خوش آمديد,
مهمان
|
|
چرا فوتبال چنین جذاب است؟
متن حاضر گفتگوی آقای علی بزرگیان با نگارنده درباره فوتبال است. این گفت و گو در مجله وزین مهرنامه شماره 4 تیر ماه 1389 منتشر شد. بخش انتهایی این گفت و گو در روزنامه شرق ویژه جام جهانی انتشار یافت. آقای بزرگیان متن گفت و گو را ویرایش نموده اند و به نحو زیبا و خواندنی درآورده اند. امروزه رسانههای جمعی از شبکههای تلویزیونی، برنامههای رادیویی، روزنامهها گرفته تا سایتهای اینترنتی، وبلاگها، همه از فوتبال سخن میگویند. از اینرو اولین موضوعی که ذهن را با آن درگیر میکند بررسی چرایی این شور و شوق و اشتیاق نه تنها برای بازی کردن فوتبال و تماشای آن، بلکه درباره اهمیت و گستردگی فوتبال در دنیای امروز است. ورزشی که با بالا رفتن روزافزون برجهای مسکونی و تجاری در شهرها، افزایش فستوودها، عریان شدن هرچه بیشتر بدنها، روشن شدن هرچه بیشتر چراغهای نئون و رنگارنگ و... همراه بوده است. روزبهروز نه تنها از اهمیتاش کاسته نشد بلکه امروز به قامت ورزشی درآمده که رهبران سیاسی برای تماشایش جلسات خود را کنسل و به تاخیر میاندازند، جشنها و کارناوالهای ملی راه میافتد، بر بحرانهای اجتماعی و سیاسی سرپوش می-گذارد و ... که این بیشک تنها از فوتبال برمیآید. در گفتوگوی زیر با نعمتالله فاضلی (دکتری انسان شناسی و عضوهیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی) درباره اینها سخن گفتیم؛ از ماهیت مدرن فوتبال و همسویی آن با فرآیند مدرنیته. * بحث را از اینجا آغاز کنیم که چرا فوتبال. چه در این بازی نهفته است که چنین با اقبال عمومی مواجه شده و میشود. اهمیتاش در چیست و بهتر بگویم ریشه در چه ویژگیهایی دارد؟ پرسشی که مطرح کردید که چرا امروزه فوتبال اهمیت پیدا کرده بهویژه در جامعه امروز ایران، ریشه در ماهیت مدرن فوتبال دارد. اهمیت فوتبال را میتوان از دو منظر، مطالعه کرد؛ یکی ابعاد جهانی فوتبال و دیگری ابعاد محلی آن. به بیان دیگر هر جامعهای در دنیای امروز با فوتبال سروکار دارد از اینرو فوتبال برای همه جوامع مهم است. اما دلالتهای معنایی و ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی فوتبال برای جوامع مختلف یکسان نیست. کاری که لازم است برای فهم اهمیت فوتبال انجام داد، درک اهمیت جهانی و محلی فوتبال در کنار هم است. چراکه پدیده فوتبال یکی از مهمترین ابعاد فرهنگ جهانی امروز بهشمار میآید. فوتبال در دنیای امروز به یک زبان جهانی مشترک تبدیل شده است. فوتبال بهمثابه یک زبان جهانی که دارای دستور زبان و واژگان و قواعد بینالمللی است و چگونگی اجرا و انجام آن نیز جنبه جهانی پیدا کرده، مسلما یکی از مهمترین ارکان فرهنگ جهانی امروز را تشکیل میدهد ولی در عین حال پدیده محلی نیز بهشمار میرود. چراکه تمامی سازوکارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع در بعد محلیاش، تحتتاثیر پدیده فوتبال قرار گرفته است. از اینرو من تصور میکنم برای اهمیت چرایی فوتبال باید پیوندهای دیالکتیکی بین امر جهانی و امر محلی فوتبال را در نظر بگیریم و با یک رویکرد جهان –محلی اهمیت آن را درک کنیم. ماهیت مدرنبودگی فوتبال آن چیزی است که این پدیده را جذاب و در عین حال برای جوامع غیر غربی مانند ایران بهصورت یک مساله اجتماعی تبدیل میکند و تبدیل کرده است. از اینرو توضیح و تفسیر و تبیین ابعاد مدرن پدیده فوتبال به نوعی بیان وجوه پروبلماتیک یا مسالهبودگی پدیده فوتبال در جامعه ما را هم آشکار می کند. * برای اینکه از جنبههای مدرنبودگی ماهیت فوتبال سخن بگوییم، میتوان از ابعاد مختلف یا رهیافتهای مختلف آن آغاز کنیم. یکی از رهیافتها، توجه به چگونگی پیدایش، توسعه، تکمیل و تکامل فوتبال در دنیای امروز است. فوتبال یک فرایند است. فرآیندی که پیوند و همبستگی شگفتانگیزی بین آن و فرآیند مدرن شدن وجود دارد. هم از لحاظ تقارن زمانی و هم از نظر محتوای درونی بین فوتبال و مدرنیته پیوندهای نزدیکی وجود دارد. گمان میکنم بهتر است ابتدا از همین واژه فوتبال و نیز از زبان مشترکی که شما از آن گفتید، آغاز کنیم. فوتبال که واژهای انگلیسی است به معنی بازی با توپ توسط پا است. خود واژه فوتبال بهعنوان یک واژه انگلیسی، دلالتهای مهمی بر پدیده مدرن بودن دارد. چراکه مدرنیته در ابتدا در اروپا و بهویژه با انقلاب صنعتی در بریتانیا تبلور عینی پیدا کرد. اگر به زبان فوتبال توجه کنیم، نه تنها نام این بازی بلکه تمام واژههای دیگری که در این بازی استفاده میشود مانند هند، کرنر، آسفاید، پنالتی و ... تقریبا تمام واژههای فوتبال متعلق به زبان انگلیسی است. جالب این است که این واژهها به هر سرزمینی که انتقال یافتند به زبانهای محلی ترجمه نشدند؛ چه در کشورهای اروپایی و چه غیر اروپایی. یکی از راههای گسترش زبان انگلیسی همین گسترش پدیدههای مدرن مانند فوتبال است. توسعه و ترویج فوتبال از کشورهای غربی به کشورهای غیرغربی، سبب انتقال زبان انگلیسی هم به کشورهای مختلف شده است. علاوه بر این صحبت کردن به زبان فوتبال یعنی صحبت کردن به زبان انگلیسی، دلالتهای فرهنگی دیگری نیز دارد. ما در چارچوب زبان میاندیشیم یعنی واژگان تنها ابزار انتقال ایدهها نیستند بلکه به نوعی جهان زبان، جهان شکل دادن ایدهها و احساسات و عواطف ما نیز هست. وقتی ما در فوتبال به زبان انگلیسی سخن میگوییم، در عمل به نوعی با ارزشها، احساسات و عواطفی که در جهان زبان انگلیسی که مستتر و پنهان هستند، ارتباط برقرار میکنیم. از اینرو زبان فوتبال، زبان انگلیسی فوتبال، خود دربردارنده نوعی نظام ارزشی، اعتقادی، احساسی و عواطفی ویژهای است که در چهارچوب جهان تمدن مدرن فرنگی شکل گرفته است. همچنین سخن گفتن به زبان انگلیسی فوتبال فینفسه خود نشانهای از مدرنیته است. زبان انگلیسی در بستر مدرنیته توسعه پیدا کرده و به زبان مدرنیته تبدیل شده است. * میدانیم که بازی فوتبال تاریخی بسیار طولانی دارد. همانگونه که برای بررسی و تحلیل فرآیند مدرنیته نیازمند بازگشتن به تاریخ هستیم، برای سخن گفتن از فرآیند فوتبال نیز ناگریزیم به تاریخ رجعت کنیم و سیر تاریخی این بازی را به بحث بگذاریم. بازی با توپ و پا ریشه تاریخی بسیار طولانی دارد. آن چیزی که ما امروزه فوتبال مینامیم، شکل تکاملیافته و توسعهیافته مدرن بازی توپ و پا است. اما اشکال اولیه آن به بیش از دو هزار سال پیش برمیگردد. گفته میشود در چین باستان بازی با توپ و پا رایج بوده است. سربازان چینی در حدود دو هزار سال پیش ورزشی می کردند که آن را تسوچو (TSUCHU)می نامیدند . تسو یعنی ضربه زدن با پا و چو یعنی توپ یا هر شی گوی مانند. جالب این است که این بازی از همان ابتدا با سیاست عجین بوده است. می گویند در روز تولد امپراطور در مقابل کاخ امپراطوری دو تیم در زمین مسابقه ای که گلی به ارتفاع 90 سانتیمتر داشت بازی می کردند که بازیکنان برای سرگرمی امپراطور و دوستان و مهمانان به بازی می پرداختند . یکی از امپراطوران به حدی این بازی را دوست داشت که یکی از اعضای شورای قضایی وقتی از بازی انتقاد کرد دستور داد سرش را از تنش جدا کنند. همچنین گفته می شود در دو هزار سال پیش، رومیها و یونانیها اولین گروههایی بودند که بازی با توپ را اختراع کردند.. ورزشی با نام «هارپاستوم» که یک بازی بسیار کهن یونانی است، درواقع زمینهای شد تا انگلیسیها با بازی توپ و پا آشنا شوند. وقتی که یونانیها انگلستان را فتح میکنند، این بازی را به انگلیسیها میآموزند. فوتبال ابتدا از روستاهای انگلستان توسعه پیدا میکند. در حدود هزار سال پیش بازی فوتبال سنتی در روستاهای انگلستان رایج بوده. حتی در قرن چهارده و پانزدهم گفته میشود، پادشاه انگلستان این نوع بازی را شیطانی تلقی و دستور منع انجام آن را صادر کرده بود. اما در نهایت پادشاه انگلیس در مقابل مردم سر تعظیم فرود میآورد و قانون منع بازی فوتبال را لغو میکند. از سال 1572 به بعد این بازی در جامعه انگلستان رسمیت پیدا میکند و بهتدریج توسعه پیدا می-کند بهطوریکه در دویست سال پیش طبقات اشراف این ورزش را میپذیرند و در بین طبقه حاکم و اشراف نفوذ و جایگاه خاصی را پیدا میکند. بههر حال از دویست و پنجاه سال پیش یعنی درست مقارن با سالهای ظهور مدرنیته، ورزش فوتبال پذیرفته میشود. در سالهای میانی قرن نوزدهم، بهطور مشخص در سال 1863 دانشجویان دانشگاه کمبریج انجمن فوتبال را تاسیس میکنند و در آنجا برای قاعدهمندسازی بازی فوتبال دستورالعملها و قواعدی را وضع میکنند و بعد از آن زمان است که روند عقلانیشدن و قاعدهمند شدن بازی فوتبال شکل میگیرد. این روند قاعدهمندسازی ادامه پیدا میکند بهطوری که تا سال 1999 که شاهد تولد آخرین قانون بازی فوتبال هستیم؛ که قانون پاس به عقب (منع دروازبان از مهار کردن توپی که همتیمیاش به آن داده است) ابداع شد. از 1913 با سازمانیافتهشدن باشگاهها و توسعه مسابقات بینالمللی روند قاعدهمند شدن بازی فوتبال اهمیت بیشتری پیدا کرد. در واقع از آغاز قرن بیستم، فوتبال چهره جهانی خود را به نمایش میگذارد. به بازیهای المپیک اضافه میشود و بهتدریج باشگاههای اروپایی شکل می-گیرند و سازمان عقلانی و تخصصی فوتبال شکل میگیرد و توسعه پیدا میکند. اگرچه در سالهای پایانی قرن نوزدهم، درواقع شکلی از سازماندهی در فوتبال بهوجود آمد؛ یعنی انجمنهای فوتبال یا مسابقات گوناگون اما تولد گسترده و بینالمللی تخصص و سازمان-دهی عقلانی فوتبال به سالهای آغازین قرن بیستم برمیگردد. نکته دیگر درباره تقارن زمانی فوتبال به مثابه یک پدیده مدرن با فرآیندهای مدرنیته این است که توسعه تمدن غربی و گسترش ارزش-ها و هنجارها و باورها و محصولات و مصنوعات غربی از غرب به سایر کشورهای جهان بهطور گسترده و انبوه از دهههای پایانی قرن نوزدهم و دهههای ابتدایی قرن بیستم صورت میگیرد. ورزش فوتبال هم دقیقا چنین سرنوشتی دارد. گفته میشود مبدعان فوتبال مدرن، مردم بریتانیا هستند. و همین بریتانیاییها مسابقات فوتبال و بازی فوتبال را به سایر کشورها رواج دادند. اولین کشوری که بازی فوتبال به آن صادر شد آرژانتین است. در سال 1879 انگلیسیهای مقیم آرژانتین باشگاه بوینس آیرس را بهوجود آوردند. باشگاهی که در تمام قرن بیستم تا به امروز یکی از مهمترین سازمانهای بزرگ بازی فوتبال بهحساب میآید. همچنین در دانمارک و سوییس این انگلیسیها بودند که توانستند اولین باشگاه فوتبال را در آن تاسیس کنند. در خود اروپا نیز انگلیسیها نقش مهمی در توسعه فوتبال داشتند. در سال 1880 بازرگانان و تاجران انگلیسی در آلمان اولین باشگاه فوتبال را در این کشور بهوجود آوردند. در ایران هم اگر به تاریخ فوتبال نگاه کنیم، باز میتوانیم همین فرآیند جهانی ترویج فوتبال از کشورهای صنعتی و خواستگاه مدرنیته غربی را مشاهده کنیم. تاریخ پیدایش بازی فوتبال در جامعه ایران به حدود یکصد سال پیش برمیگردد. یک گروه انگلیسی که برای استخراج نفت در نواحی جنوبی ایران عازم شده بودند پس از حفر اولین چاه در مسجد سلیمان به سال 1908، اولین بازی فوتبال را هم در این مناطق جنوبی کشور شکل دادند. البته باید در نظر داشت که در ایران ورزش مدرن ابتدا با ژیمناستیک در ارتش آغاز شد. دکتر هوشنگ شهابی در مقاله مشهوری با عنوان «رویارویی سنت و مدرنیته در تربیت بدنی ایران؛ در دهۀ نخست سدۀ بیستم» نکات تاریخی مهمی در زمینه تعامل مدرنیته ورزش و مدرنیته ایرانی بیان می دارد. شهابی می نویسد تا نخستین دهۀ سدۀ بیستم، عرصه ورزش و تربیت بدنی در ایران منحصر به باشگاههای ورزشی خصوصی یعنی زورخانه ها بود، جائی که مردان درآن به حرکات ورزشی خاص می پرداختند. با قطع پشتیبانی درباریان و ورود تدریجی ورزش های اروپائی به کشور، آئین های پهلوانی و تربیت بدنی سنّتی رو به زوال رفتند. جالب آن است که تجدد طلبان دوره مشروطه نیز نیز عنایتی به سنت های بومی تربیت بدنی نداشتند و آنها را به دیده تحقیر می نگریستند. تجدد خواهان در نوشته های خویش شرحی مبسوط از محاسن و سودمندی های تربیت بدنی غربی ارائه دادند، امّا به سنت بومی ورزش ایران نظری نیافکندند. شهابی معتقد است که پیشروی ایده ها و ایدآل های غربی از تربیت بدنی به بهای فرونهادن راه و رسم سنتی و بومی آن، همعنان با گسترش طبقهی متوسط مدرن ایرانی است. * نکته جالب این است که در ایران هم مثل سایر کشورهای جهان فوتبال بهمثابه یک پدیده فرنگی مطرح شد و همانطور که شما گفتید اولین مروجان فوتبال فرنگیهایی بودند که به دلایل سیاسی –اقتصادی ساکن ایران شده بودند. و البته در ایران نیز مانند دیگر کشورهای جهان بازی فوتبال به سرعت توجه مردم را بهخود جلب کرد و بدون اینکه با مقاومت فرهنگی از طرف جامعه ایران روبهرو شود، پذیرفته شد. بله. یکی از نکتههای جالب تاریخی درباره توسعه فوتبال در ایران همین فقدان مقاومت در برابر آن است. ما در مقابل پدیدههای مدرن بهخصوص محصولات تکنولوژیک یک تاریخ طولانی مقاومت داریم. جعفر شهری در کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزده» نمونههای متعددی از مقاومت فرهنگی مردم در مقابل چرخخیاطی، دوچرخه، قطار، اتومبیل و بسیاری از مصنوعات دیگر که امروزه به-عنوان اجزای لاینفک زندگی ما هستند، ثبت کرده است. اما درباره فوتبال ما گزارشی نداریم که مردم بازی فوتبال را نپذیرفته باشند. همزمان با کشورهای غیرغربی دیگر مانند ترکیه و پاکستان و دیگر کشورهای درحال توسعه، بازی فوتبال را پذیرفتیم و در کشور خود آن را توسعه دادیم. اولین تیم ملی ما در سال 1940 تاسیس شد. این سالها، سالهایی است که بازی فوتبال اوج بینالمللیشدن و ترویج جهانی خود را تجربه میکند. در عین حال در دهه 1940 دوران توسعه مبتنی بر الگوی نوسازی در کشورهای غیرغربی است. یعنی دورهای است که سیاستهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کشورهای غیرغربی مبتنی بر نوسازی بر اساس مدل غربی است. بهعبارت دیگر گسترش فوتبال در این کشورها از جمله ایران مصادف است با گسترش کلیت و تمامیت فرهنگ غربی امروز. البته پیش از آنکه فوتبال به مثابه ورزش مدرن در ایران رواج یابد، ایرانیان با معنای مدرن ورزش آشنا شده بودند. شهابی در همان مقاله ای که ذکر کردیم می گوید سبک های غربی ورزش ابتدا در ارتش بکار گرفته شدند. پس از سال ١٩١۵ یک افسر تحصیلکرده در آلمان به نام گرانمایه، راه و رسم ورزش ژیمناسیک به سبک فریدریش لودویگ جان (Frierich Ludwig Jahn) را به ارتش ایران معرفی کرد. افسران سوئدی نیز شیوهی نرمش سوئدی را به ژاندارمری آوردند. گویا درجه داران روسی نیز سلسله تمرین هائی شبیه به متد سوکول (sokol) را در بریگارد قزاق رواج دادند. همچنین مدرسه های تبلیغی مسیحی تربیت بدنی و ورزش های گروهی را در برنامهی درسی خویش گنجانیدند، گرچه شاگردان ایرانی این مدرسه ها چندان زیاد نبوده اند. اما باید در نظر داشت که این فوتبال بود که معنای ورزش مدرن را در ایران همگانی ساخت. * چنین که شما توضیح دادید تقارن پیدایش و گسترش فوتبال بهمثابه پدیده مدرن با مدرنیته، نمیتواند صرفا یک تقارن تصادفی و زمانی باشد. بلکه بهطور حتم ریشه در ویژگیها و معناهایی دارد که فوتبال در خود تولید، بازتولید میکند. بهتر است درباره این معناها و ویژگیهای فوتبال سخن بگویید. از ویژگیهایی که سبب شده امروز ما از ماهیت مدرنبودگی فوتبال صحبت کنیم. بهنظرم مهمترین ویژگی فوتبال که آن را با مدرنیته همسو میکند، همان ایدههایی است که بری ریچاردز در کتاب «روانکاوی و فرهنگ عامه» درباره پدیده فوتبال مطرح میکند. به اعتقاد او فوتبال بخشی از فرآیند تمدنآموزی است، که طی آن شکلهای مهارشدهتر، مدنیتر و غیرویرانگر رفتار توسعه پیدا میکند. ریچاردز معتقد است که فوتبال فرآیند خلاقانه و مثبت متمدن کردن حوزه تفریح در دنیای امروز است. اگرچه این امر با گسترش این بازی از حوزه تفریح عبور کرده و سایر مرزهای زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی جامعه را دربرگرفته است. توجه به ویژگیهای فوتبال از منظر تمدنآموزی و گسترش فرآیند مدنیت، باعث میشود تا نه تنها این بازی شگفتانگیز، جذاب و دیدنی برای همه مردم شود، بلکه باعث ارتباط نزدیکتر و گسستناپذیرتری بین این پدیده شگفتانگیز با معنای مدرنبودن برقرار شود. در فوتبال آنگونه که ریچاردز توضیح میدهد، در تلاشیم تا نوعی نهی و خویشتنداری را توضیح دهیم. مهمترین نماد این نهی و خویشتنداری، نهیهایی است که در استفاده از «دست» یا نهی از «لگدزدن» یا محدودیتها و نهیهایی است که بازیکنان باید نسبت به یکدیگر و داور و کلیت بازی در نظر گیرند. به نوعی بازی فوتبال یک تمرین خویشتنداری در حین رقابت و ستیزهجویی است. از این منظر بازی فوتبال یک تناقض و پیچیدگی لذتبخشی را در خودش تولید و بازتولید میکند. ما طی این بازی باید حداکثر همکاری و در عین حال حداکثر رقابت را تجربه کنیم. همکاری و رقابتی که نه تنها باید همزمان صورت بگیرد بلکه باید به شیوه قاعدهمند، دور از هرگونه تجاوز و تعدیگری، خشونت و تعرض به دیگری باشد. در این بازی نوعی نظم و انضباط سخت وجود دارد. نظم و انظباطی که گفته میشود از الزامات زندگی مدرن بهشمار میآید. ما در فوتبال باید تمام رفتارهایمان تابع قوانین و مقررات از پیش تعیینشده باشد. درست مانند زندگی شهری. برای زیستن در شهر و شهروندشدن ناگزیریم مجموعه وسیعی از آییننامه-ها، مقررات نه تنها در زمینه راهنمایی و رانندگی بلکه در تمام زمینهها اعم از ساختن یک بنا، خرید و فروش کالا، روابط همسایگی، ملاحظات مربوط به شهرسازی و مجموعه بسیار گسترده مقررات دیگر را در نظر بگیریم. بازی فوتبال درواقع یک نوع تمرین پنهان زیستن در شهر و دنیای صنعتی و مدرن امروزی است که طی آن میآموزیم همکاری و در عین حال رقابت کنیم. از خشونت بپرهیزیم، خویشتندار باشیم، و به قوانین و مقررات بهعنوان رکن زندگی مدرن توجه کنیم. در مجموع میتوان گفت این بازی آیینه تمامنمای انسان شهرنشین صنعتیشدهای است که تلاش میکند ارزشهای مدرن، بهویژه ارزشهای فردگرایانه را در یک بستر اجتماعی امروزی درونی کند و نوعی نظم و سامان اجتماعی جدید را فرا بگیرد. از این نظر، بازی فوتبال، چه انجام آن و چه تماشای آن، نوعی فرآیند یادگیری و یاددهی است که انسان مدرن جامعهپذیری و فرهنگیابی را در بستر تمدن امروزی، تمرین و یاد میگیرد. * در این بازی حذف شدن بخشی از بدن جزو قوانین آن بهشمار میآید؛ نهی از بازی با دست. یا لگد زدن که استفاده خشونتآمیز از پا است. بهطور کلی میتوان چنین استنباط کرد که بازی فوتبال به نوعی با مفهوم بدن در دنیای مدرن ارتباط تنگاتنگ دارد. همین طور است. یکی از ارکان مدرنیته توجه به شخص و بدن آدمی است. ما در دنیای سنت کمتر نسبت به بدن آگاهی و وقوف داریم و اهمیت کمتری بدن آدمی دارد. مجموعهای از تحولات در حوزه علوم پزشکی، توسعه بهداشت و درمان و تحولات در حوزه فناوریها باعث شدند که بهتدریج از دوره رنسانس به بعد، بدن آدمی اهمیت بیشتری پیدا کند. ما اگر به نقاشیهایی که متعلق به قبل از دوره رنسانس، قرن پانزده، است توجه کنیم، میبینیم که در این تصاویر، تنها صورت آدمی دیده میشود و عمدتا لباسها و دلالتهایی که لباسها به جایگاه مذهبی و سیاسی آدمها دارند تصویر شدهاند. اما بهتدریج که به نقاشیهای قرون بعد بویژه هجدهم، نوزدهم و بیستم و امروز میرسیم، میبینیم بدن آدمی عریانتر شده است. به همین ترتیب ما در حوزههای دیگر هم میتوانیم شاهد بازنمایی بدن باشیم. در قرن نوزدهم بدن اهمیت زیادی پیدا میکند. در رمانها، داستانها، مطبوعات و بهتدریج با ظهور رسانههای جدید مانند رادیو و تلویزیون باز اهمیت بدن بیشتر میشود. ورزش، بهطور کلی یکی از فضاهای اجتماعی است که ما طی آن بدن آدمی را در کانون توجه قرار میدهیم. فوتبال شاید بیش از ورزشهای دیگر بر بدن تاکید و تمرکز دارد. چراکه طی این بازیجمعی آن چیزی که اهمیت خود را آشکار میکند، قدرتبدنی، سلامتی، زیبایی و وجوه نمادین بدن ماست، بهخصوص بدن مردانه یا مذکر. این مردانگی یا مذکر بودن بازی فوتبال هم یک ارتباط تنگاتنگی با جهتگیریهای مذکر و مردانه مدرنیته در دوران اولیه خودش دارد. اگرچه در دورههای پستمدرن و امروزیتر، مدرنیته متاخر، با توسعه یافتن نقش، جایگاه و اهمیت زنان و تاثیری که جنبشهای اجتماعی زنان یا فمنیسم بر روی کلیت جامعه امروز گذاشت، بهتدریج فوتبال از یک بازی مذکر به یک بازی دوجنسی در حال تبدیل شدن است. به عبارت دیگر ما در کنار توسعه فوتبال زنان که از چند دهه پیش شکل گرفته و در حال توسعه است، شاهد گسترش حضور زنان در ورزشگاهها و نقش مهم آنها در شکل دادن بازیهای ورزشی در اشکال گوناگون، اعم از مدیریت باشگاهها، یا تولید برنامههای رسانهای ورزش در کنار حضور آنها در استادیومها هستیم. بههرحال نکتهای که میخواهم بگویم این است که بازی فوتبال به مثابه نوعی ورزش ارتباط تنگاتنگی با مفاهیم مدرن بدن، مدیریت بدن، انضباط بدن و ارزشهای مدرن این حیطه دارد. تلاش انسان امروز این بوده که هم بدن خود را در کانون توجه جامعه قرار دهد و هم این بدن را پرورش دهد. پرورش بدن بهمثابه یک نوع ارزش دنیوی یا عرفی باعث میشود که فوتبال از ارزشهای پیشامدرن که در یک جهان قدسی و متافیزیکی شکل گرفته بودند، تمایز پیدا کند. همچنین فوتبال در بستر توسعه خود، آرامآرام با ارزشهای دیگر مدرنیته مانند توسعه عقلایی یا عقلانیشدن، تخصصیشدن، تقسیم کار اجتماعی و تفکیک-پذیری نهادی و دموکراتیک شدن و پدیدههای متاخرتر مانند کالاییشدن، رسانهای شدن، زنانه شدن، مصرفی شدن، جهانی شدن و زیباییشناسانه شدن ارتباط نزدیکی پیدا کند. * برای اینکه بتوانیم فوتبال را نه صرفا به مثابه نوعی بازی، یعنی امری که جدی نیست و یا صرفا نوعی تفریح و سرگرمی یعنی که چیزی که میتواند نباشد، درک کنیم لاجرم باید به پیوندهایی که بازی فوتبال با فرآیندهای عمومی که تمام عرصههای زندگی ما را دربرگرفتهاند، اشاره کنیم. گفتید که فوتبال چونان فرآیند مدرنیته فرآیند عقلایی و عقلانی شدن را طی کرد. این عقلانی شدن فوتبال چگونه شکل و توسعه پیدا کرده و چه نتایجی بههمراه داشته است. بازی فوتبال از همان اواخر قرن نوزدهم، با ثبت قوانین و قاعدهمندشدناش بهتدریج عقلاییتر میشود. یعنی این قاعدهمندی نه تنها نوعی تمرین خویشتنداری و کاهش خشونت در استفاده از توپ برای بازی است بلکه نوعی توسعه عقلانیت و تمرین برای رشد وجوه شناختی و ذهنی انسان امروز است. قاعدهمند شدن بازی فوتبال باعث کمیسازی این فوتبال نیز شد. ما از طریق این قواعد میتوانیم به-نحو دقیق و کمیای امتیازهایی را که در این بازی بهدست میآید اندازهگیری و سنجش کنیم؛ و از این طریق نوعی نظم عقلانی و کمی-شده را، که همسو با سایر ارزشهای کمیگرایانهای که بهویژه در مدرنیته متقدم وجود داشتند، مشاهده کنیم. بازی فوتبال در امتداد بسط سیطره کمیت شکل گرفت. همزمان با توسعه تفکر آماری، کمی و تفکرات پوزیتیویستی که در حوزههای مختلف علمی و فکری و فرهنگی در حال گسترش بود، بازی فوتبال نیز یک نوع تمرین کمیتگرایی بود. وجوه عقلایی فوتبال زمینهای فراهم میکرد تا نه تنها آن را محاسبهپذیر کند و به اصطلاح آن را به جریان کلی سیطره کمیت پیوند بزند بلکه بهدلیل غیرشخصی کردن روش این بازی و تبدیل کردن آن به یک امر کاملا عینی (objective) زمینهای فراهم میکرد تا این بازی، علیرغم اینکه در یک بستر تمدن فرنگی شگل گرفته بود، با سرعت به سایر کشورها و فرهنگها گسترش پیدا کند و با مقاومت فرهنگی مواجه نشود. غیرشخصی بودن قواعد بازی فوتبال مانند قوانین ریاضی که تصور میشد جهانی هستند این امکان را فراهم میکرد تا به سرعت در درون فرهنگهای دیگر پذیرفته شود. از سوی دیگر بازی فوتبال آیینهای است از طبقه بورژوا، عقلانیت بورژوایی و ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی که این طبقه در درون خود دارد. به تعبیر دیگر، بازی فوتبال نمادی از توسعه طبقه بورژوا در جهان امروز است. همگام با شکلگیری و توسعه این طبقه، بازی فوتبال هم شکل میگیرد و توسعه پیدا میکند. هر چه به بستر تاریخی توسعه فوتبال نگاه کنیم بیشتر متوجه میشویم که چگونه این بازی روشی بوده برای شکل دادن سوژه مدرن و پیدایش و گسترش طبقات اجتماعی متناسب با ارزشهای مدرن. یعنی طبقات کارگر و گروههای اجتماعی فرودست، از راه فوتبال نه تنها تمرین مدرن بودن میکنند بلکه از طریق این بازی امکان حضور و رسمیت خود را در سیمای جامعه به مثابه یک گروه اجتماعی امروزی و مدرن میدهند. فوتبال بهمثابه نوعی مذهب یا فرقه فرهنگی است که به همه گروههای اجتماعی فرصت میدهد تا هویت امروزی خود را پیدا کنند و به آن رسمیت بخشند. * پس میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که فوتبال از آن نظر که فاقد نظم سلسلهمراتبی یا اقتدار سنتی اجتماعی است، نوعی بازی تودهای و فراگیر است. در این صورت فوتبال بازی است که ما از طریق آن میتوانیم بسیاری از نابرابریهای اجتماعی را پنهان کنیم و یا بهوسیله آن بحرانهای اجتماعی را به تاخیر بیاندازیم و یا اساسا بیتوجه به نابرابریهای اجتماعی نوعی برابری و عدالت را تجربه و مشاهده کنیم. البته عدالت و برابری که در چهارچوب نظام سرمایهداری و ارزشهای دنیای مدرن تعریف میشود، نه لزوما هر تلقی از مفهوم برابری و عدالت. بازی فوتبال بهدلیل همگانی بودناش به مردم قدرت میدهد. از این منظر این بازی یک نوع تمرین دموکراسی است. ما از طریق بازی فوتبال در کلیت زندگی اجتماعی مشارکت میکنیم. هر فرد از طریق دنیای فوتبال، نوعی دموکراسی را تمرین میکند و احساس قدرت، احساس بودن و تعلق داشتن به دنیای امروز را پیدا میکند. آن چیزی که به بازی فوتبال اهمیت میدهد، همین توان-مندسازی همگانی شهروندان و دادن فرصت بیشتر برای مشارکت در زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. از اینروست که این بازی طی عمر صد و پنجاه سالهاش نفوذ و قدرت بیشتری را پیدا کرده است. * یکی از بارزترین وجوه مدرنیته فرآیند کالایی و تجاری شدن است؛ مسالهای که در فوتبال نیز بهوضوح دیده میشود و برای عموم از جمله علاقهمندان به فوتبال در کشورمان قابل مشاهده است. اخباری که از قیمت انتقال فلان بازیکن میشنوند تا همین بحث حق پخش بازیها و قیمت بلیط استادیومها و ... این فرآیند را در فوتبال چگونه میتوان تفسیر کرد. کالایی شدن فرآیندی است که طی آن تمام ارکان زندگی نه تنها کالاها بلکه اعتقادات و احساسات و عواطف نیز تبدیل به متاع قابل فروش در بازار میشود. کالایی شدن فرآیندی است که طی آن اعتقادات، احساسات، عواطف و سرگرمیها، بازیها و تمام چیزهایی که ممکن است میراث فرهنگی ما بوده و از دورانهای کهن ارث رسیده باشند، تمام وجوه انتزاعی و نامرئی زندگی، دارای بهای مادی، ارزش پولی و قیمت قابل سنجش میشود. بازی فوتبال یکی از این امور احساسی، عاطفی، تفریحی و فرهنگی ماست که از همان ابتدای شکلگیریاش بهتدریج روند کالایی شدن خود را طی کرد. فروش بلیط نقش کلیدی در پیوند زدن این بازی به بازار اقتصادی ایفا کرد. بعدها با آغاز شکل گرفتن تبلیغات تجاری در باشگاهها و ورزشگاهها اهمیت تجاری فوتبال بیش از پیش شد. با توسعه سازمان-های تخصصی فوتبال، یعنی شکلگیری باشگاههای بزرگ فوتبال و اهمیت بازیگران یا فوتبالیستها در سرنوشت بازیها، اهمیت تجاری و کالایی شدن فوتبال چنان توسعه پیدا کرد که فوتبالیست هم بهمثابه یک کالا درآمد. امروزه برای فهم اهمیت کالایی و تجاری شدن فوتبال چنان نیازمند شواهد و مصادیق نیستیم. چراکه هریک از ما از طریق اخبار میتوانیم اهمیت آگهیهای تجاری و یا قیمت بازیکنان در باشگاههای مختلف یا سرمایهگذاریهای چند ده میلیاردی را که حامیان تجاری فوتبال انجام میدهند، مشاهده کنیم. * و البته این تجاری شدن از نظر برخی رویکردهای جامعهشناسانه، مانند جامعهشناسی انتقادی، منفی، بدبینانه و مورد انتقاد است. بله. تجاری شدن این بازی میتواند پیامدهای منفی و یا بدبینانهای را هم نسبت به این بازی ایجاد کند. از جمله همین مساله که چگونه یک فوتبالیست تبدیل به یک کالا میشود. یا نقشی که احتمالا فوتبال میتواند در استثمار تودهها داشته باشد و مصرفی کردن بیشتر این بازی در مسیر تحقق نیات تجاری باشگاهها و شرکتهای سرمایهگذاری بزرگ. اما فراموش نکنیم از طرف دیگر تجاری شدن میتواند پیامدهای مهمی برای این بازی ایجاد کند. یکی از این پیامدهای مهم، امکان توزیع ثروت مادی بین گروههای مختلف اجتماعی که احیانا از لحاظ تبار، قومیت یا ارزشهای فرهنگی دیگر، جز گروه نخبگان نیستند. این گروه به کمک سرمایه طبیعی یا بدنشان میتوانند در فوتبال موفق شوند و از این طریق بخشی از سرمایه موجود جهان را تصاحب کنند و بین طبقات خودشان توزیع کنند. ما اگر به بازیکنان بزرگ مانند دیوید بکام یا دیه گو مارادونا در چند دهه اخیر نگاه کنیم متوجه میشویم این بازیکنان اکثرا افراد فرودست و از طبقات کارگری بودهاند که سرمایه طبیعیشان، بدنهایشان به آنها فرصت داده تا بتوانند سرمایه اقتصادی زیادی را بهدست آورند. در عین حال این سرمایه اقتصادی که وارد بازی فوتبال میشود امکان تبدیل شدن به یک سرمایه فرهنگی را هم فراهم میکند یعنی در چرخش سرمایهها نقش بسیار مهمی دارد. تجاری شدن فوتبال میتواند جنبههای مثبت و منفی داشته باشد. اهمیت تجاری شدن فوتبال در این است که دنیای مدرن ارزشهای خود را از طریق بازار، توسعه میدهد. تجاری شدن فوتبال درواقع باعث میشود فوتبال خصلت مدنی پیدا کند و عدم وابستگیاش به دولتها را کمرنگتر کند. یعنی باشگاههای بزرگ با تکیه بر تبلیغات تجاری و بلیطی که تماشاچیان خریداری میکنند درواقع باعث استقلال پدیده فوتبال میشوند و فوتبال به مثابه یک نهاد مدنی، قدرت اجتماعی برای توده-های مردم بهوجود بیاورد. باعث میشود تا نخبگان سیاسی و هیاتهای حاکم در کشورهای مختلف جهان نتوانند، درواقع یک سیاست اقتدارگرایانه یا غیردموکراتیک را بهطور همهجانبهای بر تودههای مردم اعمال کنند. از این منظر فوتبال عرصهای برای مقاومت در مقابل ساختارهای سیاسی اقتدارگرایانه و غیردموکراتیک هم هست. چون تودههای مردم با پدیده فوتبال به مثابه یک نهاد مستقل مدنی، می-توانند درواقع خود را توانمند کنند. * البته در اینجا هم نمیتوان بهطور مطلق، از عدم دخالت دولت در ورزش بهویژه فوتبال سخن گفت. شواهدی وجود دارد، بهویژه در کشور خودمان و نیز سایر کشورها که دولتها در فوتبال دخالت میکنند تا به مقاصدی دست یابند. بله. مسلما مفهوم تیم ملی که از همان سالهای نخست قرن بیستم شکل گرفت درواقع بازی فوتبال را به یک امر سیاسی تبدیل کرد. ملیسازی فوتبال به معنای سیاسی کردن آن شد. اما از آنجایی که بازی فوتبال به لحاظ مادی و تجاری استقلال دارد و یک زبان بین-المللی هم هست و نهادهای بینالمللی در آن نظارت میکنند، عملا این بازی که امروزه یک نهاد و سازمان مستقل مدنی شده، قدرت نظامهای سیاسی را محدود میکند و بهنوعی برای دولتها نیز بازی فوتبال یک تمرین دموکراسی و نیز ارتباط دموکراتیک برقرار کردن با تودههای مردم هست. بازی فوتبال در ایران یک امر پروبلماتیک یا معضله اساسی به شمار میآید به خصوص در 30 سال گذشته بین فوتبال و نظام سیاسی ایران یک ارتباط پارادوکسیکال یا متناقضی برقرار بوده است. در سالهای آغازین انقلاب اسلامی فوتبال با مقاومت سیاسی دولت مواجه شد. تقریباً به مدت 10 سال بازیهای باشگاهی در ایران انجام نمیشد. یعنی در سال 1367 دوباره باشگاهها فعالیت خود را آغاز کردند. دو سال پیش از وقوع انقلاب اسلامی 1978 در جام جهانی شرکت کردیم و یک جایگاه بزرگی در فوتبال آسیا پیدا کرده بودیم. اما با وقوع انقلاب اسلامی این روند توسعه و تکامل بازی فوتبال و توسعه سازمانی این بازی متوقف شد و حتی پخش بازیهای فوتبال از تلویزیون در سالهای نخست پس از انقلاب با مانع مواجه شد، اما دلیل مقاومت گفتمان انقلاب اسلامی در برابر بازی فوتبال دقیقاً به ویژگیهایی برمیگردد که ریشه در ماهیت مدرن این بازی دارد. بازی فوتبال یک بازی غربی، عرفی و مدرنی است که انقلاب اسلامی در سالهای نخست خودش، دقیقاً در واکنش با همین ارزشهای عرفی، غربی و مدرن شکل گرفت. از این رو نظام سیاسی ایران در واقع بازی فوتبال را انتخاب نکرد. ادامه توسعه بازی فوتبال یک انتخاب برای نظام سیاسی نبود، بلکه به نوعی تن دادن به یک ضرورت اجتنابناپذیری بود که از بدنه جامعه یا تودههای مردم برمیخاست. به تعبیر دیگر شاید فوتبال یکی از بهترین شاهد مثالها برای قدرت تحمیلگری فرآیندهای مدرنیته بر جوامع امروزی است. مثال جامعه خودمان به خوبی نشان میدهد بهرغم تعارضاتی که بین ماهیت مدرن فوتبال با گفتمان انقلاب اسلامی وجود داشت اما به تدریج نهتنها فوتبال پذیرفته شد بلکه دولتهای مختلف جمهوری اسلامی ایران برای توسعه و تکامل بازی فوتبال، تلاش و سیاستگذاری کردند. در واقع نهتنها آن تعارضاتی که بیان کردیم حل نشد، بلکه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران تلاش کرد با برجسته ساختن آن دسته از ارزشهای فرهنگی فوتبال که تعارضی با گفتمان انقلاب اسلامی ندارد، توجیه فرهنگی برای توسعه این بازی فراهم کند. مثلاً یکی از این ارزشها تاکید بر ورزش همگانی و سلامتی است که دائماً تلاش میشود از فوتبال به مثابه نوعی امکان برای پرورش بهتر جسم و سلامتی استفاده کنیم؛ بدون اینکه تاکید شود تا چه اندازه ارزش جسمانی ممکن است با ارزشهای متافیزیکی تعارض داشته باشد یا نداشته باشد. همچنین دولت تلاش میکند با توجه به جنبههای همگانی و مردمی این ورزش یک توجیه فرهنگی برای آن ایجاد کند، چراکه در گفتمان انقلاب اسلامی نوعی تودهگرایی و مردمگرایی نیز نهفته است. این انقلاب با راهپیماییهای گسترده مردم در خیابانها به پیروزی رسید. به همین دلیل حاکمیت جمهوری اسلامی بین مردمی بودن و تودهگرایی و ماهیت سیاسی خود تضادی را نمیبیند و ورزشهایی مانند فوتبال نیز میتوانند یک نوع نمایشی از این ویژگی تودهگرایی باشند. یکی دیگر از ارزشهایی که در گفتمان انقلاب اسلامی ایران برای بسط و توسعه ورزش به کار برده شده، مساله توجه دولت به رفاه اجتماعی است؛ اینکه به هر حال از دیدگاه دولت سرگرمی و تفریح به عنوان یک ضرورت اجتنابناپذیر دنیای امروز پذیرفته شده و دولت یکی از وظایف خودش را پاسخگویی به نیازهای فراغتی مردم میداند. از این رو با بسط و توسعه ورزشهای همگانی مثل فوتبال به نوعی آن توجیه نقش دولت در توسعه رفاه را دنبال میکند. اما من تصور میکنم وجود برخی بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در جامعه ایران به پذیرش و گسترش بازی فوتبال در جمهوری اسلامی ایران کمک کرده است. یکی از این بحرانها مساله جوانی ساختار جمعیتی ایران و تقاضاهای اجتماعی جوانان برای سرگرمی و لذت بردن از زندگی است. مساله شادیها و لذت و تولید لذت یکی از مسالههای مهم سیاسی و اجتماعی سه دهه اخیر جامعه ایران بوده است، چراکه دولت با شادیهای جمعی و کارناوالی که امروز در دنیای مدرن گسترش پیدا کردهاند، نمیتواند سازگاری داشته باشد. این شادیهای جمعی میتوانند کلیت معنایی و نمادین گفتمان رسمی جمهوری اسلامی را به چالش بکشند. از این رو ما شاهد هستیم که لذتهای فردی در میان جوانان گسترش پیدا کرده؛ یعنی لذتهایی که به صورت پنهان در خانهها انجام میشود. شاید بخشی از آن گسترش مواد مخدر یا اهمیت یافتن مسائل جنسی در جامعه به عنوان اشکالی از لذتها و شادیهای فردی، ناشی از محدودیتهای گستردهای است که برای تمرین شادیهای جمعی در جامعه ما وجود دارد. مخالفت دولت با شادیهای جمعی ناشی از این است که قالبهای جمعی شادی در ایران عمدتاً ریشه در جشنها و آیینهای فرهنگی دارد که جنبه مذهبی ندارند. از طرف دیگر هم الگوی غالب تشیع در ایران طی تاریخ ما، عمدتاً سوگواری و عزاداری بوده است. از این رو کمتر بر شادیها و روشهای ابراز جمعی شادی و عواطف شادمانه تاکید شده است. با وقوع انقلاب اسلامی و به خصوص با جنگ ایران و عراق، حاکمیت با این مشکل مواجه شد که نمیتوانست اجازه دهد این شادیهای جمعی بروز پیدا کنند. از یک طرف شهدا و مجروحان جنگی وجود داشتند و از طرف دیگر جامعه به هر حال باید خانوادههای شهدا را به لحاظ عاطفی حمایت میکرد. این مسائل باعث شد دولت در تولید الگوهای جمعی شادی و الگوهای کارناوالی شکست بخورد. حتی الگوهای موجود مانند چهارشنبهسوری هم به یک مساله اجتماعی برای حاکمیت تبدیل شد. در این شرایط دولت فوتبال را پذیرفت تا به شکلی از شادی جمعی تن بدهد؛ شکلی که ظاهراً تعارضات چندان عریان و علنیای با گفتمان رسمی جمهوری اسلامی ندارد و از آنجایی که این شادی عمدتاً در فضایی مثل استادیومهای ورزشی صورت میگیرد امکان نظارت و کنترل و مدیریت آن برای حاکمیت وجود دارد. اگرچه بعدها همین استادیومها و حضور جمعی تماشاچیان خودش به یک مسالهای تبدیل شد، چرا که وقتی تماشاچیان از ورزشگاه بیرون میآیند با اشکال گوناگونی خصلت کارناوالی به حضور خودشان در ورزشگاه میدهند و دولت هم در تلاش است با یک دید آسیبشناسانه به این وجه کارناوالی فوتبال نگاه کند. به هر حال توسعه فوتبال به مثابه یک شکل شادی جمعی که تعارضات بسیار عریان و آشکاری با گفتمان رسمی جمهوری اسلامی ایران ندارد و دولت هم ناگزیر است یک سوپاپ اطمینانی برای جامعه ایجاد کند تا جوانان بتوانند عواطف و هیجان خود را تخلیه کنند، تلقی شد و علناً در 30 سال گذشته این بازی توسعه پیدا کرد. از طرف دیگر هم به هر حال دولت نیازمند این بود که برنامههای رسانهای خود را توسعه بدهد و از طریق رسانهها اوقات فراغت مردم را پر کند. از آنجایی که برنامههای رسانهای در سالهای نخست پس از انقلاب با مشکل برنامههای غربی مواجه بود، دولت به برنامههایی که کمتر جهتگیریهای ارزشی دارند- مثل پخش برنامههای مستند مانند طبیعت و راز بقا یا مستند اجتماعی و تاریخی یا برنامههای ورزشی مثل فوتبال- پناه آورد تا بتواند محتوای برنامههای رسانهای خود را جذابتر کند و بینندگان را از دست ندهد. به خصوص در دو دهه اخیر با توسعه ماهوارهها و اینترنت، به هر حال ناگزیر بود در یک رقابت رسانهای روزبهروز بیشتر برنامههای خود را جذابتر کند. بازی فوتبال، به خصوص فوتبال رسانهای از این نظر برای جمهوری اسلامی اگرچه یک آش دهنسوزی نبود اما یک مفر و راه اجتنابناپذیری بود که در مقابلش قرار گرفت و آن را پذیرفت. اکنون اگرچه در بدنه جامعه دیگر فوتبال پذیرفته شده و در رسانهها جایگاه خود را پیدا کرده ولی همچنان به لحاظ گفتمانی تعارضهای بین ارزشهای مدرن نهفته در فوتبال با گفتمان رسمی حل نشدند؛ مگر اینکه ما بپذیریم از طریق فوتبال نوعی استحاله و تحول فرهنگی را تجربه میکنیم و گفتمان رسمی هم این تحول و استحاله فرهنگی را میپذیرد.
پيوست:
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|