یکشنبه, 23 ارديبهشت 1403

 



موضوع: شوق حضورت

شوق حضورت 10 سال 5 ماه ago #39674

خسته بودم و شاید کمی بی حوصله
تا اینکه صدای زنگ تلفن مرا از جا پراند
باورم نمی شد
تو پشت خط تلفن گفتی : سلام
باورش برایم غیر ممکن بود
اما خواب نبودم
بیداری محض بود
فقط یک کلام 'گفتی
من دارم می آیم


در که باز شد
و تو را دیدم
انگار دنیای من هم رنگ و بوی عشق و صفا گرفته بود
دنیایم عوض شد

دلم لک زده بود برای صدایت
نمی دانستم از چه واژه ای استفاده کنم
تنها یک کلام گفتم : خوش آمدی
اما چه دیر آمدی
خنده بر لبانت جاری شد و گفتی
هیچ گاه دیر نیست اگر عشق و دوستی باشد
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.