خوش آمديد,
مهمان
|
|
دخترک بی صدا و آرام در دفتر مشغول کار بود
که آبدارچی با رنگ و رویی پریده به سراغش آمد و گفت کمکم کن تو رو خدا نمی دونم چی کار کنم دخترک گفت چی شده مگه چی کار کردین دم در ایستاده بودم که یه فرم آوردن برای شرکت طبقه 4 منم امضاش کردم فکر کردم کار درستیه اما الان فهمیدم اشتباه کردم لیست بیمه بوده که من به جای مدیر آن شرکت امضا کردم دخترک لبانش را گاز گرفت و گفت من نمی تونم براتون کاری کنم اما شاید مدیر بتونه آبدارچی خنده ای بر لب نشاند و گفت آره راست می گی و وارد اتاق مدیر شد مدیر ماجرا که فهمید دادی زد و گفت اگر کسی به جای من این کارو بکنه من عذرشو می خوام چه جوری باید عذر تو قبول کنم فکر کن که کسی جای تو امضا کنه برو طبقه 4 ازشون عذرخواهی کن آبدارچی ترسان و لرزان به طبقه 4 رفت همه نگران بودند اما با خنده برگشت و گفت نبود منم لیست بیمه رو دادم به یکی از کارمندان دیگر و گفتم معذرت می خوام گفت مدیر مرخصی رفته خارج دعا کن به خیر بگذره |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|