خوش آمديد,
مهمان
|
|
1 - ضرورت توجه به اقتصاد و فرهنگ را توضیح دهید.
اهداف اختصاصی :یعنی منابع به نحوی تاسیس یابند که اولا"به جا ومناسب باشد ثانیا" بیشترین نتایج منابع بعمل آید با توجه به اینکه اقتصاد فرهنگ از مقوله اقتصاد بخش عمومی است :یعنی فعالیتهای فرهنگی را نمی توان به بخش خصوصی واگذار کرد این بخشها در اختیار دولت است . دنیای مدرن امروزی اثر فرهنگ به کالاهای فرهنگی تبدیل شده است :یعنی باید با توجه به نیاز مصرف کننده تولید شود پدیده جهانی شدن فرهنگ یکی دیگر از علل ضرورت توجه به بخش فرهنگ است با توجه به تغیررویکرد به حقوق وسیاست به وجود آمدن موج دموکراسی وتداوم آن :بعنی باید بیش از گذشته به مخاطبان یعنی مصرف کنندگان محصولات فرهنگی توجه داشته باشند که با این عوامل میتوان افزایش جمعیت ،افزایش سطح سواد عمومی وتحول آموزش عالی را افزود. 2 -تعریف علم اقتصاد و وظیفه آن را توضیح دهید.؟ مسلماً شناخت هر علمی نیاز به تعریف و تعیین حدود آن علم است که علم اقتصاد نیاز از این امر مستثنی نیست. علم اقتصاد چگونگی استفاده از منابع محدود اقتصادی برای رسیدن به بهترین خواستههای نامحدود بشر را بررسی میکند. لذا علم اقتصاد عبارتست از مطالعه کاربرد عوامل تولید محدود برای تامین خواستههای نامحدود بشر. علم اقتصاد به مثابه نظام علمی، از یک مسئله اساسی بشر که به عنوان مسئله خواستهها و امکانات بیان میشود ریشه میگیرد. این مسئله به دو علت پیش آمده است: 1- نیازهای بشر نامحدود است. 2- امکانات موجود از نظر منابع تولید برای تولید کالاها و خدمات، کمیاب هستند. در نتیجه میتوان گفت اقتصاد علم تصمیمگیری است. این تصمیمات بخاطر کمیابی مطرح میگردند. بدون مساله تصمیمگیری اقتصاد وجود نداشت و هیچ تصمیمی راجع به اینکه چه تولید شود و چه مصرف گردد ضرورت پیدا نمیکرد هر کسی هر چیزی را که مایل بود میتوانست داشته باشد اما کمیابی وجود دارد و تصمیمات اقتصادی ضروری هستند. مردم چنین تصمیماتی را راجع به تولید و مصرف، هر روزه اتخاذ میکنند. پس میتوان گفت: اقتصاد علمی است که چگونگی تخصیص بهینه منابع کمیاب بین نیازهای نامحدود را بررسی میکند. یكی از وظایف عمده علم اقتصاد گرد آوری آمار و تجزیه و تحلیل ، تشریح یا توضیح رابطه اقتصادی است كه میان پول، تولید، قیمتها، بی كاری ساخت مالیاتی ( به صورتی منطقی و با مفهوم در ارتباط با یكدیگر ) وجود دارد. دقت در مشهودات و توجه به جزییات در اكثر موارد رابطه درست میان علت و معلول در پدیدار های اقتصادی را نشان می دهد. این چیزی است كه اقتصاددانان اغلب باید از آن آگاهی داشته باشند.تمام نظامهای اقتصادی و همچنین افراد و دولتهای محلی پیوسته با مشكلی آزار دهنده و بسیار مهم روبرو هستند : چگونه نیاز های نامحدود انسان برای كالا و خدمات را می توان با كالا های موجود كه عرضه ای به شدت محدود دارند ، برآورده ساخت. نظر به اینكه فقط درصد كوچكی از كالاهای مورد نیاز عملاً می توانند در هر نقطه از جهان تولید شوند 3 - تعریف اقتصاد و فرهنگ را بیان نمائید. خاستگاه اقتصاد در بينش الهي بر پايه توسعه اخلاق است؛ يعني اصل در اقتصاد توسعه اختيار و اخلاق است. در صورتي كه در نظامهاي مادي، اقتصاد بر پايه توسعه سود و سرمايه معنا ميشود. در تعريف اقتصاد فرهنگ، سه سطح را ميتوان ملاحظه كرد: سطح محوري، سطح كلان و سطح خرد. اقتصاد فرهنگ در سطح خرد يعني تخصيص منابع مالي به مقدورات و فعاليتهاي پژوهشي، آموزشي و تبليغياي كه در جامعه صورت مي گيرد. نكته بسيار مهم در اقتصاد فرهنگ اين است كه بايد براي تخصيص منابع به اين گروه از فعاليتها از الگوي مناسبي پيروي كرد و براي هر يك از حوزهها به تناسب همان حوزه هزينه صرف كرد. امروزه، شايد يكي از دلايلي كه باعث شده ما در مقوله فرهنگ و برنامه ريزي فرهنگي دچار نابساماني شويم همين مساله تخصيص هزينهها در فرهنگ جامعه باشد، به اين علت كه فعاليتهاي فرهنگي در جامعه ما بر اساس يك الگوي مناسب اولويتبندي نشده اند تا بر اساس آن الگو، امكانات مناسب را در اختيار گيرند. در اين شرايط، تفاهم موجود در جامعه كه بايد از سوي فرهنگ ناشي شود، از بين ميرود و به حوزه فرهنگ زيانهاي بسياري وارد ميشود. بنابراين، در نگاه ما به اقتصاد فرهنگ، نظامي كه بر آن مبنا اولويتبندي صورت ميگيرد، اهميت بسزايي دارد. درنتيجه، مبنا و خاستگاهي كه براي اولويتها در بخش فرهنگ در نظر گرفته ميشود نيز بسيار مهم است. اگر اولويت بنديها بر مبناي نظام سرمايه داري سامان يابد، قطعا ماحصل آن درست عكس آن نتيجهاي است كه در ابتدا مدنظر بوده است؛ يعني اگر در الگوي تخصيصي، نظام ارزشي را اصل قرار ندهيم، فعاليتهاي فرهنگي به فعاليتهاي ضد ارزشي تبديل خواهند شد. براي مثال، ممكن است سفارشهاي كالاهاي فرهنگي از سوي بخش اقتصادي صورت گيرد؛ يعني هنر در خدمت اقتصاد شكل بگيرد و ابزاري در دست بنگاههاي اقتصادي باشد تا آنها بتوانند سود و سرمايه داري خود را توسعه دهند. ولي ميدانيم كه اين اولويتبندي با نظام ارزشي جامعه تناسبي ندارد. در ابتدا، هدف فرهنگي جامعه ما ترويج مصرفگرايي نبود، بلكه بنا بود فرهنگ و امكانات آن در جهت توسعه اختيار انسانها و رشد كرامت آنها مصرف شود، اما اين گونه نشد. بنابراين، چنانچه جامعه حول محور توسعه سرمايه حركت كند، اقتصاد فرهنگ هم در آن جهت طي طريق خواهد كرد و امكانات فرهنگي به صورت ناهمگون هزينه خواهد شد. در اين صورت، آيا در بخش پژوهشي، هدفگيريها در جهت رفع معضلات فرهنگي جامعه طراحي شده است؟ آيا اقتصاد فرهنگي براي رفع شبهات امروز جوانان جامعه اسلامي هزينه ميشود؟ به راستي سمت وسوي تحقيقات فرهنگي جامعه به كدام سمت است ؟ آيا تحقيقات ميداني حول شبهاتي كه نسبت به حكومت اسلامي و اعتقادات ديني وارد ميشود، صورت مي گيرد؟ آيا مقدورات فرهنگي را به صورت بهينه مصرف ميكنيم؟ اگر در جامعه اقتصاد اصل شد، به طور مسلم سمت وسوي اقتصاد فرهنگ هم به طرف همان متغير اصلي - اقتصاد - خواهد بود و پاسخ سوالهاي بالا رضايتبخش نخواهد بود. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|