خوش آمديد,
مهمان
|
|
ضرورت توجه به ارتباطات ميان فرهنگی در جامعه ايران برای مواجه صحيح با تحولات جامعه اطلاعات
ارتباطات ميان فرهنگي هنگامي ظهور ميكند كه مردماني با فرهنگ يا پارهفرهنگهاي هويتي متفاوت به ارتباط ميان خود بپردازند.در اين ميان، فرد هنگامينيازمند آگاهي از راز و رمزهاي ارتباطات ميان فرهنگي ميشود كه در يك حس فرهنگي(Cultural Sense) خود را متمايز از ديگران ببيند. و ضمنا در تلاش باشد كه به مشابهت معني درفراگرد ارتباط دست يابد. ارتباط ميان قومها، نمونهاي از چنين ارتباطي است. ايران ازكشورهايي است كه تنوع اقوام در آن مشهود و بارز است. اصولا اين ديدگاه مطرح استكه براساس شواهد تاريخي، در طول پنج هزار سال گذشته، ايران هيچگاه مسكن قومواحدي نبوده است، بلكه هميشه اقوام گوناگوني در كنار هم در اين سرزمين زندگيميكردهاند. قوم(Ethnic) يكي از انواع اساسي پاره فرهنگها(Sub Culture) محسوب ميشود (كه در ارتباطات ميانفرهنگي اصطلاح پاره فرهنگ به هيچ وجه مناسب نيست). قوم مشابه نژاد(race) است، با اينتفاوت كه قوم در طي زمان تغيير ميكند، در حالي كه نژاد تقريبا ثابت است. گروههايقومي براساس مشخصه هايي همچون دين، زبان و ويژگيهاي جسمي(Physical Features) از يكديگر متمايزميشوند.بررسي مشخصههاي اقوام ايران نشان ميدهد كه تقسيم مردم ايران براساسزبان و دين صورت گرفته و نژاد نقش چنداني ندارد. اگر چه ويژگيهاي نژادي در بعضيموارد چون تركمنها، هزارهها يا بربرها چشمگير است، ولي حتي در اين اقوام نيز دين وزبان عامل مهمتري است تا نژاد. در برخي از كشورها، از ميان اقوام مختلف، قومي بيشترين خاك سرزمين را دراختيار دارد و بر بقيه اقوام مسلط است، در حالي كه اين ديدگاه مطرح است كه در ايران،برخلاف بعضي از كشورهاي چند قومي، نميتوان از اكثريت - اقليت گفت و گو كرد، زيراهيچ گروهي به تنهايي بر همه گروهها مسلط نيست و بيشترين قسمت خاك را در اختيارندارد. با وجود تنوع قومي در ايران، مذهب شيعه و زبان فارسي به عنوان عامل وحدتملي و همبستگي ملي شناخته شدهاند. در واقع، اين نگاه ديرينه و جا افتاده مبتني برشناخت مذهب و زبان به عنوان عامل وحدت ملي، مبحثي است كه تاكنون به طور جديمورد بحث قرار نگرفته است، در حالي كه تحولات جهاني شدن به ويژه طي 20 سالآينده، شرايطي را فراهم خواهد كرد كه قطعا اين ديدگاه ديرينه در ايران را زير سؤالخواهد برد. اگر به پديده اقوام در ايران، نه از پشت پنجره پايتخت و مقر حكومتي، بلكه از پشتشيشه عينك اقوام نگاه كنيم، موضوع روشنتر خواهد شد. نخست آن كه، هريك از اقوامايراني از هويت فرهنگي خاصي برخوردارند. فرد اي. جاندت، در كتاب «ارتباطات ميانفرهنگي»، در مورد هويت فرهنگي مينويسد: هرگاه اعضاي يك جمعيت، به طور آگاهانهخود را يك گروه بدانند كه در سلوك با يكديگر از يك نظام مشترك نماد، معني و هنجاربرخوردارند، داراي هويت فرهنگي مشترك هستند. در واقع، احساس هويت تركيبي است از همسانيها و تمايزها.يك مسلمان اهلسنت بلوچ يا يك عرب زبان خوزستان در مواجهه با فارس زبانان شيعه هموطن خود،احساس تمايز و درمواجهه با اعضاي قوم خودي احساس همساني ميكند و اين هماناحساس قوميت است. به ديدگاهها و شيوههاي عمل فرهنگي كه اجتماع معيني از مردم را متمايز ميكنند،قوميت ميگويند. اعضاي گروههاي قومي، از نظر فرهنگي خود را متمايز ازگروهبنديهاي ديگر در جامعه ميدانند وديگران نيز آنان را همين گونه در نظر ميگيرند.درجه اين احساس همساني و تفاوت، تحت تأثير نوع ديالكتيك ميان فرد و جامعه اوست.هر چه قدر قوم مداري ميان اعضاي اين قوم و يا در ميان اعضاي اقوام ديگر، به ويژه اقواممسلط، بيشتر باشد، احساس تفاوت بيشتر خواهد شد. قوممداري(ethnocentrism) قضاوت منفي نسبت به فرهنگ و پارهفرهنگهاي ديگر براساسمعيارهاي فرهنگ خودي است. به عبارت ديگر، قوم مداري باور داشتن برتري فرهنگخودي است.در ايران، مشكل از آنجا آغاز ميشود كه براي پاسداري از تعريفيخاص از همبستگي ملي، آگاهانه يا ناآگاهانه شرايطي ايجاد شود كه سهمي از جمعيت و ياحوزههاي قدرت، به ويژه قدرت مركزي، به نوعي قوم مداري دست زند. در اين موردشواهدي موجود است. اين شواهد را ميتوان به دو دسته رويدادها و آمارها تقسيم كرد: در زمينه رويدادها، نزديكترين مورد شكايت 19 نماينده اهل سنت مجلس، در آذر1381 به كميسيون اصل 90 است كه شاكيان، معترض برخوردهاي گزينشي با پذيرفتهشدگان آزمونهاي استخدامي و اخراج روحانيون اهل سنت از مساجد بودهاند، و ازرويدادهاي دورتر، مي توان به وقايع پس ازنمايش آخرين قسمت سريال تلويزيوني امامعلي(ع) در برخي از مناطق سني نشين - به ويژه كردستان - اشاره كرد. جايگزيني اشعارخاص روي موسيقي سنتي سيستان و بلوچستان از سوي راديو و تلويزيون، پخش تفصيليخبر نماز جماعت اقليت شيعه زاهدان در قبال پخش خلاصه خبر نماز جمعه اكثريت اهلتسنن در آن شهر، نمونه هايي از رويدادهاي قومگرايانه و يا عواقب آنهاست. در مورد آمارها، اصولا اين ديدگاه مطرح است كه آگاهي از وضعيت اقوام در ايراندر هالهاي از ابهام قرار دارد. در هيچ يك از سرشماريهاي كشور، تعداد اقوام و يا متكلمان به زبانهاي مختلف مورد پرسش قرار نگرفت، جز يك بار، آن هم درپرسشهاي سرشماري 1365 كه آن هم به رغم نهايي شدن، به دلايل خاصي كه بيشتر ناشي از شرايط اوايل انقلاب و اوضاع و احوال زمان جنگ تحميلي بود، از جمع آورياطلاعات مربوط به آنها خودداري شد. به همين ترتيب، منابع آمارهاي رسمي دربارهتوزيع جمعيت شيعه و سني نيز تقريبا ساكت هستند. سرشماري سال 1375 ميگويد،99/56 درصد جمعيت مسلمان هستند; 0/13 درصد مسيحي ; 0/05 درصد زرتشتي ;0/02 درصد كليمي; و 0/09 درصد ساير اديان; اما سهم پيروان مذاهب شيعه وسني مشخص نيست. در مورد جمعيت اهل سنت، در صورتي كه مذهب جمعيت ساكن در استانهايكردستان و سيستان و بلوچستان را سني فرض كنيم، ميتوان برآوردي كرد. بنا برمصاحبهبا نخبگان مناطق مذكور، در برخي از شهرها مانند چابهار، سراوان و ايرانشهر، حدود 95درصد جمعيت اهل تسنن هستند، در حالي كه اين نسبت در شهرهايي مانند زاهدان بهمراتب كمتر است. از آن سو بخشي از جمعيت اهل تسنن در مناطق ديگر مانند خوزستانو فارس نيز پراكندهاند. به عنوان مثال جدول تركيب قومي و نژادهاي جهان، 7 درصدجمعيت ايران را كرد ميداند. تخمين زده ميشود كه 47 درصد كردهاي ايران سنيباشند. در اين مورد محمد حكيم پور در گزارشي تحقيقي ميگويد: «برخي ازبرآوردهاي منعكس در منابع رسمي دولتي، سهم اهل تسنن در ايران را حدود 7 درصد ومنابع غيررسمي 15 تا 20 درصد برآورد كردهاند.» در مورد توزيع زبان در جمعيت ايران، آمارها از شفافيت بيشتري برخوردارند. بهعنوان مثال، در مرداد 1370، هنگام صدور شناسنامه براي نوزادان درباره زبان 49 هزارو 558 مادر در سطح كشور سئوال مطرح شد كه نتيجه حاكي از سهم حضور 53/8درصدي زبانهاي غيرفارسي در ايران بود. براساس نمونهگيري مذكور، توزيع سهمهريك از زبانها (به درصد) به اين شرح بود: 46/2 فارسي; 20/6 آذري ; 10 كردي;8/9 لري; 7/2 درصد گيلكي و شمالي ; 3/5 عربي ; 2/7بلوچي; 0/6 تركمني; 0/1ارمني; و 0/2 ساير زبانها. برخي منابع مكالمه كنندگان به تركي را 24 و برخي 25 درصد ذكر كردهاند.برآورد ميشود كه اين نسبت در آينده به دو علت افزايش يابد. نخست آن كه رشد جمعيت ناشي از افزايش زاد و ولد در استانهاي آذرينشين بيشتر از ديگر استانهاي كشوراست\ و دوم، كاهش تمايل به سوادآموزي فارسي در ميان آذري زبان هاست. براساسآمارها، در حالي كه سهم باسوادان آذربايجان شرقي، در سرشماري 1355، در رتبه سوماستانهاي كشور بود، در سرشماري 1370، به رتبه بيست و سوم تنزل يافت. برخيمنابع سهم ايرانيان عرب زبان را حدود 3 درصد، سهم ساير زبانها مانند لري، بلوچي،تركمني و ارمني را حدود 15 درصد، و سهم جمعيت فارسي زبان را 51 درصد برآوردكردهاند. به اين ترتيب، اگر مجموع برآوردها را با يكديگر مقايسه كنيم، ميتوانيم تركزبانها را بين 20 تا 25 درصد، كردزبانها را بين 6 تا 9 درصد و فارس زبانها را بين 45تا 60 درصد بدانيم. همچنين، آمارها نشان ميدهند كه توزيع زبان در برنامههاي درون مرزي راديو وتلويزيون ايران به هيچ وجه متناسب با توزيع زبان در ميان جمعيت نيست، براي مثال، درسال 1380، مجموع فرستندههاي راديوهاي درون مرزي در ايران، 193 هزار و 343ساعت برنامه پخش كردند كه 175 هزار و 288/1 ساعت آن برنامهها (90/66 درصد) بهزبان فارسي بود. فرستندههاي راديويي آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي، اردبيل،زنجان و همدان 9 هزار و 720/38 ساعت برنامه تركي، فرستنده خوزستان 1315ساعت برنامه عربي و فرستندههاي آذربايجان غربي، ايلام، كردستان، كرمانشاه، مهاباد وخراسان 4 هزار و 843/08 ساعت برنامه كردي پخش كردند. سهم برنامهها به سايرزبانها 2 هزار و 176/5 ساعت بود.در همان سال، مجموع فرستندههاي درون مرزي تلويزيون در ايران، 109 هزار و677/9 ساعت برنامه پخش كردند كه 104 هزار و 972/1 ساعت آن (95/86 درصد) بهزبان فارسي بود. فرستندههاي آذربايجان شرقي، آذربايجان غربي، اردبيل و زنجان درمجموع 3 هزار و 733/9 ساعت برنامه تركي، فرستندههاي ايلام، كردستان، مهاباد وآذربايجان غربي 573/2 ساعت برنامه كردي و فرستنده خوزستان 183/5 ساعت برنامهعربي پخش كردند. سهم برنامهها به ساير زبانها 165/2 ساعت بود. در جدول زیر سهم زبان های اقوام ایرانی در رادیو تلویزیون ایران در سال 1380 نشان داده شده است. جدول فوق می گوید، در حالي كه 22/5 درصد جمعيت ايران ترك زبان هستند، سهمبرنامههاي تركي راديو و تلويزيون فقط 4/45 درصد (5 برابر كمتر) است. اين نسبتهابراي كردي 4 و براي عربي 7 برابر است. در اين مورد كه چه سهمي از محتواي سالانه 303 هزار و 11 ساعت برنامه راديو وتلويزيون در ايران در تأييد يا عليه ارزشهاي اقوام مذهبي ايراني است، اطلاعات دقيقيدر دست نيست، ولي شواهد حاكي از آن هستند كه حداقل در بيست و يكم رمضان و سومجماديالثاني هر سال محتواي برنامهها موافق ارزشهاي مذهبي اقوام اهل تسنن ايراننيستند و ميتوان انتظار داشت كه سهم عمدهاي از برنامههاي ديني و مذهبي راديو وتلويزيون در ايران، چه در برنامههاي آموزشي و چه در برنامههاي خبري و يا سرگرمي،متمركز بر ارزشها و اعتقادهاي شيعه است. اين وضعيت شرايطي را ايجاد كرده كه از نوع ارتباطات افقي نيست و تنها شباهت آنبا ارتباطات افقي همان است كه دردهه 1970 در ادبيات مربوط به جريان يك سويهبرنامههاي تلويزيوني كشورهاي پيشرفته به سوي كشورهاي در حال توسعه با اصطلاح خيابان يك طرفه توصيف ميشد. در حالي كه به نظر ميرسد تاكنون وضعيت ارتباطاتميان فرهنگي در حوزه مذكور، در ايران از نوع ارتباطات افقي نبوده و بيشتر شكل ارتباطات عمودي را داشته است. به نظر ميرسد كه تركيب خيابان يك طرفه و ارتباط عمودي، تركيب نادري است كهمشابه آن را ميتوان فقط در جوامعي يافت كه اقليتهاي فرهنگي - از جمله زباني ومذهبي - در حصار چنين خيابان يك طرفه عمودي قرار بگيرند. بدون آن كه به منابعجايگزين دسترسي داشته باشند، به اين ترتيب، در چنين شرايطي، آنها را ميتوان مخاطبان ناخشنود ناميد; مخاطباني كه هرگاه قدرت گزينشي آنان بالا برود، ميتوانانتظار داشت كه به طور ارادي از مخاطب بودن خود كاملا اجتناب كنند. ادبيات ارتباطات ميان فرهنگي ميگويد، يكي از موانع بزرگ اينگونه ارتباطاتوقتي است كه گروهي با قدرت بيشتر، استفاده از زبان خود را بر ديگران تحميل كنند. تحميل زبان فارسي بر ساير زبانهاي اقوام ايراني و يا قوم مداري زباني در راديو وتلويزيون ايران پيشينهاي به مراتب بيشتر از دو دهه مربوط به دوران انقلاب اسلاميدارد. در واقع منشاء آن، ترادف يكساني زبان و مذهب با همبستگي ملي است. اين امر درهمه كشورهاي جهان سوم رايج نيست. به عنوان مثال، هند كشوري است كه مردم آن به 20زبان اصلي سخن ميگويند و از رسانههاي گوناگون به زبان خود استفاده ميكنند كه در اينميان زبانهاي هندي، اردو، بنگالي، ملايالامي، مراتي، گجراتي، كاندايي، تلوگو و تاميليبه عنوان زبان رسمي شناخته شده(پارتا ساراتي، 1381، صص 362و315) و طبق مقررات و قوانين رسمي كشور، هر فردي درانتخاب زبان براي فعاليتهاي اداري و آموزشي خود، از ميان هريك از زبانهاي رسميآزاد است. به عنوان مثال، هر شهروند مجاز است دادخواست خود را به مراجع حقوقي بههريك از زبانهاي مذكور ارائه دهد.( Jandt, 1995, P12) در حالي كه اگر همبستگي ملي را برخورداري ازاشتراك هويت ملي بدانيم، خواهيم ديد كه چنين هويتي فراتر از زبان و مذهب است. دكتر شاپور رواساني در كتاب زمينههاي اجتماعي هويت ملي مينويسد: در تعريف هويت ملي تكيه بر زبان، دين و تاريخ مشترك، اتكاي درستي نيست ، زيرا چنيناتكايي دور شدن از واقعيتهاي تاريخي و اجتماعي است. در تعريف هويت ملي بايد بهمبارزات حق طلبانه و عدالت خواهانه طبقات محروم در تمام طول تاريخ توجه كرد. بهعبارت ديگر، در جامعهاي كه عدالت حاكم نباشد، گروه حاكم از يك سو بر حقوق ديني،سياسي و اقتصادي گروههاي ديگر خدشه وارد ميكند و از سوي ديگر، در لباسنمايندگي از سوي اكثريت، چنين خدشهاي را - در ابعادي گستردهتر - بر اقليتهايقومي، زباني و مذهبي وارد ميكند. در آن شرايط، هويت ملي در همه اجزاي ساختاريدچار بحران و تزلزل خواهد شد، زيرا تضاد در حرف و عمل به اعتقادهاي توده لطمهميزند. در واقع، هويت ملي براي هر فرد، مواجه شدن او با سؤالاتي اساسي است كه دردل آنها مقوله زبان و مذهب نيز جاي ميگيرند. رواساني بخشي از اين سؤالها را اينگونهمطرح كرده است: «هويت ملي براي هر فرد، مواجهه او با اين سؤالات است كه به چه جامعهاي و با چهساختار مادي و معنوي تعلق دارد؟ چه روابط معنوي و مادي او را به اين جامعه و اينجامعه را به او پيوند ميدهد؟ و چرا او خود را بخشي و جزئي از اين جامعه احساس ميكند؟ و اين احساس تعلق چه تعهداتي براي او و جامعه ايجاد ميكند؟ و چه روابطمادي و معنوي او را از جامعه جدا و يا بيگانه ميكند؟ و چه روابطي او را دور وجدا نگهميدارد؟ گذشته مشترك او با اين جامعه چيست؟ آيا او با كل اين جامعه گذشته تاريخي مشترك دارد و يا با بخشي از آن؟ در اين صورت كدام بخش وچرا؟ او به كدام بخش ازگذشته تاريخي تعلق دارد؟ و نسبت به كدام بخش احساس جدائي ميكند؟ و چرا؟ كدام پيوند فرهنگ معنوي و يا مادي او را به كدام بخش از جامعه پيوند ميدهد و از كدام بخشجدا ميسازد؟ چه بخشي از فرهنگ مادي و يا معنوي از اين جامعه او را ميپذيرد و چهبخشي او را نفي ميكند؟ او با چه بخشي از جامعه احساس تعلق و بيگانگي دارد؟ و با چهنقشي خصومت دارد؟ آيا او وظايف و تعهدات خود را در برابر جامعه انجام داده است؟و آيا جامعه حقوق او را رعايت كرده و ميكند؟ آيا در روابط او با جامعه مسأله ظلم وستمهاي معنوي و يا مادي مطرح بوده و يا مطرح هست؟ و او براي جامعه خود چهآيندهاي را ميخواهد؟» اين پرسشها نشان ميدهد كه درجه نابرابريها و تمايزها يكي از عوامل اصلي لطمهزدن به هويت ملي است. گفته ميشود كه مبادلات فرهنگي نابرابر ميان مركز و اقوام،موجب ايجاد تراز منفي اقليتهاي قومي در اين داد و ستد در يك عرصه نابرابر خواهدشد. اين امر مشابه وضعيتي است كه ميان شمال و جنوب توصيف شده است. تسري اينديدگاه به حوزه مناسبات قومي ناشي از اين برداشت است كه در برخي از كشورهاي چندقومي، گونههاي مشابهي از ارزش مازاد در مبادلات فرهنگي ميان مراكز قدرت و مناطق پيرامون وجود دارد. اين تراز منفي در دراز مدت نتيجهاي جز تعارض و بحران نخواهدداشت. تراز منفي، در واقع نمادي از نابرابري است، در حالي كه براساس نظريههاي مربوط بهارتباطات ميان فرهنگي اين گونه نابرابريها، آن چنان بايد حذف شوند كه حتي از بهكارگيري اصطلاح جا افتاده و قديمي پاره فرهنگ (Subculture) نيز اجتناب و به جاي آن از اصطلاحهم فرهنگي (Co- Culture) استفاده شود، زيرا اصطلاح پاره فرهنگ در درون خود حكايت از وجود يك كل و يك جزء، يك اصل و يك فرع و يك مهم و يك كم اهميت دارد. گويي پارهفرهنگ يك فرهنگ فرعي و ثانويه است، در حالي كه به كارگيري سهم فرهنگي نمايندهرابطهاي دو جانبه است.اقوام زباني و مذهبي ايران را بايد به مشاركت فرهنگي يعنيشركت داوطلبانه، ارادي و آگاهانه آنان در ابعاد گوناگون زندگي فرهنگي جامعه، به منظورگسترش توسعه پايدار، متوازن و همه جانبه زندگي فرهنگي دعوت كرد و مراقب بود كهمقصود از شركت داوطلبانه، حضوري است فعال، با انگيزه، و از همه مهمتر فارغ ازالزامها و تعيينهاي تحميلي. اين دعوت نيازمند آن است كه حقوق فرهنگي از سوي نظام جمهوري اسلاميكاملا پشتيباني شود. حقوق فرهنگي عبارت است از دسترسي همه انسانها به حقاستفاده از فرآوردههاي فرهنگي و حق مشاركت در امر توليد فرهنگي).( اجلالي، 1379، ص 29) تراز منفي نمادي از نوعي استثمار يعني استثمار درون كشوري است. رواساني چنيناستثماري را اينگونه توصيف ميكند كه در برخي از جوامع، اقليتها به ويژه اقليتهايديني و مذهبي و مسلكي دچار نوعي استثمار درون كشوري هستند. در اين جوامع استثماركنندگان با به كار بردن ترفندها و شيوههاي مختلف فرهنگي، سياسي و اقتصادي و حتيتوسل به زور، مانع شكلگيري و ارتقاي آگاهي طبقاتي استثمار كنندگان جامعه ميشوند. درواقع، منبع قوم مداري منتج به استثمار درون كشوري قدرت است نه فرهنگ و اينهمان نكتهاي است كه ميگويد هرجا تفاوت باشد، قدرت وجود دارد و دارندگان قدرتهستند كه درباره معناي تفاوت تصميم ميگيرند از آن سو، هرگاه قدرت تنزل كند،تمايل به طرد تمايزهاي نابرابرانه افزايش مييابد ; و اين همان سخن است كه به دنبالفروپاشي هر امپراتوري قوميتها تجديد حيات كردهاند. يكي از ويژگيهاي جامعه اطلاعاتي افزايش روبه رشد هشياري اطلاعاتي جهانيانخواهد بود. آگاهيهاي قومي - فرهنگي بخشي از هشياري اطلاعاتي خواهند بود كهموجب تقويت نيروهاي گريز از مركز خواهند شد. گسترش ارتباطات سبب افزايشآگاهيهاي فرهنگي گروههاي قومي و آشنايي با تفاوتها و اختلافهاي ميان قوميميشود. هنگامي كه دولت مركزي ميخواهد نفوذ فرهنگي خويش را در مناطق قوميبسط دهد، واكنش خصمانه اقليتهاي قومي شروع ميشود. تا دهه 1970، تك صدايي عرف متداول و معمول در عرصه فرهنگ و ارتباطات بوده است و صحنه گردان اصلي اين عرصه نيز اغلب دولتها بودند. آنها در اجرايعمليات مستمر و ديرينه در زمينه عميق كردن نفوذ و اقتدار خود در محدوده مرزهاي مليبه طريق پيگيري الگوهاي يكسان فرهنگي بودند. اجراي نظام واحد تعليم و تربيت،يكسان سازي زباني، تاريخ سازيهاي غيرواقعي، بزرگ نماييهاي تاريخي،اسطورهپردازي و اسطورهيابي، تبارشناسي ملي با ريشههاي كهن و با عظمت نژادي،قومي و تمدني و به انحصار گرفتن رسانهها، به ويژه راديو و تلويزيون، به حذف وحاشيهراني هويت خواهيهاي خرد و تحميل ارزشهاي فرهنگي نظام سياسي وايدئولوژيكي حاكم اقدام ميكردهاند. فرايند جهاني شدن در اين توانايي و انحصارتغييرات مهمي ايجاد خواهد كرد كه يكي از پيامدهاي آن در آينده، هويت خواهيهايفرهنگي در برابر ساز و كار سنتي دولتها است. ميدانيم جهاني شدن عبارت است از برقراري پيوندها و ارتباطات متقابل ميان جوامع و بدون ترديد، فرهنگ مهمترين جزء جهاني شدن است. زيرا فرهنگ محوريترين پيوند ميان ملتها و مكانهاست. به عبارت ديگر، انتظار ميرود اقوام مذهبي و زباني در ايران طي دو دهه آينده و درشرايط توسعه جهاني شدن بتوانند از طريق تحولات فنآوري كه در پيش است، دردستيابي بر تفاهم مشترك و گريز از تمايزهاي استثمارگرانه به پيوندهاي فرامكاني حاضردست يابند. اين پيوندها الزاما نياز به جا به جاييهاي جغرافيايي نخواهند داشت و جوامعمجازي قومي نمونههايي از چنين پيوندهايي در آيندهاند. در اين مورد ديويد جي.الكينس ميگويد: «جوامع قومي مجازي (Virtual ethnic communities) جوامع پراكنده جغرافيايي خواهند بود كه بهعلت داشتن اشتراكهاي فرهنگي از طريق فنآوريهاي نوين ارتباطي نظير مجراهايتلويزيون ماهوارهاي، اينترنت و پست الكتروني، به يكديگر مرتبط خواهند شد. انتظار ميرود اين ارتباط، با وجود داشتن صفت مجازي آن، فعال، پويا و زنده باشد و در صورت لزوم، به هماهنگي حتي در حد شكلگيري گروههاي فشار براي دفاع از حقوق يكديگر منتهي شود. الكينس تأكيد ميكند كه در آينده، تشكيل گروههاي قومي مجازي ميتواند حاكميت و قدرت دولتهاي مسلط بر اقوام مذكور را به مقابله بخواند.هنگامي كه ميخواهيم درباره تحولات 20 سال آينده در حوزه سختافزاري جهانيشدن بينديشم، شواهد حاكي از وجود شرايطي فراتر از حد مجراهاي ماهوارهاي واينترنتي هستند. تا يك دهه پيش، پخش مستقيم برنامههاي تلويزيوني از طريق ماهوارهقادر بود 10تا 15 كانال تلويزيوني را پوشش دهد، در حالي كه تبديل شيوه پخش (خطي) به شمارشياين امكان را فراهم كرد كه با همان ماهواره بتوان تا 150 كانال را پوشش داد. ضمن آن كه صدا و تصوير نيز به مراتب از كيفيت بهتري برخوردار شد. تحولات فنآوري، سواي افزايش سنگين حجم پيام در دسترس، امكان گزينش را تاحد زمان دريافت نيز افزايش داد. نمونه اين توانايي را ميتوان در تلويزيون تعاملي (interactive TV )ديد. پيش از اين تلويزيونهاي كابلي امكان گزينشگري بيشتري در مقايسه باتلويزيونهاي سنتي در اختيار مخاطبان قرار دادند، اما با به كارگيري كابلهاي الياف نوري به جاي كابلهاي سنتي و استفاده از شيوه رقومي با شمارشي (ديجيتال) به جايخطي (آنالوگ) و تركيب گيرنده، تلويزيون با رايانه شرايط ايجاد تلويزيون تعاملي فراهمشد. در آيندهاي نه چندان دور، چنين نظامي وارد شبكه جهاني وب (World Wide Web) خواهد شد. آنگاه پديدهاي به وجود ميآيد كه آن را تلويزيون جهانگستر (T.V. web )ناميدهاند. در آن شرايط مجموعه كم نظيري از ارتباطات دو سويه و افقي فراهم خواهد شد. هر فرد از ساكنان كرهزمين با داشتن يك دوربين كوچك ديجيتال خواهد توانست صدا و تصوير متحرك را بههر نقطه جهان برساند. در واقع، در آن زمان جهانيان شاهد حضور ميليونها فرستندهكوچك تلويزيوني خواهند بود. در آن زمان جهانيان از افزايش پديده رويت پذيري منابع قدرت نيز استفاده خواهندكرد و شرايطي فراهم خواهد شد كه ارتباطات عمودي و قيم مابانه مركز به اطراف، دچاراختلالهاي جدي شود. ميدانيم كه قبل از رسانهها، دربارها، مجالس و اندرونيها بسته وغيرقابل دسترس عامه بودند. اينكه آنان چگونه و تا چه حد در برابر رعاياي خود ظاهرشوند، تابع خواست خودشان بود. با ايجاد رسانهها به ويژه تلويزيون حد مذكور بسيارافزايش يافت و چگونگي آن نيز در اختيار مشاوران روابط عمومي منابع قدرت قرارگرفت، ليكن به تدريج اولين دسترسيهاي ناخواسته اما جدي و گاهي گسترده آغاز شد. پخش مراسم آخرين ژانويه قبل از انقلاب ايران با حضور خانواده سلطنتي ايران ورئيس جمهوري آمريكا در تهران از تلويزيون نمونه «گاف اطلاعات» و انتشار ماجراي مونيكا لوئينسكي نمونه «درز اطلاعات» بودند. به نظر ميرسد كه ظرف 20 سال آيندهامكانات درز اطلاعات بسيار گستردهتر از امروز باشد. از آن سو، حجم ذخيره سازي اطلاعات نيز به طور فزايندهاي در حال افزايش است.سال 1979، مقدار اطلاعات قابل ذخيره بر ديسكت معادل 1/2 مگابايت mega bites – MB)) بود، در حاليكه اكنون مقدار ذخيره اطلاعات بر لوح فشردهاي Compact disk –CD)) با همان ابعاد 700 برابر بيشتر شدهاست. بيست سال ديگر قطعا ظرفيتهاي فوق افزايشهاي چشمگيري خواهند داشت. درآن شرايط، راه براي جست وجوي اطلاعات نيز بسيار بيشتر خواهد بود، زيرا فنآوريابرمتن(hyper text) اين امكان را فراهم خواهد كرد كه انسان در ميان كهكشاني از اطلاعات، بدونمداخله دولتها، سير و سفر وگزينش كند. در آن شرايط قطعا اقوام زباني و اقوام مذهبياز انزوا كاملا خارج خواهند شد. اما به نظر ميرسد كه تا سال 1400 شمسي، عامل زبان، به عنوان يكي از سه عاملاصلي تفكيك اقوام، اهميت خود را از دست خواهد داد، زيرا هم اكنون نيز دستگاههاياوليه ساخته شده قادر به ترجمه همزمان هستند. انتظار ميرود كه رشد دانش هوشمصنوعي ظرف 20 سال آينده امكان استفاده از توليدات فرهنگي همه زبانها را براي گيرندگان مختلف فراهم كند. از آن سو، انتظار ميرود عامل دين و مذهب در تفكيكاقوام اهميت بيشتري يابد. اصولا تا چند دهه پيش، نظريه پردازان ماركسيست و همچنين نظريه پردازان نوسازي، پيشبيني ميكردند كه جوامع جهان سوم به طور فزايندهاي در مسيرنادينيگري(Secularism) قرار گرفتهاند، در حالي كه اكنون اهميت مداوم و حتي روزافزون دين درعرصه سياست كشورهاي جهان سوم به خوبي نمايان است.در واقع، توسعه فنآوريها باعث خواهد شد كه تمايزها و اشتراكها در حوزه اديان،مذاهب و مسلكهاي سياسي بيشتر نمود كنند و در اين ميان انتظار ميرود ادامه روندتك صدايي، به تبعيض و تجاوز به حريم ارزشهاي مذاهب ديگر، بيشترين بحران را دررابطه ميان اكثريت و اقليتهاي مذهبي فراهم كند. متأسفانه عداوتهاي ديرينه ميان مذاهب اسلام به ويژه شيعه و سني يكي ازاساسيترين علل فراهم شدن شرايط سلطه بر آنها بوده است. در اين مورد جف هنيس دركتاب «دين، جهاني شدن و فرهنگ سياسي در جهان سوم» مينويسد: در جامعه اسلامي يا امت، اگر چه عناصري همچون احساسات، هويت و باورهايمشترك، به ويژه در ارتباط با مقوله فرهنگ، مسلمانان را به يكديگر پيوند ميزند، امااختلافها ميان تفاسير سني و شيعه موجب شدهاند تا اساسا دو دستگي وارد جوامعاسلامي شود. با اين كه انقلاب ايران به جريان بيداري اسلام افراطي سرعت بخشيد، ليكن چون يك انقلاب شيعي محسوب ميشد، پيروي از آن براي مسلمانان سني دشوار آمد. او تأكيد ميكند كه به هر حال جامعه اسلامي در جهان معاصر، يك جامعه فراملي كهن و پيش از جهاني شدن است. اين جامعه، نمونهاي از يك جامعه مدني فراملي است كه با پروراندن بذر سلطه و اعتراض در درون خود، به مقابله با فشارهاي دو موج جهاني شدن و ملي شدن پرداخته است. به هر حال، كارشناسان بر اين باورند كه رسانهها در آينده سهم به سزايي در خلق وايجاد عرصههاي ويژهاي دارند كه هويتها ومنازعات مذهبي و سياسي حول آنها شكلميگيرند. مذاهب اسلامي در شرايط جهاني شدن، به ويژه در دهههاي آينده بايد به تفاهم،انكشاف حقيقت، استغناي حقايق پيشين، ترويج و بلوغ فكري، شناخت آراء و نظريههاي ديگران و مواضع آنها، اطلاع از تفكر، مشي و منش پيروان مذاهب غير خودي و اصولا حذف اصطلاح خودي و غيرخودي از طرز تفكر و تلقي خويش اقدام كنند. مسئله اصليآن است كه شرايط سختافزاري چنين تفاهمي فراهم شده، ولي مشكل نرمافزار است. بهعنوان مثال، هم اكنون حداقل 197 پايگاه درباره اعتقادها و ارزشهاي اسلامي و مذاهباسلامي، 34 پايگاه براي تعليم و تربيت اسلامي، 72 پايگاه براي منابع اسلامي و 32 پايگاه درباره سازمانهاي اسلامي در دسترس هستند. ضمن آن كه ميتوان پايگاه هايي رايافت كه به روابط شيعه و سني و مقايسه مذاهب پرداختهاند. در سالهاي آينده بايد مراقب بود كه ساده انگاريها و عدم درك شرايط همراه با پيشبينيهاي شعار گونه نادرست كه در حوزه تحولات رسانهاي طي دو دهه گذشته درايران به وقوع پيوست، ديگر تكرار نشوند. به عنوان مثال، ارديبهشت 1373 ،وزير وقتارشاد اسلامي در مصاحبهاي گفت: ماهواره در چنگ ماست و از اين بابت نگرانينداريم. اين در حالي بود كه برآوردها حكايت ازوجود بيش از 250 هزار آنتن گيرندهتلويزيون ماهوارهاي در ايران را داشت. دو سال بعد از اين مصاحبه، اولين كانالماهوارهاي به زبان فارسي امواج خود را وارد ايران كرد و اكنون حداقل 7 كانالماهوارهاي فارسي در حال دريافت به وسيله صدها هزار گيرنده ماهوارهاي در كشوراست. از آن سو، به دليل وضعيت كوهستاني ايران، ما هنوز نتوانستيم پوشش تلويزيونيداخل كشور خود را كامل كنيم و هنوز بسياري از مناطق روستايي پراكنده و دور افتادهكشور، خارج از پوشش تلويزيون داخلي هستند.54 اين در حالي است كه به زودي گيرندههاي تلويزيوني قوي قادر خواهند بود كه تا 300 فرستنده ماهوارهاي را از فرازايران دريافت كنند. به اين ترتيب، ميتوان گفت كه تا سال 1400 هجري شمسي، توسعهفنآوريهاي ارتباطات همراه با گسترش توجه به ارتباطات ميان فرهنگي در كشورهايديگر، باور بر رعايت قواعد آن درجهان، ضمن شكلگيري بازار بسيار متنوع پيام، قدرت گزينش گري مخاطبان را بسيار افزايش خواهد داد و قطعا اين قدرت سبب خواهد شد كهمخاطبان ناخشنود ناشي از ارتباطات عمودي و يك طرفه درون كشوري، خود را درمعرض پيام هايي قرار دهند كه علاوه بر مشابهت زباني، فاقد پروپاگانداي مذهبي ديگر وداراي نگاه ارزشي به مذهب آنان باشد. اگر در ايران، از هم اكنون توجه به رعايت قواعدارتباطات ميان فرهنگي توسعه نيابد، در آينده، كشور با چالش هايي مواجه خواهد شد كهمتناسب با همبستگي ملي نيستند. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|