شنبه, 15 ارديبهشت 1403

 



داستان کوتاه

A SILLY DONKEY

"الاغ احمق"

654321654987

One day a man went to his neighbour

and asked him to lend him his donkey; for a few hours. the man; who did

not want to lend his donkey; said “ the donkey is not here. My friend has

taken it out today”.

                      At this time; They heard the donkey braying. The man said;“

you said just now that the donkey was out. What is this braying;that?”

                    

                       The neighbour became angry and said;

“what kind af a man are you? You don’t be lieve the words of an old man

like me; but you believe the braying of a silly donkey?”

 

الاغ احمق

روزی مردی به همسایه اش مراجعه کرد و الاغش را برای چند ساعت از او قرض خواست .

مرد که نمی خواست الاغش را قرض دهد گفت "الاغ اینجا نیست"

دوستم آن را امروز بیرون برده است. همان موقع صدای عرعر الاغ را شنیدند. مرد گفت: تو

همین حالا نمی گفتید الاغ بیرون رفته است. پس این چه عرعری است.

همسایه عصبانی شد وگفت. چه آدمی هستید شما حرفهای من پیرمرد را باور نمی کنید

وعرعرالاغ احمق راباورمی کنید؟

نويسنده : حمیدرضا خرم

دانشجو

به منظور درج نظر برای این مطلب، با نام کاربری و رمز عبور خود، وارد سایت شوید.