سه شنبه, 18 ارديبهشت 1403

 


  • صفحه:
  • 1
  • 2

موضوع: فرهنگ

فرهنگ 10 سال 4 ماه ago #51792

تعريف فرهنگ از نظر استاد مطهري
تعبيري كه از شهيد مطهري در اختيار داريم چنين است: «فرهنگ به امور معنوی گفته می‌شود، نه خصوص معنویات مذهبی، بلکه معنویات به طور کلی (علوم و معارف و نظایر آنها)، اما به امور مادّی، فرهنگ نمی‌گویند. عناصر فرهنگی مطابق است با مجموع غرایز فردی بشر. سه عامل در ساخته شدن شخصیت انسان دخالت دارند: عامل فطرت که خودبه‌خود و تدریجاً رشد می‌کند؛ به عبارت دیگر عامل درونی فطرت، عامل بیرونی طبیعت و عامل بیرونی جامعه. اینها در هم‌ اثر می‌گذارند و مجموع اینهاست که فرهنگ و روح یک جامعه را می‌سازد، و بالخصوص فطرت انسانی انسان. فرهنگ به صورت یک پیکر است نه یک مجموعه‌ي متفرقه. مجموعه‌ي متفرقه آنگاه به صورت یک فرهنگ در می‌آید که روح واحد بر آن حکمفرما باشد. فرهنگ به همین دلیل [حاکمیت روح واحد بر مجموعه عناصر آن] برای همه‌ي مردم علی‌السویه نیست، اختصاص به مردمی دارد که روح آن فرهنگ را داشته باشند. همین‌طور که یک فرد، روح دارد، یک جامعه هم روح دارد، هر جامعه‌ای که دارای فرهنگ هست، فرهنگ آن جامعه، روح آن جامعه را واقعاً تشکیل می‌دهد. افراد در جامعه‌ي انسانی در یکدیگر تأثیر و تأثر می‌کنند؛ یعنی در یکدیگر تأثیر می‌کنند و از یکدیگر متأثر می‌گردند و این تأثیر و تأثرها به روحیه‌ها وحدت می‌بخشد و درنتیجه، مجموع امور روحی که به یک جامعه تعلق دارد که فرهنگ جامعه نامیده می‌شود یک وحدت خاص و یک واقعیت خاص پیدا مي‌‌کند که افراد را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد. فرهنگ وصف شیء به حال موصوف‌ها، یعنی انسان‌ها‌ست».
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سعیده حاج علی

فرهنگ 10 سال 4 ماه ago #55774

در آثار کهن ايران واژهٔ فرهنگ به معنى ادب و تربيت به کار رفته است که با پسوند 'ستان' ، به‌صورت فرهنگستان و به معنى دبستان، و مکتب آمده است.
توجه انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان و فلاسفه به فرهنگ و فرهنگ‌شناسى سبب ارائه تعاريف گوناگونى از اين مقوله مهم انسانى شده است، به‌نحوى که گفته مى‌شود تاکنون بيش از ۳۰۰ تعريف از فرهنگ ذکر شده است.
مفهوم فرهنگ در ايران پيشينهٔ طولانى دارد، و اين امر را مى‌توان در بررسى و مطالعه آثار نويسندگان و پژوهشگران اين سرزمين به‌دست آورد.
واژهٔ فرهنگ از دو جزء 'فر' و 'هنگ' تشکيل شده است. 'فر' به معنى نيروى معنوي، شکوه، عظمت، جلال، و درخشندگى است. علاوه بر اين 'فر' پيشوند است که در اين صورت به‌جاى معنى جلو، بالا و پيش مى‌نشيند. در اينجا 'فر' در معنى پيشوند به کار برده مى‌شود.
'هنگ' از ريشه اوستائى Thanga (سنگ) به معنى کشيدن، سنگيني، وزن، گروه و وقار مى‌باشد. معنى ترکيبى اين دو واژه بيرون کشيدن و بالا کشيدن است که منظور از آن بيرون کشيدن مجموع دانستنى‌ها و نيروها و استعدادهاى نهفتهٔ افراد يک ملت براى پر بار کردن پديده‌ها و خلاقيت‌هاى ناشناختهٔ آدمى است.
بر آنچه گذشت ...

آنچه شکست ...

آنچه گریخت ...

آنچه نشد ...

حسرت نخور!!

زندگی اگر آسان بود با

گریه آغاز نمیشد ...
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

فرهنگ 10 سال 3 ماه ago #56750

در فرهنگ‌نامه‌ها تعاريف، متعددى از واژه فرهنگ آمده، که به اختصار، تعريفى را که در برهان قاطع آمده، مى‌آوريم:
'فرهنگ بر وزن فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگى و سنجيدگى و کتاب لغت فارسى و ... شاخ درختى را نيز گويند که در زمين خوابانيده از جاى ديگر سر برآورده و کاريز آب را نيز گفته‌اند چه دهن فرهنگ جائى را گويند از کاريز که آب آن برروى زمين آيد' .
در کتب و آثار قديم فارسى واژهٔ فرهنگ در مفاهيم مختلف به کار برده شده است به‌‌اندازه‌اى که گاه معانى مجازى جاى معانى حقيقى آن را گرفته است.
برخى از اين معانى عبارت هستند از:
رأي، هوش، عقل، خرد، حکمت، علم، دانش، ادب و تربيت درست، هنر، آگاهي، نيروى سنجش و قوه تميز نيک از بد، شناختن حد هر چيز، فضيلت اخلاقي، مجموع صفات پسنديده، فضايل روحى و معنوي، آرايش جان، موجب سرورى و سالاري، سودمندى و بى‌آزاري، مايه نيکنامي، تندرستى روان، مايه زنده‌دلي، برتر از گوهر، وقار، بزرگواري، شرف، مايه فخر، معيار وزن و قد و اعتبار، ذکاء و فطنت، فر و شکوه و جلال، انديشه درست، هوشيارى.
از زمان پيدايش و رشد جامعه‌شناى علمي، انسان‌شناسى و ديگر شاخه‌هاى مختلف علوم انساني، هريک از صاحب‌نظران به‌زعم خود تعريف تازه‌اى براى فرهنگ ذکر کرده‌اند بعضى فرهنگ و تمدن را يکى دانسته و بعضى ديگر آنها را به‌عنوان دو مقوله جداگانه مورد تبين قرار داده‌اند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
  • صفحه:
  • 1
  • 2
مدیران انجمن: سعیده حاج علی