یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403

 



موضوع: دانشجوی بد شانس

دانشجوی بد شانس 10 سال 6 ماه ago #37889

دخترک وارد کلاس شد تازه جلسه اولش بود استاد خصمانه به او نگریست و گفت دختر خانم
کلاس ما راس ساعت 8:30 شروع میشه نه دیرتر نه زودتر راس ساعت سر کلاس باشید
همکلاسی ها با اشاره به او گفتند سکوت کن و آروم یکیشون گفت خودشم دیر اومده
اما باز داد می زنه دیر نیاین
یه دفعه استاد گفت همهمه برای چیه بفرمایید خانم
دخترک که برای رسیدن به کلاس کلی دویده بود و هنوز نفس نفس می زد
خسته بر روی صندلی نشست
دلش می خواست بگوید که دو جلسه قبل هم من آمدم اما به احترام کلاس شما در نزدم چون شنیده بودم
از دوستانم که دلتان نمی خواهد موقع تدریس کلامتان قطع شود
برای ورود دانشجو
دخترک دو جلسه بد شانسی آورده بود
جلسه اول پشت اتوبوس سربازان نیروی انتظامی در انقلاب مانده بود
جلسه دوم پشت ترافیکی که بر اثر دعوای دو آقای محترم که هیچکدام به خاطر غرور
راضی نمی شدن ماشین خود را حرکت دهند و ترافیک کرده بودند
کلاس تمام شد
دخترک آهی از درون کشید و گفت بخیر گذشت
خوشحال بود که ناگهان استاد گفت همه بشینید با شما هستم
باورش نمی شد استاد با او بود
دیگه تکرار نشه زود بیایین راس ساعت وگرنه
بله استاد
انگار دنیا روی سر دخترک خراب شد
اگه این استاد قاضی می شد چه حکمی واسه مجرمین صادر می کرد
اشک در چشمان دخترک حلقه زد
جلسه بعد که سر کلاس آمد خبردار شد لیست اسامی تغییر کرده
و اسم او در لیست نیست
وقتی کنار استاد رفت تا به او اطلاع بدهد
استاد دادی بر سرش زد و گفت دروغگو تو جلسه اولته
باز به کناری رفت و بی صدا گریست
اما این بار نه برای خودش
برای کسانی که
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.