دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403

 



موضوع: خلاصه سوال و جوابهاي درس جامعه شناسي هنر

خلاصه سوال و جوابهاي درس جامعه شناسي هنر 10 سال 11 ماه ago #8985

1- انواع مطالعه جنبه هاي هنر: الف: بررسي هنر به شيوه توصيفي ب: بررسي هنر به شيوه علي
الف) انواع شيوه توصيفي:
1- تحليل روابط به شيوه تجربي: مطالعه به بررسي صوري هنر محدود ميشود.
2- بررسي هنرمندان به عنوان يك گروه اجتماعي: چگونگي رابطه آنها با هم مثل رابطه بازيگران و نويسندگان طراحان لباس و كارگردانان
3- مطالعه مخاطبان هنر: در نظر گرفتن اختلاف خوانندگان درجات مختلف تجانس و ارتباط نسبي آنها و اهميت قابليت تغير شكل آنها به گروههاي منظم اجتماعي
4- بررسي كاركرد هنرها در شرايط مختلف تاريخي-جغرافيايي جوامع مختلف:
 تعريف توصيفي: به طور خلاصه هر گونه مطالعه اي را كه بدون در نظر گرفتن چارچوب اجتماعي و تاثير آن بر هنر صورت ميگيرد را ميتوان مطالعه هنر به شيوه توصيفي ناميد.
ب‌) توضيح بررسي علي:
در بررسي علي ميگويد چه مسائل اجتماعي بر هنر تاثير گذاشته است.چرا و چگونه بوجود آمده است اين بحث وجود دارد مثلاً؛ موسيقي هنر خاص نبود اينجاست كه هنر دخالت ميكند مثل صداي چكش زدن .هنر بدون تاثير اجتماعي وجود نخواهد داشت در دوره صلح يك آثار هنري شكل ميگيرد كه در دوره جنگ اينگونه نيست.
 نظريه هايي كه در تعريف زيبايي بيان شده است را توضيح دهيد؟
بطور كلي بر دو نوع اند يكي عيني يا بيروني و ديگري ذهني يا دروني.صاحبان نظريه هاي عيني معتقدند به اينكه زيبايي يكي از صفات عيني موجودات است و ذهن انسان به كمك قواعد و اصول معيني آن را درك ميكند. همانطور كه معلومات ديگر هم بر حسب قوانين مربوط به آنها درك ميكند.از طرفي ديگر صاحبان نظريه هاي ذهني ميگويند زيبايي چيزي نيست كه در عالم خارج وجود داشته باشد و بتوان آن را با شرايط و موازين معييني تعريف كرد بلكه كيفيتي است كه ذهن انسان در برابر بعضي محسوسات از خود ايجاد ميكند. بعبارت ديگر زيبايي يك فعاليت روحي صاحب حس است و نه صفت شيئي محسوس
 صورت هاي مختلف زيبايي چيست؟
زيبايي به دو صورت وجود داردر 1- زيبايي مطلق يا طبيعي 2-زيبايي نسبي يا هنري
زيبايي مطلق عبارت از جهان است كه در نفس خود زيباست و اين زيبايي به دليل خاصيت وجودي جهان و كليه اجزاي آن است بدين معنا كه هر چيزي داراي هدفي اسن و به دليل خاصي بوجود آمده است. همه اجزاي جهان به هم ارتباط دارندو با هماهنگي كامل در گردش اند جهان زيباست چون دقيقاً هدفدار است و هيچ حركتي بي دليل و بدون پيوستگي و رابطه با ديگر حركات نيست. اين همه نظم و هماهنگي و تناسب ، خود، نفس زيبايي است. انسان بدليل اينكه خود جزئي از زيبايي مطلق است فطرتاً خواستار زيبايي است ولي قادر به درك كلي آن نيست چرا كه يك نقطه در درون دايره هرگز نميتواند خود را از بيرون مشاهده كند. پس زيبايي نسبي عبارت است از درك انسان از زيبايي مطلق. اين نوع زيبايي به اين دليل نسبي است كه شرايط زندگي انسان در موقعيت هاي تاريخي و جغرافيايي مختلف بسيار گوناگون است. همين امر موجب تفاوت فرهنگ ها ميشود و در نتيجه ديدگاه انسان در باب تشخيص امر زيبا از نازيبا متفاوت ميشود. ولي همين تفاوت خود به ادراك كامل تر زيبايي كمك ميكند، زيرا زيبايي هاي نسبي با هم تناقض ندارند، بلكه مجموع آنها جنبه هاي مختلفي از زيبايي مطلق را به نمايش ميگذارند.
 آيا ميشود بين علم و هنر مرز قاطعي مشخص نمود:
ترسيم مرز قاطعي ميان علم و هنر كاري عبث و بيهوده است زيرا اين دو هيچگاه به طور مطلق از يكديگر جدا نبوده و نميشوند. آنچه مهم است انگيزه فرد است حال چگونه ميتوان فهميد انگيزه فرد از خلق يك اثر انگيزه علمي بوده يا انگيزه هنري به عقيده من از تحليل خود اثر ميتوان به اين انگيزه دست يافت. چنانچه توانايي مبارزه انسان با طبيعت را افزايش دهد اثري علمي و به عبارت بهتر يك اختراع است و اگر اثري نتيجه علمي به آن معنا نداشته باشد بلكه زيبايي يعني وحدت در عين كثرت طبيعت و جامعه را به نمايش بگذارد اثري هنري است اگر اولي به بهتر شدن زندگي مادي انسانها و توسعه جسم آنها كمك ميكند دومي ابعاد معنوي زندگي انسان را عمق ميبخشد و به توسعه روح آنها منجر مي شود.

 تعريف هنر و سه هدف اصلي آن چيست:
هر نوع حاصل كار خلاقه انسان كه نتيجه غير مادي داشته و احساس مخاطب خود را هدف بگيرد و نه عقل ابزاري و تفكر منطقي وي را هنر است.اين هنر سه هدف اصلي دارد1- كشف بي واسطه زيبايي در جهان هستيو جامعه بشري به مدد احساس فرد هنرمند2- بيان آنچه كشف شده در قالب قراردادها و اصول زيبا شناختي و خلق اثر هنري3- كشف با واسطه اين زيبايي ها توسط مخاطب از راه مواجهه با اثر هنري و سهيم شدن در احساس هنرمند.تعريف هنر تنها در جمع اين سه هدف كامل ميشود.
 گونه هاي مختلف هنر مند:
اولي هنرمند بزرگ است زيرا هم به كشف نايل آمده هم بيان خوبي دارد و هم توانسته با مخاطب ارتباط بر قرار كند.
دومي هنرمند متوسط است زيرا اگر چه خود مستقيماً كشف نكرده در لذت كشف ديگري سهيم شده و با تقليد از آن اثر هنري خلق كرده و توانسته با مخاطب ارتباط برقراركند.
سومي كه تنها دو عنصر بيان و دريافت را دارد هنرمند كوچك و ضعيف است ولي به هر حال از نظر مخاطب هنرمند است چون داراي اثر هنري است.
 آيا رويكرد فلسفي ميتواند در جامعه شناسي كاربرد داشته باشد: اينجاست كه عوامل اجتماعي در تعيين مشخصه هاي هنرمندانو آثار هنري پاي به ميدان ميگذارند.افرادي ممكن است به كشف هنري رسيده باشند ولي براي مثال امكان برخورداري از آموزشهاي ويژه براي به قالب بيان در آوردن كشف خود را نداشته باشند چنين افرادي به احتمال زياد هنرمند نخواهند شدبدين معنا كه در جامعه بعنوان هنرمند شناخته نخواهند شدافرادي ممكن است پس از مرحله كشف به بيان هنري هم رسيده باشند يعني اثر هنري خلق كرده باشند ولي به دلايل مختلف اثرشان به دست مخاطب نرسيده باشد مثل شاعراني كه اشعا خود را پس از يرودن از بين ميبرند يا نقاشي كه هرگز فرصت ارائه آثار خود را در نمايشگاه ها و ديگر اماكن مربوط نمي يابند. اما افرادي هم ممكن است بدون گذراندن مرحله اول يعني بدون كشف تنها بدليل برخودارياز امكانات آموزشي و امكان ارتباط برقرار كردن با مخاطب آثاري را ارائه كنند كه با تعريف فلسفي نميتوان آنها را هنرمند ناميد. اما اين افراد در جامعه بعنوان هنرمند شناخته ميشوند. اگر چه مثلاً؛ منتقدان هنر ممكن است آنها را رد كنند ولي برخي از مخاطبان با ويژگي هاي خاص(براي مثال آسان پسند) با ايشان ارتباط برقرر ميكنند و آنها را بعنوان هنرمند ميشناسند.
 نظريه پردازان كلاسيك جامعه شناسي هنر
1- كارلر ماركس (آلماني) (1883-1818)
2- ماكس وبر (آلماني) (1920-1864)
1-كارلر ماركس :
توضيح: ماركس در تحليل هاي خود از يك الگوي رو بنا و زير بنا استفاده ميكند طبق مفهوم ماركس واقعيت هاي اقتصادي(زير بنا) ريشه همه ايدئولوژي هاست كه يكي از اين ايدئولوژي ها هنر است بنا بر اين واقعيت هاي اقتصادي ميتوانند منشاء و زير بناي بوجود آمدن بسياري از ايدئولوژيها و از جمله هنر باشد و اگر اوضاء اقتصادي و شيوه توليد در يك جامعه اي دگرگون شود هنر و جامعه هنري نيز دگرگون خواهد شد
2-ماكس وبر :
توضيح: يكي از مهمترين مفاهيم او مفهوم عقلانيت ميباشد او تاثير عقلانيت را در هنر جوامع مختلف بررسي ميكند از جوامع قديم تا جوامع جديد
 نظريه پردازان معاصر جامع شناسي هنر
1- ميشل فوكو (فرانسه) (1984-1926)
2- پير بورديو (فرانسه) (2002-1930)


1- ميشل فوكو:
توضيح: يكي از موضوعات مورد مطالعه او هنر و آثار هنري است كه در آنها آثار هنري را مورد بررسي قرار داده است و تاثير فضاي فكري آن زمان را در آنها مورد بررسي قرار داده است
فوكو در آثار هنري سه نكته را در نظر ميگرفت:
1- آثار هنري ميتواند تمامي فضاي فكري و فرهنگي دوره خود را منعكس كند.
2- آثار هنري ميتوانند در ذهن بيننده تصور فرد را از شخصيت انساني به چالش بياندازد.
3- با كمك مفاهيم و سبك هاي هنري ميتوانيم انسان را از نو تعريف كنيم مثلاً؛ در تحليلتابلوهاي نقاشي معتقد است اين تابلوها ميتواند منعكس كننده فضاي فكري آن دوره باشند.
2-پير بورديو:
توضيح:مطالعات بورديو در باب هنر در مورد مصرف هنر بخش وسيعي از جامعه شناسي وي را تشكيل ميدهد او نتيجه ميگيرد كه بين سليقه و ذوق هنري افراد و طبقه اجتماعي و فرهنگ آنها رابطه وجود دارد. مثلاً؛ افرادي كه به هنر انتزاعي(ذهني) علاقه دارند از سطح طبقاتي بالا و افرادي كه به هنر كاربردي و تزئيني علاقه دارند افرادي هستند كه از لحاظ اقتصادي و فرهنگي در سطح پاييني هستند.
 سير هنر:
جامعه شكارو گرد آوري خوراك جامعه شباني جامعه كشاورزي
جامـــعـه سنتي ¬ جامعه صنعتي جامعه فراصنعتي
درجامعه ابتدايي هر فردي به تمام جامعه تعلق دارد و براي جامعه زندگي ميكند اموال جامعه از آن همگان است و فرد كاملاً؛ وابسته جمع است در چنين جامعه اي از تقسيم كار و اختلافات حرفه اي و يا صنفي خبري نيست بلكه همه همه¬كاره¬اندجامعه اجتماعي جامعه ايست بسيار ساده و يكدست و همه افراد در همه كارها شريك هستند.تقسيم جامعه به دو طبقه بعد از دوره شكار و گردآوري خوراك روي داد. اما بعد از آن انسانها با دامپروري و كشت آشنا ميشوند و بر اثر افزايش توليد و ذخيره كردن مواد فرصت و امكاني براي فعاليتهاي غير حياتي يا تفنني پيش مي¬آيد و بخشي از جامعه ميتواند بدون كار توليدي زندگي كند.اعضاي طبقه¬اي كه در زندگي عملي غرق مي شوند جهان بيني آنها از مقتضيات زندگي عمليست اما اعضاي طبقه ديگر بيشتر در عالم نظر سير ميكنند و به انديشه¬هايي پرداخته كه چندان به دنياي عمل بستگي ندارند به اقتضاي زندگي متفاوت زندگي اكثريت و اقليت انديشه هاي آنان هم متفاوت ميگردد و بدين ترتيب در درون فرهنگ كلي جامعه دو فرهنگ متفاوت با دو جهان بيني نا سازگار و با دو نوع فلسفه و با دو نوع هنر پرورده ميشوند پس دو نوع هنر متفاوت در ابتداي تمدن بوجود ميآيد در يك سو هنر ساده و واقع گرايي عوام و در سوي ديگر هنرهاي آراسته و معمولاً واقع گريز درمقابل هنر ابتدايي كه خاصيت جمعي داشت و بخشي از زندگي توليدي و وسيله تامين زندگي و بقاي جامعه بودهنر تمدني متعلق به همه جامعه نيست از آن يكي از آن دو طبقه اجتماعي است و هنر هر طبقه نمايش غير مستقيمي از مقتضيات زندگي خاص آن طبقه يا وسيله غير مستقيمي است براي تامين مصالح اختصاصي آن طبقه.
 نقش هنر در جامعه:
1- معناي مسئوليت هنر مند يعني اينكه بجاي كار كردن در خلاء در نظر داشته باشد كه در نهايت از جانب جامعه رسالت دارد كه از واقعيات نو پرده بردارد.
2- هنر چيزي درباره تجربه آدمي ايلاغ ميكند
3- امروزه هنر به كمك رسانه هاي جمعي بصورت يكي از پر توان ترين طرف ارتباطي ميان انسانها در آمده است.
4- يكي ديگر از نقش هاي هنر دست يافتن به مرحلخ آگاهي بالاتر دريافت بصيرتي چشمگير در مورد ماهيت هستي
5- علاوه بر جلوه¬گر ساختن واقعيت به آن شكل ميدهد.


 تاثير هنر در جامعه:
هنر اثر خود را بر تمام كاركردهاي اجتماعي و بخصوص بر دين اعمال ميكند بطور مثال مراسم آئيني شامل هنرند . دين هنر را مي طلبد و هنر به تكنيكي براي عمل ديني تبديل ميشود هنر ميتواند در زندگي سياسي و پيدايش انقلابها نقش موثري داشته باشد هنر ميتواند طبيعت انساني را تلطيف(نرم كردن) كند و همدردي و ديگر دوستي را توسعه بخشد . صلح آميز كردن روابط اجتماعي به لذت هاي هنري بستگي دارد مد بازتابي از هنر است هنر محيط مادي زندگي را تغيير ميدهد و اين تغييرات شامل بدن ما هم ميشود بدين معني كه دكوري تحسين انگيز پديد مي آورد و حتي جسم ما نيز بعنوان عنصري از اين دكور بكار گرفته ميشود. كليه صحنه هاي واقعي زندگي اجتماعي از ادبيات تئاتر و نقاشي تقليد ميشود.
 تاثير جامعه بر هنر:
بررسي همه دوره هاي برجسته آفرينش هنري يعني دوره هايي كه خلاقيت هنري به اوج شدت و پيچيدگي خود ميرسد نشان ميدهد كه اين دوره¬ها با تحولات جامعه رابطه تنگاتنگ دارند.
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.