چهارشنبه, 19 ارديبهشت 1403

 



موضوع: نقش محیط بر خلق و خوی انسان از دیدگاه روانشناسی

نقش محیط بر خلق و خوی انسان از دیدگاه روانشناسی 11 سال 4 روز ago #5289

روانشناسی محیطی مطالعه پیچیده بین مردم و محیط اطرافشان است. به عقیده جیفورد (Gifford)روانشناسی محیطی با شاخه اصلی روانشناسی تفاوت دارد زیرا به محیط فیزیکی روزمره می پردازد. این علم چارچوبی از نقطه نظرات، تحقیقها و فرضیات را فراهم می آورد که می تواند به ما در درک بهتری از روابط متقابل انسان و محیط اطراف، کمک کند. با استفاده از این دانش می توان پیش از طراحی و ساخت، ارزیابیهایی را انجام داد که بهترین ابزار برای طراحان حرفه ای به حساب می آید. اگر ما بدانیم چه چیز در گذشته عملکرد بهتری از خود نشانداده است، برای طراحی بهتر در آینده آمادگی بیشتری خواهیم داشت. با استفاده از تئوریهای کنترل می توان مشاهده کرد که محیط نقش اساسی را در شکل گیری احساس ارزشها و توانمند ساختن برای افراد و گروههای مختلف ایفاء می کند. فرضیه فضای قابل دفاع پیشبینی می کند که تغییرات مشخصی در طراحی فضاهای مسکونی که باعث کاهش فضاهای شهری عمومی و افزایش طبیعی نظارت، بازبینی و حس مالکیت توسط ساکنین می شود، باعث کاهش جرم خواهد شد. در محله هایی در اوهایو و نیویورک با در نظر گرفتن این امر در طراحی و توجه به فضاهای قابل دفاع، نرخ جرم کاهش یافته است. نمونه دیگر پارکی در یکی از محلات سیاتل می باشد که ساکنان محله نهایت مراقبت و نگهداری را از پارک محله خود انجام می دهند. شهروندان نقش فعالی را در از بین بردن علفهای هرز، تمیزکردن مسیرها و بطور کلی مراقبت از سلامت پارک ایفاء می کنند. در اصل آنها پارک را مال خود می دانند.
• آپتون (Upton) در پاسخ به سئوال "رابطه عین و ذهن در معماری منظر چیست؟" توضیح می دهد که برداشت و تفسیر مردم از طراحی منظر فراتر از منظره یا فرم فیزیکی محل می باشد. او معتقد است برداشتهای ما نتیجه ای از مشاهدات ما می باشد. یعنی چیزهائیست که هر یک از ما در یک زمان یا مکان مشخص دیده ایم و یا عدم مشاهده است که برداشت ما از طریق سایر راههای ناملموس می باشد. وی می افزاید دیدن همیشه به معنای باورکردن نیست، زیرا ما منظره را بغیر از چشمانمان از طریق سایر اندامهای حسیمان نیز تجربه می کنیم. بعنوان مثال تجربیات شخصی و نقطه نظرات ما که هیچگونه ارتباطی به منظره مشاهده شده ندارند چگونگی دید ما از منظره را تحت تاُثیر قرار می دهند. مطلب اصلی که آپتون می خواهد بیان کند اینست که اگر می خواهیم رفتار انسان را در مقابل محیط بفهمیم باید ابتدا ذهن و عین را در منظره را درک کنیم.
• دلبستگی مکانی، معنایی است، که ما در محلی که با آن آشنایی کامل داریم پیدا می کنیم و هویت مکان با محیط فیزیکی در ارتباط است. در بسیاری از موارد اینها بنظر می آید باهم درآمیخته شده و قابل تمایز نیستند. در واقع با پیشرفت دلبستگی مکانی در طول زمان، احساس هویت مکانی نیز شکل می گیرد ولی تفاوت آنها در ضمیری است که به هریک از آنها مربوط می شود. بنظر می رسد هویت مکانی برسطحی از ضمیر تمرکز دارد که ایجاد دلبستگی مکانی نمی کند. بعنوان مثال ما نسبت به خانه دوران بچگی خود احساس دلبستگی فراوانی می کنیم ولی در عین حال هویت خود را در شهر پدری خود می یابیم.
• کلر مارکوس (Clare Marcus)معتقد است خاطرات محیطی، زندگی ما را، بطرق مختلف تحت تاُثیر قرار می دهد. اینها احساس ارتباط با گذشته، احساسی از کنترل، اعتماد به نفس و احساسی از هویت را باعث می شود. وی با شرح خاطرات محیطی شاگردانش به چگونگی شکل گرفتن زندگیهای کنونی آنها بر مبنای این خاطرات اشاره می کند. جالب است که این سخنان با فرضیه های کنترل مشخص شده توسط جیفورد دارای نقطه نظرات مشترکی می باشند. فقدان کنترل ممکن است منجر به بروز احساس ناتوانی یا عدم توانمندسازی شود. در واقع برای کودکان داشتن احساس کنترل بر محیط اطراف اهمیت داشته و می تواند منجر به وجود احساس قوی اعتماد به نفس و عدم وابستگی در بزرگسالی شود.
• هستر (Hester)تجلیل جامعی از وابستگی مکانی در جامعه انجام داده است. هدف از انجام این تحقیق شناسایی مکانهای مرکزی و ارزشهای آنها برای افراد است. وی با انجام پرسشنامه از ساکنین محل خواست تا محلهایی را که بیشتر برایشان ارزش و اهمیت دارند را ذکر کنند. نتیجه این تحقیق نشان داد که مکانهایی که بیشتر مورد توجه مردم بودند فاقد ارزش معماری هستند. در واقع وابستگی و هویت مکانی، ناشی از اتفاقات و خاطراتی بود که ساکنان آن محله آنرا تجربه کرده بودند. وی با استفاده از اطلاعات جمع آوری شده از عموم مردم و لیستی از اماکن مورد علاقه آنها تهیه کرد. این اماکن، فضاهایی بودند که مردم نمی توانستند از آنها چشم پوشی کنند. از لیستی که با استفاده از مردم تهیه شد، برای تغییر طرح توسعه و حفظ روح و فرهنگ منطقه استفاده گشت.
• بعقیده برخی از کارشناسان، شهرسازان علاوه بر توجه به ارزش کاربری زمین، باید به ارزشهای احساسی، عاطفی و روانی آن نیز توجه کنند. آنها معتقدند برای انجام این امر، شهرسازان، باید روابط و دیدگاههای مختلف مردم را راجع به زمین و سایت پروژه بدانند. بعنوان مثال بازدیدکنندگانی که حالت رهگذری دارند ارزش یک محیط را در داشتن امکاناتی از قبیل ماهیگیری، دوچرخه سواری و ... می دانند در حالیکه کسانی که دلبستگی عاطفی به منطقه دارند ارزش محل را در خاطرات یا زمانی که در آنجا گذرانده اند می بینند. در عین حال دسته سومی نیز وجود دارند که برای هر دو مورد فوق ارزش قائلند. اگر شهرسازان، هر دو گروه و نیازهای آنها را درک کنند، می توانند با رعایت توازن و تعادل تصمیمات بهتری را اتخاذ نمایند.
• وابستگی و توجه به محیط زیست موضوع مهمی برای تعیین و تصمیم گیری است. اهمیت این کار در تعیین فاکتورهای موُثر و میزان اثرگذاردن آنها می باشد. اینکه فقط از مردم بپرسیم که آیا به محیط علاقه دارند یا خیر در واقع تنها مطرح کردن سئوالی است که یک جواب مثبت را طلب می کند. نتایج مطالعات نشان می دهد که برخی از فاکتورهای تاُثیرگذار در دلبستگی و علاقه عبارتند از: جنسیت، سن، خاطرات بچگی، مذهب، سیاست، طبقه اجتماعی، ملیت، فرهنگ، تفاوتهای شهری و غیر شهری، روحیات و ارزشها، تحصیلات و فعالیتها. باید به این نکته نیز توجه داشت که هر علاقه ای منجر به واکنش نمی شود و در واقع افراد راحتی خود را مهمتر از علاقه می دانند. علاقه مندیهای محیطی ممکن است در سطح گسترده ای وجود داشته باشد، ولی بنظر می رسد که آنقدر پتانسیل ندارد که به عمل منجر شود.با انجام آموزشهای لازم می توان علاقه مندیهای ساکنین و افراد محله را از حالت بالفعل به حالت بالقوه درآورد و اگر قرار است محیط تبدیل به فضایی ملموس شود تنها از راه آموزش و بخصوص از سطح دبیرستان امکان پذیر است.
• ما وابستگی شدیدی به قوه بینایی خود داریم. در اغلب موارد آنچیزی را می بینیم که فکر می کنیم باید ببینیم. بعنوان مثال یک شیُ ممکن است از شیُ دیگری، تنها بدلیل جایگیری آن در صفحه و زمینه بزرگتر دیده شود بدون آنکه فرقی با آن داشته باشد. همچنین ما تنها در هر زمان یک تصویر را می توانیم ببینیم بنابراین ممکن است بخشهایی از یک تصویر را که وجود ندارند با توجه به تصویری که در ذهن خود ساخته ایم ببینیم.
• بنظر می رسد که ما در واقع بوسیله درک طراحیهایی که نتیجه تجربیات و آموخته های ما می باشند چیزها را درک می کنیم. درک محیطی در چند زمینه با معنای عامیانه درک تفاوت دارد. این تفاوتها عبارتند از:
• 1. در میزان و پیچیدگی انگیزه: درک عامیانه به مقوله هایی مثل روشنایی، رنگ و عمق بصورت جزء می نگرد ولی در درک محیطی کل منظره بصورت واحد مورد توجه است.
• 2. در درک محیطی، شخص درک کننده، بخشی از منظره است که اغلب در حال حرکت و دیدن محل از زوایای مختلف می باشد ولی در درک عامیانه این امر صادق نیست.
• 3. شخص درک کننده معمولاً بوسیله یک هدف یا مقصد مشخص و واضح به محیط متصل است و اغلب در حال انجام کاری مثل نگاه کردن به علامتها یا پیداکردن یک مسیر می باشد. درک محیطی دارای دریافت و فهم بیشتر اما نامشخصتری است، با اینکه ممکن است این امر برخی از بررسیها را مشکل می کند ولی فهم وسیعتری از درک واقعی را فراهم می آورد.
• شناخت محیطی مربوط به این امر می شود که ما چگونه اطلاعات راجع به محیط فیزیکی اطرافمان را تهیه، آماده، ذخیره و فراهم می نماییم. این مقوله شامل شناخت فضایی، که به ما در جهت یابی در محیط، کمک می کند و شناخت غیر فضایی، که دربرگیرندهُ خاطرات و مدلهای ذهنی است، می باشد. ما با استفاده از ساده سازی، پیرایه گیری و حذفیات متوجه می شویم که مردم محیط پیرامون خود را چگونه می بینند و چه المانهایی برایشان مهم است. برخی روشها به ما می آموزد که لازم نیست تمام اطلاعات را مانند یک نقشه به خاطر بسپاریم. بجای آن می توانیم یاد بگیریم که اطلاعات را برحسب نیاز خود و به گونه ای خلاصه در ذهن خود نگه داریم. ما ممکن است اطلاعات را ساده کنیم، تغییر دهیم و یا حذف کنیم ولی تمام این کارها در راستای برآوردن نیازهای شخصی ما انجام می گردد. 1 و 2
• بحث درباره باور " جزمیت معماری " ریشه های آن و عواقب پیروی از این باور، بخش عمده ای از ادبیات روانشناسی محیط را تشکیل می دهد. پیمایش آنها، جای دیگری را طلب می کند. آنچه در این مختصر قابل ذکر است اینست که برای فرار از دام جزمیت معماری باید میان محیط بالقوه یعنی محیطی که در ذهن معمار وجود داشته و با آرمانهای او آمیخته است و محیط بالفعل یعنی محیطی که در عمل ساخته شده و مورد بهره برداری مردم قرار می گیرد تفاوت قائل شد. هر محیط بالقوه قابلیت تبدیل به محیط بالفعل را نخواهد داشت، مگر اینکه برای شرایط فرهنگی – اجتماعی آن نیز برنامه ریزی شود. 3

1 - یک چارچوب نظم دهنده
برای درک روان شناسی یک محیط مسکونی ، یک چهار چوب نظم دهنده نیاز است . منظور از این چهارچوب تهیه یک تصویر کامل از علل و نتایج زندگی در خانه های مسکونی مختلف است . چهار گروه از عوامل اصیل در این مورد عبارتند از : عوامل شخصی ، اجتماعی ، فیزیکی و فرهنگی .
پیامدهای آن در سه گروه کلی قرار می گیرند : نگرش ، مانند : اولویتها و اغنا شدن ، دوم رفتار ، مانند : مدیریت فضا ، اوقات فراغت و ترتیب دادن مبلمان ، و سوم رفاه ، مانند سلامتی ، تنش ، ترس از جنایت و حمایت اجتماعی .
1 – 1 - اولویتها برای محل سکونت ، انتخاب و رضایت
چه نوع سکونتگاهی را ترجیح می دهید ؟ شما در واقع در کجا زندگی می کنید . اگر پاسخ های متفاوتی به این سوالات دارید تفاوت بین سکونتگاه ارجح و انتخاب سکونتگاه را می دانید . اگر اختلاف بین دو سوال زیاد باشد شما ممکن است از سکونتگاه خود ناراضی باشید و ممکن است سکونتگاه شما هیچ وقت به کاشانه تبدیل نشود .
1 – 2 - اندازه گیری رضایت از محل سکونت
برای استنباط رضایت از سکونتگاه ، باید آن را به میزان کافی اندازه گیری نمود ولی این سنجش فقط در یک سوال ساده خلاصه نمی شود « آیا شما از آپارتمانتان رضایت دارید ؟ » رضایت ممکن است در مورد کیفیت بخش های مختلف سکونتگاه فرق کند مانند : وسعت فضا ، زیبایی ، نور . و رابطه بین نوع استفاده ساکنان و کیفیت ساختمان مثل نور برای مطالعه و یا نور برای شستن ظروف .
1 – 3 - تاثیرات شخصی
مسلماً سلیقه و خوشنودی ، بعضا بستگی به شخص ساکن دارد. در بررسی های انجام شده در مورد سبک خانه افراد بالغ و جوان به عنوان سکونتگاه با تزئینات و آراستگی را ترجیح می دادند و افراد بالغ مسن تر نوع ساده تر را می پسندیدند . سادگی ممکن است جالب نباشد ولی بیانگر وضوح است ، این موضوع برای افراد مسن مهم است زیرا برای آنها تحرک و ادراک مشکل تر از گذشته است . افراد بالغ جوان سکونتگاه اسرار آمیز را دوست دارند در صورتی که افراد مسن تر ترجیح می دادند که این مرموز بودن را در کتابهای داستان پیدا کنند جایی که زندگی آنها را مشکل تر نمی کند .
یک محقق از افراد 8 تا 18 ساله خواست که کاشانه ایده آل خود را ترسیم کنند ، آنها همانند بزرگترها به خانه های تک واحدی تمایل داشتند اگرچه خانه های ایده آل آنان بزرگتر از خانه فعلی آنها بود و فضای استراحت بیشتری داشت .
موقعیت اجتماعی – اقتصادی : رضایت از سکونتگاه به موقعیت اجتماعی – اقتصادی نیز ارتباط دارد در یک تحقیق مشاهده شد ، که افراد پولدارتر به کیفیت زیبایی کاشانه خود علاقه دارند ولی افراد فقیرتر ایمنی ، سلامتی و احتیاجات خانواده در کنار زیبایی را دارای اهمیت می دانند.
جنسیت و نقش اجتماعی : نقش اجتماعی بر رضایت از سکونتگاه تاثیر دارد . زنان و شوهران غالباً در مورد مناسب بودن کاشانه خود اختلاف نظر دارند ، همچنان که تعداد بیشتری از مردم از پخت و پز لذت می برند ، تشابهات و تفاوتها بین اولویت زنان و مردان در طرح آشپزخانه اهمیت بیشتری پیدا می کند . هم مردان و هم زنان آشپزخانه هایی را که هم به اتاق نشیمن هم به غذاخوری باز است به آشپزخانه هایی که از این فضاها جدا هستند ترجیح می دهند ، اگرچه خانم هایی که بیرون کار می کنند نسبت به خانم های خانه دار به آشپزخانه باز تمایل بیشتری دارند .
در مطالعه ای که از مردان و زنان خواسته شد که یک خانه را طراحی کنند ، زنان خانه های کوچکتر با فضاهای اجتماعی بیشتر و دیوارهای با انحنا طراحی کردند و در طرح های آنان ابداع بیشتری مشاهده شد . وقتی که مردان و زنان با هم طراحی کردند اندازه خانه ها بزرگتر بود و حتی خطوط منحنی بیشتری نسبت به طرح زنان داشت .
افراد اجتماعی در صورت داشتن حق انتخاب خانه هایی را انتخاب می کنند که امکان معاشرت اجتماعی در آن در حداکثر ممکن باشد . مسئله کلیدی و مهم دیگری که در مورد سلیقه و انتخاب مسکن اشخاص نقش دارد ارزش فردی است . اکثر ما به سکونتگاهی تمایل داریم که به اعتقاد خودمان می تواند در بدست آوردن ارزشهای مورد نظر در زندگی به ما کمک کند .
آرزوها برای آینده : و بالاخره زمان برای رضایت از سکونتگاه دارای اهمیت است اینکه شخص در انتظار بهبود کیفیت خانه خود است بر رضایت از سکونتگاه فعلی تاثیر دارد . بنابراین افرادی که در انتظار بهبود کیفی در خانه خود هستند نسبت به سایرین که در همان محل زندگی می کنند خوشحال تر هستند .
1 – 4 - تاثیرات اجتماعی
روابط متقابل ما با دیگران ، ارتباطمان با آنها ، هنجارهایی که در قبول آنها با دیگران شریک هستیم ، خلوت خصوصی در مقابل استقلال و امنیت نقش مهمی در اولویتهای ما در مورد سکونتگاه دارد . در حقیقت بخش مهمی از تعریف کاشانه عملکرد اجتماعی آن است . در یک تحقیق از افراد خواسته بودند که خانه ای طرح کنند که دارای خصوصیات خلوت خصوصی با امنیت و یا معاشرت اجتماعی باشد . خانه هایی که برای خلوت خصوصی طراحی شده بود دارای قسمتهای تعریف شده بیشتری بودند ، آنها دارای اتاقهای بیشتر و در نتیجه راهروهای بیشتر و اتاقهای کوچکتر بودند . خانه هایی که برای ایمنی طراحی شده بودند دارای کوچکترین ابعاد بودند . خانه کوچکتر به معنای فضای کمتری برای تدافع است و ساکنان به یکدیگر نزدیکتر می باشند که می تواند به دفاع از خانه کمک کند . خانه هایی که برای معاشرت اجتماعی طراحی شده بودند . فضاهای داخلی آن دارای دید بیشتری بودند و دیوارهای آن انحنای بیشتری داشتند .
1 - 5 - تاثیرات فیزیکی
خصوصیات فیزیکی یک خانه نیز تاثیر زیادی بر اولویتها و رضایت ما از خانه دارد . به عنوان مثال ، خانه های کوچک و شلوغ که دارای اتاقهای محکمی است رضایت کمتری را جلب می نماید . چهار نوع شکل فیزیکی را در نظر می گیریم : فرم ساختمان ، سبک معماری ، فضاهای داخلی و فضاهای خارجی .
داخل بنا : بیشتر تلاش در طرح داخلی به جای تحقیقات روانشناسی محیطی، مربتط با تغییر مد و بیانات هنرمندانه است ، اگرچه شواهدی است که اکثر افراد سقفهای مرتفع ( بیش از 8 فوت معادل 5/2 متر ) و سقفهای مسطح یا شیبدار ( با نسبت ارتفاع به قاعده 4 به 12 ) را ترجیح می دهند . البته همین نسبت شیب نه کمتر و نه بیشتر . همچنین دیوارهای که با زاویه 90 درجه یا بیشتر ( نه کمتر ) یکدیگر را قطع می کنند نیز ارجح است .
مکان خانه تک واحدی در سایت موضوعی است که با آپارتمان متفاوت می باشد . آیا مردم طبقه همکف ، طبقات میانی یا طبقات آخر را ترجیح می دهند ؟ ظاهراً افراد واحد انتهایی و یا واحد گوشه ساختمان را مناسبتر می دانند . در یک گزارش در مورد سالمندان عنوان شده که آنها واحدهای انتهایی راهرو را ترجیح می دهند .
رنگ ، موضوع تحقیقات بسیاری بوده است . ولی بسیاری از آنها براساس ترجیح دادن رنگ در یک محدوده کوچک بدون هیچ گونه زمینه محیطی خاصی بوده ( از افراد سوال نشده که آیا ترجیح می دهند که اتاق خواب و یا آشپزخانه خود را به یک رنگ خاص رنگ کنند . ) در مطالعه ای در مورد رنگ در کشور ژاپن به این نتیجه رسیدند که : رنگهایی که بیشتر اشباع بودند به عنوان رنگهای بهتر، زیباتر و راحتتر ارزشیابی شدند و میزان روشنایی بستگی به آن داشت که در اتاق چه مقدار فعالیت صورت می گیرد . رنگهای روشن به عنوان رنگهای تازه تر ، شاداب تر و نورانی تر تلقی می شدند .
فضای خارجی : فضاهای خارجی در اطراف خانه تأثیر بسیار زیادی در رضایت افراد دارد . در یک مطالعه توسط فرانسوی ها معلوم گردیده است که فضای سبز در مجاورت محله مهمترین عامل رضایت در بین همسایه بوده است .
1 – 6 - تأثیرات فرهنگی
خانه ها در نقاط مختلف جهان بسیار متفاوت هستند، به عنوان مثال در روستای کندوان تبریز ، خانه ها به صورت کندوی عسل ، یا خانه های بلند با چوب درخت سرو در ایالت بریتیش کلمبیا در کانادا و خانه های شناور در کشمیر نشان دهنده تفاوت بسیار زیاد خانه ها در مناطق مختلف جهان می باشد . می توان نتیجه گرفت که افراد ترجیح می دهند در خانه هایی زندگی کنند که مطابق فرهنگ گذشته آنها باشد ، این به این دلیل است که سکونتگاه ها تبلوری از فرهنگ می باشند ، مکمل الگوهای رفتاری آن فرهنگ شده. در بررسی فرم خانه در هفتاد و سه فرهنگ مختلف مشاهده گردیده است که میزان تقسیم بندی فضاهای داخلی بستگی به میزان پیچیدگی های اجتماعی – سیاسی در آن فرهنگ دارد .
2 - روان شناسی محیطی در طراحی کالبدی
معماران و طراحان شهری امروزه توجه ویژه ای به شناخت روان شناسانه رفتارهای انسان دارند زیرا این گونه رفتارها با محیط کالبدی ارتباط تنگاتنگی دارد. آنچه روان شناسی محیطی را از سایر شاخه های روان شناسی مجزا می سازد همانا بررسی ارتباط رفتارهای متکی بر روان انسان و محیطی کالبدی است لذا توجه طراحان به بررسی روان شناختی فضاهای طراحی شده، پیوندی نا گسستنی ما بین روان شناسان محیطی و آنها ایجاد کرده است. روان شناسان محیطی نیز خود را ملزم به پژوهش در رفتار انسان در محیط روز مره اش ساخته اند تا بتوانند تاثیرات محیط کالبدی را به گونه ای مستقیم و یا غیر مستقیم بر رفتار انسان بررسی نمایند. اگرچه بیش از چند دهه از احساس نیاز و همکاری روان شناسان و طراحان در شاخه های گوناگون چون معماری، طراحی شهری، طراحی فضای باز و طراحی صنعتی نمی گذرد اما اکنون در بسیاری از مدارس معماری دنیا این دانش در جدول دروس آنها جایگاه ویژه ای یافته است. با وجود این عدم آشنایی معماران وطراحان شهری و پژوهشگران ایرانی در مدارس معماری و موسسات پژوهشی ما موجب گردیده است تا آنها کمتر بتوانند از همبستگی ما بین علوم روان شناسی و طراحی بهره گیرند. نبود حتی یک درس در خصوص روان شناسی در دوره های آموزش معماری ما در داخل کشور موید این مطلب است. در کتابخانه های مدارس معماری بندرت بتوان کتابی یافت که به گونه ای مستقیم به موضوع روان شناسی محیطی پرداخته باشد. تاسیس دوره های تحصیلات تکمیلی در مدارس معماری و شهر سازی داخل کشور توجه ما را به ایجاد و تقویت دروس مربوط به روان شناسی محیطی در جهت انجام پژوهش های لازم بیش از پیش معطوف می سازد. در این جا ابتدا تاریخچه ای کوتاه از روند توسعه روان شناسی محیطی ارائه می شود و سپس به ماهیت و محتوای روان شناسی محیطی در ارتباط با طراحی پرداخته خواهد شد.
2 – 1 - علل و روند ایجاد و توسعه روان شناسی محیطی
طراحان و پژوهشگران زیست محیطی دردهه شصت میلادی در امریکا انگیزه های بسیاری در جهت همکاری با یکدیگر در خود احساس کردند. عدم توجه به نیازهای فیزیولوژیک، ایمنی و روانی مردم در طراحی و ساخت فضاهای مسکونی چون «پیروت- آیگوه» که منتهی به تخریب بیش از چهل و سه مجموعه ساختمانی یازده مرتبه در سنت لوئیز گردید هشداری جدی و قابل توجه به آنها بود. این واقعه به اندازه ای نزد آقای جنکز بر جسته بود که او در کتاب خویش، زبان معماری فرامدرن، این واقعه را نمادی بر افول معماری مدرن می دانست. نا هنجاری های اجتماعی و روان شناختی ساکنان این مجموعه مسکونی که با استفاده از الگوهای معماری مدرن طراحی و اجرا پژوهشگران علوم اجتماعی مورد توجه و بررسی قرار گرفته بود گرچه نیاز به همکاری ما بین طراحان و پژوهشگران در روان شناسی جهت بر طرف نمودن کاستی های موجود در طراحی برای مردم استفاده کننده از فضاهای معماری و شهری بدون تردید لازم به نظر می رسید اما به زودی آشکار گردید که طراحان و روان شناسان دارای نگرش های متفاوت از یکدیگر در چگونگی پرداختن به حل مسائل محیطی هستند.
از نقطه نظر روان شناسان اشکال این بود که معماران تاکید بیشتری بر مسائل زیبایی شناختی فضاهای طراحی شده داشتند تا پرداختن به مسائل «کارکردی آنها . به عقیده روان شناسان اصلی ترین معیار طراحان در فرایند طراحی توجه به شکل (فرم) و جنبه های زیبایی شناختی آن بود. از این رو روان شناسان معتقد بودند که طراحان نیازهای واقعی و روزمره استفاده کنندگان را قربانی خواستهای زیبایی شناسانه و انتزاعی خویش می سازند و لذا مردم را بیش از پیش با محیط طراحی شده نامانوس ساخته اند، اما در حقیقت شاید اختلاف نگرش های به وجود آمده بین این دو گروه به دلیل طبیعت و ماهیت متفاوت حرفه معماری و دانشهای مطرح در پژوهش تعامل انسان و محیط و ارتباط این دانشها با طراحی بود. برای مثال نیاز طراحان بر اساس حل مساله و فراهم آوردن داده های لازم برای ایجاد توانایی هایی بود که بتوانند به گونه ای مستقیم آن داده ها را به طراحی تبدیل کنند، در حالی پژوهشگران، به دلیل ماهیت کار آنها، به گونه ای صریح قادر به پاسخ گویی به این خواست و نیاز طراحان نبودند، پژوهشگران در جمع آوری داده ها و مطالعات تجربی سهم ارزنده ای داشتند ولی نگرش صرفاً «مثبت گرای» آنها که بر خاسته از نگرش علمی آنها به پدیده ها بود در مقابل نگرش «هنجارگونه» و «تجویزی» معماران و طراحان محیطی که متأثر از نگرش زیبایی پسندانه آنها می بود راه به جایی نمی برد. نیاز به یک زبان مشترک جهت بر قراری رابطه ای عملی احساس گردید.
2 – 2 - نیاز به دانشی نو برای طراحی
گروه کوچکی از معماران به ضرورت ایجاد این زبان مشترک پی برده و در تلاش برای ساخت و ایجاد دانشی نو بر آمدند. ساخت یک «الگو»، یک «آیت» و یا یک «پارادایم» که بتواند، در صورت یافته شدن، انگیزه ها و احتیاجات انسان را با توسل به زمینه های مختلف موجود در معماری، علوم اجتماعی، روان شناسی، علوم سیاسی و انسان شناسی در بر گیرد و ماهیتی چند دانشی و بین دانشی داشته باشد مورد توجه آنها قرار گرفت. بنابه نظر تاماس کون نیاز به الگوی جدید و یا پارادایم نوین هنگامی اوج می گیرد که الگوهای قبلی به تامین خواستها و اندیشه های علمی روز نیستند. طراحان به تجربه دریافته بودند که طراحی برای ساخت محیطی همساز با خواستهای انسان در جوامع بزرگ و با ساختی پیچیده مستلزم همگانی با دانشهایی است که آنها را در رفع کاستی ها یاری سازد. همسو با این تحول در اندیشه معماران در جهت آفرینش الگویی مناسب، در تفکر روان شناسان نسبت به مطالعه رفتار انسان نیز تحولاتی در شرف انجام بود. بسیاری از دانشمندان علوم رفتاری تجربه ها و تحقیقات مبتنی بر به کار گیری روش مطالعه آزمایشگاهی را به عنوان تنها راه شناخت رفتار انسان زیر سوال بردند. آنها پژوهش در رفتار را در محیط واقعی و زیستگاه روزمره مردم مورد توجه خویش قرار دادند ، توجه به مطالعه انسان و رفتارهای او در «قرارگاهای رفتاری» که ابتدا توسط راجر بارکر در کتابش روان شناسی بوم شناختی ارائه شد همچنین منعکس کننده این واقعیت بود که بر خلاف روان شناسی سنتی که پژوهش های انجام شده در آن توجهی به ارتباط ما بین رفتار انسان و محیط کالبدی او نداشت در روان شناسی بوم شناختی این مفهوم (ارتباط انسان با محیط یا بوم خویش) داشت به گونه ای روز افزون مورد توجه قرار می گرفت. پژوهش در ماهیت محیط به عنوان یک پدیده اجتماعی نیز مورد توجه روان شناسان واقع گردید و لذا بررسی و چگونگی نقش و تاثیر محیط در ساخت رفتارهای اجتماعی مردم مورد علاقه پژوهشگران واقع شد.
همچنین این موضوع مورد توجه قرار گرفت که آدمی برای حل مشکلات محیطی خود نه تنها بر محیط کره زمین تاثیر می گذارد بلکه بر سایر افرادی که در استفاده از محیط طبیعی با او شریک هستند نیز تاثیر گذار است ، لذا برای همزیستی پایدار بر کره زمین و بر قراری رابطه ای دو سویه ما بین محیط طبیعی و انسان و روابط بین فردی میان انسانها توجه به نگرشها، ارزشها و اعتقادات آنها مورد توجه روان شناسان قرار گرفت.
در روان شناسی سنتی مطالعه عناصر محیطی مجزا از محیط روزمره مردم در آزمایشگاهها بررسی می شد وتنها درصد یافتن پاسخ های» معین به «کنشهای» کنترل شده بود، آنچه امروز در روان شناسی به مدل «محرک- پاسخ» مصطلح است. توجه به ساز و کارهایی که ممکن است این رابطه جبری ما بین کنش و واکنش در رفتارهای انسان را زیر سوال ببرد و به هیچ وجه مورد نظر روان شناسان سنتی قرار نمی گرفت. یکی از دلایل این امر تسلط و توفیق روان شناسی رفتار گرایانه دانشمندانی چون واتسون و اسکینر بود بر خلاف نگرش معینی گری دانشمندان پیرو مکتب رفتار گرایی موج مدرن در روان شناسی با درک جامعیت نقش و تاثیر محیط بر رفتارهای انسان آن را به گونه ای پذیرفت که بتواند رفتارهای درونی انسان از آن جمله اعتقادات، نگرشها و ارزشهای او را در رابطه ای واقع گرایانه منعکس سازد. روان شناسی مدرن با پیش فرض تاثیر غیر مستقیم محیط کالبدی بر رفتار انسان که در نهایت خود را ملزم به بررسی محیطهای معماری و شهری می ساخت از یک سو و از سوی دیگر توجه طراحان محیطی در جهت بر طرف ساختن نیازهای مشتریان و استفاده کنندگان فضاهای طراحی شده باعث گردید تا آشنایی روان شناسی با حرفه طراحی و بر عکس آغاز گردد و در نتیجه نطفه دانشی نو و یا پارادایمی جدید به نام «روان شناسی محیطی» بسته شود.
2 – 3 - ماهیت روان شناسی محیطی
روان شناسی محیطی زیر مجموعه ای از علوم رفتاری است. علوم رفتاری علاوه بر روان شناسی شامل دانشهایی چون انسان شناسی، جامعه شناسی و حتی علوم سیاسی و اقتصاد است. بدین دلیل است که تعدادی از پژوهشگران مطالعه انسان در محیط را در قالب الگوی «مطالعه زیست محیط- رفتار» بیشتر ترجیح می دهند. اما به هر حال روان شناسی محیطی به عنوان شاخه ای از روان شناسی به مطالعه رفتارهای انسان در رابطه با سکونتگاههایش می پردازد و به نامهای دیگری مانند «ارتباطهای انسان- محیط»، «جامعه شناسی محیطی» و «بوم شناسی انسانی» نیز شناخته می شود.
بنابر نظر کریک روان شناسی محیطی مطالعه روان شناختی رفتار انسان به گونه ای است که به زندگی روزمره او در محیط کالبدی مرتبط باشد. «همان گونه که از این تعریف مستفاد می شود روان شناسی محیطی را به انسان با محیط کالبدیش را به گونه ای مورد بررسی قرار می دهد که ارزشها، نگرشها و احتیاجات او مورد توجه قرار می گیرد و به موضوعاتی که در تشریح رفتارهای مردم نقش اساسی دارند مانند «ادراک»، «شناخت» و «رفتارهای فضایی» بپردازد. لذا روان شناسی محیطی به مطالعه تجربه شخصی و جمعی مردم از مکانها نیز که از نوع رفتارهای بنیادین انسان می باشد علاقه مند است.
2 – 4 - ادراک محیطی
ادراک انسان از محیط از محوری ترین مقولات در روان شناسی محیطی است. «ادراک محیطی» فرآیندی است که از طریق آن انسان داده های لازم را بر اساس نیازش از محیط پیرامون خود بر می گزیند. لذا ادراک فرآیندی هدفمند است. این گونه ادراک را در اصطلاح «ادراک حسی» می نامند اا در حقیقت «ادراک محیطی» از تعامل «ادراک حسی» و «شناخت» که در ذهن انسان تجربه شده اند حادث می شوند. در این فرآیند نقش محیط به عنوان عاملی اساسی در رشد، توسعه و در نهایت در یادگیری مورد توجه قرار می گیرد. مکاتب مختلفی سعی کرده اند تا چگونگی ادراک انسان از رفتارش را در محیط و یا از محیط توضیح دهند، مهم ترین این مکاتب که تاثیر ژرفی بر نظریه های محیطی و طراحی داشته اند مکتب «روان شناسی گشتالت»، دیدگاه «روان شناسی سازشمند» و مکتب «روان شناسی بوم شناختی» (اپتیکی) جیمز گیبسون هستند. در جایی که «روان شناسی گشتالت» به الگوهای ادراکی و هم ریختی ما بین شکلها و تجربیات ادراک محیطی با فرآیند شکل گیری نظام عصبی در انسان علاقمند است، «سازشمندی» ما بین مشاهده گر و محیط مورد بررسی قرار می دهد، از سویی دیگر «روان شناسی اپتیکی» گیبسون محیط و بوم را پایه و اساس تمامی داده ها می داند، او معتقد بود که داده های محیطی به گونه ای مستقیم و بدون نیاز به نیروی پردازش مغز آدمی از طریق «نوار محیطی» و توسط حواس آدمی که به مثابه یک «نظام» (سیستم) تلقی می گردد دریافت می شود. گرچه تاکنون دو دیدگاه اول از سوی روان شناسان محیطی و معماران مورد توجه بیشتری قرار گرفته است (به ویژه مکتب گشتالت تدریس شد و تقریباً تمام معماران و طراحان مکتب مدرن تحت تاثیر آن قرار داشتند (اما امروزه دیدگاه نو و متهورانه بوم شناختی و یا اکولوژیکی گیبسون دارد جایگاه مناسب خویش را در بررسی ها و پژوهش های محیطی به دست می آورد.روان شناسی محیطی همچنین نظریه های گوناگون را در ارتباط با تاثیر محیط بر انسان و چگونگی ارتباط و تعامل ما بین محیط کالبدی و تجربه انسان از آن خلق کرده و سوالات مناسب را در این ارتباط مطرح ساخته است تا بتواند پژوهش های تجربی متناسب با آن نظریه ها را به اجرا در آورد. لذا روان شناسی محیطی در حقیقت در جهت خلق نظریه های تجربی است که حاصل مشاهدات رفتارهای انسان در محیط روزمره و بوم او است، به گونه ای که این نظریه ها بتواند درطراحی محیطی مورد استفاده قرار گیرند.
همان گونه که در بالا اشاره شد یکی از مهمترین مباحث نظریه های محیطی نقش محیط در شکل دهی به رفتار انسان یا اصطلاحاً معینی گری محیطی است معینی گری می تواند در سطوح مختلف مورد بررسی و توجه قرار گیرد، در یک معنا رفتار انسان در مقیاسی جهانی تحت تاثیر نیروهای اکولوژیکی است، این نیروها آنچه را انسان می تواند به آن دست یابد بدون توجه به اهداف و انگیزه های انسانی محدود می سازد. در حقیقت رفتار انسان در چنبره یک اکوسیستم محیطی و در چرخه آن معنا می یابد لذا انسان در این دیدگاه به مثابه موجودی بی اختیار است که مقهور آن اکوسیستم می باشد این دیدگاه امروزه به علت تحلیل محدودی که از ماهیت انسان دارد طرفداران کمی دارد و نمی توان آن را به عنوان یک نظریه معتبر جدی گرفت. آنچه روان شناسان امروزه و در این راستا، بیشتر علاقه مند به بررسی آن هستند این است که به واقع کدام رفتار انسان تحت تاثیر نیروهای ژنیتیک و وراثت و کدام یک تحت تاثیر شرایط جغرافیایی شکل می گیرد. به هر حال آنچه اینجا مورد بحث ما است این معنا از معینی گری نیست بلکه مفهومی از معینی گری است که در ارتباط با محیط کالبدی (معماری و طراحی شهری، طراحی فضای باز و غیره) مورد توجه است. به جهت اهمیت، به این مطلب بیشتر خواهیم پرداخت.
2 – 5 - معینی گری کالبدی
معینی گری معماری و یا به تعبیری جامع تر معینی گری کالبدی در یک تعریف ساده عبارت است از این معنا که با ایجاد دگرگونی ها در عناصر معماری محیط و یا توانش های آن می توان رفتار آدمی را به خصوص در سطح رفتارهای اجتماعی دگرگون ساخت. در اینجا جای تعجب نیست که معماران، طراحان شهری وحتی اصلاح طلبان اجتماعی از این نظریه که محیطهای ساخته شده نقشی اساسی در تعیین رفتارهای مردم و حتی عقاید و ارزشهای آن ها دارد حمایت کنند. طراحان و نظریه پردازان در اواخر قرن نوزدهم وابتدای قرن بیستم در تاثیر محیط بر رفتار مردم، برای دگرگونی در ساخت اجتماعی و روابط بین فردی آنها، تردیدی به خود راه ندادند. طراحی باغ شهرها که توسط ابترز هووارد به عنوان حرکتی اصلاح طلبانه در سامان بخشیدن به ساخت اجتماعی صورت پذیرفت مثال خوبی از اعتقاد به معینی گری کالبدی بود .
در ابتدای قرن بیستم و در دهه های سی و چهل میلادی اصول طراحی مسکن در اروپا که توسط سیام ارائه شد بر این اصل استوار بود که با دگرگون ساختن محیط طراحی شده می توان رفتار آدمی را نیز با آن همساز نمود. این تفکر در معماری مدرن اصلی خدشه ناپذیر به نظر می رسید. لوکوربوزیه از پیشگامان معماری و طراحی شهری مدرن بر این اعتقاد بود که با ارتقاء کیفیت محیط و یا دگرگون ساختن عناصر طراحی مسکن، معماران می توانند رفتارهای اجتماعی مردم را دگرگون ساخته و حتی از بروز ناملایمات اجتماعی بدین وسیله جلوگیری نمایند.
این جمله از اوست که « معماری و انقلاب : از انقلاب می توان دوری جست».
سیاست انبوه سازی مسکن در بسیاری از کشورها فرض را بر تاثیر این فضاها بر رفتار آدمی استوار ساخته است. به نظر می رسد کشور ما نیز از این مقوله گریزی ندارد. سیاست ساخت «خانه کوچک» و انبوه سازی آن در ایران بدون نتایج روان شناختی آن در آینده از مسائلی است که ممکن است مردم را که اکنون تنها به ارضاء نیازهای اولیه خویش، به لحاظ مشکلات اقتصادی، می اندیشند و دیگر نیازهای انسانی را در حال حاضر از نظر دور می دارند در آینده دچار «بی علاقگی» به سکونتگاه خویش و لذا بی هویتی مکان سازد . برای اجتناب از این رویداد تاسف با راهی جز انجام پژوهش های نظام وار و تجربی روان شناختی از مردم در ارتباط با محیط روزمره زندگی شان نیست. سیاستها و طرحهای مسکن قبل از اینکه بر میزهای طراحی نهایی شوند، باید در محیط و در مقابل زمینه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی قابل آزمایش باشند. این در حالی است که بدون تردید مشکلات اقتصادی کشور می تواند بر کمیت و کیفیت فضاهای مسکونی تاثیر گذار باشد. مشکلات اقتصادی گرچه مهم هستند اما نمی توانند در مقابل بحرانهای روانی ناشی از تاثیر محیطهای ساخته شده نا مناسب بر مردم در اولویت اول برنامه ریزی مسکن قرار گیرند، تجربه «پروژه نواب» در تهران موید این مطلب است.



1. تاثیر محیط بر افراد
روان‌شناسی محیطی به مطالعه نقشه‌های شناختی فرد در رابطه با محیطش می‌پردازد و ارزش‌ها، معانی و اولویت‌های محیطی را دنبال می‌کند. نقشه‌های رفتاری با توجه به ارتباط فعالیت‌ها به محیط، تهیه شده‌اند. در تکنیک‌های به کار رفته در تهیه این نقشه‌ها، از خط‌ها برای نشان دادن جهت حرکت، رنگ‌ها برای نشان دادن زمان مصرف شده و … استفاده می‌شود. به تازگی تلاش‌هایی برای مرتبط ساختن اولویت‌های محیطی به ویژگی‌های شخصیتی، نژادی و منش ملّی صورت گرفته است
● تأثیر محیط بر رفتار

فرض بر این است که محیط در سطوح مختلفی رفتار را تحت تأثیر قرار می‌دهد. رفتارهای آنی، تابعی از وضعیتی هستند که در آن اتفاق می‌افتند. برای مثال، آرایش مبلمان و اثاثیه در یک اتاق بر شیوة تعامل افراد در آن اتاق با یکدیگر، تأثیر می‌گذارد. شخصیت مردم یک کشور، توسط طبیعت و نوع محیطی که برای مدتی طولانی در آن زندگی می‌کنند شکل می‌گیرد. تفاوت‌های نژادی در شخصیت، تا حدّ زیادی، به تفاوت محیط‌هایی که مردم نژادهای مختلف برای چندین نسل در آن زیسته‌اند، بستگی دارد. (موس، ۱۹۷۶)

برای مثال، فرض بر این است که آب و هوا بر روی خلق و خوی انسان تأثیر می‌گذارد. آب و هوای سرد مردم را «فعّال» و «سختکوش» می‌کند. احتمال انجماد، باعث ایجاد حس ناامنی می‌شود و در یک محیط سرد، فرد باید به طور مداوم کار کند تا بدنش را گرم نگه دارد. مردمی که در نواحی سردسیر زندگی می‌کنند باید برای زندگیشان از قبل برنامه‌ریزی کنند، غذا و وسایل گرمایی ذخیره کنند و لباس‌ها و کفش‌های مناسب برای زمستان فراهم سازند. محیط نامساعد و دشوار، مردم را پرخاشگر و جسور می‌کند. مردم این گونه محیط‌ها آدم‌هایی عمل‌گرا بار می‌آیند و رویکرد آنان به محیط، *****گرانه، رقابت‌جویانه یا بهره‌بردارانه است. گفته می‌شود که علم و فناوری، نتیجه این نوع رویکرد به محیط است.

در نقطه مقابل، مردمی که در آب و هوای گرم زندگی می‌کنند، معمولاً آدم‌هایی «غیرفعّال» و «کم‌توجه» هستند. ویژگی این نوع خلق و خو، تنبلی و سستی است. کار کردن در مکان‌های بسیار گرم، به خاطر عرق کردن و زود خسته شدن، ناخوشایند است. در مناطق استوایی، فصل‌ها تفاوت چندانی با هم ندارند و استخراج منابع در طول سال آسان است. این نوع آب و هوا، گرایش به تسلیم شدن، دست برداشتن و پذیرفتن شرایط را تقویت می‌کند و رویکرد به محیط، همراه با ترس و خرافات است.

آب و هوای معتدل، مردمی با خلق و خوی «خالص» و «معتدل» بار می‌آورد. ویژگی این نوع خلق و خو، آگاهی از خود و رابطه با محیط است. زندگی این افراد در هماهنگی با محیط است و بینشی که نسبت به نقش محیط در بهبود زندگی دارد، باعث احساس نیاز به حفظ محیط طبیعی می‌گردد. ویژگی خلق و خوی معتدل، کل‌گرایی، شهودی بودن و متوازن بودن است.

حیوانات هنگامی که در محیط غیرطبیعی خود قرار بگیرند، رفتارشان آشفته و غیرعادی می‌شود. نشان داده شده است که حیوانات، نیازهای رفتاری متناسب با عادت‌های طبیعی خود دارند. برای مثال، خرس قطبی، که از رودخانه ماهی می‌گیرد نیاز به تحرّک داشتن برای ماهیگیری دارد. امّا در قفس، چنانچه فرصت ارضاء این نیاز را پیدا نکند، نشانه‌هایی از رفتار ناشی از گرسنگی را بروز خواهد داد، حتی اگر غذای کافی در اختیارش گذاشته شود. بسیاری از حیوانات در قفس، نشانه‌هایی از رفتار غیرعادی مثل بی‌اختیاری از خود بروز می‌دهند. افزایش جمعیت، فراتر از حدّ طبیعی نیز نوعی تغییر محیط محسوب می‌شود و به استرس ناشی از جمعیت می‌انجامد و باعث پرخاشگری و نقش رفتاری می‌گردد.

مطالعات بسیاری، تأثیرات مخرّب شهرنشینی بر روی رفتار انسانی را نشان می‌دهد. الگوهای رفتار غریزی انسان نیز در شرایط شهرهای شلوغ تغییر می‌کند. همچنین نشان داده شده است که وقوع بیماری‌های روانی با شهرنشینی افزایش یافته است. بیشترین میزان شیوع اسکیزوفرنی در مراکز شهرهاست. تنها یک پنجم جمعیت شهرهای بزرگ، نسبتاً به دور از نشانه‌های آسیب‌شناسی به سر می‌برند. نرخ جرم و جنایت در شهرهای بزرگ به مرز هشدار دهنده‌ای رسیده است و بسیاری از شهرهای عمده جهان به عنوان شهر جرم و جنایت شناخته می‌شوند. خشونت‌های فزاینده مادران نسبت به فرزندان و نرخ رو به رشد طلاق و تولد نوزادان نامشروع، نشانگر تغییر و فروپاشی الگوهای رفتار غریزی در انسان‌هاست.

روان‌شناسان محیطی همچنین به مطالعه اثرات محله‌های مختلف زندگی انسان مثل محله‌های کم ارتفاع و ویلایی، آپارتمانی، فقیرنشین و غیره بر پیدایش الگوهای رفتاری می‌پردازند. اثرات خصوصیات مختلف نهادها و سازمان‌ها بر روی رفتار کارکنان و همکاران، از دیگر موضوعات مورد مطالعه در روان‌شناسی محیطی است. پژوهش بر روی تأثیرات انزوا و محیط‌های یکنواخت و خسته کننده را نیز می‌توان در همین بخش قرار داد. ارگونومی یا مطالعه جنبه‌های مختلف محیط کار نظیر گرما، نور و غیره در ارتباط با کارایی و بهره‌وری نیز بخشی از روان‌شناسی محیطی را تشکیل می‌دهد.

تاثیر متقابل انسان و محیط از دیدگاه روانشناسی
انسان با توجه به نيازها، ارزشها و هدف هاي خود محيط را دگرگون مي كند و به طور متقابل تحت تاثير محيط دگرگون شده قرار مي گيرد، به ويژه تكنولوژي پيشرفته موجب مي شود تاثير انسان بر محيط شدت و سرعت يابد. برخي اين گونه دگرگوني سريع محيط را مخرب و موجب اخلال در نظام اكولوژيك« انسان ـ محيط» مي دانند و بر اين نكته تأكيد دارند كه هر نوع دگرگوني اساسي و عميق در محيط طبيعي، بايد با توجه به تاثير بلند مدت آن بر انسان و با پيش بيني نتايج مثبت و منفی آن انجام گيرد.
براي نشان دادن تاثير شرايط محيطي بر انسان، به اختلالات رفتاري افراد و گروه هايي اشاره مي شود كه در شهرهاي پرجمعيت سكونت دارند.
برخي ديگر از متفكران جنبه هاي مثبت تاثير تكنولوژي پيشرفته را نيز متذكر مي شوند و بر اين تاكيد دارند كه هر چند تكنولوژي پيشرفته در بسياري از موارد به بهداشت رواني و اجتماعي انسان ها آسيب مي رساند، ولي از سوي ديگر موجب بالا رفتن سطح زندگي آنان مي شود.
دگرگوني سريع محيط يكي از ويژگي هاي بنيادي زمان ماست. هر روز شهرها محله ها و بناهاي جديد ساخته مي شوند. اين گونه «قرار گاه هاي فيزيكي» برخي الگوهاي رفتاري نقش هاي اجتماعي نويني را بر ساكنان خود تحميل مي كنند يا برخي الگوها و معيارهاي رفتاري را تقويت و برخي ديگر را تضعيف مي كنند و به طور خلاصه جهت و ابعاد جديدي به رفتار ساكنان خود مي بخشند.
روان شناسي محيط چيست؟
در دهه هاي 60 و 70، پژوهش هايي كه به بررسي تاثير «محيط و انسان» اختصاص داده مي شدند، به عنوان بررسي هاي تخصصي رشته هاي «روان شناسي محيط»، «روان شناسي اكولوژيك» يا «علوم اكو رفتاري» منتشر مي شدند.
«گرامان» روان شناسي محيط را مكمل «روان شناسي عمومي» فاقد محيط مي داند و اشاره مي كند از آغاز پيدايش اين علم تا كنون، رشته هاي تخصص گوناگوني چون روانشناسي محيط» كشف مجدد و توجه ويژه به بعدي فراموش شده به چشم مي خورد. گرامان به اين نتيجه مي رسد كه در روان شناسي سنتي به ابعاد محيطي ـ‌ فرهنگي توجه كافي نشده است و اين پديده موجب پيدايش رشتة «روانشناسي محيط يا اكولوژيك» شده است.
ـ در بررسي هاي روان شناختي، محيط انسان را از محيط طبيعي وي جدا نمي كند، بلكه انسان را به عنوان بعدي غيرقابل تفكيك از شرايط محيط مورد پژوهش و بررسي قرار مي دهند. در روان شناسي محيط به آداب، رسوم، ارزش ها و معيارهاي اجتماعي و فرهنگي توجه مي شود. در گروه ديگري از بررسي هاي تخصصي براي تشريح علل پيدايش و هدف هاي روان شناسي محيط به جنبه هاي كاربردي توجه مي شود.
به طور مثال، اكنسبرگر (1976) به عدم موفقيت اكثر برنامه هاي عمراني اشاره مي كند كه به وسيلة‌ جهان غرب براي كشورهاي جهان سوم تهيه مي شود. وي علت اين شكست ها را در مرحلة تهيه و اجراي برنامه هاي فوق جستجو مي كند و عقيده دارد علت اصلي شكست ها اين است كه برنامه ريزهاي غربي از ديدگاه محدود خود به قضاوت مي پردازند. اكنسبرگر عقيده دارد براي رفع مشكل فوق لازم است پژوهش هاي «بين فرهنگي» و «محيطي» متعدد انجام گيرد تا بتوان با توجه به شرايط و داده هاي فرهنگي و «محيطي» برنامه هاي مناسب تري ارائه داد.
(جيفورد (1997) روان شناسي محيط را« بررسي متقابل بين فرد و قرارگاه فيزيكي وي» تعريف مي كند. به عقيدة وي، در چنين تأثير متقابلي، فرد محيط را دگرگون مي كند و هم زمان، رفتار و تجارب وي به وسيلة محيط دگرگون مي شود.
تعريف «قرارگاه فيزيكي»
در روان شناسي محيط، رفتار را در چهارچوب قرارگاه فيزيكي مورد بررسي و پژوهش قرار مي دهند. به طور مثال، يك مدرسه يا آموزشگاه قرارگاه فيزيكي محسوب مي شود و داراي ويژگي هاي زير است.
هر آموزشگاه به عنوان قرارگاهي فيزيكي، تابع عوامل متعدد است: كيفيت كادر آموزشي، سياست هاي اداري آموزشگاه، فلسفه و هدف هاي آموزش، ويژگي هاي دانش آموزان و همچنين شرايط فيزيكي و معماري محيط آن. دانش آموزان به گونه هاي نا همانند به چنين محيطي پاسخ مي گويند و از قرارگاه هاي گوناگون آن استفاده مي كنند. دانش آموزان مجبورند تحت نظم و مقررات پيش بيني شده معيارهايي را بپذيرند، رفتار افرادي را كه در چنين نظام هاي باز و پويا قرار مي گيرند، نمي توان بدون در نظر گرفتن تاثير نظام هاي اجتماعي كلي تر و دربرگيرنده (مانند شهري كه آموزشگاه در آن است و ارزش ها و معيارهاي فرهنگي اجتماعي خاص آن شهر) و همچنين نظام هاي جزيي تر ديگر (مانند نظام تربيتي و سطح اقتصادي خانوادة دانش آموز) پيش بيني كرد. زيرا هر آموزشگاه خود درون قرارگاه فيزيكي گسترده تري مانند منطقه اي از يك شهر يا خود شهر و همچنين يك كشور و ... واقع مي شود. پس براي بررسي رفتار، لازم است به تعامل ابعاد گوناگون قرارگاه ها در همة سطوح توجه شود.
قرارگاه فيزيكي به معني فضاي ف
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.