خوش آمديد,
مهمان
|
|
پسرک وارد محل کارش شد
نگهبان را دید که غمگین بر روی صندلی اش نشسته و در افکارش غرق شده پسرک در فکر فرو رفت که چه اتفاقی افتاده داخل شرکت شد و با همکارش درباره نگهبان و ناراحتی او پرسید همکارش گفت که یکی از همکارانش صبح که وارد شرکت شده در ورودی را نبسته و برای نگهبان ایجاد دردسر شده نگهبان مدیر بسیار بد اخلاقی داشت نگهبان برای لطف به همکاران پسرک ساعت 7 در را باز می کردند تا همه مجبور نباشند اگر زودتر رسیدند پشت در ساختمان معطل شوند اما موضوع این بود که همکار پسرک با داد و فریاد گفته بود نگهبان وظیفه اش اینه که هر ساعتی همه خواستن برن و بیان و اونم باید بیاد در و باز کنه و ببنده پسرک با همکارش تصمیم گرفت تا با فرد مورد نظر صحبت کند اما در فکر فرو رفت که چرا با اینکه می دانیم مدیر کسی سختگیر است و او را توبیخ می کند در عوض لطف او چون ما دارای مدرک و مقام بالاتری هستیم به خود اجازه می دهیم با او بد رفتاری کنیم |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|