خوش آمديد,
مهمان
|
|
سؤال: ابعاد فرهنگي موضوع «انرژي هستهاي» را در جامعة ايراني تحليل كنيد؟ آيا موضوع انرژي هستهاي بحثي صرفاً سياسي و اقتصادي است؟ پروژة هستهاي ايران چه تعاملي با هويت هاي فردي و اجتماعي ايراني برقرار ميكند؟ اساساً آيا هويت در تعامل با متغيرها نسبتاً ثابت هستند و يا متغيرها و عوامل فوري نيز بر هويت فردي و اجتماعي تأثير ميگذارد؟ آيا انرژي هستهاي به عنوان يك«عامل ميانجي» در روابط بين فرهنگي ايران با ساير ملل جهان تأثير ميگذارد؟ اگر چنين است، تيپشناسي از انواع ارتباطات بينفرهنگي با ميانجيگري انرژي هسته اي را ارائه دهيد.
«انرژي هستهاي»، فرهنگ ايراني و ارتباطات بينالمللي فرهنگي فرهنگ از ديدگاهي انسانشناسانه تركيبي از تمامي ابعاد تكنولوژيك، اقتصادي، هنري و خانوادگي انسانها است؛ حال اگر اين دستاوردها در قلمرو ملي يك كشور باشد آن را فرهنگ ملي ميخوانيم. مسلماً بحث انرژي هستهاي به جز جنبههاي سياسي و اقتصادي ميتواند از بعد فرهنگي نيز مورد بررسي قرار گيرد. به طور كلّي ميتوان گفت بررسي هر موضوع سياسي يا اقتصادي بدون در نظر گرفتن بسترهاي فرهنگي آن تقليلگرايانه است. امروزه اگر از موضوعي چون دستيابي به توان هستهاي سخن به ميان ميآوريم (با توجه به اينكه اين موضوع در طيف وسيعي از اقشار جامعه به مبحثي غالب تبديل شده است)، بايد با در نظر گرفتن فرهنگ سياسي جامعه، حكومت و در سطح وسيعتر فرهنگ عمومي جامعه آن را مورد برررسي قرار دهيم. فرهنگ به عقيدة قومشناسان روحيه، تمايلات و رفتار اقوام را تعيين ميكند و با سياستهاي كلان خارجي و داخلي ارتباط مستقيم دارد؛ بسياري از نويسندگان سياست خارجي را همان شيوة رفتار ملتها ولي در مناسبات بين المللي ميدانند. برخي از نويسندگان ايراني، تأثير فرهنگ بر سياست خارجي را در سه سطح تأثير فرهنگ بر ذهنيت ملي و بدين وسيله بر سياست خارجي، تأثير فرهنگ بر افرادي كه در تصميمگيريها در زمينه سياست خارجي دست دارند و تأثير نهادي و طبيعي سازمانهاي فرهنگي بر نهادهايي كه در طراحي سياست خارجي دست دارند بررسي مينمايند.[1] مهمترين رويكرد از بعد فرهنگي به مسألة هستهاي ايران توجه به مسألة قرينهسازي تاريخي است كه در فرهنگ سياسي و اجتماعي ايران به چشم ميخورد. ايجاد تناظر و تقارن بين مسألة هستهاي و مسألة مليكردن صنعت نفت نمونة كامل اين قرينهسازي است؛ خواه اين امر از سوي رسانههاي جمعي جهت كسب پشتيباني عمومي از سياست دستيابي به انرژي هستهاي منشأ گرفته باشد يا اينكه در تفكر غالب عمومي رخنه كرده باشد. موضوع ديگر اينكه ايران كشوري است انقلابي و انقلاب يعني تغيير ايستارهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي[2]. آنچه از منظر يك جامعة انقلابي قابل توجه است تقابل اين جامعه در تمامي جنبهها با دنياي بيرون است. تقابل فرهنگي ايران پس از انقلاب كه هنوز نشانههايي از اين تقابل در فرهنگ اجتماعي ما ايرانيان هويدا است، از مسائل غير قابل انكار ميباشد. «گراهام فولر» در كتابي با عنوان «قبلة عالم» تلويحاً به روحية عزتخواهي، برتريجويي و تقابلطلبي در فرهنگ عمومي و بالطبع در ميان نخبگان سياست در ايران اشاره مي كند.[3] بروز حوادث و رويدادهايي چون واقعة طوفان طبس و ماجراي گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا در اوايل انقلاب، جريان دادگاه ميكُنوس و در صدر آنها جنگ تحميلي بر فرهنگ و ذهنيت ايرانيان اين تأثير مهم را بر جاي نهاد كه باور كنند چالش و تقابل با دنياي خارج داراي ثمرات غير قابل انكاري براي كشور و ملت خواهد بود. بنابراين پروژة هستهاي ايران نيز ميتواند تكرار آزمونهاي قبلي براي جامعة انقلابي ايران باشد. از سوي ديگر گرچه با پايان دوران مدرن در كشورهاي فوق مدرن غربي مفهوم مدرنِ ناسيوناليسم به بوتة فراموشي سپرده شد، اما هنوز رگههاي اين احساس، البته در شكلهاي قومي، زباني و در سطح بالاتر ملي در جامعة ايراني پديدار ميباشد. مسألة دستيابي به انرژي هستهاي به نوعي سبب گرهخوردن مفهوم سياسي و اقتصادي ناسيوناليسم با بستر فرهنگي آن در جامعة ما شده است؛ به طوري كه حتي اگر از لحاظ سياسي و اقتصادي چشمپوشي از آن قابل حصول باشد، از لحاظ فرهنگي خلأ حاصل از چنين اقدامي قابل پر كردن نيست. طبق برخي آراء گفته ميشود كه هويت جمعي ايراني در اين برهة زماني خاص به مسألة توان هستهاي گره خورده است. از خصوصيات فرهنگ ايراني و اسلامي و نيز انقلابي ما همگرايي و واگرايي همزمان اين فرهنگ در سطح جهاني است؛ در اين ميان موضوع برنامة هستهاي ايران به صورت واضحتري در ترتيبات منطقهاي و جهاني باعث اين همگرايي و واگرايي همزمان گشته است. در ماجراي انرژي هستهاي ايران، فرهنگ تقابلطلب و نه تعارضجوي ايرانيـ اسلاميـ انقلابي، گرچه به لحاظ سياسي سردمداران دولت ـ ملتهاي بزرگ و صاحب قدرت را به چالش كشيده است، اما حمايت فرهنگي و اجتماعي ملتهاي جهان سومي را با خود همسو كرده است. حمايت كشورهاي جنوب نشانة همگرايي فرهنگيِ فرهنگِ تقابلگراي ايراني با مجموعة فرهنگهاي جهان سومي است. به ويژة در دوران رياست جمهوري آقاي خاتمي، الگوهاي فرهنگي از اولويت بيشتري نسبت به ساير موضوعات تعاملي برخوردار گرديد. اين امر در كوتاهمدت، موج همكاريگرايي را براساس قالبهاي فرهنگي به وجود آورد؛ اما در نهايت نتوانست بر چالشهاي موجود غلبه نمايد. «ويليام بي من» بر اين اعتقاد است كه: «ايرانيان در كاربرد جادوي ارتباطي خود به غايت استادند. با آگاهي از چند و چون استفاده از منابع و امكانات جهاني خود به همراه دانشي كه از جامعه و پويش آن دارند، مي توانند وارد گفتگو و چانه زني شوند. آنان وضعيتي ناپايدار و نامطمئن را به وضعيتي عكس آن تبديل ميكنند»[4] مهارتهاي ارتباطي در فرهنگ ايراني ويژگيهاي خاصي دارد و اين امر ميتواند در برخورد با مناقشات و بحرانهايي مانند بحث انرژي هستهاي و همچنين در پيشبرد اهداف فرهنگي و سياسي مؤثر باشد. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|