خوش آمديد,
مهمان
|
|
پارسونز کار امیل دورکیم و ویلفردو پارتو را تجزیه و تحلیل، و نوشتههای آنان را از طریق انداومواره (پارادیم) کنش ِ اختیارگرا ارزیابی کردهاست. او همچنین، پیشتاز معرفی و تفسیر آثار ماکس وبر به مخاطبان آمریکایی بود. او اگرچه عموماً بهعنوان پژوهشگری ساختار-کارکردگرا در نظر گرفتهمیشود، در مقالهای در اواخر عمر خود، نوشتهاست که مفاهیم کارکردگرا، یا ساختار-کارکردگرا، راههای نامناسبی برای معرفی ساختار نظریهٔ او هستند. برای پارسونز، ساختار-کارکردگرایی یک مرحله در توسعهٔ روششناختی علوم اجتماعی بود، و کارکردگرایی هم یک روش جهانشمول، نه واژهای برای نامگذاری یک مکتبِ بهخصوص.
نظریهپردازان سامانه، مانند نیکْلاس لومان و تالکوت پارسونز را میتوان تاحدودی ضد تجربهگرایی در نظر گرفت. پارسونز، اگرچه بهمعنای دقیق کلمه علیه تجربهگرایی قرار نداشت، اما در مقابل تبرئهٔ تجربهگرایی قرار میگرفت. او گرایش تجربهگرایی را مورد توجه قرار میدهد، اما نه صرفاً برای علوم اجتماعی، بلکه برای همهٔ قلمرو سامانههای کنشی، که از دید پارسونز شامل سامانههای زنده نیز میشود؛ جایی که پارسونز از معیارهای علمی تجربهگرایی فاصله میگیرد. بنابراین، دستکم برای علوم اجتماعی، پارسونز معتقد بود که یک نظریهٔ کامل و بامعنا باید از «ارزش اساسی» پرسش مطرح کند، که این امر با ماهیت و تعریف او، پرسش از فرا-ماده را نیز دربر میگیرد. به همین دلیل و بهدلایل دیگر، نظریهٔ پارسونز دستکم نیمی از ماهیت خود را از حوزهٔ تأویلگرایی و سایر حوزههای اندیشهای مشابه میگیرد، که بهنوعی به طرح پرسش از مقاصد، با در نظر گرفتن سامانهای از کنشها و جهتها مربوط میشود. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|