جمعه, 21 ارديبهشت 1403

 



موضوع: خلقيات ما و فرهنگ از نوع ايراني

خلقيات ما و فرهنگ از نوع ايراني 10 سال 11 ماه ago #9809

خلقيات ما و فرهنگ رانندگي از نوع ايراني
شايد باور نكنيد؛ اما در كمتر جاي دنيا به اندازه ايران مردم با اتومبيل هايشان روي خط كشي هاي عابر پياده مي روند و كمتر جايي اين همه قانون شكني و بي احتياطي در رانندگي ديده مي شود. اين شرايط به حدي نابهنجار است كه وقتي يك فرد از كشورهاي ديگر به ايران سفر مي كند، متحير مي شود و بعضا دچار شوك. دختر جواني را مي شناسم كه بعد از 10 سال دوري از ايران و اقامت در كانادا پايش به شهر تهران رسيد. از سر و صدا و نابهنجاري، شلوغي و بي نظمي دچار استرس و غم غربت شد! و كارش به بيمارستان كشيد. دكتر وقتي او را ديد گفت: تو مشكلي نداري فقط از يك چيز ترسيدي و دچار شوك شدي. واقعيت اين است كه اين ترس و نگراني نه تنها براي افرادي كه تازه وارد كشور ما مي شوند، بلكه براي برخي از مردمي كه سال ها در اين سرزمين زندگي كردند، ممكن است به وجود آ‌يد. اما با همه اين نابهنجاري ها، بي نظمي ها كه به نوعي قانون را تحت فرمان عرف درآورده، نوعي نظم هم ديده مي شود. نظمي كه هر فرد براي انجام بهتر كارهايش بايد آن را بياموزد و به كار ببندد. مثلا بايد رانندگي مخصوص شهر تهران را بياموزد. رانندگي كه علاوه بر مهارت هاي لازم براي حركت و كنترل خودرو، شامل سبقت گرفتن به موقع، ويراژ دادن، تيز راندن، راه ندادن به ساير رانندگان و... هم مي شود و يا اگر حتي لازم شد توقف نمايد، اتومبيلش را دوبله پارك نموده و كارش را انجام دهد. اين وضعيت يعني مهارت هاي خود را ديدن به ويژه در مواقع پر ترافيك بسيار به كار مي آيد. كافي ست در ايام نوروز از شهر تهران به سمت شهرهاي شمالي سفر كنيد و به دليل باريك بودن جاده ها و افزايش تعداد اتومبيل ها مجبور شويد يك ميسر 3 ساعته را در عرض 8 ساعت بپيماييد. در آن صورت نمونه هاي فراواني از سبقت ها و تصادفاتي را مي بيند كه ناشي از رشد فرهنگ خود را ديدن و ديگران را نديدن مي باشد. اما واقعا چرا در جامعه ايران عليرغم اين همه تغيير و تحولات و پياده كردن و طراحي برنامه هاي توسعه همچنان قواعد و اخلاق شهروندي نقض مي شود؟ چرا ما كمتر به حقوق ديگران احترام مي گذاريم و ديگران را ناديده مي گيريم؟ البته پاسخ به اين سوالات چندان ساده نيست. شايد براي شناخت مردم ايران لازم باشد به لايه هاي دروني فرهنگ ايران نفوذ كرده و روح جمعي آنها را عميقا مورد كندوكاو قرار دهيم. اينكه گفته مي شود ايراني ها مردماني با روحيه پيچيده و چند لايه هستند شايد از منظري درست باشد. ايراني ها در طول تاريخ مردماني مهمان نواز بودند و همواره سفره شان براي ديگران باز بوده، اين مهمان نوازي تا حدي افراطي و بيمارگونه است كه گاه پذيرايي از يك ميهمان به بهاي فشارهاي اقتصادي و استرس هاي روحي و رواني فراوان به آنها شده است. در فيلم ميهمان مامان به كارگرداني داريوش مهرجويي، به زيبايي اين فرهنگ سنتي ايراني ها يعني ميهمان نوازي به نقد كشيده مي شود. در اين فيلم مهرجويي نشان مي دهد كه يك خانواده فقير ايراني چه مرارت ها و سختي هايي را براي برپايي يك ضيافت شام به جان مي خرد و در نهايت از شدت فشار قهرمان داستان كارش به بيمارستان مي كشد...
به هر ترتيب ميهمان از منظر ايراني ها حبيب خداست و بايد به او سرويس داد. ما وقتي وارد يك محفل مي شويم، در مقابل در ورودي همه به هم تعارف مي كنيم تا ابتدا ديگري وارد شود. اما همين افراد وقتي سوار اتومبيل هايشان مي شوند ديگر همديگر را نمي بينند و از همديگر ناجوانمردانه سبقت مي گيرند. پس اگر بگوييم ما در يك لايه از شخصيتمان ميهمان نواز هستيم و در لايه ديگر مي خواهيم گوي سبقت را از ديگران بربائيم، سخني به گزاف نگفته ايم. اين ويژگي خصلت دولايه يا چند لايه بودن فرهنگ ما ايراني هاست. مردم شناسان معتقدند دولايه بودن يا دو رويه بودن يك فرهنگ باعث بروز دو نوع كنش و اعمال مي شود. در لايه اول رفتارها و كردارهايي را مي بينيم كه ما خود را پاي بند به آن مي دانيم و معتقديم كه فقط بر اساس آن عمل مي كنيم. اما رويه ديگر رفتار و كردارهايي است كه در واقعيت وجود دارد و عكس آن چيزي است كه ما ادعاي آن را داريم در اصطلاح مردم شناسي رويه اي كه مورد ادعاي مردم است "فرهنگ آرمان" و رويه اي كه در واقع صورت مي گيرد "فرهنگ واقع" گفته مي شود. اين تفاوت بين فرهنگ آرمان و فرهنگ واقع در بسياري از جوامع ديده مي شود كه عموما توسط توده مردم قابل مشاهده نيست و اين در نگاه تيزبين مردم شناسان و جامعه شناسان مورد توجه و بررسي قرار مي گيرد. اين موضوع فقط مربوط به جامعه ايران نمي شود. مالينفوسكي مردم شناسي كه در اقيانوس آرام و در مورد مردم جزيره تروبياند تحقيق و مطالعه كرده است مي گويد: "در مردم اين جزيره رسم برون همسري (ازدواج با غيرمحارم) رعايت مي شود و افراد با خويشاوندان نزديك خود ازدواج نمي كنند و رابطه جنسي با آنها را خيلي بد و مذموم مي دانند آنها مي گويند اگر كسي اين قانون را رعايت نكند دچار بيماري هاي مزمن و نهايتا مرگ مي شود.اما اگر در اين جامعه زندگي كنيد موارد بسياري از ازدواج هاي با خويشاوندان و محارم را مي بينيد. اين همان دو لايه بودن فرهنگ است و فاصله اي كه ميان فرهنگ آرمان و فرهنگ واقعي در يك جامعه وجود دارد اين ويژگي در فرهنگ جامعه ايران نيز ديده مي شود. حتي در نوشته ها و كتاب هاي نويسندگاني كه به ايران آمده اند، نمونه هايي از تضاد ميان لايه هاي فرهنگي سخن به ميان آمده است. سرجان مكدونال انگليسي مي نويسد: "ايرانيان مردمي مهمان نواز، نسبت به بيگانگان مهربان و در رفتار و كردار بي نهايت مودب و ملايم اند و حركات و سكناتشان دلپذير است. گفتارشان گيرنده و دلفريب و مصاحبتشان گوارا و دلپذير است وليكن در عوض فاقد بسياري از صفات پسنديده اند، چنان كه در تمام فنون مكر و حيله و دورويي و رياكاري ماهرند و نسبت به زيردستانشان شقي و غدّار و در مقابل زبردستان افتاده و فروتن مي باشند. از اين گذشته مردمي هستند بي رحم و كينه خواه و حريص و فاقد ايمان و محروم از صفات قدرشناسي و شرافتمندي".
و يا استلين ميشو از اساتيد دانشگاه ژنو در كتاب خود موسوم به نامه هاي مشرق زمين مي نويسد: "ايرانيان نمي توانند هيچ نوع كولتور و فرهنگي را كه با فرهنگ خودشان بيگانه باشد، بپذيرند. ايراني هميشه شخصيت مخصوص به خودش را حفظ مي نمايد و اين شخصيت عبارت است از يك نوع نرمي و انعطاف پذيري كه به هر شكلي درمي آيد و براي يك نفر مغرب زميني كه معتاد به صراحت و تشخيص صريح بين خوبي و بدي است باعث انزجار خاطر مي گردد. آنچه ما را در مورد ايرانيان به وحشت مي اندازد اين است كه ما هرگز وقتي با يك نفر ايراني سر و كار پيدا مي كنيم نمي توانيم بفهميم كه درستي عقيده او از چه قرار است و درباره امور چگونه فكر مي كند. حتي اگر بيست سال هم با او معاشر و محشور باشيم ضمير او بر ما مجهول خواهد ماند.
حال اگر نگويم كه صددرصد اين اظهار نظرها درست است، اما قطعا ما را به فكر و انديشه وامي دارد كه تا چه حد ميان لايه هاي فرهنگي مردم ايران زمين فاصله وجود دارد. در بسياري از محافل ديده و يا شنيده مي شود كه مردم از بي قانوني و نقض قوانين راهنمايي و رانندگي صحبت مي كنند و سخن به گلايه مي گشايند كه مردم بي فرهنگ شده اند و ديگر هيچ قاعده اخلاقي رعايت نمي شود. اما همين موعظه گران خوش سخن وقتي بر روي صندلي اتومبيل هايشان مي نشينند در مقابل رفتارهاي ديگران زود عصباني شده و زبان به فحش و ناسزا مي گشايند. چندي پيش استاد دانشگاهي را ديدم كه وقتي از در دانشگاه بيرون آمد به دليل اينكه اتومبيلش را جلوي پاركينگ يكي از همسايگان پارك نموده بود و با اعتراض و گلايه آنها روبرو شد، ‌به صراحت و آساني گفت: اينجا زمين خداست و من دلم خواست كه اينجا پارك كنم!!! متاسفانه اين تباهي اخلاقي و ضعف منش اجتماعي ايراني به حدي گسترش يافته كه ديگر مدل رفتاري ديگري غير از آن قابل قبول و انتظار نيست.
متاسفانه رفتارها و باورهاي فرهنگي ما دو بعد مشخص و معين پيدا كرده است و اين دو بعد چون در تضاد شديد باهم قرار دارند، شخصيت ايراني را دچار تضاد و تناقص كرده است. از يكسو هويت فرهنگي ما يعني هويت ملي- مذهبي ما مي گويد كه بايد درست و معقول رانندگي كنيم، به حقوق يكديگر احترام بگذاريم، ‌درست مصرف كنيم و از اسراف بپرهيزيم اما از سوي ديگر فرهنگ عملي ما مصرف بي رويه، رانندگي نادرست، دروغ گويي و... تاكيد مي كند. به واقع اگر با عينك جامعه شناسانه به اين فرهنگ نگاه كنيم يك مفهوم حداقلي و حداكثري وجود دارد كه در هر لحظه در ذهن و انديشه و احساس ما تكرار مي شود. والدين به بچه ها در خانه مي گويند كه شما بايد به ديگران احترام بگذاريد، دروغ نگوييد و فقط عشق بورزيد. در مدرسه مرتبا همين اصول تدريس مي شود و بر تعهد به جامعه و كشور تاكيد مي شود. اما والدين اولين نقض كنندگان و تربيت كنندگان كودكان دو لايه هستند. چون خودشان به سادگي دروغ مي گويند، غيبت مي كنند و حقيقت را در جلوي چشمان بي گناه كودكان به دار مي آويزند.
در چنين فضاي پارادوكسي هرگز نمي توان انتظار تربيت انسان هايي با هويت حقيقت طلب و ايمان و صداقت را داشت. چون هويت داراي ابعاد متعددي است كه اگر زمينه هاي ناقص و ضداخلاق در عمل زياد و به وفور ديد شود به سرعت فضاي اخلاقيات و باورهاي عميق را خواهد گرفت.
اين مساله از زاويه ديگري نيز قابل بررسي است. يكي از موضوعات مهم در خصوص فرهنگ اين است كه فرهنگ به تعبير هانتينگتون تابع نظام توزيع قدرت است. اگر به ساختار قدرت و مناسبات ميان مردم توجه ويژه اي شود اين نتيجه به دست مي آيد كه رانندگي ما كه بخش مهمي از خلقيات ماست كه تابع نظام قدرت مي باشد، كه البته از چند بعد قابل بررسي است. به عنوان مثال در نظر بگيريد كه فردي كه به درستي در ميان خط كشي عابر پياده و با سرعت مجاز در يكي از اتوبان هاي تهران رانندگي مي كند، به ناگهان يك اتوبوس شركت واحد و يا كاميون با سرعت غيرمجاز به او نزديك مي شود. اتوبوس يا كاميون چون احساس مي كند كه قدرتش از اتومبيل سواري بيشتر است با بوق هاي نابهنجار و ممتد شهروند قانون پذير ما را مجبور به عقب نشيني و راه دادن مي كند.
اين مساله كه تجاوز به حقوق ضعيف مي باشد نه تنها در رانندگي بلكه همواره در جامعه ايران وجود داشته است. اما مدل ديگري از تبعيض فرهنگ ترافيكي از ساختار قدرت به ويژگي هاي روحي و رواني و منش افراد برمي گردد. ممكن است فردي در محل كار، يك كارمند جزء ساده باشد و همواره همه اعم از مدير و معاون و كارمندان بالادستي به شيوه ها و انحاء گوناگون به او دستور دهند. اين دستور دادن هاي پي در پي در فرد ناكامي و سرخوردگي ايجاد مي كند و به نوعي او را دچار عقده هاي دروني مي كند. اين شهروند تابع، وقتي با اتومبيل خود در حال حركت مي باشد تلاش مي كند قدرت و زور خود را به اتومبيل هاي ديگر نشان دهد. اگر كسي جلوي او بپيچد و يا بخواهد از او سبقت بگيرد، او به هر صورت كه ممكن است سرعت گرفته و سعي مي كند تا در رقابت با او پيروز و سربلند گردد. نوع ديگر از سلسله مراتب قدرت، رشد و افزايش تعداد اتومبيل هاي مدل بالا و گران قيمت مي باشد كه به نوعي به صاحبان آنها اجازه مي دهد كه در بسياري از موارد حقوق اتومبيل هاي مدل پايين را زير پا بگذارند. البته عكس اين حالت هم ديده مي شود، و چه بسا رانندگاني با اتومبيل هاي قديمي و ارزان قيمت كه تلاش مي كنند به نوعي براي اتومبيل هاي مدل بالا مشكل ايجاد كنند كه يك نمونه خود نگارنده شاهد آن بودم؛ يك راننده پيكان مدل 53 اتومبيلش را به كنار يك بنز آخرين سيستم نزديك كرد و با يك چاقو بر روي آن خط كشيد!!!. لذا اگر گفته شود كه رانندگي ما محل نزاع و به نوعي تقابل ها و تضادهاي اجتماعي ماست سخني به گزاف نگفته ايم.
البته امروز مساله داشتن اتومبيل نيز به نوعي پرستيژ اجتماعي و فخر فروشي به ديگران مبدل شده است. يك كارگر ساده كارگاه نجاري مي گويد: همسرم طلاق مي خواهد چون خواهر وي جديدا پژو 206 خريده است و براي من مقدور نيست كه پژو بخرم و همسرم به همين خاطر طلاق مي خواهد. در دادگاه ها بسياري از طلاق ها و اختلافات به خاطر عدم تهيه آپارتمان و اتومبيل و غيره و يا حتي عدم تبديل آن به نوعي بهتر شكل مي گيرد.
ژوزف جانسون محقق و پژوهشگر مسائل فرهنگي ايران معتقد است: يكي از مشكلات و معضلات فرهنگي جامعه ايران وجود شكاف ميان فرهنگ مدني و فرهنگ توده اي است. فرهنگ مدني به نوعي شهروندان را موظف مي كند كه به حقوق ديگران احترام بگذارند، مناسبات صحيح اجتماعي با ديگران داشته باشند و به روحيه جمع گرايي پايبند باشند. اما فرهنگ توده اي فرهنگي است كه در تعاملات و روابط متقابل اجتماعي توده هاي مردم شكل مي گيرد. حال اگر در جامعه اي فرهنگ مدني تقويت نگردد و روحيه مدنيت و گرايش هاي ملي گرايانه ضعيف شود به گونه اي فرهنگ تعارض و تقابل جايگزين آن مي شود.
در ايران به دليل عدم مديريت فرهنگي فاصله و شكاف عميقي ميان اين دو تعبير از فرهنگ پديد آمده است.
بدون شك رانندگي بخشي از فرهنگ شهروندي است كه اگر متناسب با الگوها و هنجارهاي شهروند مداري تعيين نگردد به صورت تجاوز، تعارض و نابهنجاري بروز مي كند. در ايران متاسفانه نشانه هايي از يك بيماري در پذيرش روحيه شهروندي ديده مي شود. مثلا بارها مشاهده شده كه يك فرد در اتومبيل خود به دنبال يك آدرس مي گردد، او براي يافتن آدرس مورد نظر مرتبا سرعت خود را كم و يا زياد مي كند كه اين امر بر معضل ترافيك مي افزايد. بعضي اوقات برخي از شهروندان فردگرا براي گرفتن آدرس وسط خيابان مي ايستند و بدون آنكه نگران اتومبيل ها و ساير رانندگان باشند، به كار خود ادامه مي دهند كه بعضا اين كار با اعتراض اتومبيل هاي عقبي روبرو مي شود و وقتي بوق اتومبيل ها به صدا در مي آيد، او از اتومبيل پياده شده و از حركت كردن امتناع مي ورزد. بدون شك اين رفتار نشان مي دهد كه در جامعه ايران فرهنگ احترام به ديگران و اخلاق مدني چندان رشد نكرده است و حتي رو به ضعف و اضمحلال است.
اما مساله ديگري كه در خصوص فرهنگ مالكيت اتومبيل در ايراني ها وجود دارد و بسيار مشكل ساز است، مساله پارك خودروهاست. دكتر ساسان پايور جامعه شناس در اين خصوص مي گويد: در ايران مردم خيابان را جزو مايملك خود مي دانند و هر كس در بخشي از آن حكمراني مي كند. تمام مغازه هاي سراسر شهرهاي بزرگ مثل تهران هر روز صبح با يك تابلو يا يك صندلي كه در جلوي محل كسب و كار قرار مي گيرد تصاحب مي شود گويا هيچكس حق ندارد در آن مكان ها پارك نمايد و اين موضوع به حدي فراگير و منطقي شده است كه حتي شهرداري و مسئولين دولتي هم به نوعي آن را پذيرفته اند. در برخي از مناطق مسكوني تقريبا هيچ خودرو و اتومبيل جديدي امكان پارك كردن ندارد. بر روي بسياري از ديوارها نوشته شده پارك = پنچري و يا بر پدر و مادر كسي كه در اينجا پارك نمايد لعنت. اين نوع اصطلاحات و كلام هاي غيرمدني حاكي از آشفتگي فرهنگ زندگي در يك جامعه مدرن است. گويا براي ما ميراث و ماحصل مدرنيسم، رشد و گسترش تجاوز به حقوق ديگران، فرهنگ دشمن ديدن همه مردم، مخالفت با ضعفا مي باشد. در يكي از كوچه هاي بن بست پايتخت تهران جلوي ديوار يك خانه صندلي گذاشته شده بود و پلاكاردي بر روي آن ‌قرار گرفته و نوشته شده بود كه: "لطفا در اين مكان پارك نفرمائيد. در ضمن خواهشمند است به اين صندلي دست نزنيد". اين عكس العمل ها هيچ چيز نمي گويد الا اينكه ما براي ورود به اقيانوس مدرنيسم، همچنان راه درازي در پيش داريم. عدم وجود مهارت هاي لازم براي زندگي در دوراني كه همه چيز قاعده مند و بر اساس ويژگي هاي مشخص تعريف شده است، مساله اساسي جامعه ايران است. به طور كلي در يك دسته بندي كلان، ارتباط جامعه با نهاد فرهنگ، ما را به صورت بندي مشخص رهنمون مي سازد كه در چهار صورت فرهنگي قابل ذكر است: 1- جامعه فرهنگ زده 2- جامعه فرهنگ پذير 3- جامعه فرهنگ باور 4- جامعه فرهنگ ساز.
اين دسته بندي ارتباط سطح توقع توده از تغييرات فرهنگي با نهاد فرهنگ را نمودار مي كند. در ارتباط با يك ساخت يا رفتار فرهنگي، جامعه همواره در حال گريز از رفتارهاي خاص و پيوستن به رفتارهاي ويژه ديگري است. فرهنگ پذيري، فرهنگ گريزي، فرهنگ زدگي و فرهنگ سازي در بطن جامعه جريان دارند و جريان هاي مستمر و سيالي هستند كه همزمان ممكن است در طبقات گوناگون اجتماعي پديدار شوند. در ايران امروز فرهنگ زدگي و يا حتي فرهنگ باوري غلط مختص يك طبقه خاصي نيست و به گونه اي رانندگي درست و صحيح نه در طبقه فرودست رعايت مي شود و نه در طبقه فرادست. در جامعه ايران تقريبا اكثر اقشار جامعه مي دانند و دوست دارند كه خوب و درست رانندگي كنند، همه به نظم اعتقاد دارند اما به نوعي جامعه دچار دلزدگي و پس افتادگي هاي فرهنگي است كه به راحتي به باورهاي صحيح فرهنگي نمي رسد. شايد اين وظيفه مهندسي فرهنگي جامعه است كه فرهنگ زدگي را به فرهنگ پذيري مدني مبدل سازد و در نهايت از فرهنگ پذيري به سوي فرهنگ سازي حركت نمايد. اما جامعه ايران در سال هاي اخير بين فرهنگ پذيري و فرهنگ زدگي در حركت رفت و برگشتي قرار دارد. به همين دليل عملا نظام ارزش هاي مدني و فرهنگ والاي ترافيك در جامعه ما نهادي نمي شود. مطالعات نشان مي دهد كه تركيب شهرهاي بزرگ ايران، مبتني بر انديشه و تفكر انسان عصر پسامدرن نيست. در ايران روايتي از عقلانيت مدرنيستي حاكم گرديده كه به نوعي با منافع و خواسته خرده فرهنگ هاي حاشيه اي، فرهنگ لمپنيسم و عام گرايي بازاري همخواني دارد.
كلان شهرهاي ايران، روستاهاي بزرگ شده اي هستند كه خون مدرنيته به طور كامل وارد رگ ها و پي هاي آن نشده است و حتي ورود اين خون جديد چون با خون سنتي و ريشه اي ايراني همخواني نداشته، ما را دچار بيماري مزمن و تاخر كرده است.
در واقع فرهنگ رانندگي امروز ما در تطابق با جوامع جديد جهاني و فلسفه مدرنيسم نيست. ما بر اثر ارتباطات و با منجنيق مدرنيته بالا آمده ايم، اما همچنان زير پايمان خالي است و اقشار و طبقات اجتماعي ايراني امروز به دنبال راهي براي بهبود و التيام اين زخم عميق و كهنه هستند.
آيا تفكر مدرنيته و نوگرايي ماحصلي جز تخريب و بي نظمي و انحطاط ندارد؟ يقينا پاسخ منفي است. اما چگونه مي توان ميان هويت هاي فرهنگي عصر پسامدرن و ويژگي هاي جهان سومي كشورهايي مثل ايران پل زد؟ سوالي است كه پاسخ آن دشوار و نياز به تامل بيشتري دارد.
در جوامعي مثل ايران كه روح مدرنيته به طور همه جانبه حاكم نيست و نمي توان ميان تجدد و تغيير و تحولات، ارتباط علمي و منطقي پيدا كرد، يقينا رهيافت هاي عقلاني و استراتژيك هم ظهور نخواهد كرد. آيا با تجويز روايت غربي، مي توان عميق ترين تغيير و تحولات در سطوح مختلف را انتظار داشت؟ آيا عقلاني شدن در حوزه اعتقادات و حوزه تفكر راه حل حركت به سوي مدرنيته پيشرفته است؟ نكته مهمي كه در اين معادلات پيچيده بايد به آن توجه كرد اين است كه پيروزي مدرنيته در هيچ كشوري منهاي تحول در حوزه روح جمعي آن جامعه پديد نمي آيد. فرهنگ ترافيكي ايران به دگرديسي و تغيير نخواهد رسيد مگر آنكه واقعيت هاي فرهنگي در لايه هاي عميق و ژرف انديشه و نگاه مردم تغيير نمايد. تغييري كه به نوعي انسان متجدد ايراني را همگام با ضرباهنگ تحولات تكنولوژيك و جامعه جديد جهاني همراه سازد و در آن صورت عدم پذيرش عميق الگوها و رفتارهاي مدني در ما كمرنگ شده و شان انساني ايراني با رفتارهاي منضبط همسو و همرنگ خواهد شد و در آن صورت همه شهروندان ايراني در يك جامعه منظم همچون ساعتي كه همه شهروندان جهان مدرن ساعت خود را با آن تنظيم مي كنند، منظم و قاعده مند زندگي خواهند كرد.
خواستگاری به معنای درخواست ازدواج است و عبارت از مجموعه تشریفاتی است که خانواده داماد برای درخواست ازدواج از خانواده دختر انجام می دهند.
چی بود؟ چی شد؟

در گذشته روش متداول برای انتخاب همسر اینگونه بود که نزدیکان داماد مثل مادر ، خواهر و خلاصه زنان فامیل و همچنین زنانی که به یافتن دختر مناسب مشهور بودند و اصطلاحا در امر خیر پیش قدم بودند برای داماد به دنبال دختر مناسب می گشتند و بعد ازاینکه از طرق مختلف و به لطایف الحیل از زیبایی ، سلامتی و بدون عیب و ایراد بودن او اطمینان حاصل می کردند ، نزد داماد رفته و آنچه از دختر می دانستند را به او می گفتند و اگر داماد موافقت می کرد و علاقه نشان می داد به همراه پدر و بزرگان فامیل به خانه دختر می رفتند و دختر را از پدرش خواستگاری می کردند و شیرینی می خوردند و روز بعد برای مراسم بله بران اقدام می کردند که مراسم بله بران شرح مفصل مخصوص به خود را دارد.
البته امروزه این مراسم سنتی در بسیاری از فرهنگ های ایرانی دگرگون شده است و شکلی نوین به خود گرفته است. امروزه همانطور که می دانید بعد از اینکه پسر دختر مورد علاقه خود را به تنهایی یا به کمک دیگران پیدا کرد ، موضوع را باخانواده و بزرگترهای خود در میان می گذارد تا با خانواده دختر تماس بگیرند و در صورت موافقت و صلاحدید طرفین ، شبی را تعیین کنند تا برای اصطلاحا "امر خیر" به منزل دختر بروند.
در شکل امروزی تر قضیه، ممکن است جوانان در محیط کار ، دانشگاه و ... با یکدیگر آشنا شوند و مدتی نیز با یکدیگر معاشرت داشته باشند و یکدیگر را با این رویکرد که آیا می توانند شریک زندگی هم باشند یا خیر ، مورد ارزیابی قرار دهند. طی این مدت خانواده ها و بزرگترها در حاشیه منتظر می مانند تا جوانان خود تصمیم بگیرند. گاهی این گونه معاشرت ها تا ماهها به درازا می کشد و چنانچه دختر و پسر ارزیابی مثبت از یکدیگر داشتند ، تازه به سراغ طی رسم و رسوم به شکل سنتی می روند و اگر ارزیابی منفی بود ، رابطه را قطع کرده و منتظر می مانند تا فرد دیگری را بیابند. این شکل از روابط در خانواده های امروزی جای خود را پیدا کرده است و در صورتی که کنترل شده و با اطلاع خانواده ها باشد و به احساسات و عواطف طرفین آسیبی نرسد و نیز منجر به سوء استفاده نشود ، می تواند روش مناسبی برای انتخاب همسر آینده باشد.

مقدمات خواستگاری
طبق آداب و رسوم ایرانی ، ابتدا یک روز عصر مادر و خواهر بزرگتر داماد و یا یکی دیگر از زنان بزرگتر و صاحب نظر فامیل به اتفاق داماد به منزل دختر می روند برای باز شدن باب آشنایی و رفت و آمد. رسم برخی از مناطق بر این است که در این جلسه نیازی به گل و شیرینی از طرف داماد نیست. البته در این خصوص تعیین کننده عرف آن منطقه است. این جلسه خیلی مختصر برگزار می شود و حرفهایی کلی درباره خصوصیات و وضعیت عروس و داماد ( وضعیت تحصیلی ، اجتماعی ، اقتصادی ، شغلی و .... عروس و داماد آینده ) رد و بدل می شود و طرفین به این توافق می رسند که در جلسه ای مفصل تر و رسمی تری به منزل عروس آینده بروند. بهتر است در این جلسه عروس و داماد کمتر صحبت کنند و اجازه بدهند بزگترها بیشتر با هم آشنا شوند و خصوصیات عروس و داماد را برای هم تشریح کنند.

مراسم رسمی خواستگاری
در جلسه بعدی ، داماد به اتفاق والدین خود و یا کسانی که قیم و بزرگترهای او محسوب می شوند با گل و شیرینی به منزل عروس می روند. این جلسه از جلسه ی قبلی رسمی تر و مهم تر است و پدر داماد یا در صورت در دسترس نبودن پدر ، جانشین او در جلسه حضور دارد. بهترین زمان برای برگزاری این جلسه ، ساعات بعد از شام است.
خانواده دختر با میوه های راحت الحلقوم ، چای ، نسکافه ، قهوه ، شربت و... از مهمانان خود پذیرایی می کنند. در آداب و سنن قدیم ، عروس و داماد در این جلسات ساکت بودند و همه صحبت ها و حتی معرفی دختر و پسر را بزرگترها انجام می دادند. اما امروزه عروس و داماد آینده نیز با اجازه بزرگترها و حفظ احترام آنها در بحث ها شرکت می کنند. مثلا داماد خودش به معرفی خود می پردازد و وضعیت شغلی ، اجتماعی و اقتصادی خود را توضیح می دهد و حتی عروس خانم آینده نیز شخصا موقعیت شغلی ، اجتماعی ، تحصیلی خود را برای خانواده داماد تشریح می کند و این می تواند نشانه ی خوبی از اعتماد به نفس این دو باشد.
بهتر است در جلسه خواستگاری ، از مهریه ، شیربها ، مسایل مادی ، آداب و رسوم طرفین و ... حرفی به میان نیاید و این گونه صحبت ها به جلسه ای دیگر یا به " مراسم بله بُران" موکول شود. اما اگر در مواردی خاص (مثلا زمانی که دو خانواده به اندازه کافی از یکدیگر شناخت دارند و مثلا قوم و خویش هستند ) هر دو خانواده موافقت کردند که همه چیز در همین یک جلسه معلوم شود و کار به درازا کشیده نشود ، می بایست اینگونه بحث ها را هم مطرح کرد.
اگر چنانچه عروس و داماد آینده ، از قبل با خلقیات یکدیگر آشنایی نداشته باشند در همین جلسه اول فرصتی به آنها داده می شود تا در مکانی خلوت مثل اتاقی مجزا یا حیاط یا هر جای دیگر با هم صحبت کنند و بیشتر با هم آشنا شوند. در این جلسه دو نفره ، طرفین می بایست درباره خلقیات یکدیگر و مسایل کلی زندگی صحبت کنند تا مقدمه ای باشد برای شناخت بیشتر طرفین.
معمولا جلسه اول حدود 2 ساعت طول می کشد و پس از آن خانواده پسر منتظر پاسخ خانواده دختر می مانند.

آیا تو آن گمشده ام هستی؟
پس از این نشست ، خانواده دختر فرصت کافی دارند تا درباره داماد آینده خود تحقیق کنند. این تحقیقات شامل تحقیقات در محله و محل کار داماد می شود و فرصت بسیار خوبی است که نسبت به موقعیت اجتماعی پسر اطلاعات کسب کنند. بهتر است برای کسب اطلاعات دقیق تر به سراغ افراد معتمد محله بروند.
البته خانواده های امروزی به عروس و داماد آینده فرصت می دهند تا با یکدیگر بیشتر معاشرت داشته باشند و طی دیدارهایی که برای آشنایی بیشتر مقرر می کنند ، با خصوصیات ، خلق و خو ، اهداف و برنامه ها و شرایط یکدیگر بیشتر آشنا شوند. این جلسات با اجازه بزرگترها می تواند در بیرون از خانه انجام شود و تا آنجا ادامه پیدا می کند که دو طرف بتوانند تصمیم بگیرند که آیا مایل به ازدواج با یکدیگر هستند یا خیر و چنانچه جواب طرفین مثبت بود ، به خانواده ها اطلاع می دهند که جلسه دوم را معین کنند و در صورتی که طرفین به این نتیجه رسیدند که نمی توانند در کنار یکدیگر یک زندگی مشترک را شروع کنند ، خانواده ها طی تماس های تلفنی در کمال احترام ، موضوع را اطلاع داده و قضیه منتفی خواهد بود.
چنانچه دختر و پسر یکدیگر را برای زندگی مشترک مناسب یافتند ، توصیه می شود یک نوبت نیز برای مشاوره قبل از ازدواج به مراکز مشاوره مراجعه کنند. در این مراکز نیز راهنمایی هایی انجام خواهد شد تا طرفین بتوانند تصمیم درست تری بگیرند.
دو تا سه هفته بعد خانواده دختر پاسخ خود را اعلام می کنند. نکته مهم این است که اینگونه جلسات به تنهایی برای هیچ یک از دو طرف تعهد آور نیست و چنانچه دختر یا پسر و یا هردو ، یکدیگر را برای زندگی مشترک مناسب نیافتند ، می توانند از اقدامات بعدی خود داری نموده و قضیه منتفی است.

سخن از مهریه ، شیربها و سایر شروط ازدواج
در آداب و رسوم ازدواج ایرانی ، در مرحله بعدی که مراسم " بله بُران " است ، خانواده ها در خصوص میزان مهریه ، شیربها و سایر آداب و رسوم و شرط و شروط ازدواج با حضور بزرگترهای دو طرف تصمیم گیری می کنند.
امروزه قبل از مراسم بله بران ، طی نشستی که می تواند بعد از جلسه خواستگاری و پاسخ مثبت خانواده عروس باشد ، شروط کلی مثل : میزان مهریه ، شیربها و ... بین خانواده ها توافق می شود. علت این است که خانواده ها از قبل نسبت به این موارد توافق کرده باشند و در جلسه بله بران ، اختلاف نظر جدی اتفاق نیفتد.
پس از آن نوبت به مراسم بله بران می رسد که شرح کامل آن را در مقاله ای دیگر آورده ایم.


رابطه بین گروه خونی و ازدواج افراد با هم سوالی است که بسیاری از زوج های جوان به دنبال پاسخ آن هستند. اینکه آیا افراد با گروه های خونی مشابه می توانند با هم عقد کنند؟ و یا اینکه ازدواج با چه گروه های خوني مناسب تر است؟ در اینجا سعی می کنیم پاسخ این سوالات را ارایه دهیم.

گروه خونی چیست؟
به طور خلاصه گروه های خوني یک روش برای تقسیم بندی خون افراد است. این تقسیم بندی بر اساس وجود یا عدم وجود پادگن (آنتی ژن) های موروثی خواصی روی سطح گلبول های قرمز انجام می شود. براساس مهمترین این تقسیمات، خون همه انسانها به چهار دسته A,B,AB و Oو بر اساس یک تقسیم بندی دیگر به گروه های مثبت و منفی تقسیم می شود.
مثلا کسی که آنتی ژن A را بروی گلبولهای قرمز خود بروز می دهد ، گروه خونش A است و یا فردی که هردو پادگن A و B را دارد گروه خونش AB و فردی که هیچکدام از این آنتی ژن ها را ندارد خون او از گروه O است.

ارتباط بین گروه خونی افراد و ازدواج چیست؟
بعد از طی مراحل خواستگاری و بله برون ، هنگامی که برای جاری شدن خطبه عقد به دفاتر ثبت ازدواج مراجعه می کنید، یک معرفی نامه عکس دار به شما داده می شود تا به مراکز آزمایش خون جهت انجام آزمایشات قبل از ازدواج مراجعه کنید. اما این آزمایشات هیچ ارتباطی به گروه خونی شما ندارد. چراکه گروه های خونی هیچ مانعی برای وصلت افراد ایجاد نمی کنند و افراد با هر گروه خونی که داشته باشند می توانند با یکدیگر عروسی کنند. مگر اینکه پای عوامل دیگری مثل خطر ابتلای جنین به تالاسمی و یابیماری های ژنتیکی در میان باشد. برای پیشگیری تالاسمی، زوجین می بایست پیش از عقد آزمایش خون انجام دهند. اما برای پیشگیری از بیماری های ژنتیکی در جنین ، توصیه می شود که تمام افراد قبل از ازدواج نسبت به انجام آزمایشات ژنتیک اقدام کنند.
آزمایشات قبل از عقد نه ربطی به گروه خون افراد دارند و نه شامل آزمایش ژنتیک می شوند. اما در برخی از موارد و برای بعضی از زوجین در همان مراکز انجام آزمایشات پیش از عقد ، متخصصان به عروس و داماد توصیه می کنند که با توجه به شرایطی که دارند نسبت به انجام مشاوره ژنتیکی اقدام کنند. این موارد عبارتند از:
1 – زوج هایی که باهم نسبت فامیلی دارند. این شامل هر نسبتی می شود. ( هر گونه ازدواج فامیلی )
2 – زوج جوانی که یکی از آنها دچار اختلالات ژنتیکی است.
3 -– زوج جوانی که یکی از اعضای درجه یک فامیل آنها دچار اختلالات ژنتیکی است.
4 – خانم هایی که قصد ازدواج دارند و سن آنها کمتر از 18 سال یا بیشتر از 33 است.
5 – زوج جوانی که در مراکز حساس و پرخطر فعالیت می کنند و با مواد شیمیایی و یا هسته ای سر و کار دارند.
بنابراین آنچه که در ازدواج افراد می تواند مشکل ساز باشد ، یکسان بودن گروه خونی نیست بلکه ارتباط خونی ( مثلا در ازدواج فامیلی ) است که می تواند باعث مشکلات ژنتیکی شود.
به جز احتمال بروز بیماری های ژنتیکی و همچنین تالاسمی ، خوشبختانه سایر اختلالاتی که ممکن است در جنین ایجاد شود ، در همان دوران بارداری قابل تشخیص و پیشگیری است. بنابراین لازم نیست در زمان عروسی نگران آنها باشید.

گروه خونی عروس و داماد به هم نخورده است ، یعنی چه؟
گفتیم که گروه خونی هیچ ربطی به ازدواج ندارد. اما ممکن است برای شما هم این سوال پیش آمده باشد که منظور از اینکه می گویند "گروه خونعروس و داماد به هم نخورده " چیست؟ باید گفت این اصطلاح ، اشاره به برخی نتایج که در آزمایشات قبل از عقد مشخص شود، دارد. وقتی یکی از طرفین در سوابق خود و یا اقوام خود یکی از بیماری هایی که از طریق ژن منتقل می شود ( مثل تالاسمی ) وجود داشته باشد با انجام آزمایشات خونی بررسی می کنند که چقدر احتمال ابتلای فرزند آنها به آن بیماری ها وجود دارد. چنانچه این احتمال بالا باشد به آنها توصیه می شود که عقد نکنند و به آنها درباره عواقب بچه دار شدنشان هشدار می دهند.
علاوه براین کسانی که دارای تالاسمی مینور هستند چنانچه با فرد دیگری که او هم مبتلا به تالاسمی مینور است عروسی کنند 25 درصد احتمال دارد که فرزندان آنها مبتلا به تالاسمی ماژور بشود. تالاسمی مینور دارای هیچ علامت خاصی نیست و نیاز به درمان ندارد. فرد مبتلا به تالاسمی مینور نیز از نظر ظاهری کاملا سالم است و وصلت او با افراد سالم هیچ عواقبی ندارد. اما تالاسمی ماژور یک بیماری حاد است و نیاز به درمان دارد و مشکلات و هزینه های زیادی را به دنبال خواهد داشت. لذا چنانچه در آزمایش خون قبل از عقد معلوم شود که هردو طرف تالاسمی مینور دارند ، آزمایشات تکمیلی دیگر به همراه مشاوره ژنتیکی برای آنها انجام خواهد شد و به آنها در باره عواقب بچه دار شدنشان هشدار داده می شود.


با سپاس از توجه شما[/b][/b][/b][/strike][/sub][/sup][/sub][/strike][/strike][/sub][/sup][/right]
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: غزاله ابی زاده

خلقيات ما و فرهنگ از نوع ايراني 10 سال 11 ماه ago #9875

بسیار عالی بود،موفق باشید
ممنونم
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.