خوش آمديد,
مهمان
|
|
اجتماع و جامعه
اجتماع (Community) جامعه اجتماع و جامعه Gemeeinschaft و Gesellschaft يا گمين شافت (اجتماع) و گمين شافت (جامعه) از ابداعات فريناند تونيس است. اجتماع و جامعه مفاهيمى هستند که فرديناند تونيس (Ferdinand Tonnies)، جامعهشناس آلمانى همراه با آن شناخته مىشود و تفاوتهائى ميان آنها قائل است. اجتماع و جامعه Gemeeinschaft و Gesellschaft يا گمين شافت (اجتماع) و گمين شافت (جامعه) از ابداعات فريناند تونيس است. در فارسى متداولترين ترجمهاى که براى اين دو واژه بهکار رفته است جماعت يا اجتماع و جامعه است. در انگليسى گمين شافت به Community (اجتماع) و گيزل شافت به Society (جامعه) ترجمه شده است. اجتماع (Community) نامى است که بر زندگى گروهى که در يک منطقه جغرافيائى مشترک، سکونتى نسبتاً با دوام دارند، اطلاق مىگردد. تونيس، اجتماع را همزيستى صميمانه، خصوصى و انحصارى تعريف مىکند. بهعنوان نمونه مىتوان از: اهالى يک روستا، همسايگان، گروه دوستان، گروههاى خويشاوندي، شهر و خانواده نام برد. اجتماع هنگامى وجود دارد که اين سه ويژگى را داشته باشد. ۱. مجموعه خانوار که در يک فضاى جغرافيائى محدود متمرکز شده باشند. ۲. ميان ساکنان اين اجتماع به مقدار زياد کنش متقابل وجود داشته باشد و روياروى باشند. ۳. افراد آن، خود را عضو اين اجتماع احساس کنند و عقيده داشته باشند که متعلق به يکديگر هستند و اين عقيده تنها مبتنى بر خويشاوندى نسبى نباشد. متداولترين، آشناترين و قابل دسترس بودن نمونه آن يک دهکده است؛ زيرا: - در يک دهکده روستائيان و اعضاءِ خانواده آنها معمولاً نزديک بههم زندگى مىکنند. - قلمرو سکونت مشترک آنها کاملاً محدود و براى آنها معلوم است. - افراد دهکده پيوسته با ساير ساکنان آن در کنش و واکنش متقابل هستند، همديگر را مىشناسند و روستا را متعلق به خود مىدانند. نام آن را مىدانند و عضويت خودشان را به اجتماع آن روستا تصديق مىکنند و شهرت روستا در نظر خارجيان، در موفقيت يکايک آنان مؤثر است. همسايگى نيز که يک شکل محدودترى از روستا دارد، به غير از فضا، ساير مشخصات آن کاملاً شبيه اجتماع است بدين معنى که: - همسايگان داراى قلمرو مسکونى مجزائى هستند. - تقريباً هميشه با يکديگر در کنش متقابل نزديک هستند. - احساس مىکنند که متعلق به يک واحد هستند. شهرها نيز نمونهاى از اجتماع هستند. بدين معنى که اگر شهر، کوچک باشد به آسانى ويژگىهاى مذکور را مىتوان مشاهده کرد و سئوالانگيز نيست. اما بايد ديد از چه لحاظ شهر هشت ميليونى تهران را مىتوان اجتماع دانست ؟ زيرا درست است که: ۱. مردم آن در يک منطقه جغرافيائى زندگى مىکنند و داراى قلمرو مسکونى مجزائى هستند. ۲. حس مشترک آنها نيز بر اثر انگيزههاى قانونى و سياسى (مثلاً حق رأى دادن و انتخاب شدن و غيره)، که هر فردى را وادار مىکند خودش را جزئى از اجتماع خاص بداند، تقويت گرديده است. اما يکى از ويژگىهاى اجتماع که کنشهاى متقابل بود، ظاهراً وجود ندارد. زيرا کنشهاى متقابل افراد برحسب اتفاق، بهعلت جمعيت زياد بيش از حد کاهش يافته است. در پاسخ اين سؤال بايد گفت که کنشهاى متقابل روياروي، در اينجا جاى خود را به کنشهاى متقابل نهادها و از جمله کنشهاى متقابلى داده است که بهوسيلهٔ ارتباط جمعى تقويت مىشود و به نوعى با يکديگر در ارتباط هستند. سؤالات ديگرى که مطرح مىشود اين است که: - آيا همسايگى نزديک افراد، خودبهخود موجب پيدايش اجتماع مىگردد؟ - آيا بدون وجود قلمرو مشترک ممکن است اجتماع پديد آيد؟ در پاسخ سؤال اول بايد گفت که جواب منفى است. زيرا اگرچه ممکن است اقوامى مانند، يهود و ارامنه در منطقه جغرافيائى معينى زندگى کنند، اما چون آنها: اولاً با يکديگر ارتباطى ندارند و کنشهاى متقابل بين آنها بهندرت اتفاق مىافتد و ثانياً احساس تعلق مشترکى نسبت به يکديگر ندارند و داراى عواطف و اعتقادات مشترکى نمىباشند، بنابراين نمىتوان به آنها اجتماع گفت. برعکس هرگاه اجتماع را بر پايه کثرت کنشهاى متقابل و يا دارا بودن حس تعلق مشترک تعريف کنيم، در اين صورت پاسخ سؤال دوم مىتواند مثبت باشد. زيرا آنچه بيشتر اهميت دارد، کثرت کنشهاى متقابل و دارا بودن حس تعلق مشترک است، تا اينکه بتوانيم اصطلاح اجتماع را بر گروهى اطلاق کنيم. بر همين اساس است که مىگويند: اجتماع افراد همفکر، اجتماع فرهنگيان، اجتماع جهانى محققان، اجتماع پزشکان ايران و... بنابراين ذات اجتماع، احساس همبستگى مشترک و احساس عضويت و تعلق در گروه است. جامعه جامعه بزرگترين واحدى است که معمولاً مورد بررسى جامعهشناسان قرار دارد. جامعه با اجتماع متفاوت است و الزاماً در هر جا که مجموعهاى از نهادها وجود داشته باشد، جامعه پديد نمىآيد و نيز جامعه خودبهخود از مجموع اجتماع حاصل نمىگردد. تونيس در تفاوت جامعه و اجتماع دو ضابطه عمده را بهکار مىبرد: نخست اينکه در اجتماعات، افراد بهعنوان اشخاص کاملى شرکت مىکنند و مىتوانند تمامى يا بيشتر مقاصد بىشمار خود را در داخل گروه برآورده سازند. حال آنکه در جوامع، افراد کاملاً در کارها شرکت ندارند؛ بلکه درصدد برآوردن هدفهاى خاص و معين مىباشند. دوم اينکه يک اجتماع در اثر نوعى توافق احساس يا عاطفه افراد وحدت مىيابد. در صورتىکه يک جامعه با توافق فکرى در مورد منافع به يگانگى مىرسند. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
جالب بود
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|