دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403

 



موضوع: رابطه فقر و جرم از ديدگاه جامعه شناسي و حقوق

رابطه فقر و جرم از ديدگاه جامعه شناسي و حقوق 10 سال 11 ماه ago #7181

  • علی مصلح
  • علی مصلح's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 6
  • Thank you received: 4
اقتصاد

ضرابي، ميترا

حقـــوق

يكي از بزرگترين معضلات جوامع كنوني، فاصله بسيار زياد بين طبقات محروم و غني جامعه است. اين فاصله ها در نهايت، باعث بروز بسياري از انحرافات و كجرويهاي اجتماعي و فردي مي شود.

در اين مقاله كه برگرفته از كتاب حقوق و قانون در برابر غول فقر تأليف نگارنده است، تشكيل جوامع، به وجود آمدن فقر در جوامع مختلف، انواع فقر و تأثير آن در بزهكاري بررسي مي شود.

چگونگي ايجاد جامعه

ما انسانها آخرين حيوانات اجتماعي هستيم.

(يان رابرتسون)

جامعه محدوده اي است از تشكل مردمي ساعي با سنتها و باورهاي هماهنگ و قايل به تعاون عمومي جهت تحقق نظم اجتماعي، براي رسيدن به هدفها و سياستهاي مشترك.

بنابراين اگر انسان در بين جمع و اجتماع نباشد، چگونه مي تواند گناه كند، اخلال ايجاد كند و مجازات شود؟ چگونه مي تواند عادل باشد يا ظالم، مجرم باشد يا صالح... اگر هيچ كس در جامعه كوچك انسان نبود كه در قياس با او و اعمال او، اين واژه ها معنا يابد، چگونه مي توانستيم حق و ناحق را تشخيص دهيم؟

در ابتدا بايد دانست جامعه چگونه به وجود مي آيد و چه عواملي باعث بروز فقر و جرم مي گردد، تا بتوان درباره رابطه اين دو عنصر اظهار نظر كرد.

رابرتسون عقيده دارد كه وجود شرايط خاص و متعدد منجر به ايجاد يك جامعه مي شود، مثل قلمرو مشترك، حكومت يا اقتدار سياسي يكسان و فرهنگ مشترك مردم كه باعث تجمع آنها در سرزميني خاص مي شود.1

عواملي چون اجتماعي بودن فطري انسان، نيازهاي جنسي، ميل به انتخاب زوج و تشكيل خانواده، ترس، دفاع جمعي، همكاري و تعاون در ايجاد جامعه مؤثر هستند و بحق نيز همگي، بسته به نوع زمانه، نقش زيادي در تشكيل جوامع داشته اند.

به نظر اتوكلاينبرگ2 مهمترين عامل در تشكيل جامعه زور است؛ زوري كه منشأ تأثير آن غريزه بشر مي باشد. به هر حال اگر چه مجرد اين الفاظ براي ذكر عامل مؤثر در ايجاد جامعه افاقه نمي كند، مي توان با يك جمع بندي، نقش تمام اين عوامل را بسته به ميزان تأثيرشان، مؤثر در ايجاد جامعه دانست.

جامعه داراي مفهوم ايستايي نيست و در زمانهاي خاص، شاهد انواع مختلف از جامعه در تاريخ بوده ايم. در جوامعي مثل جوامع شكاري3 كه از اولين جامعه هاي بشري است، برخي قوانين فوق العاده ابتدايي ديده مي شود كه افراد فقط هنگام شكار و گردآوري خوراك به آنها پايبند بودند.

در جوامعي مثل جوامع شباني4 به علت بزرگتر شدن جامعه و افزايش جمعيت، وجود قانون ضروري تر مي نمايد؛ علاوه براين، رد پاي دو عنصر ثروت و قدرت اجتماعي نيز كم كم از اين زمان در جامعه ديده مي شود،چرا كه شبانان، مازاد محصولات خود را به كالاهايي از قبيل شراب ، اسلحه ، طلا و... تبديل مي كردند. بنابراين بعضي از افراد، پايگاه قدرتمندتري نسبت به افراد ديگر به دست آوردند. و به اين صورت قانون براي تعديل اين واقعيات لازم شمرده مي شد.

جامعه كشاورزي 5 نسبتا بزرگتر از جوامع پيشين است و توانسته مفاهيم تفاوت طبقاتي، ثروت و قدرت طبقات ثروتمندتر كشاورز را نشان دهد، چرا كه در اين جامعه، شهرنشيني بيشتر توسعه يافته است در نتيجه اختلاف بين طبقات غني كه از زمينداران بزرگ هستند و طبقات رعيت كه زندگيشان آنها وابسته به اراده طبقه غني است، بيشتر مي شود. در اين نوع جامعه، فقر بيشتر محسوس است، چرا كه خانواده هاي رعيت هرچه مي كوشند، همان مقدار كم را به دست مي آورند ولي خانواده هاي غني حتي اگر نكوشند بيشتر از گذشته به دست مي آورند در نتيجه ارتكاب جرم هم طبقه اي مي شود و هر طبقه جرايم مخصوص به خود را مرتكب مي شود.

بعد از جوامع كشاورزي به جوامع صنعتي6 و فراصنعتي7 برمي خوريم. در اين نوع جوامع، مفهوم جرم و بزه عوض مي شود بطوري كه كاملاً با مفهوم جرم و بزه در جوامع پيشين تفاوت دارد. مثلاً اگر بي حجابي زن در جوامع شباني يا كشاورزي به منزله پايان زندگي او تلقي مي شود، در جوامع صنعتي و فرا صنعتي به عنوان يك ارزش و چه بسا به عنوان وسيله اي براي زندگي آسانتر و اشتغال آسانتر زنان به شمار مي آيد. بنابراين مي بينيد كه چقدر ابعاد اين مفاهيم در دو جامعه متفاوت از يكديگر دور مي شوند.

از آنجا كه عنصر خانواده در جوامع صنعتي از گسترده به هسته اي مبدل مي شود، فرزندان از خانواده دور شده، براحتي مرتكب جرم مي شوند؛از جمله بارها ديده يا شنيده ايد كه كار جوانان در كارخانه هاي خارج از شهر باعث فجايع غير قابل جبراني شده است.

از خصوصيات جرم در اين نوع جوامع اين است كه جرم از حالت طبقه اي به حالت عمومي تبديل مي شود؛ چرا كه جامعه صنعتي و فراصنعتي باعث مي شود كه طبقات شغلي جامعه كم كم برابر شوند. اكثر طبقات جامعه صنعتي تبديل مي شوند به صنف كارگر يا مهندس يا... بنابراين جرايم خاص مربوط به طبقات غني يا فقير به جرايم خاص يك صنف مخصوص تبديل مي شود.

بنابراين در هر جامعه اي، فقر به گونه اي معني مي شود كه گاه با مفهوم فقر در جامعه اي ديگر كاملاً متفاوت است. ولي به هر حال بنا به مقتضيات جامعه و گونه معيشتي جامعه، فقر و تبعات آن مشخص مي شود.

فقــر

واژه pauvre (فقر) از ريشه لاتين مي آيد كه با يوناني penes (فقير) و penia (فقر) قرابت داشته و با Peina (گرسنه) هم خانواده و با واژه ponos (درد) و واژه poine (مكافات، مجازات) نيز هم خانواده است ولي خويشاوندي دورتري دارد.

پاول مارك هنري به نسبي بودن دو مفهوم قدرت و توانگري چنين اشاره كرده است كه فقر و ثروت دو واژه كاملاً نسبي و متغير هستند و در هر جامعه، معناي خاص خود را دارند. زيباترين نكته اي كه مارك هنري در كتابش مطرح مي كند اين است كه انسان فقير از زاويه آنچه هست مورد توجه و بررسي قرار نگرفته بلكه از زاويه آنچه نيست(انساني توانگر) بررسي شده است. وي همچنين از روش تعميم دادن معيار زندگي صنعتي ثروتمند غربي براي محك زدن زندگي ديگر ممالك، جهت تشخيص ثروتمند بودن يا فقير بودن انتقاد مي كند.8

يان رابرتسون تقسيم بندي خوبي راجع به تعريف فقر دارد كه عبارت از محروميت نسبي و محروميت مطلق است. همانطور كه آمار و شواهد نشان مي دهد، بيشتر افراد فقير جهان، تحت شمول محروميت نسبي قرار دارند و براي افراد فقيــر مطلق، مي توان بعضي نقاط آفريقا و آمريكاي لاتين را مثال زد. در مجموع، تعداد افرادي كه بتوانند حداقل درآمد را در جامعه داشته باشند نسبت به افرادي كه اصلاً نمي توانند نيازهاي اساسي زندگيشان را هم تأمين كنند در اكثريت هستند.9

انواع فقر

عبارت است از فقر مادي و فقر معنوي. فقر مادي شامل نارسايي ها و ناتوانيهاي اقتصادي و مالي است و فقر م عنوي عبارت است از فقر عاطفي، فقر ايمان، فقر فرهنگي و فقر آزادي.از آنجا كه فقر معنوي در فراهم آوردن زمينه هاي ارتكاب جرم و بزه بسيار مؤثر مي باشد، به توضيح انواع آن مي پردازيم:

فقر عاطفي

شامل كمبودهاي ناشي از عدم رسيدگي والدين، عدم ارضاي عاطفي، برتري دادن فرزندي بر فرزند ديگر توسط والدين، تنهايي بيش از اندازه، عدم تخليه روحي، سركوبي شخصيت فرد توسط ديگران و عدم تشويق و تحسين او و غيره كه همگي باعث ايجاد تشويشهايي در شخص مي شود. اين تشويشها و كمبودها و به قول روان شناسان چاله ها و حفره هاي رواني، شخص را به سمت تخليه ناگهاني يا توسل به مواد مخدر براي از خود بيخود شدن يا جنون جنسي و فساد اخلاقي و... مي كشاند كه هر يك در ذهن مجرم مكانيزمهاي دفاعي قلمداد مي شوند. مكانيزمهاي دفاعي براي مطرح كردن خويشتن، جلب توجه و خلاص شدن از دنياي تاريك و تنهاي خود، بي خبر از اين كه جهنمي ديگر در انتظار است.

فقر ايمان

ايمان سازنده اولين تكاليف انسان و آخرين روزنه نجات از چنگال هيولاي نفس است.

ايمان سدي در مقابل ارتكاب جرم است. حتي كوچكترين روزنه هاي نور ايمان در ظلمات قلب يك جاني، مي تواند عامل مهمي در تكان اراده و تعويض نقشه شوم او باشد. واي به روزي كه اين آخرين روزنه ها نيز بسته شوند. اين همان لحظه اي است كه انسان سريعتر از هر زمان ديگر، آماده گناه مي شود. طبق آمار و شواهد، ميزان خودكشي، اعتياد سرقت، قتلهاي وحشيانه و... بين افراد الكلي، پوچ گرا و بي هدف بسيار بالاست. بنابراين مي توان اين گونه نتيجه گيري كرد كه بي ايماني از اصلي ترين عوامل كشش انسان به وادي فساد و گناه مي تواند باشد.

فقر آزادي

بشر هميشه آزاديخواه بوده در حالي كه فرياد اين مطلوب را در گلوي خود محبوس كرده است. جغرافياي استعمار، حق تفكر انسان را نيز در حيطه محدود خود، حبس مي كرد. آزادي بيان و ابراز عقيده در چهارچوب يك بت، سمبل و ايده آل، جالب به نظر مي رسيد ولي در حيطه عمل غالبا ناياب و دست نيافتني بود.

انسان مادامي كه در حبس يا حتي تحت كنترل ديگري باشد، يعني بداند كه كسي مراقب اوست و افكار او را كنترل مي كند، عكس العمل منفي و گاه بزهكارانه براي دفع اين عامل خارجي، از خود نشان مي دهد. انسان همواره در مقابل حصر و اسارت، واكنش منفي از خود نشان مي دهد و گاهي اين واكنش، داراي اثر فراگيري همچون اعتصاب همگاني و يا تظاهرات دسته جمعي مي شود. مجرمان سياسي بيشتر از ساير متهمان و مجرمان، در اين حيطه، سير و در مقابل عدم وجود آزادي در جوامع ديكتاتوري مقاومت مي كنند و خود را در جامعه ملقب به القاب كجرو و ناهنجار سازند.

فقر فرهنگي

منظور از لفظ فرهنگ در اينجا، ميراث مشترك بين نسلهاي گذشته و امروزي نيست؛ بلكه آن مطلوبها و ارزشها و هنجارهاي رفتاري است كه هر فرد بايد در مدت زندگي خود، آنها را حفظ و رعايت كند، چرا كه اگر روزي در خصوص ارزشهاي رفتاريش خلائي در خويشتن احساس كرد، در صدد جبران آن و جايگزيني كمبودها با عناصر كاذب برمي آيد. فقر فرهنگي بيشتر در زمينه جرايمي مورد نظر و اهميت قرار مي گيرد كه هرچند از يك يا چند فرد سرزده باشد ولي بر روحيه كل اجتماع اثر مي گذارد؛ مثل پديده مهاجرت از روستا و عدم آشنايي با فرهنگ شهرنشيني و در نتيجه وقوع جرايم و جنايتهاي وحشيانه در سطح شهر كه بر روحيه و اذهان مردم تأثير منفي و رعب و وحشتي عميق بر جاي مي گذارند. وجود اختلافات شديد فرهنگي بين گروهها و قبايل مختلف مخصوصا در شهر و روستا، و مهاجرت و فرار روستاييان از روستاها به شهر، مي تواند خطرات بزرگ و تأثيرات منفي و ريشه داري در شهر بيافريند. به هر حال فقر فرهنگي به همان اندازه فقر عاطفي زمينه ساز ارتكاب جرم و بزه است؛ با اين تفاوت كه فقر فرهنگي بيشتر جامعه را متضرّر مي كند ولي در فقر عاطفي بيشتر، افراد مورد هدف قرار مي گيرند.

« ادامه از صفحه 9 »

وقتي از شعر يك حافظ قرآن صحبت مي شود، تأثير قرآن را مخصوصا بايد در نظر داشت. در هر حال تأثير قرآن، كه حافظ، آنهمه بدان مديون است، در شعر او قطعي است. البته اشاره به بعضي قصه هاي قرآني و ذكر پاره اي تعبيرات قرآن كه در كلام حافظ است نشانه اي است از اين آشنايي با قرآن.10

در شعر حافظ مواردي هست كه حكايت از تعمق او در قرآن دارد. مثلاً وقتي براي دفع رقيب ـ يك رقيب ديو سيرت ـ به خدا پناه مي برد جهت راندن او، همان چيزي به خاطرش مي آيد كه در قرآن آمده است براي رجم شيطان: شهاب ثاقب . اين موردي است كه نفوذ عميق قرآن را در ذهن او مي رساند جاي ديگر وقتي مي خواهد خود را از اندوه و تأسفي كه به سبب طعن حسود بر وي دست مي دهد تسلي دهد با خود مي گويد: غمنـاك نبايد بود از طعن حسود اي دل و بلافاصله براي آنكه خويشتن را خرسند كند به ياد آيه قرآن «عسي أن تكرهوا شيئا و هو خير لكم»؛11 و از اين رو مي افزايد:

شايد كه چو وابيني خير تو در اين باشد.

يك جا وقتي مي بيند از خلق شكايتها دارد و حكايتها، يك لحظه به فكر فرو مي رود و براي آنكه خود را دايم از خلق شاكي و ناراضي نبيند، با تمسك به آيه «و ما رميت اذ رميت و لكنّ الله رمي»12؛ به خويشتن خطاب مي كند كه:


گر رنج پيشت آيد و گر راحت اي حكيم

نسبت مكن به غير كه اينها خدا كند

توجه به قرآن در اين مورد، حاكي از اين است كه آن را دايم در ذهن دارد. استشهاد به آيات نيز حكايت از آن دارد كه ذهن شاعر به اسرار بلاغت آشناست و مي داند كه براي اقناع يك زاهد، مايه استدلالش را از كجا بايد به دست آورد. مطالعه و تعمق در قرآن سبب شده است كه در كلام او آدم رمزِ فريب پذيري، نوح مظهرِ طوفانزدگي، يعقوب نمونه سوگواري، يوسف نمودگارِ معشوقي، سليمان مظهر حشمت و جلال، موسي نمونه خدمت و شوق، مريم نشانه پاكدامني و عيسي رمزِ روح و حيات شناخته شود.

آري، موارد حاكي از تأثير عميق قرآن در كلام حافظ بسيار است.

پس تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: نرگس مرادخانی
مدیران انجمن: نرگس مرادخانی