دوشنبه, 31 ارديبهشت 1403

 



موضوع: مجادله نقاشان رومى و چينى‏

مجادله نقاشان رومى و چينى‏ 10 سال 10 ماه ago #15204

قصه پندآموز مجادله نقاشان رومى و چينى را نشنيده‏ايد كه هر دسته مدعى شدند كه ما هنرمندتريم.
امير مملكت براى امتحان به هر دسته اطاقى داد كه نقاشى كنند، تا از روى كار آن‏ها قضاوت شود.
اين دو اطاق مقابل و رو به روى يكديگر بودند، دو دسته مزبور مشغول كار شدند.
نقاشان چينى هر روز انواع و اقسام رنگ‏ها، از امير مى‏گرفتند و نقاشى مى‏كردند، ولى نقاشان رومى در به روى خود بسته بودند و به هيچ رنگى توسل نجستند و فقط ديوار را صيقل مى‏زدند. چون روز موعود و زمان امتحان فرا رسيد، امير حاضر شد. نقاشى چينى‏ها را ديد، ولى بهتر از آن عكس‏هاى تصاويرى بود كه روميها بر ديوارهاى صيقل خورده و صاف شده پديدار ساخته بودند.
مولانا در اين زمينه مى‏گويد:
روميان آن عارفانند اى پسر / نى ز تكرار و كتاب و نى هنر
ليك صيقل كرده‏اند آن سينه‏ها / پاك از آز و حرص و بخل و كينه‏ها
اهل صيقل رسته‏انداز بوى و رنگ‏ / دمى بينند خوبى بى‏درنگ‏
نقش و قشر و علم را بگذاشتند / رايت عين اليقين افراشتند
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

مجادله نقاشان رومى و چينى‏ 10 سال 10 ماه ago #15271

ممنون از این اشاره لطیف که به مثنوی و داستانهای این کتاب عظیم داشتید‌‌. با اجازه من خلاصه کاملتری از این داستان برای دیگر عزیزان بیان می کنم:
قصه مری کردن* رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورتگری
چینیان در مقابل رومیان ادعا کردند ما نقاشان خیلی خوبی هستیم و رومیان گفتند که ما با هوش تریم. پادشاه پیشنهاد داد، امتحان کنیم ببینیم کدام یک راست می گویید. چینیها گفتند برای امتحان، یک اتاق به ما و یک اتاق دیگر به رومیان بدهید. پادشاه قبول کرد و دو اتاق روبروی هم به آنان داد، آن دو اتاق با پرده از هم جدا شده بودند. چینیها رنگ های مختلفی را از شاه درخواست کردند و شاه هم هر چه آنان خواست، به آنان داد، چینیان شروع به رنگ آمیزی خانه کردند و نقش های بسیار زیبایی بر دیوارهای اتاق پدید آوردند. رومینیان گفتند نه نیازی به نقش و نه به رنگ هست، بهتر است که ما زنگارهای های اتاق را از بین ببریم و شروع به صیقل کردن دیوار ها کردند.
رومیان گفتند نی نقش و نه رنگ / در خور آید کار را جز دفع زنگ
در فرو بستند و صیقل می زدند / همچو گردون ساده و صافی شدند
از دوصد رنگی به بی رنگی رهی است / رنگ چون ابر است و بیرنگی مهی است
چینیها هنگامی که کارشان تمام شد، بسیار خوشحال شدند و از سر شادی دهل زدند و شاه آمد و مشاهده کرد که چینیها نقش هایی پدید آورده اند که هوش از سر آدم می برد. بعد از آن به سمت اتاق رومیان آمدند، وقتی پرده را بالا زدند، انعکاس نقش ها و رنگ های زیبای چینیان، بر روی دیوار های صیقل زده شده در اتاق رومیان افتاد و هر آنچه را که شاه در اتاق چینینان دیده بود، انعکاسش در اتاق رومیان بسیار زیباتر نشان داده شد.
رومیان آن صوفیانند ای پدر / بی ز تکرار و کتاب و بی هنر
لیک صیقل کرده اند آن سینه ها / پاک از آز و حرص و بخل و کینه ها
آن صفای آینه وصف دل است / کاو نقوش بیعدد را قابل است
صورت بیصورت بی حد غیب / ز آینه‌ی دل تافت بر موسی ز جیب
در این داستان مولانا، وجود روح و روانی انسان را به آینه ای تشبیه کرده است که بازتابنده عشق است، انسان هنگامی که به دنیا می آید (یک کودک) آینه روح و روانش پاک است ولی رفته رفته بر اثر القائات جامعه، آینه روح و روان انسان دچار زنگارهایی می گردد که باعث می شود عشق و فطرت انسانی از آن آینه بازتابیده نشود و انسان احساس ناخوشبختی بکند. همانطور که در جلسات قبل هم گفته شده است، این زنگار همان "نفس" یا "اعتباریات" می باشد. در این داستان مولانا راهکاری را به نام "منفی اندیشی" (در سمبل: صیقل زدن دیوارها) برای از بین بردن نفس ارائه می دهد که در مورد آن توضیح داده خواهد شد.
در طول تاریخ، انسان ها به این فکر افتادند که حقیقت عالم و معنا و مفهوم زندگی چیست؟ در این راه انسان ها در کل به دو دسته فلاسفه و عرفا تقسیم شدند. فلاسفه با استفاده از روش فکر کردن و تعقل و استدلال نمودن که به آن "مثبت اندیشی" نیز گفته می شود، می خواستند به حقیقت دست یابند و البته به نتایج مفیدی هم دست یافتند. ولی با صرف "تعقل کردن" نتایجی که بوجود آوردند، در درون انسان تحقق پیدا نمی کند (چون قابل حس و تجربه کردن نیست). در مقابل، عرفا کسانی بودند که گفتند ما راهکاری را می دانیم که توسط اون می توانیم از حقیقت برخوردار بشویم و آن را حس و تجربه بکنیم که این راهکار "منفی اندیشی"(Negation)، "احتما" یا "پرهیز" نام دارد، این روش که در نقطه مقابل مثبت اندیشی است، یک لم اساسی برای مواجههء غیر مستقیم با نفس است. در این روش ذهن به جای فکر کردن و استدلال نمودن، باید متوقف بشود و در نتیجه آن، در درون انسان سکوت متحقق می شود. منظور از سکوت هم، سکوت بیرونی و حرف نزدن نیست، بلکه منظور سکوت درونی و متوقف شدن فعالیت ذهن است.
در این داستان، رومیان سمبل صوفیان و عرفا هستند (که مولانا کار آنها را تایید می کند)، رنگ کردن سمبل مثبت اندیشی و چینیان سمبل فلاسفه هستند.
اهل صیقل رسته اند از بوی و رنگ / هر دمی خوبی بینند بی درنگ
رومیان گفتند نی نقش و نه رنگ / در خور آید کار را جز دفع زنگ
نکته ای که باید یاد آوری کنیم، این است که همه این جریانات می تواند در درون ما باشد. عملا ما چینیان هستیم که همواره در حال رنگ کردن و مثبت اندیشی هستیم. همواره در ذهنمان در حال فکر کردن و گفتگو هستیم. اگر توجه کنیم می بینیم، همواره در درون ذهن خود شخصیت یا شخصیت هایی می سازیم و در حال بحث کردن و کل کل کردن می باشیم. اگر ما بخواهیم در درونمان عشق تحقق پیدا کند باید از نظر درونی سکوت را تجربه کنیم. برای این کار نیز باید اگر فکری در ذهن مان بوجود آمد دنباله اش را نگیریم. چرا که مکانیزم فکر ها به این صورت است که ابتدا یک فکر می آید و به دنبال آن فکر دیگری می آید و جواب فکر قبلی را می دهد و بدون آنکه متوجه بشویم ممکن است ساعت ها در درونمان این گفتگوهای بیهوده و تفکرات زائد جریان داشته باشد.
کاری که ذهن انجام می دهد بر اساس محفوظات حافظه است. انسان هنگامی که فکر و یا استدلالی می کند بر اساس حافظه و دانش موجود در حافظه است و از آنجا که محفوظات حافظه همیشه ناقص است و نمی توان کسی را پیدا کرد که همه چیز را بداند و از طرف دیگر چون حقیقت نامحدود است، با حافظه، که محدود است، نمی توان به حقیقت دستیابی پیدا کرد. ولی "دل" که با حقیقت در ارتباط است، نا محدود و بی نهایت است.
ز آن که محدود است و معدود است آن / آینهء دل را نباشد حد بدان
خلاصه:
وجود روحی و روانی ما انسان ها مانند آینه ای می مانند که منعکس کننده نور عشق است ولی بر اثر القائات جامعه دچار زنگارهایی شده است . یکی از راهکارهای عملی برای زدودن این زنگارها و احساس عشق، حالت "منفی اندیشی" یا "احتما" است.
رو تو اول آینه‌ت را پاک کن/ بعد از آن، آن نور را ادراک کن
.....................................................................................
مری {مِراء} کردن - مسابقه یا رقابت
آخرين ويرايش: 10 سال 10 ماه ago توسط سیاوش دانیالی.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.