خوش آمديد,
مهمان
|
|
بسم الله الرحمن الرحیم
آياحقوق علم است ،فن است ،هنر است نام استاد: جناب آقاي ذراتي نام دانشجو: ربیع شریفی رشته تحصيلي: كارشناسي مديريت امور فرهنگي تابستان 92 حقوق علم است يا هنر؟ روميان گفتهاند حقوق هنر دادگري است. پيروان مكتب تحققي آن را همانند ساير علوم ميدانند. «علم» شناسايي اصولي منظم و قواعدي است كه حوادث جهان بر پايهي آنها بنا شده است و پيبردن به رابطهي علي و معلولي حوادث و پديدهها. «هنر» تلاشهايي است براساس ابداع فكر بشر و شوق رسيدن به كمال مطلوب. پيروان مكتب تحققي اجتماعي، حقوق را يك علم محض ميدانند كه موضوع آنرا بررسي حوادث اجتماعي و سير تاريخي آنها ميدانند. ولي بايد اذعان كرد كه تنها تجزيه و تحليل امور اجتماعي براي ايجاد قواعد حقوقي كفايت نميكند بلكه هنر حكومت كردن و وضع قانون هم دخالت دارد. بنابراين نظام حقوقي هم علم است و هم هنر. هنر است بدين معنا كه در ايجاد قواعد آن بايد به عدالت و آرمانهاي اخلاقي نيز توجه شود. به قول ژني، «حقوق هنري است كه بر پايهي علم استوار شده است». حقوق علم است يا فن ؟ بعضي حقوق را فقط مطالعه و بررسي نظري اصول حقوقي دانستهاند و برخي آنرا دادرسي و اجراي قواعد حقوقي در خارج از متون مكتوب ميدانند و به عبارتي آنرا يك فن و يك شغل ميدانند. ولي هر دو گروه در اشتباهند و نميتوان حقوق را به نظري و عملي تقسيم كرد. زيرا نه حقوقداني كه به حوادث اجتماعي بياعتنا باشد در مطالعات حقوقي خود كامياب ميشود و نه دادرسي كه به مباني و اصول حقوقي جاهل باشد ميتواند به درستي آنها را اجرا كند. بنابراين حقوق را بايد شناخت و بكار بست و لازمهي بكار بستن حقوق، شناختن و مطالعهي آنهاست. بطور خلاصه، كار مربوط به كشف و تهيهي قواعد حقوق چنان با اجراي آن بهم آميخته است كه وظيفهي هيچ حقوقداني را نميتوان محدود به يكي از آن دو يعني تهيهي قواعد حقوق يا اجراي قواعد حقوق كرد. روشهاي تحقيق در علم حقوق الف: روش قانونگذاري در اين روش عالم حقوق دو وظيفه دارد: يكي يافتن بهترين قواعد و عادلانهترين قواعد كه بدين منظور ميتواند از تجربيات ديگران، ساير علوم اجتماعي، حقوق ديگر كشورها البته با احتياط و روشنبيني، اخلاق و مذهب، وضع سياسي، موقعيت اقتصادي و... كمك بگيرد. مثلا زندان براي كسي كه در آزادي است بسيار گران تمام ميشود ولي براي بدبختي كه بدنبال يك سرپناه است، نوعي احسان محسوب ميشود. وظيفهي ديگر فنون مربوط به تنظيم قواعد و نوشتن قانون است. يعني قواعد حقوق را به زباني بيان كند كه همگان بفهمند. و آنقدر واضح باشد كه دادرس در اجراي آن با مشكل مواجه نشود. ب: روش دادرسي وظيفهي دادرس اجراي قواعد و قوانيني است كه وضع شده است. ولي تنها به اين وظيفه خلاصه نميشود يعني دادرس و قاضي فقط مجري قانون نيست، بلكه گاهي ممكن است قانون مجمل باشد، متناقض باشد، مبهم باشد لذا قاضي و دادرس ناچار است دست به تفسير قواعد بزند و ارادهي واقعي قانونگذار را كشف كند. همچنين دادرس بايد ماهيت اختلاف و دعوايي را نزد او مطرح شده است كشف كند و سپس قانون مناسب را حاكم بر آن سازد. مثلا درست است كه پدر وظيفه دارد خانواده را سرپرستي كند ولي ابتدا بايد اين رابطه بين پدر و فرزند به اثبات برسد و سپس اين تكليف به او بار شود. ج: روش تعليم استاد حقوق با تجزيه و تحليل رويهي قضايي و جستجو در علل حكم قانونگذار بايد موارد اجمال و تناقض مواد را طوري منظم سازد كه بتوان روح قانون را بدست آورد و دعاوي را حل و فصل كرد. بنابراين صرف تفسير و تشريح مواد قانوني كفايت نميكند. هر چند مهمترين منبع حقوق «قانون» است ولي معناي واقعي قانون در دادگاهها مشخص ميشود لذا بايد به رويهي قضايي خيلي توجه كرد. عالم حقوق بايد ارزش قواعد حقوقي را معين كند و براي قانونگذار مشاور و راهگشا باشد. نتيجه: بنابراين نظام حقوقي هم علم است و هم هنر. هنر است بدين معنا كه در ايجاد قواعد آن بايد به عدالت و آرمانهاي اخلاقي نيز توجه شود. به قول ژني، «حقوق هنري است كه بر پايهي علم استوار شده است». علم حقوق و فن حقوق بعضي حقوق را فقط مطالعه و بررسي نظري اصول حقوقي دانستهاند و برخي آنرا دادرسي و اجراي قواعد حقوقي در خارج از متون مكتوب ميدانند و به عبارتي آنرا يك فن و يك شغل ميدانند. ولي هر دو گروه در اشتباهند و نميتوان حقوق را به نظري و عملي تقسيم كرد. زيرا نه حقوقداني كه به حوادث اجتماعي بياعتنا باشد در مطالعات حقوقي خود كامياب ميشود و نه دادرسي كه به مباني و اصول حقوقي جاهل باشد ميتواند به درستي آنها را اجرا كند. بنابراين حقوق را بايد شناخت و بكار بست و لازمهي بكار بستن حقوق، شناختن و مطالعهي آنهاست. بطور خلاصه، كار مربوط به كشف و تهيهي قواعد حقوق چنان با اجراي آن بهم آميخته است كه وظيفهي هيچ حقوقداني را نميتوان محدود به يكي از آن دو يعني تهيهي قواعد حقوق يا اجراي قواعد حقوق كرد. روشهاي تحقيق در علم حقوق الف: روش قانونگذاري در اين روش عالم حقوق دو وظيفه دارد: يكي يافتن بهترين قواعد و عادلانهترين قواعد كه بدين منظور ميتواند از تجربيات ديگران، ساير علوم اجتماعي، حقوق ديگر كشورها البته با احتياط و روشنبيني، اخلاق و مذهب، وضع سياسي، موقعيت اقتصادي و... كمك بگيرد. مثلا زندان براي كسي كه در آزادي است بسيار گران تمام ميشود ولي براي بدبختي كه بدنبال يك سرپناه است، نوعي احسان محسوب ميشود. وظيفهي ديگر فنون مربوط به تنظيم قواعد و نوشتن قانون است. يعني قواعد حقوق را به زباني بيان كند كه همگان بفهمند. و آنقدر واضح باشد كه دادرس در اجراي آن با مشكل مواجه نشود. ب: روش دادرسي وظيفهي دادرس اجراي قواعد و قوانيني است كه وضع شده است. ولي تنها به اين وظيفه خلاصه نميشود يعني دادرس و قاضي فقط مجري قانون نيست، بلكه گاهي ممكن است قانون مجمل باشد، متناقض باشد، مبهم باشد لذا قاضي و دادرس ناچار است دست به تفسير قواعد بزند و ارادهي واقعي قانونگذار را كشف كند. همچنين دادرس بايد ماهيت اختلاف و دعوايي را نزد او مطرح شده است كشف كند و سپس قانون مناسب را حاكم بر آن سازد. مثلا درست است كه پدر وظيفه دارد خانواده را سرپرستي كند ولي ابتدا بايد اين رابطه بين پدر و فرزند به اثبات برسد و سپس اين تكليف به او بار شود. ج: روش تعليم استاد حقوق با تجزيه و تحليل رويهي قضايي و جستجو در علل حكم قانونگذار بايد موارد اجمال و تناقض مواد را طوري منظم سازد كه بتوان روح قانون را بدست آورد و دعاوي را حل و فصل كرد. بنابراين صرف تفسير و تشريح مواد قانوني كفايت نميكند. هر چند مهمترين منبع حقوق «قانون» است ولي معناي واقعي قانون در دادگاهها مشخص ميشود لذا بايد به رويهي قضايي خيلي توجه كرد. عالم حقوق بايد ارزش قواعد حقوقي را معين كند و براي قانونگذار مشاور و راهگشا باشد گزارش به مدير |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|