ویا محل استقرار صنایع و تجارت و بطور کلی فعالیت اقتصادی و حرکات انسان ها و سرمایه ها مورد توجه قرار میدهد و درین موارد اقدام به بررسی و اتخاذ تصمیم میورزد ، معلومات جفرافیه دان را اساس کار خود قرار میدهد و او میداند که اگر اطلاعات جغرافیوی مساعد و سازگار نباشند رنج و مشقت انسان ها در فعالیت اقتصادی خود به مراتب بیشتر و هزینه های مادی و " استهلاک نیروی انسانی " دو چندان خواهد بود ازین جهت است که اقتصاد دان قبل از اتخاذ تصمیم معلومات جغرافیوی را بررسی میکند و بعد از استنتاج به اقدام و عمل اقتصادی میپردازد.

و – رابطه اقتصاد با ریاضیات :

رابطه اقتصاد با ریاضیات ، مدام در حال توسعه است . در واقع ، ریاضیات برای اقتصاد یک روش استدلال مبتنی بر قیاس ، بدو شکل پیوسته ( نقشه ها و خطوط ) و نا پیوسته ( ارقام ) فراهم میکند و اقتصاد ازین نظر تحول و تکامل خود را تا حد زیادی مدیون ریاضیات میداند. با استفاده از ریاضیات توأم با آمار است که امروزه اقتصاد برای خود ابزار مطمئینی چون اقتصاد سنجی و الگوها فراهم آورده و از آنها در تجزیه و تحلیل و اتخاذ تصمیم نهایت استفاده را میبرد. اقتصاد قبل از همه یک علم اجتماعی و مربوط به کردار انسان ها است و مسایل اجتماعی و کردار انسان ها عموماً جنبه کیفی دارد و تبدیل آنها به کمیت های قابل سنجش و اندازه گیری به ندرت عاری از خطاء است. بدین ترتیب علم اقتصاد دارای روابط متعددی با علوم مختلف دیگر است ولیکن به منزله یک علم اقتصاد بر خود روش های بخصوصی جهت تجزیه و تحلیل پدیده ها دارد .

3- سطوح اقتصاد فرهنگ را نام ببرید و توضیح دهید؟
اقتصاد در سه سطح قابل مطالعه است.
الف – سطح خرد:
در سطح خرد تحلیل اقتصاد فرهنگ از جهت تخصیص منابع مالی به فعالیت های پژوهشی، آموزشی و تبلیغی است. که در جامعه صورت می گیرد. این تخصیص منابع و سرمایه گذاری در بخش فرهنگ وابسته به نظام ارزشی است که بر آن جامعه حاکمیت دارد. بطور مثال در نظام غرب که اقتصاد را زیر بنا و فرهنگ را رو بنا می داند، تخصیص منابع در جهت کسب سود و افزایش سرمایه است. و در نظام اسلامی که اصالت ارزشی با فرهنگ است، سرمایه گذاری فرهنگی نیز به تناسب آن صورت خواهد گرفت.
ب – سطح کلان:
در سطح کلان اقتصاد و فرهنگ به عنوان یک وسیله ارتباطی در نظر گرفته می شود. به این مفهوم که اقتصاد فرهنگ فقط به پول و هزینه کردن ختم نمی گردد. بلکه تمام ابزارهای رسانه ای جامعه از قبیل: تلفن، نمابر، تلویزیون، وسایل ارتباط جمعی و حتی فراتر از آن شامل ادبیات شفاهی و زبان محاوره ای نیز می گردد.
ج – اقتصاد در سطح محوری:
سطح اقتصاد فرهنگ در سطح محوری، سطح عمیق تری است. یعنی از مسائل هزینه ای و وسایل ارتباط جمعی نیز فراتر می رود و آن شرایط محیطی و مادی تکامل فرهنگ است. همانطور یکه فرهنگ جهت گیریهای ارزشی جامعه را مشخص می کند این ابزار و امکانات به طور مادی اعم از: نیروی انسانی، مواد اولیه و سایر منابع می باشد. که در سطح برنامه ریزی بکار می رود. بنابر این بهتر است در این سطح به جای اقتصاد فرهنگ از فرهنگ اقتصاد نام برد. چرا که بستر ظهور و تجلی فرهنگ اقتصاد است و اقتصاد شامل سفارش هایی است که فرهنگ تعیین می کند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

پاسخ به سوال 7 10 سال 9 ماه ago #24038

بسمه تعالي
سطوح اقتصاد فرهنگ را نام ببرید و توضیح دهید؟

اقتصاد در سه سطح قابل مطالعه است.

الف : سطح خرد:در سطح خرد تحلیل اقتصاد فرهنگ از جهت تخصیص منابع مالی به فعالیت های پژوهشی، آموزشی و تبلیغی است. که در جامعه صورت می گیرد. این تخصیص منابع و سرمایه گذاری در بخش فرهنگ وابسته به نظام ارزشی است که بر آن جامعه حاکمیت دارد. بطور مثال در نظام غرب که اقتصاد را زیر بنا و فرهنگ را رو بنا می داند، تخصیص منابع در جهت کسب سود و افزایش سرمایه است. و در نظام اسلامی که اصالت ارزشی با فرهنگ است، سرمایه گذاری فرهنگی نیز به تناسب آن صورت خواهد گرفت.

ب : سطح کلان:در سطح کلان اقتصاد و فرهنگ به عنوان یک وسیله ارتباطی در نظر گرفته می شود. بدين مفهوم که اقتصاد فرهنگ فقط به پول و هزینه کردن ختم نمی گردد. بلکه تمام ابزارهای رسانه ای جامعه از قبیل: تلفن، نمابر، تلویزیون، وسایل ارتباط جمعی و حتی فراتر از آن شامل ادبیات شفاهی و زبان محاوره ای نیز می گردد.

ج : اقتصاد در سطح محوری:سطح اقتصاد فرهنگ در سطح محوری، سطح عمیق تری است. یعنی از مسائل هزینه ای و وسایل ارتباط جمعی نیز فراتر می رود و آن شرایط محیطی و مادی تکامل فرهنگ است. همانطور ی که فرهنگ جهت گیریهای ارزشی جامعه را مشخص می کند این ابزار و امکانات به طور مادی اعم از: نیروی انسانی، مواد اولیه و سایر منابع می باشد که در سطح برنامه ریزی بکار می رود. بنابر این بهتر است در این سطح به جای اقتصاد فرهنگ از فرهنگ اقتصاد نام برد. چرا که بستر ظهور فرهنگ اقتصاد است و اقتصاد شامل سفارش هایی است که فرهنگ تعیین می کند.

رضا اصلاني
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: ابراهیم عزیزیان فام