خوش آمديد,
مهمان
|
|
نقد ادبی:
شعر فضای تردید در اوج خود قرار دارد، اما به خود نوید میدهد که راه دیگر را برای روز دیگر گذاشته است در حالی که می داند دیگر بازگشتی در کار نیست. بدین ترتیب انتخاب دشوار پایان میگیرد، اما احساس تأسف همچنان هم در شعر، هم در شاعر و هم در خواننده باقی میماند. ... شعر «راهی که طی نشده است» از چهار بخش تشکیل شده است و هر بخش پنج بند دارد. از این پنج بند، بندهای اول و سوم و چهارم با یکدیگر همقافیه هستند و بندهای دوم و پنجم هم به همین شکل. به عنوان مثال، پنج بند اول را در نظر میگیریم که در آن واژگان wood, و stood و could در سطرهای اول و سوم و چهارم و واژگان both و undergrowth هم در سطرهای دوم و پنجم قافیه را رعایت میکنند: Two roads diverged in a yellow wood And sorry I could not travel both And be one traveler, long I stood And looked down one as far as I could To where it bent in the undergrowth اگر چه خود فراست در مورد سرودن این شعر حکایتی را نقل می کند اما روانشناسان و ناقدان آن را سرشار از درونمایهای میدانند که به دور از روان شاعر نیست. حتی برخی باوری به وجود راوی و حتا دو راهی ندارند. به نظر آنها، راوی و دوراهی همه مقولات روحی هستند. در این شعر تصویر دو راه مجزایی را که به یک اندازه گام خوردهاند، حاکی از تمامی اختیارات و امکانات زندگی میباشد که به وضوح مشخص است و ابهامی در آنها نیست؛ آنها یا تیرهاند ویا روشن (فقط سفید و سیاه). بنابراین روح به راهی میرود که دلخواه اوست و این طیّ طریق تصادفی روح، همان مقولهایاست که در تصور بیشتر مردم به عنوان فردیّت تلقی میشود. با نگاه دقیقتر میتوان گفت که استفاده از امکانات و اختیارات بستگی به تقدیر و سرنوشت دارد. اما آنچه پیداست، این است که این شعر در فضایی از تردید و تأسف شناور است. احساس تأسف از همان آغاز کار، از طریق نام شعر- «راهی که طی نشده است» - حضور خود را در صحنه اعلام می کند و نشان میدهد که شاعر بیشتر به راهی فکر میکند که «نرفته است» و نه آن راهی که رفته. این احساس در آخرین بخش شعرعملکردی قدرتمندانه دارد. خواننده هم از همان آغازدر حسرتِ شاعر شریک است و با همان حسرت با راوی پا به جنگل زرد میگذارد. ترکیب «جنگل زرد فام» هم که جنگلی خزانزده و یا کنایه از خزان زندگیست، رنگمایهای از حسرتزدگی را به نخستین بند شعر میبخشد. راوی در میانسالی بر سر دو راهی زندگی ایستاده و ناگزیر است که یکی از آن دو را انتخاب کند. اما گزینش ساده نیست. راوی راهها را با نگاه ارزیابی میکند، میسنجد و یا به اصطلاح سبک و سنگین میکند. آیا چگونه و از چه طریق باید یک راه را بر آن دیگری برتری دهد؟ تنها با نگریستن به چشم انداز راه ... پس میایستد و یکی از آن دو را با نگاه عمیقی دنبال می کند تا آنجا که انتهای آن از چشم ناپدید می شود. آنگاه راه دیگر را برمیگزیند. این شگرد ِ«خلاف انتظار رفتار کردن» را، فراست در بسیاری از شعرهایش به کار میگیرد، چنانکه در این شعر هم راه نخست را به تعمق ژرفنگری میکند و در حالی که خواننده منتظر است آن را برگزیند، ناگهان راه دیگر را انتخاب میکند. راوی خود میداند دلیلی که برای این گزینش دارد چندان هم استوار نیست. برای همین است که میخواهد برای این انتخاب به گونهای خود را قانع کند: «چون پوشیده از علف است و گامهای رهگذران را میطلبد.» اما بلافاصله میگوید: «هر چند که هر دو راه به یک سان کوفته شده و در آن صبحدم مثل هم بودند.» در این بخش ِ شعر فضای تردید در اوج خود قرار دارد، اما به خود نوید میدهد که راه دیگر را برای روز دیگر گذاشته است در حالی که می داند دیگر بازگشتی در کار نیست. بدین ترتیب انتخاب دشوار پایان میگیرد، اما احساس تأسف همچنان هم در شعر، هم در شاعر و هم در خواننده باقی میماند. آخرین بند، پیش بینی حسرت بار سالهای بعد است و اشاره به دگر گونیهایی که بر اثر آن گزینش حاصل آمده است و تکرار دو بار کلمهی «من» و خط تیرهای که بعد از یکی از آنهاست فضای حسرت زده را پر رنگتر میکند : Tow roads diverged in a wood, and I-/ I took the one – با توجه به ترجمه، باید در نظر داشت که این شعر نه در ارتباط با راه کمتر پیموده شده، بلکه در ارتباط با راه پیموده نشده است. در حقیقت، شعر اصلاً به تفاوت میان آن دو راه نمیپردازد. ما فقط میدانیم که آن دو اندکی با هم متفاوت بودند ولیکن از بابت رهروان، اختلافی نداشتند. شعر بدین نکته اشاره میکند که تأثیر انتخاب بین دو راه در زندگی برخی انسانها چگونه خواهد بود و اینکه انتخاب یک راه چگونه به توجیه و تفسیر موضوعات منجر میشود و در نهایت و از همه مهمتر اینکه انسانها چه مسئولیتی در قبال انتخاب راهها و پذیرش عواقب آنها دارند. نیازی به اشاره نیست که این راهها نمادین هستند و در حالت کلی و به انتخابهای زندگی انسان، یعنی راه و رسم زندگی، اشاره دارند. در بند آخر شعر میخوانیم که در آیندهای دور این شخص با اندوه و افسوس خواهد گفت که من راهی را برگزیدم که کمتر پیموده شده بود اما از بندهای قبلی این شعر در ذهن داریم که هر دو راه به یک اندازه پیموده شده بودند. به عبارت دیگر، راوی به خوانندگان اطلاع میدهد که وی در آینده خلاف واقع حرف خواهد زد. در بهترین شرایط و با تأکید بر بسیار دور بودن زمان، او با افسوس خوردن هنگام بازگو کردن حادثه حقیقت را فراموش خواهد کرد و موضوع را به اشتباه روایت میکند. البته بیشتر به نظر میرسد که وی یک جاعل است که قصد تحریف حقیقت را دارد و احتمالاً شکستهای خود را در آینده به دوش این انتخاب خواهد گذارد. تکرار کلمة «من» تعلّل گوینده را میرساند که میتواند دلیلی بر سخن راندن برخلاف واقع باشد؛ یعنی، او خود میداند که در شرف کتمان حقیقت است و بدینگونه ما را به بدترین حالت تعبیر این متن سوق میدهد. دلیل اینکه انسانی دست به چنین کاری میزند این است که میخواهد از عذاب وجدان خود بکاهد؛ عذابی که ناشی از حق انتخاب است. در اینجا در حقیقت چگونگی طی کردن راه و رسیدن به مقصد مطرح نیست بلکه مسئلة انتخاب است که در کانون توجه شعر قرار دارد. در واقع، هر تصمیمی که گرفته بود، پس از مدتی ـ اگر نه در همان زمان ـ شروع به افسوس خوردن میکرد. تعلل بر سر دو راهی به خوبی در این شعر پرداخته شده و در کنار آن عاقبت کار نمایانده شده است. این حق انتخاب انسان است که او را در چنین شرایطی قرار میدهد. |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سارا اسمعیل پور ابیانه
|