خوش آمديد,
مهمان
|
|
کسی به سگ مرده لگد نمیزند
دیل کارنگی در سال 1929 ماجرایی رخ داد که شور و غوغای زیادی در محافل فرهنگی آمریکا ایجاد کرد. دانشمندان، اساتید، محققان و افراد آگاه زیادی از سراسر نقاط آمریکا برای از نزدیک دیدن این ماجرا به شیکاگو رفتند. چند سال قبل مرد جوانی که «روبرت هاچینز»[1] نام داشت از راه پیشخدمتی، چوببری، معلمی و فروش طناب رختشویی، توانسته بود مدارج علمی را به سرعت طی کند و سرانجام در سال 1929 به ریاست دانشگاه شیکاگو منصوب شود. دانشگاهی که در میان مراکز آموزشی آمریکا دارای مقام چهارم بود. چند سال داشت؟ 30 سال! غیر قابل باور است! اساتید مسنتر از او با نارضایتی و تحقیر سر تکان میدادند. از همه طرف مورد هجوم انتقادات قرار گرفت. از کم سن و سال بودنش، بیتجربه بودنش و ناپختگی و... ایراد میگرفتند. روزنامهها هم به صف مخالفین و منتقدین پیوسته بودند. همان روز که روبرت به این مقام منصوب شد، یکی از دوستانش به پدر روبرت گفت: «امروز صبح وقتی که دیدم یکی از روزنامهها، سرمقالهاش را به تهمت و انتقاد از روبرت اختصاص داده، بسیار ناراحت شدم و حالم دگرگون شد.» پدر هاچینز گفت: «بله حملهی سختی بود، ولی به یاد داشته باشید که کسی به سگ مرده لگد نمیزند.» بله، هر چقدر آن سگ چالاکتر و مهمتر باشد، مردم بیشتر از لگد زدن به او لذت میبرند. 1. Robert Hutchins برگرفته از كتاب: كارنگي، ديل؛ آيين زندگي؛ برگردان هانيه حق نبي مطلق؛ چاپ سوم؛ تهران: نشر سلسله مهر 1387. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سليمان شادلو*
|