چهارشنبه, 12 ارديبهشت 1403

 



موضوع: جهانی شدن وابعادآن

جهانی شدن وابعادآن 10 سال 11 ماه ago #9576

  • مجید رجبی
  • مجید رجبی's Avatar
تعريف جهاني شدن
از جهاني شدن تعاريف مختلفي به عمل آمده است. بعضي آن را «فرآيند زدودن قيد و بندهاي جغرافيايي در جهت تضعيف توان دولت - ملت و گسترش نيروهاي فرا ملي دانسته‌اند».
انسان‌شناسان آن را گسترش الگوهاي فرهنگي در جهان سوم تعريف كرده و اشاره كرده‌اند كه جهاني شدن در معاني متفاوتي بيان و ارائه شده است كه رايج‌ترين آن‌ها گسترش بي¬سابقه الگوهاي فرهنگي، اقتصاد و اجتماعي كشورهاي پيشرفته صنعتي در كل جهان است.
بعضي از صاحب‌نظران تعريفي از جهاني شدن ارائه داده‌اند كه مفهوم آن وسيع‌تر از مفاهيم فوق است. آن‌ها جهاني شدن را به عنوان «پديده‌اي چند بعدي كه قابل تسرّي به اشكال گوناگون عمل اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي، ‌فرهنگي،‌نظامي و فناوري و همچنين عرصه‌هاي عمل اجتماعي چون محيط زيست است» تعريف كرده‌اند.
آقاي ناصر فكوهي در مجله جامعه‌شناسي ايران از سطح تعريف فراتر رفته و بيشتر به مفهوم آن پرداخته است. او در اين باره چنين مي نويسد: «اين پديده در واقع فرايندي است كه از در هم آميختن فرهنگي به وجود مي¬آيد و از قطب‌هاي جهاني غربي به سمت كشورهاي پيراموني در حركت است و در روند خود تغييرات شتابان، گسترده و متراكمي را در سراسر جهان در همه اشكال زندگي بشر پديد مي‌آورد. به طوري كه به نظر مي‌رسد نه هيچ گوشه‌اي از جهان و نه هيچ بعدي از ابعاد پيچيده زندگي بشر به لحاظ سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي از دست به گريبان شدن با آن در امان نمي‌مانند و در اثر مجموعه اين وقايع و شدت يافتن اين جريانات در جهان، با تغييرات كلاني مواجه هستيم كه مهم¬ترين آن‌ها عبارت¬اند از روابط اجتماعي گسترش يافته، تداخل متقابل و فزاينده اين پديده روابط و ظهور نوعي زير ساختار جهاني. بدين معنا، افزايش بسيار زياد و شديد ارتباطات در همه سطوح منجر به كاهش عملي و آشكار فاصله فرهنگ‌ها و جوامع و به عبارت ديگر، از بين رفتن تفاوت‌هاي آشكار بين فرهنگ‌ها و كمابيش يكسان شدن آن مي‌شود. كه همه اين¬ها به دنبال خود نوعي زير ساختار جهاني را مي‌سازند كه از سطح هر يك از دولت‌هاي ملي يا محلي فراتر رفته و مفهومي فرا كشوري و فرا ملي پيدا مي‌كنند».



تاريخچه جهاني شدن
ذكر تاريخ قطعي از جهاني شدن، شايد دور از حزم و احتياط باشد. همان¬طور كه در تعاريف ارائه شده از جهاني شدن ملاحظه مي‌شود، از آن به عنوان فرايند (PEROSE) ياد شده است و همان-گونه كه مي¬دانيم، فرايند به تغييرات مستمر و معمولاً كند و ناملموس اطلاق مي‌گردد كه نه مقطعي از زمان، بلكه در يك فاصله طولاني يا نسبتاً طولاني حادث مي‌شود، به گونه¬اي كه بعضي شروع آن را انقلاب صنعتي و آغاز كشورگشايي و فعاليت‌هاي استعماري كشور‌هاي اروپايي در قرون 16، 17 و 18 مي‌دانند. ولي اغلب صاحب‌نظران عمر آن را بيشتر از چند دهه، يعني نيمه دوم قرن 20 و امضاي اولين موافقت‌نامه تعرفه تجارت جهاني (GATT) نمي‌دانند و يادآور مي‌شوند كه در دهه آخر آن شدت و وسعت بيشتري يافت. ولي آنچه مسلم است، اعلام نرخ شناور ارز در سال 1971 به وسيله نيكسون رئيس جمهور امريكا و روي كار آمدن دو محافظه‌كار (ريگان در آمريكا) و (تاچر در انگليس) در دو كشور بزرگ صنعتي (امريكا و انگليس) روند آن سرعت پيدا كرد و در دهه منتهي به پايان قرن 20 نظر خيلي از صاحبان انديشه را به خود جلب كرد.

علل جهاني شدن
آنچه در اين مقاله از آن به عنوان جهاني شدن ياد مي‌شود، معلول عوامل متعددي بود كه عمده‌ترين آن‌ها عبارت¬اند از:
1. رشد بازار مالي جهاني كه اخيراً‌ حجم مالي در مقايسه با حجم تجارت به¬سرعت رشد كرده است؛
2. فروپاشي نظام سوسياليستي و پايان جنگ سرد و ادغام بازار كشورهاي مختلف – به¬جز كره شمالي - در بازار جهاني؛
3. رشد فعاليت‌هاي شركت‌هاي چند مليتي و گسترش منطقه‌اي نفوذ آن‌ها؛
4. انقلاب در فناوري اطلاعات، ارتباطات و حمل و نقل كه هزينه‌هاي ارتباط از راه دور حمل و نقل را كاهش داده و از اين رو، اهميت فاصله را در فعاليت‌هاي اقتصادي به حداقل رسانده است؛
5. بين‌المللي شدن مسائل زيست محيطي.
ابعاد جهاني شدن
جهاني شدن گرچه تقريباً تمام شئون زندگي انسآن‌ها را در سراسر جهان تحت تأثير قرار مي¬دهد، ولي ظاهراً‌ در طيف وسيع و گسترده آن، جنبه‌هاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي از ديد صاحب‌نظران برجستگي بيشتري پيدا كرده است.
انسان‌شناسان بنا بر موضوع مورد علاقه انسان، بُعد فرهنگي جهاني شدن را با اهميت دانسته‌اند. آقاي ناصر فكوهي نتيجه جهاني شدن را «يكدست شدن و پيوند خوردن آن در گسترده جهاني و يا به عبارت ديگر، يكسان شدن جهان‌بيني‌ها كه به يكسان شدن سليقه‌ها و يكسان شدن زيباشناختي مي¬انجامد»، مي¬داند و اضافه مي¬كند: «بر اين اساس، اختلاف بين آداب و رسوم، شيوه‌هاي زندگي، حتي آداب روزمره نظير: خوراك، پوشاك، آرايش و حتي ظريف‌ترين حركات نظير: سخن‌ گفتن‌، راه رفتن و نشستن از بين مي‌رود». گفتني است كه محقق نامبرده در جاي ديگر همان مقاله ضمن پذيرش تأثير فرهنگ‌ها از فرهنگ جهان صنعتي با اين ايده كه برخي عقيده دارند فرهنگ غربي، فرهنگ‌هاي سنتي و بومي را در خود هضم مي¬نمايد، به¬شدت مخالف بوده ومي¬گويد: «انسان‌شناسي در رويكرد به جهاني شدن، در عين حال كه تحولات مهم و پيش‌رونده ناشي از جهاني شدن را گريزناپذير و محتوم مي‌داند، اما در رابطه با ادعاي جهان‌گرا مبني بر يكسان‌سازي محرز و بي¬چون و چراي فرهنگ‌ها كاملاً ترديد دارد و مدعي اين است كه ديدگاه‌هاي جهان‌گرا پتانسيل‌ها و پويايي‌هاي دروني فرهنگ‌هاي متعدد و گوناگوني را كم اهميت انگاشته و ناديده مي‌گيرد؛ در حالي كه فرهنگ‌هاي محلي داراي درون‌مايه‌هاي بسيار عميق و گوناگوني هستند كه در مواجهه با جريانات جهاني هر يك بر اساس محتواي خود واكنش نشان مي‌داده و اشكال بي‌شمار «پيوندي» جديد را مي‌سازند كه نتيجه آن، يكسان شدن نيست؛ بلكه گوناگوني است».
نوام چامسكي، زبان‌شناسي و منتقد آمريكايي،حمله به برج‌هاي دو قلو را نتيجه اقتصادي جهاني شدن مي‌بيند و آن را واكنشي در تقابل نابرابري‌هاي ناشي از اقتصاد جهاني مي‌داند. اقتصاددانان عمدتاً بُعد اقتصادي جهاني شدن را بيشتر مد نظر قرار داده و معتقدند در فرآيندهاي جهاني شدن، اصل بر اقتصاد بوده و بسياري از تصميم‌گيري‌ها بر مسائل اقتصادي متمركز است.
بُعد سياسي جهاني شدن و كم‌رنگ شدن مفهوم دولت، ملت بيشتر مورد توجه علماي علم سياست و سران كشورهاي قدرتمند و به¬خصوص امريكا بعد از فروپاشي شوروي قرار گرفته است. به باور آن‌ها جهان سياسي از هم گسيخته احتياج به ديده‌اي دارد كه بتواند «جامعه بشري» يا «جامعه جهاني» را به سمت يكنواختي پيش ببرد.
به همين دليل، تلاش ايالت متحده و بريتانيا به منظور چيره شدن بر جهان سياسي از راه عملي ساختي ايده «نظام جهاني»، به كارگرفتن تاكتيك‌هاي مفهوم‌سازي و خلق مفاهيم تازه در اين جهت است تا بلكه هويت‌هاي گوناگون در خانواده بشري را در يك ساختار سياسي - جهاني يك¬دست ساخته و در اختيار و زير چتر به¬ اصطلاح «هويت برتر» آمريكايي قرار دهد و در اين راه، ايالت متحده مي‌كوشد مفاهيم تازه ديده «جامعه بين‌المللي»را ‌كه در عمل جز «باشگاه ياران ايالت متحده امريكا» معناي ديگري ندارد، به عنوان يك نظام جهان¬شمول جا بيندازد. بوش پدر در سال 1992 در حقيقت براي توجيه و تبيين نظام به¬ اصطلاح بين‌المللي جديد در كنگره حاضر شد و چنين گفت: «اين طور نيست كه امپراطوري شوروي به¬راحتي از هم پاشيده شده باشد، بلكه آن‌ها در جنگ سرد شكست خوردند؛ همان¬طور كه هيتلر در جنگ گرم شكست خورد. پس هركس كه در جنگ شكست بخورد، ناكام مي‌ماند و هر كس كه پيروز شود، غنايم آن را كسب مي‌كند و كساني در اين جنگ پيروز شدند كه سربازانشان در ويتنام و كره جنگيدند و غنايم هم مال آن‌ها است». او ادامه دارد كه «محصول جنگ سرد اين است كه دنيا رهبري غرب را بپذيرد و غرب هم رهبري آمريكا را».
انديشه بوش را كساني مانند نيوتن گينگريچ، انديشمند راستگراي آمريكايي، توجيه علمي مي‌كند. با توجه به ايده برخورد تمدن¬ها هانتينگتون وعده پيروزي نهايي «نظام تازه جهاني» در قالب سياست آمريكا و پيروي قدرت‌ها و تمدن‌هاي ديگر از آن را داده است.
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: نرگس مرادخانی