جمعه, 21 ارديبهشت 1403

 



موضوع: تحقیق

تحقیق 10 سال 11 ماه ago #8746

اداب و رسوم ازدواج در خراسان جنوبی
ازدواج تنها یک خواست طبیعی که ناشی از غریزه جفتجویی باشد نیست بلکه یک وظیفه مهم اجتماعی و حتی یک تکلیف دینی است که پایه و بنیاد جامعه بر آن نهاده شده و مایه بقای نسل انسان و سبب افزایش مهر و محبت میان افراد جامعه و پیوستگی و همبستگی مردم و خانواده و همدلی و همیاری آنان و سرانجام موجب پرورش انسانهایی شایسته و مفید می گردد. هنگامی که پسران و کودکان دوران کودکی را پشت سر گذاشتند و به مرحله بلوغ سنی و عقلی خویش رسیدند و توانایی و شایستگی تشکیل خانواده را پیدا کردند باید به فکر انتخاب همسر باشند و فردی را از هر جهت متناسب و متجانس خود پیدا کنند و از روی مهر و خرد – نه از روی هوس های زودگذر شیطانی و یا حسابگری های رندانه – با یکدیگر پیمان زناشویی و همزیستی ببندند و زندگی مشترکی را آغاز کنند، در غم و شادی شریک باشند، به هم عشق بورزند ، فرزندانی فرهیخته ، کاردان و کارآمد بپرورند و به جامعه تحویل دهند.مردم بیرجند مانند مردم سایر سرزمین ها از دیر باز به این امر مهم توجه داشته اند و در طی روزگاران و به مقتضای زمان و با رعایت موازین مورد قبول جامعه خود – با اجرای مراسمی خاص –این وظیفه مهم اجتماعی و تکلیف دینی خود را انجام می داده اند. در گذشته ازدواج و تشکیل خانواده در بیرجند – همانند بسیاری از جاهای دیگر – رسوم و آدابی خاص داشت و طی سه مرحله صورت می گرفت:
نامزدی ،عقد ، عروسي
پسران و دختران جوان قبل از ازدواج یکدیگر را نمی دیدند و یا کمتر می دیدند و اگر دختری بالغ ، پسر یا مرد جوانی را می دید رو پنهان می کرد تا دیده نشود. در برخی از خانواده ها از همان سالهای نخستین کودکی دختران و پسران خردسال را «به نام هم می کردند» یعنی بی آنکه آن دو را رسماً نامزد کنند چنان وانمود می کردند که آنان در آینده با هم ازدواج خواهند نمود و بسیار اتفاق می افتاد که این امر واقعیت پیدا می کرد و پیوستگی خانواده استوارتر می شد ولی برخی اوقا ت چنین وصلتی صورت نمی گرفت و هر یک از آن دو با یکی دیگر ازدواج می کردند ودر نتیجه کدورتها یی پیش می آمد که گاه تا پایان عمر از خاطرها محو نمی گشت . این رسم در میان خویشاوندان نزدیک معمول بود و هنوز هم به کلی منسوخ نشده است.هنگامی که پسری به مرحله ازدواج می رسید پدر ومادرش به فکر دامادی او می افتادند و با نظر خود او ورایزنی با بزرگان خانواده و کسان مورد وثوق خود دختری «درپرده» و متناسب پسرشان در نظر می گرفتند .اگر پدر و مادر پسر دختر و خانواده اش را می شناختند و با پیشنهاد پسرشان موافق بودند قبلا" استمزاجی می کردند و پس از آن مادر پسر یا یکی از زنان بزرگتر و محترم خانواده او به خانه دختر می رفت و موضوع رابا مادر وی در میان می نهاد . مادر دختر استمهالی می کرد و اجازه می خواست که مساله را به پدر دختر بگوید و به علاوه فرصتی داشته باشند تا در مورد پسر پرس و جوئی بکنند و آگاهی های بایسته را به دست آورند ویا در پاسخ آن بانوی واسطه می گفت : « اجازه بدهید استخاره بکنیم »و یا به بهانه ای دیگر از اینکه بلافاصله پاسخ بدهد تحاشی می نمود و دادن جواب را به بعد موکول می کرد . در خانواده هایی که آشنایی کمتری داشتند ومادر پسر و نزدیکانش دختر مورد نظر را ندیده بودند و خانواده او را به خوبی نمی شناختند مادر پسر با یکی از نزدیکان خود (مانند خواهر بزرگ پسر یا عمه و یا خاله ء او )با تعیین وقت قبلی به خانه دخترمی رفتند .مادردختر با احترام آنان را می پذیرفت و برای آنکه دختر را ببینند به او دستور می داد برا ی مهمانان چای بیاورند و از آنان پذیرایی کند . دختر که از پیش مو ضوع را می دانست با ظاهری آراسته و با رعایت ادب و متانت و با خوشرویی آمیخته با شرم از مهمانان با چای و شیرینی پذیرایی می نمود و بدین ترتیب معارفه گونه ای به عمل می آمد . هنگام خداحافظی مادر پسر یا یکی از همراهانش به عنوان اظهار محبت و نوازش دستی به سر و روی دختر می کشید و او را می بوسید و قصد او از این کار تنها اظهار لطف ومحبت نبود بلکه می خواست بفهمد که احیانا " موی سر دختر کم یا مصنوعی نباشد و اشکال و ایرادی نداشته باشد و ... در این جلسه دیدار و شناسایی (معارفه) معمولا" دو طرف سوالاتی راجع به دختر و پسر و ویژگیها و امکانات و مقدورات آن دو می نمودند و از وضع آن دو آگاه می شدند .این دیدار ممکن بود یک یا چند بار دیگر تجدید شود و اگرخانواده دختر به این امر راضی می شدند و پسر ر « قبول» می کردند به مادر او پیغام می دادند که: «استخاره کردیم راه داد خوب آمد» و اگراو را نمی پسندیدند پیغامی می دادند که: «استخاره راه نداد»و...و با این سخن پاسخ «رد» به پسر می دادند.

اگر نتیجه مثبت بود وقتی برای«گفتگو» تعیین می نمودند وپدران ومادران وبزرگان خانواده های پسرودختر در خانه پدراو گرد می آمدند و درباره همه مسایل مانند مهریه وقت عقد چگونگی برگزاری مراسم عقد وتهیه وتدارک وسایل ولوازم و...مذاکره می نمودند. گاهی «گفتگو» در همان جلسه نخست به اتخاذ تصمیم قطعی منجر نمی شد و جلسه مذاکره چند یا چندین بار تجدید وتکرار می گشت تا سرانجام تصمیم قطعی اتخاذ می گردید وبرای اجرای امر دست به کار می شدند.پس ازموافقت دو خانواده ،خانواده پسر برای خانواده دختر هدایایی می فرستادند که بیشتر آنها خاص دختر بود. هدیه ای که برای دختر می فرستادند- مقدم بر هر چیز- یک جفت کفش بود که در هر لنگه آن یک شاخه نبات می گذاشتند و در حد توانایی خود و شأن خانواده دختروخود او هدایای دیگری مانند انگشتریا پارچه ویا چیزهای دیگر و مقداری شیرینی نیز به آن ضمیمه می کردند و بدین ترتیب عملأ دختر را برای پسرشان «نامزد» یا به گفته مابیرجندی ها «درنشانی» می کردند. این هدیه یا «نشانی» حکم حلقه نامزدی امروز را داشت و چون نخستین هدیه داماد به عروس- چنان که یاد شد- یک جفت کفش بود بردن«کفش» و منضمات آن را «کفش بران» می گفتند که با تشریفات ومراسمی درحد توانایی و شأن دو خانواده صورت می گرفت و چند تن از زنان بزرگترو نزدیک خانواده پسر کفشها و هدایای دیگر را از خانه دختر به خانه پسر می بردند.دختری که پسری برایش «کفش» فرستاده بود «در کفش» آن پسر و رسمأ نامزد او بود. از این موقع به بعد پسر اجازه داشت گاهی به خانه دختر برود و هر وقت می رفت«دست خالی» نمی رفت و یا قبلأ چیزی مانند قند چای برنج روغن پارچه لباس میوه و...به خانه دختر می فرستاد و به اصطلاح«خدمت» می کرد.فاصله زمانی بین نامزدی و عقد ممکن بود کوتاه یا بلند باشد و آن بستگی به آمادگی دو خانواده-به خصوص خانواده دختر- برای اجرای مراسم عقد داشت. گاهی هم ممکن بود خانواده دختر اجرای مراسم عقد را عمدأ عقب بیندازند تا پسر را بیشتر بیازماند و رفتار اورا ببینند و در تصمیم خود راسخ تر شوند و اگر احیانأ پشیمان می شدند بهانه ای می گرفتند و«کفشها» و هدایای پسر (نشانی) را پس می فرستادند که برخی اوقات منجر به پیدا شدن کدورت های بزرگ می گشت.
عقد: پس از نامزدی هنگامی که دو خانواده دختر و پسر برای انجام مراسم عقد آماده می شدند برای تعیین وقت عقد به اصطلاح «ساعت» می دیدند تا وقتی سعد و با شگون را انتخاب کنند.این وقت بیشتردر ایام عیدهای دینی و جشن های مذهبی و درشب ها و روزهایی که به نحوی و به نوعی«میمنت» و «فرخندگی» دارد انتخاب می شد تا از برکات آن اوقات برخوردار شوند و شادی آنان مضاعف و دو گانه باشد.شب پیش از شب عقد مراسمی به نام «بارکشان» صورت می گرفت. «بارکشان» عبارت بود از بردن، کشیدن و حمل لوازم و کالاهایی که در شب عقد و پس از آن مورد نیاز بود. این محموله که مقدار و نوع و تشریفات حمل آن بستگی به شأن و امکانات دو خانواده داشت از خانه پسر(که دیگر نام«داماد» برای او به کار می رفت) به خانه دختر(عروس) برده می شد ، بدین ترتیب: پیشاپیش کسانی که بارها را حمل می کردند یک جوان برومند با ظاهری آراسته دو کوزه دسته دار (سبو) پرازآب شیرین به نشانه«روشنی» و «طراوت» حمل می نمود( در طول راه نباید این کوزه ها به زمین گذاشته می شد)، پس از او سه پسر بچه یا نوجوان به ترتیب یک جلد کلام الله مجید، یک گلدان گل یا یک دسته گل و یک ظرف یا گلابپاش پر گلاب حمل می کردند و بعد از آن «آینه تخت» عروس و شمعدان هایی را که به آن تعلق داشت حمل می نمودند. پشت سر و به دنبال این چند نفر چند یا چندین مرد نسبتأ جوان نیرومند هدایا و کالاها و اشیأ دیگر را در«مجموعه»هایی که به آنها «مجمعه» می گفتند بر روی سر «می کشیدند» روی این «مجموعه»ها سفره مانند هایی زینتی یا قلمکار می انداختند که درون آنها دیده نشود. این سفره ها را «مجموعه پوش» می نامیدند. آنچه در این مجموعه ها حمل می شد معمولأ عبارت بود از: چند دست لباس ( ویژه عروس) ، چند جفت کفش برای عروس و زنان و دختران خانواده عروس (مانند مادر ، خواهر ، خاله ، عمه و ...) ، مقدار قابل ملاحظه ای شیرینی های گوناگون ، قند ، چای ، برنج ، روغن ، زعفران ، صابون ، حنا و ... عاملان این مجموعه ها در یک صف مرتب و پشت سر یکدیگر در پرتو نور چراغ های بادی و توری حرکت می کردند ، در انتهای صف یک یا چند گوسفند و یک یا چند جوال آرد گندم هم می بردند .

طلا ها و جواهرات و زر و زیور آلات تقدیمی داماد را یک یا دو بانوی محترم و معتمد از نزدیکان داماد همراه این کاروان می بردند و چند تن از مردان خانواده داماد با کاروان حرکت و از « بار» مراقبت می نمودند و نظم و آرایش صف کاروان را زیر نظر داشتند .هنگامی که این کاروان با سلام و صلوات به خانه عروس می رسید ، چند تن از بستگان یا کسان عروس با منقل های پر از آتش و زغال که برای دفع چشم زخم روی آنها « اسفند» و «کندر» می ریختند و دود می کردند هلهله کنان و با شادی و سلام و صلوات از کاروان استقبال می کردند «بارکش» ها را به درون خانه عروس راهنمایی می نمودند . «بارکش» ها «بار» ها را در جا یا جاهایی که برای آنها در نظر گرفته شده بود بر زمین می گذاشتند و کسان عروس از آنها با شربت و شیرینی پذیرایی می کردند و فراخور توانایی خانواده عروس به هر کدام هدیه و انعامی می دانند که بیشتر عبارت بود از مقداری شیرینی و مبلغی پول که در یک دستمال نو ( معمولا ابریشمی) پیچیده و بسته شده بود . «عقد کردن» را در بیرجند « عقد بستن» و عمل بستن عقد را «عقد بندان» می نامیدند و می نامند.
روزی که شب آن روز قرار بود عقد بسته شود ، مشاطه به خانه عروس می رفت و او را آرایش می کرد (آرایشی بسیار سبک و دخترانه ) . داماد هم استحمامی می نمود و سر و صورتش را به شیوه معمول آن زمان می آراست و کفش و لباسی را که عروس برای وی فرستاده بود به پا می کرد و می پوشید و برای اجاری مراسم عقد آماده می شد . زنان نزدیک دو خانواده و مهمانانشان در خانه پدر عروس گرد می آمدند ، سفره عقد در خانه عروس انداخته می شد، آنچه روی این سفره می چیدند عبارت بود از : آینه بخت عروس و دو شمعدان مخصوص آنکه در دو طرف آن می گذاشتند ، دو لاله که هنگام خواندن صیغه عقد آنها را روشن می کردند و در دو سوی شمعدان ها می نهادند . یک جلد کلام الله مجید که در جلوی آینه گذاشته می شد ، یک جانماز ( سجاده) که معمولاً ترمه و یا از پارچه فاخر و گرانبها تهیه شده بود ، یک پیاله یا ظرف عسل ، یک «کاسه نبات» ، یک ظرف نقل و نبات به هم آمیخته ، یک ظرف شیر ، یک قاب شیرینی ، یک نان سنگک ، یک گلاب پاش پر گلاب ، یک کاسه یا ظرف بلوری پر آب شیرین که روی آن برگ سبزی می انداختند ، یک ظرف که چند تخم مرغ آب پز در آن نی گذاشتند ( تخم مرغ ها را به رنگ های گوناگون رنگ می کردند ) ، تعدادی قالب صابون که در ظرفی قرار داشت . یک بشقاب یا کاسه پر حنا ، دو کله قند بزرگ و سالم و درست و اگر فصل گل بود چند شاخه گل...

مهمانان مرد در خانه پدر داماد جمع می شدند و علاوه بر آنان دو نفر روحانی به نام « عاقد » برای بستن عقد و خواندن صیغه عقد به عنوان طرف های ایجاب و قبول نیز دعوت می شدند و در مجلس حضور می یافتند . یکی از آن دو نفر از پسر می خواست که وی را به وکالت خود انتخاب کند تا دختر مورد نظر را با مهریه و شرایطی که پیشتر مورد توافق قرار گرفته بود برایش عقد نماید و دیگری به خانه پدر دختر می رفت . دختر که دیگر «عروس» نامیده می شد آراسته در اتاقی که سفره عقد را انداخته بودند رو به قبله بر روی یک زین اسب که پارچه ای زینتی رویش کشیده شده بود (یا روی یک بالش زینتی آراسته ) می نشست و قرآنی باز (سوره مبارکه یس) روی دامنش می نهادند و انتظار رسیدن عاقد را می کشید . در اتاق عقد عده ای از زنان دختران دو خانواده و مهمانهای آنها حضور می یافتند و همه منتظر رسیدن عاقد بودند . عاقد که می رسید پشت در این اتاق می نشست و چند بار ( معمولاً سه بار و گاهی تا هفت بار ) شرایط عقد و اقلام و ارقام مهریه را بازگو می نمود و هر بار رضایت و «بله» ی عروس را جویا و خواستار می شد و اجازه می خواست که او را به عقد پسر مورد نظر که نامش را بر زبان می آورد درآورد . در مدتی که عاقد به بازگو کردن آن مطالب مشغول و عروس در کنار سفره عقد – به گونه ای که قبلاً یاد شد – نشسته بود چند زن از حاضران که گاهی جای خود را به دیگران می دادند پارچه سفید نازکی بالای سر عروس می گرفتند . در گرفتن و نگهداشتن این پارچه دختران جوان هم شرکت می کردند و چند بانوی «سفید بخت» به اجرای یک رسم ویژه می پرداختند بدینسان که هر چند لحظه یکی از آنان دو «کله قند» را با دو دست روی آن پارچه و بالای سر عروس به هم می سائید و یک زن با سوزنی که نخی هفت رنگ (یا هفت رنگ نخ) در آن کشیده شده بود آن پارچه را کوک می زد .
عروس در پاسخ عاقد در دفعات اول سکوت می کرد و در نوبت سوم بعد از آن خیلی آهسته «بله می کرد» ولی عاقد به این «بله» راضی نمی شد و از عروس می خواست بلندتر «بله» بگوید تا او به گوش خودش بشنود. سرانجام عروس خانم با صدای بلندتر «بله» می گفت و رضایت خود را بدینوسیله صراحتاً و به وضوح اعلام می کرد در این هنگام حاضران همه کف می زدند و می گفتند :«عروس بله کرد» .
عاقد پس از شنیدن «بله» ی عروس و گرفتن موافقت او به خانه داماد بر می گشت و به داماد تکلیف می کرد که روی به قبله بنشیند و دو عاقد به وکالت از داماد و عروس – به عنوان دو طرف ایجاب و قبول – صیغه عقد را می خواندند و آن را به اصطلاح «جاری» می نمدند. پس از آن داماد بر می خاست نخست دست پدر خود و بعد دست پدر عروس را می بوسید و آن دو نیز روی او را می بوسیدند و به وی تبریک می گفتند. پس از آن مهمانان و حاضران به داماد «مبارکباد» می گفتند و با او روبوسی می نمدند . در این هنگام نخست با شربت و سپس با شیرینی و نقل و نبات از مهمانان پذیرایی به عمل می آمد و پس از آن مجلس مردانه پایان می یافت.پس از آن که مهمانان مرد از خانه پدر داماد می رفتند دو نفر از بستگان داماد او را به خانه عروس می بردند. در مدخل خانه داماد توسط مادر و خواهران عروس استقبال می شد و مادر داماد یا یکی از زنان سالمند و محترم مجلس بازوی او را می گرفت و وی را پهلوی عروس می نشاند و مقداری نقل و سکه بر سر عروس و داماد می ریختند که بیشتر دختران جوان آنها را به تبرکی و به نیت بخت گشایی بر می داشتند و همه کف می زدند و «شاباش» (شبوش) می گفتند . آنگاه داماد و عروس هدایایی به هم می دادند و بستگان و نزدیکان عروس و داما و برخی از مهمانان – هر یک فراخور توانایی و درجه قرابت خود – نیز هدایی که بیشتر زیور آلات و طلا بود به آنان اهدا می کردند. پس از آن حاضران به اجرای برنامه های شاد می پرداختند .در این مدت عروس و داماد را در اتاق عقد تنها می گذاشتند و آن دو پس از تعارفات معمول مقداری از عسل و نان و پنیر و سبزی و گاهی از تخم مرغ های آب پز روی سفره عقد به شیرین کامی و تبرکی و میمنت به هم تعارف می کردند و پس از آن داماد به خانه خود باز می گشت .
اما در خانه عروس ، پس از آنکه عاقد رضایت عروس و «بله» ی او را می گرفت و بر می گشت ، زنان به هلهله و شادی کردن و اجرای برنامه های شاد می پرداختند و خاک قندی را که روی پارچه سر عروس ریخته شده بود جمع می کردند تا از آن برای عروس و داماد شیرینی درست کنند آنگاه آن پارچه را روی سر یکی از دختران « دم بخت» می تکاندند تا بختش باز شود.شب پس از عقد به «شب سلام» معروف بود. در این شب داماد همراه نزدیکان خود برای دیدار عروس به خانه او می رفت و روی یک « تخت» که از پیش آماده کرده بوند می نشست . « تخت» عبارت بود از یک مخده که آن را پای دیوار اتاقی روی زمین می گذاشتند و یک مخده دیگر در پشت آن می نهادند و به دیوار تکیه می دادند و دو بالش دراز لوله ای در دو طرف مخده روی زمین قرار می دادند و د ر حقیقت یک « چهار بالش» برای عروس و داماد درست می کردند . این « تخت» را از پیش آماده می کردند و روی آن پارچه زینتی می کشیدند و عروس را روی آن می نشاندند و داماد که وارد می شد در کنار عروس روی همان تخت می نشست . عروس وقتی که روی تخت می نشست یک پارچه توری نازک فاخر روی سر و صورتش می انداختند . وقتی که داماد پهلوی عروس می نشست آن پارچه را از روی عروس بالا میزد تا چهره اش آشکار شود آنگاه هدیه ای به نام « رو تختی» یا « رونمایی» به او می داد . در این هنگام پسر بچه خردسالی را روی زانوان یا در دامان عروس می گذاشتند بدان امید که نخستین فرزندش پسر باشد . سبب نام گذاری این شب به «شب سلام» این بود که در این شب برای نخستین بار عروس به داماد «سلام» می کرد و این آغاز گفتگوی آن دو بود.
بعد از «شب سلام» خانواده عروس با خواربار و هدایایی که داماد در « شب بارکشان» به خانه آنان فرستاده بود شام مفصلی تدارک می دیدند و افراد دو خانواده عروس و داماد و دوستان و نزدیکشان را به شام دعوت می نمودند . افزون بر این «سور» و مهمانی – چند روز پس از عقد – خانواده عروس برای پاسخ دادن به «بارکشان» و هدایای داماد هدایایی برای خود داماد و برخی از بستگان نزدیکش به خانه پدر داماد می فرستاند . این هدایا بیشتر لباس بود و به آن « دست جامه» می گفتند . خویشان و نزدیکان عروس و داماد هم فراخور توانایی خود هدایایی برای عروس به خانه او می فرستادند که اغلب لباس ، پارچه و یا از لوازم زندگی بود. «قند» بیشترین هدیه ای بود که برای عروس فرستاده می شد به امید آنکه زندگی او «شیرین» باشد . پس از چند روز خانواده داماد در پاسخ مهمانی عروس یک مهمانی می داد و بعد از آن بستگان نزدیک عروس و داماد نیز گاهی مهمانی هایی می دادند و با آخرین مهمانی مراسم و تشریفات عقد پایان می یافت واز آن پس دو خانواده به فکر اجرای مراسم «عروسی» می افتادند . در فاصله عقد و عروسی داماد گاهی به خانه عروس می رفت و با اودیدار و گفتگویی می کرد و گاه گاه هدایایی نیز به خانه عروس یا برای خود عروس می فرستاد و به اصطلاح «خدمت» می کرد
چندی که از «عقد بندان» می گذشت خانواده های داماد و عروس برای تهیه مقدمات و اجرای مراسم «عروسی» دست به کار می شدند . پدر و خانواده داماد به فکر تهیه خانه و تجهیز آن برای پسر و خانواده عروس به فکر فراهم آوردن «جهاز» او بودند و آنچه را لازم می دانستند و یا در توان داشتند آماده می نمودند . پس از توافق در مورد چگونگی اجرای مراسم عروسی ابتدا « ساعت» می دیدند و معمولاً همزمان با یکی از اعیاد دینی و چشن های مذهبی وقتی را که «سعد» و مبارک بود تعیین می نمودند . روز قبل از عروسی یک «حمام» را قرق می کردند و عروس رابا تشریفاتی خاص – گاه با «سازنده و نوازنده » که «دهلی سازنده » نامیده می شدند - به حمام می بردند و عده ای از زنان و دختران دو خانواده را هم دعوت می کردند که با عروس به حمام می رفتند و در مراسم «حنا بندان» و استحمام و برنامه های مربوط به این آئین شرکت می کردند . بردن و رفتن عروس را به حمام «حمام روان» می خواندند .
در مدتی که عروس داخل حمام بود «دهلی سازنده» ها در جلوی در حمام به زدن و نواختن و آواز خوانی می پرداختند و «شور»ی به نشانه «شادی» بر پا می نمودند. هنگامی که کار استحمام عروس پایان می یافت او را با «شرنگ» به خانه اش می بردند . در خانه « مشاطه» او را آرایش می کرد و لباس ویژه ای را که برای این مراسم تهیه شده بود به او می پوشانید و او را از هر حیث برای اجرای برنامه های عروسی آراسته و آماده می نمود . در آن روز داماد هم به حمام می رفت و شستشویی می کرد و سر و صورتش را «اصلاح» و «آرایش» می نمود و لباس دامادی خود را می پوشید و برای اجرای مراسم آماده می شد .
شب عروسی – یعنی شبی که عروس را از خانه پدری وی به خانه همسرش می بردند – به «شب عروس کشان» یا (شب عروس بران) معروف بود. در این شب مردان و زنان هر دو خانواده و دوستان نزدیک آنان را برای اجرای مراسم به خانه داماد دعوت می شدند و پس از صرف شام مردان به اتفاق داماد راهی خانه پدر عروس می گشتند ، وقتی که به آنجا می رسیدند مورد استقبال قرار می گرفتند و با شربت از آنان پذیرایی می شد آنگاه بزرگترین یا محترمترین مرد از پدر عروس اجازه می گرفت که دختر او را به خانه همسرش ببرد و او معمولاً در پاسخ می گفت «صاحب اختیار هستید» و با این جمله موافقت و اجازه خود را اعلام می کرد . پس از آن عروس با پدر و مادر خود خداحافظی می نمود و زیاد اتفاق می افتاد که عروس را در موقع خداحافظی گریه می گرفت ( و حق با او بود چون از پدر و مادر و خانه مألوف خود جدا می شد).
پس از خداحافظی عروس همراه چند مرد و زن از بستگانش آماده حرکت می شد و جمعیت به راه می افتاد . پیشاپیش آنان یک یا دو چراغ توری حمل می کردند. نخست مردان و پس از آنان زنان حرکت می کردند. داماد در میان صف اول مردان و عروس در میان صف مقدم زنان قرار می گرفت. پیشاپیش صف مردان یک مرد روحانی با صدایی رسا و گیرا سوره مبارکه «الرحمن» را بلند قرائت می کرد و دو جوان آراسته که هر یک لاله ای روشن در دست داشتند در دو طرف داماد حرکت می کردند و جمعیت آرام آرام و با متانت و آهستگی خاصی به سوی خانه داماد پیش می رفت و در حالی که کوچه را با چراغ توری و فانوس های دستی روشن می نمودند عروس را با سلام و صلوات به خانه داماد می رساندند در طول راه ، عروس چند بار و در چند نقطه توقف می کردو از حرکت باز می ایستاد و هر بار داماد یا پدر و یا مادر وی نویدی و وعده ای به عنوان «پیشکشی» به او می دادند مانند بردن وی برای زیارت به کربلا یا مشهد و یا سایر اماکن مقدسه و یا دادن پول ، طلا، لباس، گوسفند، شتر و آنانکه توانگر تر بودن ملک (آب و زمین) ، خانه ، دکان و ... عروس پس از شنیدن این نوید ها به راه می افتاد تا

به خانه داماد می رسیدند در جلوی در ورودی خانه داماد گوسفندی پیش پای آنان ذبح می کردند( بعد با گوشت این گوسفند ولیمه ای می دادند ) . ابتدا عروس و داماد و پس از آن دو همراهان آنان وارد خانه داماد می شدند و با شربت و شیرینی از آنان پذیرایی می شد و پس مدت کوتاهی بسیاری از مشایعان می رفتند ..جشن عروسی و مراسم «پاتختی» دو تا سه روز عصر هنگام برگزار می شد و ادامه می یافت. زنانی که برای شرکت در جشن دعوت می شدند و به آنها «دعوتی» می گفتند در مجلس – با لباس های آراسته – حاضر می شدند ، زنان و دختران دو خانواده نیز آراسته و «بساخته» در جشن شرکت می کردند و به این عده «بساختنی» می گفتند. چون در آن سالها همه زنان و دختران چادر به سر می کردند و چادرهایشان اکثر از چلوار ضخیم و سنگین بود برای حضور در این جشن یا خودشان چادر های زینتی نازکی همراه می آوردند و یا چادر هایی که عروس به هیمن منظور تهیه کرده بود استفاده می نمودند و چادر های خود را عوض می کردند و به اصطلاح سرشان را «سبک» می نمودند.در مراسمی «پاتختی» و مجالس جشن زنان حق حضور داشتند و تنها مردی که در مجلس می توانست حاضر شود « داماد» بود که او رابا عروس بر «تخت» می نشاندند.
در آغاز برنامه ابتدا شربت و پس از آن با چای و شیرینی از مهمانان پذیرایی می کردند. این مراسم تا غروب آفتاب طول می کسید و مهمانان قبل از تاریک شدن هوا مجلس را ترک می کردند . چنانکه یاد شد در مجالس جشن و «پاتختی» تنها دعوت شدگان حق شرکت و حضور داشتند و زنان و دخترانی که مایل بودند مراسم را « تماشا» کنند ولی دعوت نداشتند بر بالای بام خانه داماد می رفتند و از آنجا درون حیاط و اجرای جشن را تماشا می کردند ، بدین جهت در ساعات برگزاری جش عروس نه تنها بالای بام خانه داماد بلکه بامهای خانه های مجاور هم شلوغ بود و رفت آمد در آنها ادامه داشت . به این زنان «تماشاچی» یا «تماشاگر» گفته می شد. بیشترین هلهله ها با «شاباش » گفتن همراه بود که مرتباً بر زبان رانده می شد و حاضران مجلس با اظهار آن شادی خود را ابراز می داشتند و ...
بعد از دو یا سه شبانه روز برنامه جشن عروسی تمام می شد و مهمانی ها آغاز می گشت و کسانی از نزدیکان عروس و داماد مهمانی هایی – معمولا با شام – ترتیب می دادند که با شادی و پایکوبی و آواز همراه بود . پس از یک هفته یک حمام زنانه را قرق می کردند و زنان و دختران دو خانواده به آن حمام دعوت می شدند و همه با عروس استحمام می نمودند در داخل حمام از مهمانان با میوه و مانند آن پذیرایی می شد . مراسم استحمام که با شادی و هلهله توأم بود تا نزدیک ظهر ادامه می داشت و مهمانان برای صرف نهار به خانه عروس و دامادمی رفتند و همه مهمان آن دو بودند . با پایان یافتن این مهمانی «عروسی» پایان می گرفت و هنگام «پا گشا » فرا می رسید و عروس از بانوان بزرگ دو خانواده و دوستان و ... با رعایت شأن آنان به نوبت بازدید می نمود . این آخرین مراسم عروسی بود و پس از آن عروس و داماد مانند یک زن و شوهر عادی به زندگی روز گذر می پرداختند .تازه عروس تا چهل روز پس از عروسی حق نداشت به عروسی یا به تبریک و دیدار عروس دیگری برود . این رسم در مورد «زایمان» هم معمول بود و «زائو» نیز حق نداشت تا چهل روز پس از زایمان به دیدن زائویی دیگر برود



منبع :
http://tebyan-zn.ir/detailed-papers/hasantaleb
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: غزاله ابی زاده