دوشنبه, 24 ارديبهشت 1403

 



موضوع: در حرم ضامن آهو

در حرم ضامن آهو 10 سال 8 ماه ago #36666

در حرم ضامن آهو نشسته بودم
و مشغول خواندن دعا
نام اباعبدالله در ذهنم نقش بسته بود و اشک
گونه هایم را خیس کرد
چرا که زمان زیادی است که به زیارت ایشان نرفته ام
و سخت دلتنگ حال و هوای حرمش بودم
که احساس کردم دستی چندین بار شانه هایم را تکان داد
سرم را که برگرداندم زن عربی را دیدم
که تقاضای یک جرعه آب داشت
چرا که حدس زده بود در ساک چادر نماز من
باید یک بطری آب موجود باشد
حدسش درست بود
من بطری آب را به او دادم
اما لیوان خواست
و من گفتم عیبی ندارد میل بفرمایید
باورش نمی شد
اما وقتی اصرار مرا دید
جرعه جرعه آب را نوشید و مقداری آب در بطری برای من نگه داشت
حال عجیبی داشتم
در افکاری غرق شدم که ناگهان دیدم زن عرب شیشه عطری را در دست دارد
و برای تشکر می خواهد کف دست من عطر بزند
دودل بودم اما بی هیچ حرفی اجازه دادم تا او این کار را بکند
خندید و تشکر کرد و نام مرا پرسید و گفت شکرا
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.