پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403

 



موضوع: سر و صدا

سر و صدا 10 سال 5 ماه ago #39403

دخترک وارد محل کار شد
کمی از صبح احساس سرما خوردگی داشت
بی حس بود
انگار تمام بدنش درد می کرد
پشت میزش نشست
در افکارش غرق بود
که صدای زنگ گوشی همکارش که
آهنگ یک فیلم خارجی وحشتناک بود
او را از جا پراند
وقتی به همکارش تذکر داد که این آهنگ روی اعصاب آدم است
او دلخور شد و گفت من که دوستش دارم
خواهش کرد لااقل صدایش را کم کند
چون تقریبا هر 1 ساعت چند بار زنگ می خورد
همه سرگرم کار خود بودند
که صدای صحبت کردن آبدارچی با تلفن آن هم با لهجه غلیظ ترکی
داد مدیر را درآورد
آقای
من برای تجارتم انقدر داد نمی زنم که تو برای
سلام و احوالپرسی با اقوامت انقدر داد می زنی
دخترک درب آبدارخانه را بست تا بیش از این سر و صدا نشود
آرام سر جایش نشسته بود
که داد و فریاد یکی از همکاران دیگرش با همکاری در کارخانه بود باز اعصابش را به هم ریخت
صدا واضح شنیده می شد اما عادت کرده بودند به صحبت کردن بلند
در همین افکار بود که صدای مدیرش بلند شد که از پشت میز او را صدا می کرد
در حالی که او تلفن داشت و شماره داخلی
اما
سری تکان داد و گفت : بله آقای مدیر امر بفرمایید
داخل اتاق مدیرش بود
که شخصی وارد شرکت شد
و با صدای بلند اسم آبدارچی را فریاد می زد
چرا که با او کار داشت
مدیر با عصبانیت گفت : آقا داد نزن فکر کردی اینجا کجاست
اما انگار این داستان امروز تمام نشدنی بود
از اتاق مدیر خارج شد
و فکر کرد که سکوت برقرار شده
اما صدای تایپ سریع همکارش که با ضرب بر صفحه کلید می زد
رویای او را خراب کرد
فکر کرد که چرا باید این گونه باشد
که صدای پیامک همکاران دیگرش که صدای جیرجیرک
و آن یکی قورباغه بود
خنده و گریه را با هم مهمان لب و چشم هایش کرد
گریه برای درد و خنده برای این همه رعایت حق الناس
در یک شرکت
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.