یکشنبه, 30 ارديبهشت 1403

 



موضوع: مفاهیم ونظریه های فرهنگی

مفاهیم ونظریه های فرهنگی 11 سال 2 هفته ago #4893

  • امید خنچه
  • امید خنچه's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 50
  • Thank you received: 21
فرهنگ و تمدن :

تمدن پدیده ای اجتماعی است و از تاریخ تحولات بشری جدا نیست . بشر در طول تاریخ به پیشرفت های مهمی نائل آمده است که هر کدام خاص تمدن بشری در دوره معینی از تاریخ است . از نیمه دوم قرن نوزدهم واژه فرهنگ گاه همراه با واژه تمدن به کار برده شد . به طور کلی تاریخ دانان و فرهنگ شناسان بسیاری کوشیده اند این دو واژه را از هم جدا کنند . از جمله :

کانت ، کالریج ، ماتیو آرنولد : فرهنگ را اساسا نمایانگر مقام و منزلت اخلاقی فرد می دانند ، حال آن که تمدن را به معنای اعتبارات جامعه . بی تردید فرهنگ با ارزش های معنوی قرین بوده و تمدن با ارزش های مادی .



اشاعه فرهنگی :

معمولا به تاثیر فرهنگ ها بر یکدیگر اگر در زمان های گذشته باشد ، اشاعه فرهنگی می گویند . بنا بر اظهار نظر اندیشمندانه انسان شناسانه فرهنگ واگیر دار است . از آن جا که فرهنگ ها همیشه با یکدیگر در ارتباط بوده اند ، اشاعه فرهنگی نیز به طور مداوم در طول تاریخ رخ داده است و این پدیده تا کنون ادامه دارد . بدین معنا که سنت ها ، اعتقادات ، روش ها ، قصه های عامیانه ، ابزار و امور زینتی و غیر ممکن است از جامعه یا فرهنگی به سایر جوامع اشاعه یابد و در آن رواج پیدا کند.

به طور کلی می توان اشاعه فرهنگی را به سه دسته تقسیم کرد .

1- اشاعه مستقیم : زمانی که در فرهنگ در قرابت و مجاورت یکدیگر قرار می گیرند مانند ازدواج و یا مرزهای دو کشور مثل کانادا و آمریکا که هر دو کشور هم هاکی بازی می کنند و هم بیسبال الی بازی است که در کانادا به وجود آمده و دومی در فرهنگ آمریکایی جای دارد .

2- اشاعه اجباری : زمانی که یک فرهنگ ، فرهنگی دیگر را مطیع خود سازد و آداب و رسوم خود را به فرهنگ مغلوب تحمیل نماید .

3- اشاعه غیر مستقیم : امروزه اشاعه غیر مستقیم به دلیل وجود رسانه های جمعی و اینترنت بسیار رایج است .



فرهنگ پذیری :

فرهنگ پذیری یکی دیگر از عوامل دگرگونی فرهنگی است تطابق یا همنوایی عمیق فرد با هنجارها و موازین فرهنگی جامعه دیگر را فرهنگ پذیری گویند . فرهنگ پذیری از رواج پدیده هایی نشئت میگیرد که بر اثر تماس مستقیم و غیر مستقیم بین گروهها یا افراد با افراد و گروههای دیگر از فرهنگ های مختلف به وجود می آید . این اصطلاح در اواخر قرن نوزدهم به مفهوم عاریت گرفتن فرهنکی وارد ادبیات علوم اجتماعی شد . فرهنگ پذیری را می توان به عنوان جریانی یک سویه یا دو سویه در نظر گرفت .

فرهنگ پذیری یک سویه بیش تر مربوط به کودکان است ؛ زیرا کودک در مقابل پذیرا شدن ارزش های جدید ، منفعل است و بدون مقاومت دریافت می کند . البته تکنولوژی ها ی جدید و ظهور ابر رسانه ها نیز زمینه شکل گیری نوع دیگری از فرهنگ پذیری یک سویه با نام ارتباطات رسانه ای را فراهم آورده است.

برخلاف کودکان در بزرگسالان فرهنگ پذیری فرایندی پیچیده است و دوسویه ، زیرا شخصیت آنان تکوین یافته است و دارای فرهنگ پیشینی هستند . این فرهنگ پذیری دو سویه می تواند از طریق مهاجرت های بین امللی ، برخوردهای تاریخی اقوام یا تلاقی دو فرهنگ به طریق مختلف ، سلطه استعمارگران بر مستعمرات و جز این ها به وجود آید .



خرده فرهنگ :

فرهنگ هر جامعه در عین حال که زمینه های مشترک با فرهنگ جوامع دیگر دارد ، خصوصیات و پیچیدگی های فرهنگی مختص جامعه خود را دارد . افراد نیز بر حسب این که متعلق به کدام طبقه یا گروه اجتماعی باشند ، خرده فرهنگ هایی نسبت به کل جامعه دارند . به عبارت دیگر تفاوت ها و ویژگی ها ی داخلی هر فرهنگ را خرده فرهنگ می نامند .

در حقیقت ؛ فرهنگ های بومی ؛ قبیله ای ؛ ناحیه ای ؛ گروههای زبانی یا اقلیت های مذهبی و همچنین فرهنگ های ویژه و فرعی ، گروههای شغلی ؛ طبقات و قشرهای موجود در یک کشور را خرده فرهنگ گویند . البته هر کدام از این خرده فرهنگ ها در عین داشتن ویژگی های خاص خود ، با فرهنگ کلی جامعه مبانی مشترک دارند .

مفهوم خرده فرهنگ به ارزش ها و فرایندهای متمایز گروههای خاص اشاره دارد که در صورت بندی های فرهنگی و اجتماعی گسترده تر واقعند .

به عنوان مثال ویژگی های مردم یک استان از لحاظ گویش ، آداب و رسوم ، نحوه پوشش ، مهمان نوازی ، ازدواج و نظایر این فرهنگ آن ها را از سایر فرهنگ ها مشخص و متمایز می کند این فرهنگ ویژه را خرده فرهنگ آن انسان می گوئیم .



باز تولید فرهنگی :

انتقال هنجار ها و ارزش ها ی فرهنگی از نسلی به نسل دیگر را باز تولید فرهنگی گویند . باز تولید فرهنگی به مکانیسم هایی اطلاق می شود که به وسیله آنها تجربه فرهنگی در طول زمان استمرار می یابد . فرایند های تعلیم و تربیت در جوامع امروزی از جمله مکانیسم های اصلی باز تولید فرهنگی اند و تنها از طریق آنچه در دوره های آموزشی رسمی آموخته می شود ، عمل نمی کنند . باز تولید فرهنگی به شیوه های ژرف تر از طریق بر نامه های پنهان ( جنبه های رفتاری که افراد به شیوه های غیر رسمی در مدرسه می آموزند ) صورت می گیرد .

بر طبق نظریه باتولید فرهنگی بوردیو : خانواده هایی با فرهنگ بالا یا با فرهنگ پائین توانایی ها ، مهارت ها ؛ روش ها و سلیقه هایی را ایجاد می کند که در عرصه آموزش از ارزش بسیاری برخوردار است . در تئوری بوردیو ، کارکرد واقعی مدرسه انتقال دانش آموزان نیست ، بلکه تولید و باز تولید نظام موجود نابرابری های اجتماعی است ، لذا تنها بچه های طبقه بالای جامعه این امکان را دارند که به راحتی بتوانند امتیازات فرهنگیشان را لمس کنند .

بوردیو معتقد است که این امتیازات منحصرا برای بچه های طبقات بالاتر جامعه قابل حصول هستند . وی دلایل مختلفی در این زمینه ارائه می کند . به عنوان مثال ، اولا اعضای این طبقات خودشان مالک مقدار بسیار زیادی از امتیازات فرهنگی هستند ؛ در نتیجه نزدیکی فرزندانشان با این ارزش ها مشکلاتی برای آنان پدید نمی آورد . ثانیا ، انتقال و حصول سرمایه فرهنگی ، همچون سایر امتیازات ؛ نیازمند امتیازات مادی بالایی است که دستیابی به آن ها برای خانواده های طبقات بالا راحت امکان پذیر است .

تبادل فرهنگی :

تبادل فرهنگی بر اثر همجواری کشورها با یکدیگر ، رفت و آمد ملت ها به کشور های دیگر و مطالعه آداب و رسوم و سنن وفرهنگ های دیگر به وجود می آید و باعث می شود هر ملتی به نقاظ ضعف و قوت و فرهنگ خود آشنا شود و بکوشد تا نقاط مثبت فرهنگ های دیگر را بپذیرد و نقاط منفی فرهنگ خود را اصلاح کند . به گفته مقام معظم رهبری : هیچ ملتی از این که معرفتی را در تمام زمینه ها ، از جمله فرهنگ و مسائلی که عنوان فرهنگ به آن اطلاق می شود ، از ملت های دیگر بیاموزد ؛ بی نیاز نیست .

البته تبادل فرهنگی به معنای پذیرش هر امر به ظاهر مطلوب ، زیبا ، جذاب و دلنشین از فرهنگ بیگانه نیست ، بلکه این پذیرش باید بر مبنای اصول و معیارهای ثابت و قطعی عقلی و دینی انجام گیرد.

زیرا هر گونه حرکت انفعالی در این زمینه ممکن است کیان فرهنگ یک ملت را مخدوش سازد .











سرمایه فرهنگی :

سرمایه فرهگی مجموعه ای از روابط ، مطبوعات و امتیازات است که فرد برای حفظ کردن یا به دست آوردن یک موقعیت اجتماعی از آن استفاده می کند . به عبارت دیگر ، سرمایه ای فرهنگی است که به طور دائمی در قلمرو امکانات یک قشر ، گروه ، طایفه یا طبقه باشد .

سرمایه فرهنگی را می توان به دو دسته ملموس ( مانند بناها ، مکان ها ، آثار هنری و نظایر آن ها ،) و غیر ملموس ( که در قالب ایده ها ، اعمال و ارزش ها به صورت سرمایه های معنوی در یک گروه مشترک است ) تقسیم بندی کرد .

پی یر بوردیو جامعه شناس فرانسوی سرمایه فرهنگی را به سه دسته تقسیم می کند

1- سرمایه بدنی و فردی :

حافظه ، مهارت های تجربی و رفتاری از جمله سرمایه های بندی و فردی محسوب می شوند . از مشخصه های این سرمایه می توان به پیوستگی و درون یافتگی آن اشاره کرد .

2- سرمایه عینی فرهنگی :

مجموعه میراث های فرهنگی ، اثار ادبی و شاهکارهای هنری و جز این ها را سرمایه عینی فرهنگی می نامند

3- سرمایه نهادی و ضابطه ای :

مدارک تحصیلی ، مدارک حرفه ای و کار از نمونه های سرمایه نهادی یاضابطه ای هستند . مدرک تحصیلی سند تخصص فرهنگی است که به دارنده اش ارزش قراردادی تضمین شده ای ارائه می دهد .

نظریه های فرهنگی کلاسیک غرب :

امیل دورکیم :

دورکیم از نظریه پردازان اجتماعی فرانسه است . نام و آوازه امیل دورکیم در قرن بیستم بیش تر به دلیل دفاع وی از کارکرد گرایی و پوزیتیویسم بود . وی از دانشمندانی به شمار می رود که حامی تحلیل فرهنگی بوده است . از نظر دورکیم جامعه تا حد زیادی یک پدیده اخلاقی است و احساس همبستگی ، گرد هم آورنده اجزاء و عامل پایداری جامعه است . با توجه به آسیب های جامعه جدید و بی نظمی های آن اساسا این سئوال در ذهن به وجود می آید که چه عواملی موجب حفظ جامعه از ابتلاء به اضمحلال و فروپاشی می شود . دورکیم در پاسخ به این سئوال به نظریه همبستگی یا وفاق اجتماعی دست یافت و بر این عقیده بود که همبستگی اجتماعی موجب قوام جامعه می شود و از بی نظمی و نابسامانی جلوگیری می کند . دورکیم در بررسی های خود اذعان داشت جوامعی که از همبستگی مکانیکی برخوردارند ؛ به دلیل شباهت در اندیشیدن , انعطاف کمتری دارند و گرایش به سختی و خشونت در آن ها بیشتر است اما در همبستگی ارگانیکی هدف از مجازات افراد جذب دوباره آنها به گروه است . و جامعه انعطاف بیشتری دارد . جامعه از نظر دورکیم , به همان اندازه که یک اندیشه و باور است , مجموع ملموس از افراد و اعمال نیز هست . برای مثال وی به هنگام نوشتن در خصوص دین این اصرار را هم دارد که دین صرفا مجموعه ای از اعمال نیست ، بلکه در عین حال نظامی است از افکار که هدفشان توصیف جهان می باشد .

دورکیم برای نقش فرهنگ به عنوان عامل ایجاد ثبات اجتماعی و همچنین تعادل اجتماعی اهمیت زیادی قایل است .

مکتب فرانکفورت :

یکی از گنجینه های عظیم فکری مارکسیم غربی وابسته به دانشگاه فرانکفورت بود که در شهر فرانکفورت و با سرمایه فلیکس وایل تاسیس شد . دستاوردهای نظری و متنوع این موسسه بعدها به نام مکتب فرانکفورت یا ( نظریه انتقادی ) مشهور شد . در این موسسه اندیشمندان علوم اجتماعی باهم همکاری میکردند که از چهره های معروف آن می توان به تئودور آدرنو – والتر بنیامین – اریش فروم – هربرت مارکوزه – فردریش پولاک – و کاکس هورکهایمر نام برد. یورگن هابر ماس و کارل اتواپل نیز جزو این مکتب بودند در واقع اکثر آنها یهودیانی بودند که بر اثر فشار سیاست های یهود ستیزانه هیتلر و نازیسم به ایالات متحده مهاجرت کردند و از دیدگاه این اندیشمندان علم و عقلانیت در سنت روشنفکری غرب که داعیه آزادی انسان را در سر می پرورانند نه تنها به آزادی منجر نشد بلکه انسان را در بند کشید . در مجموع از دیدگاه متفکران مکتب فرانکفورت ؛ فرهنگ مردمی مدرن ، چیزی جز فرهنگ توده ای نیست و این فرهنگ نیز اساسا فرهنگی تجاری است که در آن به صورت انبوه تولید می شود و مصرف کنندگان آن توده هایی منفعل هستند و قدرت تشخیص ندارند . فرهنگ توده یک فرهنگ تحمیلی است که از بالا تحمیل می شود و نمی توان در آن عناصری خود جوش یافت که از درون زندگی مردم بر خاسته باشد

دو نگرانی عمده نظریه پردازان انتقادی :

1- صنعت فرهنگ پدیده ای کاذب ، نادرست و ویرانگر است که به صورت مجموعه ای از عقاید از پیش بسته بندی شده ، در حجمی انبوه تولید و به کمک رسانه های جمعی به خورد توده ها داده می شود .

2- این نظریه پردازان نگران تاثیرات غرب ، سرکوبگر ، تحمیق کننده و منفصل ساز این صنعت بر توده ها هستند .

فرانکفورتی ها بر این نکته تاکید دارند که با فرهنگ نمی توان در قالب شیوه های نقد فرهنگی رایج و قراردادی و بدون در نظر گرفتن جایگاه آن در کلیت اجتماعی بر خورد کرد . بنابراین با هر نوع برداشت از فرهنگ که آن را حوزه ای مستقل از جامعه تلقی کند ، مخالفند و آن را رد می کنند .

این موسسه با مرگ آدورنو رسما منحل شد و با مرگ هورکمایر نیز فعالیت آن خاتمه یافت .



ماتیو آرنولد :

فرهنگ را مجموعه معارف یا بهترین اندیشه ها و کردارهای آدمیان تعریف می کند آرنولد با شعار فرهنگ و نقادی به جنگ بی فرهنگی سود جویانه و کوته بینانه می رود و پیش بینی می کند که مذهب جزمی جای خود را به شعر بعنوان علل الزامی جامعه مدرن خواهد داد .

اهمیت کار آرنولد در حوزه مطالعات فرهنگی این بود که با برداشتی از فرهنگ به سراغ نقد اجتماعی رفت . مطالعات آرنولد با قانون آموزش عمومی ، ضعف کلیسا و مذهب در زندگی روزمره مردم و تاثیرات بالقوه بازار روزنامه های کثیر الانتشار و بنگاههای نشر همزمان بود . به عقیده وی حاصل این تحولات زوال بسیاری از فضائل اجتماعی بود . همه اصرار او این بود که باید نیرویی در جامعه باشد تا مردم را در خدمت آرمانی برتر از آرمان های فرد عادی قرار دهد .

ماتیو آرنولد از این نظر که مفهوم فرهنگ مستلزم خرد و اندیشه اجتماعی است ، سرسختانه دفاع می کرد . به عقیده او کیفیت زندگی در جامعه صنعتی مدرن تنها با تائید مجدد وحدت فرد و جامعه بهبود می یابد و این وحدت همگانی زمانی محقق می شود که افراد بدنبال آرمانی بروند که آن را در فردیت صرف قرار دهد . به عقیده وی فرهنگ تنها پادزهر جامعه صنعتی است و نیرویی است که ارزش های انسانی را حفظ می کند و تعالی می بخشد .

آرنولد را (( پیامبر فرهنگ )) ملقب کرده بودند وی تاکید بسیاری بر نقش آموزش و ترویج و ارتقای فرهنگ داشت و باید به این نکته اشاره کرد که از نظر آرنولد فرهنگ رشد روح انسانی است و این دولت است که باید به رشد آن کمک کند . آرنولد به نقش دولت در اجرا و تنظیم راهکارهای فرهنگی تاکید فراوانی داشت و در رسیدن به مطلوب ، از لحاظ فرهنگی عدم دخالت دولت را غیر ممکن می دانست . فرهنگ توده ای از دیدگاه او همان آنارشی و هرج و مرجی است که در عصر مدرن پدیدار شده وبه اساس اقتدار ، سنت و تعلیم آسیب رسانده است . از نظر وی اکثریت عظیم توده ها هیچ گاه به معرفت و حقیقت دست نمی یابند .



ریچارد هوگارت :

نقطه تمرکز اندیشه هوگارت ، نظریه پرداز فرهنگ معاصر انگلیسی و بنیانگزار مرکز مطالعات فرهنگی معاصر تحلیل زندگی ، اخلاق فرهنگ طبقه کارگر در مقابل خطر گسترش فرهنگ توده ای آمریکایی یا آن چیزی است که وی بربریت درخشان خوانده است .

به اعتقاد هوگارت ، اهمیت هنر در این است که عامل تمدن ساز برای فرد و جامعه است و گذشته از افزودن استعداد ، حساسیت و آگاهی اخلاقی ؛ در انسانی کردن جامعه اهمیت اساسی دارد . به اعتقاد وی در این حوزه نیز تلاش عقلانی اهمیت حیاتی دارد و باعث می شود ارتباط های درونی و مقتضیات تجربیات انسانی را به گونه کامل تری احساس کنیم .

هوگارت فرهنگ توده را کاملا محکوم نمی کند بلکه صحبت او در باب فرهنگ مقوله ای تازه مانند فرهنگ ترکیبی یا فرهنگ تدارک دیده شده است .

وی بر اموری چون کیفیت زندگی فرهنگی در انگلیس ، تاثیرات جامعه انبوه بر اخلاق متعالی و ضرورت هنر در پرورش اخلاقی و انتقادی عقل و به طور کلی حساسیت انسان می پردازد و بر آن تاکید می کند . در نهایت آنچه در سنت اهل ادب خاص هوگارت دیده می شود ؛ اشتغال ذهنی و تعهد او به فرهنگ طبقه کارگر است .

هوگارت آموزش را عنصری مهم برای رسیدن به ارتقای فرهنگی و ایجاد حس انسانیت مشترک میان جامعه و افراد ؛ تشویق افراد به کسب زندگی کامل تر و تصمیم گیری مستقل می داند . از نظر وی وظیفه آموزش ؛ انتقال فرهنگ است ، اما نه معنای محدود آن که آداب و رسومی خاص دارد .











ریموند ویلیامز :

ویلیامز از برجسته ترین دانشوران و روشنفکران سوسیالیست انگلیسی در حوزه مطالعات فرهنگی بود که در زمان های مختلف با چپ نو همکاری می کرد و آثار وی را باید در پرتو رشداین نهضت که مرکز مناقشات مارکسیست ها بود ، بررسی کرد .

ویلیامز در آثار اولیه خود در باب فرهنگ به دو نوع تحلیل می پردازد.

1- تحلیل کاربرد قبلی کلمه فرهنگ

2- تحلیل تحولی که در تعریف وی از فرهنگ وجود دارد . تعریفی که مبتنی بر کاربرد تاریخی این حکم است . ویلیامز بر حق انتقال و حق دریافت در فرهنگ تاکید داشت و امکان گفتگوی آزاد و شرکت همه در تصمیم گیری ها از جمله تاکیدات وی بود .

ویلیامز جامعه را به منزله نظام تبادل آراء می دید و معتقد بود این امکان توسط احزاب رسمی و نهادهای رسانه ای دولتی محدود شده است . از نظر ویلیامز فرهنگ از سه منظر تعریف می شود .

در عام ترین تعریف فرهنگ هم، باید سه سطح را از هم جدا کرد . یکی فرهنگی که مردم در زمان و مکان معین در آن زندگی کرده اند و تنها برای کسانی که در آن زمان و مکان بوده اند قابل شناخت است . دیگر فرهنگ مضبوط است از هنر گرفته تا اغلب وقایع روزانه که برای فرهنگ دوره هم می توان گفت . سطح دیگر سطحی است که فرهنگ دوره را به هم پیوند می زند ، یعنی فرهنگ سنت برگزیده .

ویلیامز با توسل به مفهوم فرهنگ مشترک در پی رفع تنش میان این دو تعهد اساسی بر می آید و آرمان او این می شود که فرهنگ مشترک به زدودن جوامع از طبقات و نابرابری ها کمک کند . او می گوید جامعه مابدون فرهنگ مشترک و تجربه اصیل دوام نخواهد آورد .

ویلیامز در مقابل سنت های فکری سلطه ؛ از مفهوم فرهنگ ؛ به عنوان یک فرایند دفاع می کرد از نظر وی فرهنگ لزوما در والاترین محصولات و فرآورده های فکری تبلور نمی یابد ؛ بلکه همواره در حال تکامل است . به سخن دیگر ؛ فرهنگ از دیدگاه ویلیامز (( شیوه زندگی )) است .

وی براساس سوابق خود به دو تعهد ( تعهد طبقه کارگر و سنت این طبقه و تعهد به فرهنگ متعالی و ارزش آموزش پایبند است )

از نظر وی ، فرهنگ توده را نباید فرهنگ مردم عادی تلقی کرد ؛ بلکه باید آن را فرهنگ مردم محروم از میراث گذشته دانست .

ویلیامز با بررسی سیر تحول تبلیغات که طی چند سال اخیر از اعلانات ساده مغازه داران به سازمان تجاری سرمایه داری تبدیل شده است ، از این رو دست پروده سرمایه داری به شدت انتقاد می کند . نوشته های وی در حوزه مطالعات فرهنگی ( نهادهای فرهنگی ، رسانه ها ، آموزش و ... همیشه بحث برانگیز بوده ومحرک نوشته های بسیاری در انگلیس و دیگر کشورها شده است .











نظریه فرهنگی امام خمینی :

نظریه ایشان مبتنی بر ساخت انسان فرهنگی است . ایشان موضوع انسا ن فرهنگی را به عنوان اصلی ترین جوهر فرهنگ قلمداد نموده و تکامل نظام اجتماعی را مستلزم ساخت انسان فرهنگی می داند . در حقیقت امام خمینی پویایی فرهنگی را در اصل تعلیم و تربیت ، تزکیه نفس به طهارت روح و عمل حسنه تبیین نموده و با استناد به تعالیم عالیه اسلام، فرهنگ را اساس جامعه می دانند .

ایشان در جای دیگر فرهنگ را مایه سعادت و شقاوت جامعه می دانند و می فرمایند : فرهنگ مبدا همه خوشبختی ها و بدبختی ها ی ملت است . اگر فرهنگ ناصالح باشد این جوان هایی که تربیت می شوند با این تربیت های ناصالح این ها در آتیه فساد ایجاد می کنند .

تعریف فرهنگ از دیدگاه امام خمینی : فرهنگ عبارت از دانش ، ادب ؛ تعلیم و تربیت ، اعتقادات ، اخلاق و عمل ، گرایش های فکری ، هنجارها ، باورها ، ارزش ها ، برداشت ها و هنر ، اجتماع و قواعد آن ها در جامعه .

از نظر امام خمینی وابستگی فرهنگی منشا سایر وابستگی ها و عامل عقب ماندگی کشور و استقلال فرهنگی عامل تحقق استقلال در سایر ابعاد است.

ویژگی اصلی فرهنگ اسلامی در مقایسه با فرهنگ های غربی و استعمار ی عبارتند از :

- غنی بودن

- مترقی و موافق توسعه و پیشرفت بودن

- انسان سازی و هدایت انسانی

- استقلال از شرق و غرب و عدم قوم گرایی و ملیت گرایی

- توجه خاص به اصول اعتقادی و اخلاقی

- توجه ویژه به تعلیم و تربیت و تحصیل علم و دانش

حضرت امام خمینی درزمینه تاثیر فرهنگ اسلامی و جایگزین شدن این فرهنگ پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جای فرهنگ استعماری و غربی می فرمایند .

شما امروز فرهنگ هایی را که ملت ما را یک ملت وابسته معرفی و خدمتگزار قدرت ها بار آورده بود و فحشا ، فساد و اعتیاد را گسترش روز افزون داده بود و از انسانیت و اخلاق می رفت کنارگیری کند ، در زیر پای خود خرد کرده و شرافت انسانی و تقوا و شهامت و شجاعت و صبرو سلحشوری و مروت و تعاون و تقوا و توجه به مصالح ملت و کشور را جایگزین آن نموده اید . شما امروز سر افراز برای پیشرفت فرهنگ الهی به پیش می روید .

ایشان می فرمایند : بی شک بالاترین و والاترین عنصری که موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد ، فرهنگ آن جامعه است اساسا فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد . و همچنین فرهنگ اساس ملت است ، اساس ملیت یک ملت است .اساس استقلال یک ملت است . حضرت امام ( ره ) عملکر د صحیح فرهنگ و نیز بهره مندی از نتایج پیشرفت علوم و فنون را عامل دستیابی به خوشبختی می دانند و می فرمایند .

اگر مشکلات فرهنگی و آموزشی به صورتی که مصالح کشور اقتضاء می کند حل شود ، دیگر مسائل به آسانی حل می گردد .

از دیدگاه ایشان راس همه اصلاحات ، اصلاح فرهنگ است.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: نرگس مرادخانی