چهارشنبه, 26 ارديبهشت 1403

 



موضوع: جهانی شدن و روابط شمال و جنوب

جهانی شدن و روابط شمال و جنوب 11 سال 1 هفته ago #5254

جهانی شدن و روابط شمال وجنوب

یکی از پدیده های مهم عصر حاضر که در کلیه عرصه های زندگی مدرن در جریان است پدیده جهانی شدن می باشد. فرآیند جهانی شدن در عرصه های اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی قابل بررسی می باشند،
دو جنبه اصلی جهانی شدن که روابط مستقیم به یکدیگر دارند، بازار جهانی و تضعیف دولت ملت می باشد. در این تحولات واحدهای سیاسی در شکل گیری و جهت دهی آن نقش محوری ندارند و مرزهای سیاسی آن پوسته سخت گذشته خود را ندارند و در اثر برخورد بازار جهانی خردکننده در نوردیده می شوند. و یا به عبارتی مرزهای ملی امروزه مانند دیوار شیشه ای است که ماورای آن قابل مشاهده می باشد، بطوریکه با پیشرفت تکنولوژی و دانش فنی ، نظیر تکنولوژی های اطلاعاتی و ارتباطاتی مانند ماهواره ، مخابرات و اینترنت الگوهای رفتاری ، مصرفی ، شیوه و فرهنگ زندگی ، همگرا و مشابه می شوند. به عبارتی در فرآیند جهانی شدن اقتصاد، جهت گیری اقتصاد ملی بسوی اقتصاد جهانی متحول شده است ، بطوریکه فعالیت هایی که قبلا در چارچوب ملی تنظیم می گردید اکنون به صورت جهانی و مطابق با نیازمندیهای بازارجهانی اتخاذ میگردد.

در وادی فرآیند جهانی شدن اقتصاد آینده و سرنوشت کشورهای جنوب و شمال به هم گره خورده است و کشورهای جنوب برای جبران عقب ماندگی‌های گذشته خود اکنون با اصلاحات لازم در ساختار اقتصاد و سایر بخش های مرتبط با اقتصاد جهانی از کیست بسته خود خارج شده و کلیه تهدیدات جهانی شدن را تبدیل به فرصت ها نمایند، چرا که گریز از این رهگذر نسل آینده را با مخاطرات جدی مواجع خواهد ساخت.

در مقطع زمانی پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیست ویکم مفهوم جهانی شدن و تاثیر وپیامدهای آن در روابط نوین شمال جنوب توسط اندیشمندان و پژوهشگران مختلف جهان مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است . پارادایم های نوین زمانی بوجود می آیند که پارادایم های موجود توانایی تبیینی خود را از دست بدهند، لذا پارادایم نوین فهم بشریت را از هستی متحول می سازد.

لذا در تحول اقتصاد جهانی که برخی آنرا از منظر پروژه و برخی از منظر پروسه مورد بررسی قرار داده اند، هر منظری که باشد، واحدهای سیاسی جهان بطور اجتناب ناپذیری با این پدیده مهم درگیر می باشند و بطور فزاینده ای ابعاد آن نیز گسترده تر می شود. حال در وضعیت موجود باید بررسی نمود رابطه نوین کشورهای جنوب شمال در این تهدیدها و فرصت ها در چه وضعیتی قرار دارند.



تبیین روابط نوین شمال جنوب در عصر جهانی شدن

با توجه به سوالهای مختلف مهمترین سوالی که مطرح می باشداین است که در فرایند جهانی شدن روابط نوین شمال جنوب چگونه است ؟ و جهانی شدن چه تاثیری برماهیت روابط کشورهای شمال جنوب داشته است .

متغیرها (The Variables)

1. وابستگی جنوب به شمال

2. سلطه شمال بر جنوب

3. وابستگی متقابل جنوب شمال

براساس هر متغیر فوق می توان فرضیه ای ارائه نمود، اما فرضیه اصلی براساس متغیر سوم می باشد، گرچه متغیرهای اول و دوم بعنوان جانشین رقیب در روابط شمال جنوب طرفدارانی دارد ، اما متغیر اصلی ما براساس نظریه رفتارگرایی مبتنی بر نظم فراوستفالیایی است که معتقدند در عصر جهانی شدن بازیگران جدید بین المللی دولت ها، شرکت های چند ملیتی ، سازمان های غیردولتی ، گروهها و افراد در مدیریت چند مرکزیت جهانی مشارکت دارند.


فرضیه اصلی (Original Hypothesis)

جهانی شدن اقتصاد موجب وابستگی متقابل شمال جنوب خواهد شد.

جهانی شدن

برای بررسی و تبیین روابط نوین شمال جنوب لازم است ابتدا به بررسی مفهوم جهانی شدن و تعاریف مختلفی که از آن بعمل آمده است بپردازیم و پس از آن نظریه های مختلفی که در رابطه با جهانی شدن مطرح می باشند مورد بررسی قرار گیرند.

مفهوم جهانی شدن از جهاتی مفهومی کاملا جدید و از لحاظی مقوله ای قدیمی به حساب می آید چرا که بسیاری از انگاره های جهانی شدن قرن ها پیش مطرح می گردد، ولی از زاویه یی دیگر جهانی شدن کاملایک مفهوم جدید می باشد، زیرا مختصات و ویژگی های آن با آنچه که قبلا مطرح گردیده به کلی متفاوت است . ظهور این پدیده باعث بروز تحرک شگفت انگیز اجتماعی ،اقتصادی ، سیاسی و ارزشی شده و ضمن کاهش فاصله ی زمان و مکان ، تفاسیر جدیدی ازسیاست ، اقتصاد، فرهنگ ، دولت ، اقتدار، امنیت و جز اینها به دست می دهد. و آنچه که مسلم است چنین وضعیت نوینی به هیچ وجه با دنیای قبل از آن شباهتی ندارد. گرچه ابعاد جهانی شدن در حوزه های اقتصادی ، فنی ، فرهنگی و سیاسی صورت گرفته است ولی بارزترین وجه جهانی شدن ، بعد اقتصادی آن می باشد. در این قسمت برخی از تعاریف جهانی شدن ارائه می گردد.

امانوئل والرشتاین : جهانی شدن یعنی پیروزی اقتصاد جهانی سرمایه داری که همراه با یک تقسیم کار جهانی است . این اقتصاد جهانی سرمایه داری توسط منطق انباشت سرمایه ، هدایت می گرد
اولم وسورنسن : جهانی شدن یعنی تشدید و تقویت روابط اقتصادی سیاسی و فرهنگی در ورای مرزها
وابرتسون : جهانی شدن یعنی فشردگی جهانی و تشدید آگاهی جهانی به عنوان یک کل
آنتونی مک گرو : جهانی شدن عبارت است از فرآیند تحول ساختاری در فعالیت اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی که منجر به شکل های فراملی و منطقه ای قدرت و روابط بین الملل خواهد شد.
صندوق بین المللی پول : جهانی شدن اقتصادی فرآیندی تاریخی است که نتیجه ، ابتکار انسانی و ترقی تکنولوژیکی می باشد و اشاره دارد به ادغام فزاینده ی اقتصادها در اطراف جهان به ویژه از طریق تجارت و جریان های مالی . تعاریف فوق دارای ابعاد سه گانه اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی می باشند.
جمیز روزنا: جهانی شدن ، فرآیندی است که در ورای مرزهای ملی گسترش یافته و افراد،گروه ها، نهادها و سازمان ها را به انجام رفتارهای یکسان ، یا شرکت در فرآیندها سازمان ها یا نظام های فراگیر و منسجم وا می دارد.

بطورکلی جهانی شدن در مفهوم عام آن عبارت است از : ((درهم ادغام شدن )) بازارهای جهان در زمینه های تجارت و سرمایه گذاری مستقیم و جابجایی و انتقال سرمایه ، نیروی کار و فرهنگ در چارچوب سرمایه داری و آزادی بازار، و نهایتاؤ سرفرودآوردن جهان در برابر قدرتهای جهانی بازار که منجر به شکافته شدن مرزهای ملی و کاسته شدن از حاکمیت دولت خواهد شد.

عنصر اصلی و اساسی در این پدیده ، شرکت های بزرگ چند ملیتی و فراملی هستند.بطورکلی ابعاد اقتصادی جهانی شدن در موارد زیر می باشد : گسترش و تعمیق وابستگی متقابل بین کشورها و اقتصادهای ملی ، یکپارچگی بازارهای مالی و گسترده ترشدن مبادلات تجاری مقررات زدایی و از میان برداشته شدن ضوابط حمایتگرایانه بازرگانی و ایجاد سازمان تجارت جهانی .


نظریه های مکاتب مختلف از جهانی شدن

به دلیل چند جانبه بودن مفهوم جهانی شدن و عدم اجماع نظر، بعنوان مقوله ای بحث برانگیزی است که برای فهم بهتر آن نیاز به بررسی دیدگاههای متفاوتی است که در این باره مطرح گردید است . هرچند نظریه های مختلفی که ارائه می گردد نمی تواند تمامی ابعاد جهان شدن راپوشش دهند ولی در مجموع به کلیه ابعاد جهانی شدن پرداخته خواهد شد.


الف . نظریه ریالیستی

از آنجائیکه این نظریه فعالیت های اقتصادی را تابع اهداف دولت سازی و منافع دولتی می داند، معتقدند این دولت ها هستند که در پی به حداکثر رساندن قدرت خود می باشند وکشورها را عوامل عقلایی می دانند که با محاسبات هزینه فایده بیشترین ارزش را بدست آورد، وقدرت دولتی را به حداکثر برساند. و معتقدند ثروت و قدرت هر یک اهداف نهایی مناسب سیاست ملی می باشند; مابین این اهداف هماهنگی درازمدتی وجود دارد. رئالیستها تاثیر محوری حکومتی و کنترل بر اقتصاد را اساسا برای رشد و رفاه اقتصاد ملی می دانندو کنترل و نظم اقتصاد بین الملل شرط ضروری برای ثبات و موفقیت دیرپا جهانی است . ازاینرو نظر واقعگرایان این کنترل و نظم اقتصاد جهانی در بعد رژیم های بین المللی ، برپایه ((نظریه ثبات مبتنی بر سلطه )) در ابعاد منافع و قدرت ملی و معادلات جهانی است .ریالیست ها جهانی شدن را به مفهوم گسترش روزافزون ارتباطات تلقی می کنند ولی آن را تحت سیطره ی دولت ها می یابند. در این دیدگاه ، جهانی شدن محصول سیاست است و همین طور قدرت های ملی را افزایش می دهد. در واقع جهانی شدن منجر به افزایش بیش از پیش فرصت دولت های ملی و به ویژه قدرت های بزرگ برای افزایش ، حفظ، نمایش و اعمال قدرت خویش می گردد. به نظر آنها جهانی شدن فرآیندی نیست که بتواند گسستی تاریخی ایجاد کند. منطق روابط بین الملل ، منطق قدرت است و شرایط دموکراتیک در صحنه‌ی بین المللی معنایی ندارد و جهانی شدن قادر به ایجاد دگرگونی در چنین منطقی نیست .


ب . نظریه ایده آلیستی

ایده آلیست ها یا آرمان گران در مقابل مکتب رئالیست ها در روابط بین الملل معتقدندسیاست باید مطابق آرمانها یا اصول متعالی عمل نماید. از نظر آنها امور بین المللی باید براساس اخلاقیات ، عدالت ، اعتماد و تعهد استوار باشد. البته به علت تنوع ایدئولوژی ها دیدگاه های متفاوت و حتی متعارفی در قالب این مکتب وجود دارد از یک طرف دیدگاه لیبرالیستی و از طرف دیگر دیدگاه مارکسیستی قرار دارند. دیدگاه یوتوپیانیسم ، نظریه جامعه جهانی ،کاسموپولیتانیسم در این چارچوب قرار می گیرند. در این قسمت دو نگرش عمده این مکتب در روابط جهانی شدن مورد بررسی قرار می گیرد.

نگرش لیبرالیستی

اصول اصلی لیبرالیسم که مبتنی بر اصالت فرد و آزادی فردی است نه تنها مغایرتی باجهانی شدن ندارد بلکه در تامین منافع همگان بهتر عمل خواهد کرد. چرا که آنها عقیده دارندهدف اولیه فعالیت های اقتصادی منتفع ساختن فردفرد مصرف کنندگان است و هدف غایی آنهادر طرفداری از بازار باز و تجارت آزاد برای افزایش دسترسی جریان کالا و خدمات به نفع مصرف کننده می باشد، که در واقع در راستای اصول جهانی شدن می باشد.

فرانسیس فوکویاما به طرفداری از جهانی شدن دموکراسی معتقد است علاوه بر مبانی انسان شناختی گسترش دموکراسی به یک عامل جامعه شناختی نیز اشاره می کند و آن گسترش اصول اقتصادی لیبرالیسم است . ولی نظریه تلازم سرمایه داری و دموکراسی فوکویاما از ناحیه فرد هالیدی و مایکل روستین مورد انتقاد شدید قرار می گیرد.

نگرش مارکسیستی

نگرش مارکسیستی بر گرفته از اندیشه کارل مارکس ، فیلسوف ، اقتصاددان ، جامعه شناس آلمانی و بنیانگذار سوسیالیسم علمی می باشد. این مکتب فلسفی سیاسی توسط اندیشمندان روسی و انگلیسی بویژه هگل و فویرباخ و آرا سوسیالیسم فرانسوی و آرا اقتصادی ریکاردو بسط یافته و به مارکسیسم ارتدوکس ، مکتب وابستگی ، نئومارکسیسم ، مکتب فرانکفورت و مکتب نظام جهانی تنوع یافته است . و معتقدند سرمایه داری و بازار باعث انباشت ثروت بیش ازحد برای سرمایه داران و فقر برای کارگران می شود. و بعلت تضادهای ذاتی در سرمایه داری نهایتا موجب متلاشی شدن آن می شود و سوسیالیزم جایگزین آن می گردد. و آنها به رویکرد دیالکتیک و متریالیست تاریخی تاکید دارند

مارکسیست ها پیامد جهانی شدن را گسترش جهانی سیستم اقتصادی سرمایه داری و کسب مواد خام و بازار فروش کالا در سطح جهانی می دانند. و جهانی شدن پوششی لیبرالیستی بر مفاهیمی چون امپریالیسم ، استعمار، استعمار نو و... می باشد طرفداران این نگرش معتقدند سود حاصله از جهانی شدن به نفع نظام سرمایه داری غرب می باشد و کشورهای جنوب نه تنها به برابری جهان سرمایه داری نزدیک نمی شوند بلکه وضع موجود خود را نیز تضعیف تر می سازند.


نظریه رفتارگرایی

ظهور مکتب رفتارگرایی پاسخی به نارسایی های سنت گرایان بود. رفتارگرایان معتقد بودن مسایل روابط بین الملل باید از طریق مطالعه منظم ، روش های علمی ، نظریه پردازی و قانون مندی محقق گردد. آنها درصد کمی کردن مسایل کیفی بودند و مشاهدات کلان را با استفاده ازتکنیک های علوم دقیقه جایگزین توصیفات کنند.

جهانی شدن از نظر این مکتب ناظر بر حرکت در مسیر گسترش هرچه بیشتر ارتباطات انسانی در عرصه جهانی است . عوامل این حرکت دگرگونی های اقتصادی ، سیاسی ، تکنولوژیک ،علمی ، فرهنگی و... است . به نظر رفتارگرایان تحت تاثیر جهانی شدن نظم وستفالیایی روابط بین الملل به هم ریخته و یک نظم فراوستفالیایی جایگزین آن گشته است . در این نظم جدید دولت ها و جوامع مختلف به نحو فزاینده ای به هم وابسته شده و بدون توسل به همکاری بین المللی کمتر قادر به مدیریت امور داخلی و خارجی خود می باشند. نظم جهانی بیشتر حالت چند مرکزی یعنی یک سیستم غیرمتمرکز و متکثر به خود می گیرد. در این میان هر چند دولت به عنوان یک بازیگر کلیدی در نظم جهانی اهمیت خود را حفظ می کند ولی حاکمیت آن به طورفزاینده ای تضعیف می شود.

بری اکسفورد مانند رابرتسون جهانی شدن را فرآیندهایی می داند که به واسطه ی آنها جهان به مکانی واحد و دارای ویژگی های یک نظام تبدیل می شود. آنتونی مک گرو، جهانی شدن را رشد فزاینده ی ارتباطات متقابل معرفی می کند، معتقد است افزایش شدت و وسعت ارتباطات ،به محوشدن فاصله موضوعهای داخلی و خارجی می انجامد و ارتباطات به حدی عمق پیدامی کند که هر کس در کنار زندگی محلی خود یک صبغه ی جهانی نیز در زندگی خویش احساس می کند.

از نظر مک گروه جهانی شدن در تمام حوزه های نهادی زندگی مدرن اعم از اقتصادی ،فرهنگی ، تکنولوژیک ، سیاسی ، حقوقی ، نظامی ، محیطی و اجتماعی آشکارا به چشم می خورد و از این رو جهانی شدن یک فرآیند چند بعدی است بهرحال پیامد جهانی شدن از نظر رابرتسون و مک گرو نوعی همگرایی در عرصه ی جهانی است.


نظریه فرارفتارگرایی

فرارفتارگرایی در انتقاد از مکتب رفتارگرایی بوجود آمده است . آنها معتقد به مسایلی از قبیل : پیوند بین و واقعیت ها و ارزش ها، تلفیق بین متغیرهای کمی و کیفی ، توجه به مطالعه نظری و عملی ، بجای تفکیک علت و معلول به تعامل میان متغیرها، مطالعه تطبیقی سیاست خارجی و روابط بین الملل ، تفکر میان بر و گزینش پدیدهای سیاسی و نیز استفاده از کلیه روش ها و رهیافت های اجتماعی در بررسی پدیده ها را مدنظر دارند.

جهانی شدن از نظر ایان کلارک ناظر بر حرکت هایی در جهت شدت یافتن و وسعت پیداکردن تعاملات بین المللی است . او شاخص های شدت یافتن تعاملات بین المللی را گرایش هایی چون همگرایی ، وابستگی متقابل ، چندجانبه گرایی ، درهای باز و نفوذ متقابل می داند و وسعت پیداکردن تعاملات بین المللی را به معنای گسترش حیطه ی جغرافیایی گرایش های فوق معرفی می کند. از نظر او تحولات جهانی حاکی از آن است که دو فرآیند ((جهانی شدن )) و ((از هم گسیختن )) به طور همزمان اتفاق می افتند و رویدادهای جهان چهره ای متناقض دارد. برای مثال در دهه های 90 در عرصه ی اقتصاد، فرآیند جهانی شدن غلبه دارد در حالی که در عرصه ی سیاست ناسیونالیسم قومی تشدید شده است . از نظر وی دو فرآیند مذکور به هم دیگر رابطه ی دیالکتیک دارند و تعامل این دو تحولات جهان را رقم می زند. و افراد دیگری که در چارچوب این مکتب بحث جهانی شدن پرداختند، مارتین آلبرو و فدرستون می باشند.
در بررسی نظریه های مختلف به این نتیجه می رسیم که گرچه هر کدام از این نظریه هاتصویری تقریبا متفاوت از جهانی شدن ارائه نموده اند ولی هر یک از آنها به یک بعد از جهانی شدن اشاره نمودند که در مجموع دربرگیرنده کلیه ابعاد جهانی شدن می باشد. آنچه که دربررسی جهانی شدن حائز اهمیت است آنست که برد جهانی یافتن پدیده ها که گوهر جهانی شدن است فرآیندی بازگشت ناپذیر است و رقابت حاصل از این فرآیند نیز اجتناب ناپذیر می باشد. و منطق رقابت در شرایط جهانی شدن ناظر بر لزوم افزایش برتری در چهار زمینه است . این فرضیه هاعبارتنداز : عقلایی بودن ، زیبایی ، عملی بودن و اتکا به قدرت ، برای اینکه پیام ها و الگوهای خود را به جهانیان عرضه کنند.
با بررسی نظریه های مختلف در رابطه با جهانی شدن نمی توان نظریه ای را یافت که به تنهایی کلیه زوایای جهانی شدن را مورد توجه قرار داده باشد. برخی از نظریه پردازان مانند رولاند رابرتسون ، آنتونی مک گرو، گیدنز و اسکلیر نگرشی چندعلیتی به پدیده جهانی شدن دارند از طرفی والرشتاین ، روزناوگیلپن تک علیتی جهانی شدن می پردازند.

نظریه رفتارگرایی که تقریبا یک راهبرد ترکیبی و چند علیتی را مطرح می سازد با واقعیات موجود جهانی شدن سازگاری بیشتری دارد. برای نمونه رفتارگرایان مباحثی از قبیل: فراوستفالیایی ، بهم پیوستگی جوامع مختلف ، همکاری و همگرایی بین المللی ، شبکه های غیررسمی مدیریت و یا بازیگران و نقش آفرینان بین المللی مانند، دولت ها، شرکت های چندملیتی ، سازمان های غیردولتی ، گروه های فشار بین المللی ، افراد، سیستم چند مرکزیت ومتکثر، کم رنگ شدن حاکمیت های دولت ، وابستگی متقابل ، گسترش فزاینده ارتباطات و... را مطرح می سازند. که بسیاری از مفاهیم سایر نظریه ها را نیز در بردارد که در طول تحقیق آمده است ، البته این بدان معنا نیست که این نظریه عاری از هرگونه ضعف می باشد.

جهانی شدن اقتصاد و روابط شمال جنوب

جهانی شدن اقتصاد مهم ترین پدیده سال های آخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم است که اقتصاد ملی اکثر کشورها به ویژه کشورهای جنوب را به مبارزه طلبیده است . در قرن بیست ویکم و عصر ارتباطات هیچ کشوری نمی تواند صرفابه اقتصاد ملی خود تکیه کند و دورتادور کشورش را محصور نماید. چرا که واحدهای سیاسی در اقتصاد جهانی در عصرارتباطات مانند تار عنکبوت طوری به هم تنیده اند که در صورت گریز با مخاطرات جدی مواجع خواهند شد.پل کوک و کالین کرک پاتریک به خوبی در تعریف جهانی شدن عنوان می کنند.((جهانی شدن ، عبارت است از گسترش روابط و پیوندهای گوناگون مابین دولت ها و جوامعی که نظام نوین را شکل می بخشند; فرآیندهایی براساس آن ، رویدادها، تصمیم گیری ها و فعالیت ها دریک بخش از جهان می تواند عواقب مهمی برای افراد و جوامع سایر بخش های کاملا مجرایی از جهان در برداشته باشد) بنابراین در فرایند اجتناب ناپذیر جهانی شدن کشورهای جنوب و کمتر توسعه یافته بجای گریز از این پدیده مهم و بی نظیر جهانی بستر مناسب را در ادغام شدن به اقتصاد جهانی از طریق اصلاحات داخلی و نیز سیاست گذاری های خارجی شان بعمل می آورند.برخی از کشورهای جنوب شرق آسیا، تهدیدات را به فرصت ها تبدیل نموده اند و با اعتقاد به اصل مشارکت در تولید جهانی بجای تقسیم جهان به تولیدکننده و مصرف کننده صرف گذر کرده و به رقابت با اقتصاد جهانی می پردازند و دامنه بکارگیری از فرصت ها در بخش های گوناگون اقتصادی بطور چشمگیری افزایش می یابد. از اینرو در عصر جهانی شدن اقتصاد کشورهای جنوب شمال می توانند در سطح وسیع بصورت وابستگی متقابل فعالیت نمایند.

زمینه های روابط نوین شمال جنوب

گسترش تجارت

یکی از زمینه های روابط شمال جنوب در بخش تجارت می باشد که هدف اصلی آن 1) به دلیل تشویق تخصص گرایی در تولید و کاهش هزینه های تولید، که کشورها را منتفع خواهد کرد و2) ایجاد وابستگی متقابل ملت ها به یکدیگر می باشد بطوریکه منافع آنها را به هم گره می زند.امروزه اکثر کشورها به منافع حاصل از تجارت پی برده و جهت بهره برداری بیشتر از منافع آن ، در صدد افزایش سهم خود در فرایند تجارت بین الملل می باشند. همانطوریکه کروگمن اشاره می کند این یک بازی با حاصل جمع صفر نیست بلکه همه کشورها می توانند از آن سود ببرند; دراین زمینه کشورهایی که نقش پویا و فعال تری داشته باشند رشد اقتصادی سریع تری خواهند داشت و شواهد نشان می دهد که چنین کشورهایی در کاهش فقر و نابرابریها از موفقیت بیشتری برخوردار بودند. برای مثال کشورهای جنوب شرقی آسیا در تجارت جهانی قابل ذکر می باشد.

تجارت امکان استفاده از گونه های بیشتری از محصولات واسطه و تجهیزات سرمایه ای را برای کشورهای جنوب در جهت کارایی بیشتر منابع ، توسعه فن آوری جدید، تقلید فن آوری خارجی ، مشابه سازی و تبدیل آنها با توجه به شرایط داخلی کشورها مهیا می سازد. همانگونه که بسیاری از کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه جنوب در پیش گرفته اند. بهرحال کشورهای جنوب باید در استفاده از مزایای جهانی شدن اقتصاد راهبردهایی موؤثر و کارآمدی را در پیش گیرند تا به جبران عقب ماندگی گذشته شان نایل آیند.


سرمایه گذاری خارجی

در عصر جهانی شدن اقتصاد میزان سرمایه گذاری در کشورهای جنوب افزایش یافت و این سرمایه گذاری عمدتا از صنایع استخراجی به تولید صنعتی و خدماتی روی آورده اند. گرچه سرمایه گذاری مستقیم خارجی در سطح جهانی افزایش یافته است ، کشورهای جهان از لحاظ مشارکت و سرمایه گذاری و بهره مندی از آن جایگاه های متفاوت و نابرابری دارند. و عمده این سرمایه گذاری در کشورهای پیشرفته صنعتی صورت می گیرد برای نمونه بیش از 70 درصد این گونه سرمایه گذاری ها در 10 کشور در حال توسعه انجام می گیرد.طبق پیش بینی بانک جهانی ، با توجه به سیاست های آزادسازی اقتصادی که کشوهای درحال توسعه در پیش گرفته اند، در سالهای آتی ، به احتمال قوی جریان سرمایه به این کشورها افزایش می یابد ولی توزیع آن عمدتا در کشورهای میان درآمد این گروه که از زیرساخت های توسعه یافته ای برخوردار باشند متمرکز خواهد بود. لذا کلیه کشورهای جنوب با تنظیم راهبردهای مناسب می توانند از این فرصت استفاده نمایند.

افزایش فعالیت شرکت های چند ملیتی

رشد و توسعه شرکت های چندملیتی (MNC)، پدیده ای بسیار بحث برانگیز در توسعه اقتصاد جهانی است . با توجه به سرمایه گذاریهای کلان شرکت های چندملیتی در جهان ، اما بیشترین حجم سرمایه خود را در کشورهای توسعه یافته به جریان می اندازند. خیلی از شرکت های چندملیتی سودهای قابل ملاحظه ای از عملکردهای شان در جهان سوم می برند.
کشورهای جنوب اغلب از سرمایه و دانشی که همراه با چنین سرمایه گذاریهایی باشند بهره مند می شوند. پتانسیل لازم برای درآمد متقابل ، در حقیقت رابطه مداوم بین شرکت های کشورهای شمالی و کشورهای میزبان جهان سوم را به صورت دائمی درآورده است . اما، ضمن اینکه هر یک از دو طرف با درجات مختلف به دیگری متکی است ، منافع ، مقاصد و چشم اندازهای شرکت های چندملیتی و کشورهای جهان سوم در برخی از زمینه های اصلی با هم اختلاف دارند.

شرکت های چندملیتی در بازارهای مالی هم نقش محوری را برعهده دارند و سرمایه گذاری های مستقیم خارجی معمولاؤ در کشورهای پیشرفته صنعتی جهان محدود می گردد و از این لحاظ کشورهای جهان سوم در حاشیه قرار گرفته اند و اکنون محور اصلی اقتصاد جهانی مبتنی برمحور آمریکای شمالی ، اروپا، ژاپن است . و کشورهای جنوب در افزودن و کنترل سهم خود در اقتصادی جهانی باید مساعی زیادی به عمل آورند.

تهدیدها و فرصت های جهانی شدن در روابط شمال جنوب

در روابط بین جنوب و شمال در فرایند جهانی شدن اقتصاد ممکن است هم تهدیدها و هم فرصت های متقابل را فراهم سازد. در جریان رشد و توسعه اقتصاد جهانی اگر کشورهای جنوب بتوانند اصلاحات لازم در ساختار اقتصادی و راهبردهای مناسب در اقتصاد بین المللی اتخاذ نمایند آسیب پذیری آنها کمتر خواهد بود و حتی می توانند کلیه تهدیدات را به فرصتها تبدیل نمایند. بطوریکه برخی از کشورهای جنوب با اتخاذ چنین روش ، اقتصاد داخلی شان را کارآمد کردند و به رقابت با اقتصاد جهانی پرداختند و حتی در برخی از زمینه ها از کشورهای شمال نیزپیشی گرفته اند. ولی با توجه به نکات فوق شکاف درآمدی شمال و جنوب در برخی از زمینه ها افزایش یافته است و به تعداد فقر افزوده است . اما این ، بدان مفهوم نیست که جهانی شدن اقتصاد موجب این واگرایی شده و یا این که نمی توان روند را بهبود بخشید. مطالعات انجام شده دراین باره ، نشان می دهند که این نابرابریها و نارساییها بعضابه واسطه سیاست های نادرستی است که در این کشورها اتخاذ می گردد. در این قسمت به برخی از تهدیدها و فرصت های جهانی شدن اقتصاد بررسی می گردد.

الف . تهدیدها

1. افزایش شکاف بین شمال جنوب

علی رغم دگرگونی های برجسته در نظام جهانی سرمایه داری ، دو مشخصه عمده و اصلی متمایز کشور جهان سوم تغییر کلی نکرده است ، وابستگی پیرامون و نیز شکاف میان کانون و پیرامون که روز بروز بزرگتر و عمیق تر می شود.حقیقت این است که وقتی نظامی براساس نابرابری در استفاده از منابع انسانی و طبیعی ساخته شده باشد، به طرق بسیاری نه تنها در جهت تولید مجدد خود بلکه در جهت افزایش درجه آن نابرابری درونی که در آن تعبیه شده است ، کار می کند. سازوکارهای این روند در جوامع گوناگون متفاوت است و از سازوکارهای محلی آغاز می شود و نیز از طریق سازوکارهای ملی به سازوکارهای جهانی می رسد. در سطح جهانی مهم ترین سازوکارها را می توان تحت سه عنوان جمع کرد: سرمایه گذاری خارجی ،وام دادن (پول ) و تجارت جهانی . اینها موضوعاتی است که مورد توجه شدید و ویژه دولت ها،بانک های مرکزی ، و کارگزاریهای بین المللی گوناگون (صندوق بین المللی پول ، بانک جهانی و سازمان ملل ) است . از نظر ایزابل مونال ، جامعه شناس مشهور آمریکای لاتین ، تضاد شمال جنوب برجسته تر می شود. و این شکاف بویژه در حوزه تکنولوژی مدرن و وسایل ارتباطی چشمگیرتر می باشد. همانطوریکه که اشاره گردید کشورهای جنوب زمانی می توانند این شکاف را کمتر نمایند که از اقتصاد سنتی به اقتصاد جهانی با اصلاحات تدریجی و گام به گام در بخش های مختلف رجحت کنند.

2. تقسیم نابرابر بین المللی کار

تجارت جهانی به معنای تقسیم کار بین جوامع است . استدلالهای کلاسیک درباره تقیسم کار در دو جهت اجتماعی و فنی می باشد. تقسیم اجتماعی کار گویای تخصص مشاغل ، وتقسیم فنی کارگویای تخصص وظایف در درون مشاغل است . هنوز مانند سده قبل جوامع مرکزی یا متروپل به تولیدات سرمایه بر یا ارزش افزوده بالا، و جوامع پیرامون به تولیدات کاربر با ارزش افزوده پایین می پردازند. این تقسیم کار موجب پیدایش رابطه ی سلطه گری و وابستگی گردید.ولی ویژگی اصلی دوره حاضر، غیرمادی کردن تولید کالا بویژه در پیشرفته ترین بخش های اقتصادی جهان است که توانسته اند کاربرترین جنبه های تولید کالا را صادر کنند. این اقتصاد درحال حاضر پیامدهای شدید دو فرآیند را از سر می گذرانند. نخستین اثر دوره فراصنعتی شدن که در آن بیشترین بخش نیروی کار به جای تولید کالاهای مادی ، درگیر تولید خدمات است که کارگزاران ، طبقه و حرفه ای و فنی را تشکیل می دهد; گروه دیگر شامل فرودستان شهری است که در شرایط فقدان امنیت شغلی به تولید خدمات کم ارزش می پردازد. در فراصنعتی شدن خدمات از طریق جابجایی افراد مانند دیدار از دفتر مرکزی ، شرکت در کنفرانس بین المللی ، متخصص خارجی یا دانشجوی خارجی ، صادر می شود. بااین حال ، این خدمات می توانند از طریق نقل و انتقالات الکترونیک صورت پذیرد، و نیز شامل نرم افزارها، دانش فنی ، کالاهای هنری و اطلاعات می باشد.

3. مهاجرت

در عصر جهانی شدن اقتصاد بطور روزافزونی برشمار انسان هایی که در جستجوی کار(مناسب ) کشور خود را ترک می کنند افزوده می شود و پدیده مهاجرت ابعاد وسیع تر و پیچیده تری می یابد. از اینرو برخی برآنند که عصر کنونی را باید ((عصر مهاجرت )) نامید.

برآوردهای کلی نشان می دهند که امروزه حدود 100 میلیون انسان بیرون از کشورهای متبوع خود زندگی می کنند. و اکثر مهاجرت از شمال به جنوب می باشد و شمار فزاینده جمعیت مهاجر در سطح جهان نشانگر نفوذپذیرتر شدن مرزهای سیاسی اقتصادهای ملی است که توان و تمایل آنها به سر سختی و مقاومت در برابر فشارها و نیروهای جهانی ساز بیش از پیش کاهش می یابد.

4. افزایش بدهیهای خارجی

مساله بدهی زمینه بارز از نحوه ارتباطات مدرن جهانی بخصوص در عصر جهانی شدن اقتصاد می باشد. در روند جهانی شدن اقتصاد مشکل بدهی جنوب به شمال افزایش می یابد و کشورهای آفریقایی ، آمریکای لاتین ، برخی از کشورهای آسیایی ، کشورهای تازه به استقلال یافته شوروی سابق و اروپای شرقی در این فرایند روز به روز مقروض تر می شوند.

سیاستگذاری در حوزه بدهیها باید به جای مجموعه ای از اقدامات موردی و فی البداهه ،بیشتر از روشی کارآمد جهت اعمال نفوذ برخود سود و بهره ، استفاده جوید. مساله بدهی این گونه توصیف می شود که همچون یک بازی مسخره که در آن مقداری پول از طلبکار به بدهکار درگردش است و دوباره به طلبکار باز می گردد و در این بین با بیشترشدن حجم کل بدهی ، فشار برکشورهای بدهکار جهت تنظیم سیاست های مالی شان تغییری تاز برای تورم زدایی افزایش می یابد. میزان بدهیهای سرسام آور جنوب در طی دو دهه اخیر از 232 میلیارد دلار در لاس 1977 به 865 میلیارد دلار در سال 1985 و نیز به یک تریلیون دلار در سال 1991 رسیده است . و این بازی وام بهره در فرآیند جهانی شدن اقتصاد همچنان روبه صعودی است و در نتیجه موجب اولا، انتقال مازاد اقتصادی از کشورهای جنوب به شمال و دوم ، تحکیم پیوندهای وابستگی ملل ضعیف تر به شمال قدرتمند خواهد گردید.

ب . فرصت ها

ادغام جنوب در اقتصاد جهانی

رشد و توسعه ارتباطات ، تکنولوژی ، دانش فنی و جهانی شدن اقتصاد موجب گردیدفاصله مکان و فضا، معنی نداشته باشد، و سرسخت ترین دولت ها از پوسته سخت خود بیرون آیند بطوریکه کلیه کشورها و یا به عبارتی شمال جنوب مانند تارعنکبوتی در هم تنیده گردند، وسرنوشت و حیاط دولت ها یک رابطه مستقیم علی معلولی پیدا کنند.گرچه جهانی شدن اقتصاد موجب درهم نوردیدن مرزها گردید و حاکمیت دولت ها را کم رنگتر کند اما در این فرآیند فرصت های طلایی به کشورهای ضعیف تر جنوب داده است که کلیه تهدیدها را به فرصت ها تبدیل نمایند.

از جمله فرصت های جدید برای کشورهای جنوب شامل : بازارهای وسیعتر برای کالا،افزایش تعداد کالاهای قابل مبادله ، افزایش جریان ورودی سرمایه خصوصی و دسترسی مناسب تر به تکنولوژی می باشد. در فرایند ادغام جنوب به اقتصاد جهانی ، کشورهایی که مقاومت بیشتری می کنند به همان اندازه آسیب پذیرتر از سایر کشورها می باشند و آن کشورهایی که در این فرآیند اصلاحات ساختاری در نظام اقتصادی و سایر بخش ها متناسب با اقتصاد جهانی بعمل آوردند از موقعیت بیشتری برخوردار می باشند.

2. رشد و توسعه اقتصادی جنوب

ساختار اقتصادی کارآمد چه در شمال و چه در جنوب در رشد و توسعه اقتصادی آن کشور نقش آفرین است . در فرآیند جهانی شدن اقتصاد کشورها می توانند هم آن را بعنوان فرصت و هم بعنوان تهدید بکار گیرند و این بستگی به تصمیم گیرندگان اقتصادی و سیاسی آن واحد سیاسی دارد. گرچه در زمینه رشد و توسعه اقتصادی جنوب بین صاحب نظران مختلف اجماع نظری وجود ندارد اما می توان گفت این دولت ملت ها هستند که سرنوشت آینده کشورشان را رقم می زنند.برخی از کشورهای جنوب هنوز نتوانسته اند سهم کشور خود را از اقتصاد جهانی افزایش دهند، برای مثال ، دکتر احمد ساعی در کتاب ((مسائل سیاسی اقتصادی جهان سوم )) در فصل ششم در اشاره به یک مورد از مشکلات جهان سوم بیان می کند : سهم کشورهای جهان سوم درکل تجارت جهانی طی قرن بیستم تاکنون نوسانات زیادی داشته است . و از طرفی بخش اعظم مبادلات تجاری این کشورها بجای مبادلات با کشورهای جهان سوم با کشورهای توسعه یافته صنعتی صورت می گیرد. به دلیل اینکه اقتصاد این کشورها تقریبا مشابه است نه مکمل ، وی همچنین اشاره می کند این وضع طی نیمه دوم قرن بیستم تغییرات اندکی را به خود دیده است .
از بیان اخیر دکتر ساعی می توان نتیجه گرفت این امکان برای کشورهای جنوب فراهم می باشد که جهت گیری اقتصاد خود را به سمت رشد و توسعه سوق دهند، همان گونه بسیاری از این کشورها نظیر برخی از کشورهای جنوب شرقی آسیا این تجربه را پشت سر گذاشته اند. و در سایه تحولات تکنولوژی اطلاعات ، ارتباطات و دانش فنی تجارت بیست وچهار ساعته مقدور و معاملات مربوط به پولها، سهام و اوراق بهادار، هدایت منافع و انرژی عرصه خدمات مخابراتی ، کالاهای نمادین و غیرمادی و...برای کلیه کشورهای جنوب این فرصت فراهم آمده است تا شکاف بین جنوب و شمال را بشکنند و به سوی رشد و توسعه حرکت کنند.



نتیجه گیری

با بررسی های بعمل آمده مشخص می گردد جهانی شدن اقتصاد مهم ترین پدیده ای در طول تاریخ بوده است که کلیه جوامع را به مبارزه طلبیده است . از آنجائیکه در عصر جهانی شدن و گسترش ارتباطات پیچیده فاصله زمانی و مکانی را در خود فرو برده است اقتصاد ملی جوامع مختلف را طوری به هم گره زده است که ناسیونالیست ترین دولت های جوامع نمی توانند آن راانکار کنند. در این رهگذر اقتصاد شمال جنوب در یک وضعیت وابستگی متقابل قرار گرفته اند.همانطوریکه رفتارگرایان بر آن تاکید دارند در نظم جدید جهانی شدن اقتصاد مرکز خاصی برای آن در نظر گرفته نشده است . بلکه روابط نوین به شکل چند مرکزیت و متکثر مدیریت می شود وشبکه های غیررسمی از بازیگران جهانی نظیر : دولت ها شرکت های چند ملیتی ، سازمان های غیردولتی ، گروه های فشار بین المللی ، افراد در یک شکل بهم پیوسته همکاری می نمایند وگسترش فزاینده ارتباطات به این همکاری ها می افزاید.

همان گونه که در بخش تهدیدها و فرصت ها اشاره گردید علت اصلی شکاف بین شمال جنوب ، تقسیم نابرابر بین المللی کار، افزایش مهاجرت ، و افزایش بدهیهای خارجی به دلیل ناکارآمدی دولت ها و رهبران این جوامع می باشد. چرا که با اتخاذ سیاست های اقتداگرایانه وتام روایی شان نتوانسته اند و یا نمی خواستند همگام با سایر کشورها تهدیدها را به فرصت ها تبدیل نمایند و نیز حاضر نشده اند از کیست بسته خود خارج شوند و نظام اقتصادی کشور خود را براساس واقعیت های موجود جهانی ، اصلاحات لازم و مناسب به عمل آورند. واقعیات موجوداقتصاد جهانی نشان می دهد کشورهایی که به تدریج توانسته اند با اقتصاد جهانی ادغام گردند نظیر کشورهای جنوب شرق آسیا به موفقیت های چشمگیری دست یافته اند.

همان گونه که در طول تحقیق آمده است رشد و توسعه روزافزون کشورهای در حال توسعه نشانگر این است که اقتصاد ملی این کشورها به طور فزاینده ای در اثر جهانی شدن اقتصاد با اقتصاد جهانی پیوند خورده است . و با توجه به سهم فزاینده جنوب از تجارت و تولید این باور را برای این کشورها به وجود آورد که در عصر جهانی شدن اقتصاد تولید جایگزین تقسیم جهان به تولیدکننده صرف و مصرف کننده صرف گردید و از انحصار کشورهای پیشرفته شمال خارج شد.از اینرو جنوب می تواند با استفاده از این فرصت و با بکارگیری از کلیه امکانات موجود نقش محوری در نظم نوین جنوب شمال در عصر جهانی شدن اقتصاد ایفا نماید.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: نسیــــم مجیـــــدی
مدیران انجمن: نرگس مرادخانی