سه شنبه, 01 خرداد 1403

 



موضوع: حرکات نمایشی 2

حرکات نمایشی 2 10 سال 11 ماه ago #12497

به نام خدا

واحد13
رشته روابط عمومی
موضوع تحقیق:
هنرحرکات نمایشی(رقص)
استاد:
جناب آقای سالاریان

تهیه کنندگان:
ساحل کریمی عقدا –مریم سلگی

مقدمه‌
بسياري‌ بر اين‌ باورند كه‌ انسان‌ براي‌ دست‌ و پنجه‌ نرم‌ كردن‌ با طبيعت‌ و تسلط بر آن‌، خود را به‌ علم‌ مجهز ساخت‌ و براي‌ تحمل‌پذيري‌ دنياي‌ كه‌ او را احاطه‌ كرده‌ و دنيايي‌ كه‌ خود ساخته‌ بود، دست‌ به‌ آفرينش‌ هنري‌ زد. از اين‌ نقطه‌ نظر، آثار هنري‌، غذاي‌ روح‌ بشر را شكل ‌مي‌دهند. اين‌ ادعا جداي‌ از بهره‌مندي‌ از مفروضاتي‌ كه‌ خود نياز به‌ اثبات‌ دارند (همچون‌ تقدم‌ ايده‌ بر عمل‌، توانمندي‌ انسانها در انتخاب‌ اراده‌اي‌ آزاد و حضور علل‌ بسياري‌ از رفتارها در آگاهي‌ فاعل‌)، آنقدر كلي‌ هستند كه‌ در حد گزاره‌اي‌ علمي‌ ارتقاء نيافته‌ و پاسخهاي‌ آن‌ تا به‌ آن‌ حد بي‌دقت‌ و مبهم‌ هستند كه‌ به‌ اندازه‌ مسئله‌ مطرح‌ شده‌ جاي‌ پرسش‌ باقي‌ گذارند.
رقص‌ يكي‌ از آن‌ رفتارهاي‌ هنري‌ است‌ كه‌ چه‌ براي‌ آفرينش‌ آن‌ توسط اجداد بشر و چه‌ براي‌ نياز به‌ تداوم‌ بازآفرينيش‌ در همه‌ اعصار هنوز نياز به‌ نظريه‌هايي‌ علمي‌ احساس‌ مي‌شود. در اين‌ اثر كوشش‌ بر آن‌ بوده‌ است‌ تا در قامت‌ نظريه‌اي‌ علمي‌ به‌ تبيين‌ رفتارهايي‌ بپردازد كه‌ به‌ خلق‌ هنر رقص منتهي‌ مي‌شود. بر اساس‌ آن‌، رقص‌ نه‌ بر حسب‌ عللي‌ كه‌ ويژگي‌ ذاتي‌ مغز انسان‌ به‌ شمار رود، پديد مي‌آيد و نه‌ با گزينشي‌ كه‌ حاصل‌ تجربه‌ آگاهانه‌ افراد باشد شكل‌ مي‌گيرد، بلكه‌ بر اساس‌ برنامه‌هايي‌ در مغز پديد مي‌آيد كه‌ نتيجه‌ نوع‌ تعامل‌ ناآگاهانه‌ انسان‌ برطبق‌ لمس‌ و جنبش‌ است‌ كه‌ پس‌ از برانگيختگي‌، حكم‌ به‌ رفتار صادر كرده‌ و در زمان‌ مقتضي‌ بروز مي‌كند. نظريه‌اي‌ كه‌ "تعاملي"‌ ناميده‌ايم.


حرکات نمایشی (رقص)
رقص یکی از هنرهای هفت‌گانه است. به حرکات موزون و ریتمیک بدن رقص اطلاق می شود.این هنر می تواند شامل بیان احساسات عرفانی و حالات شادی انسان باشد. البته رقص در طبیعت و میان جانوران نیز وجود دارد. علاوه بر آن، بعضی از ورزش ها نیز همچون اسکیت، ژیمناستیک و شنا را نیز می توان در هنر رقص دسته بندی کرد.
رقص بر اساس زیبایی، فرهنگ، اجتماع، هنرمندی و محدودیت های اخلاقی دسته بندی می شود. رقص های مناطق مختلف باهم فرق دارد. برخی از آن ها همچون باله از جمله رقص های سنتی هستند. رقص می تواند به صورت اجتماعی انجام گیرد یا به صورت خاص برای حضار و بیننده ها اجرا شود. رقص ها می توانند رقابتی باشند یا برای جشن ها و مراسم خاص طراحی و اجرا شوند. همان طور که اشاره کردیم حرکات رقص ها در مناطق مختلف با هم فرق دارند. به طور مثال، رقص های اروپایی با رقص های آسیایی کاملا متفاوت است.
رقص، قدمت بسیاری در تاریخ دارد و از زمان های دور میان مردم رواج دارد و می تواند هیپ‌هاپ یا رقص عرفانی سماء باشد. ذات رقص منفی نیست. رقص، سبک های کلاسیک نیز دارد از جمله آنها می توان به باله، تانگو و والس اشاره کرد. رقص های دسته جمعی و گام به گام نیز از دیگر مدل های رقص هستند.
همه رقص ها در همه جای دنیا یک مورد مشترک دارند و آن انعطاف پذیری بدن و حرکات رقصنده است. برخی از مشکلات و صدماتی که رقص می تواند به بدن رقصنده برساند، شکستگی اعضا و گرفتگی عضلات هستند. طراحی رقص نیز هنری است که این روزها در دنیا رواج بسیاری دارد.
در زمان های قدیم، رقص جزو اصلی جشنواره های محلی بوده است. به طور مثال هنگام برپایی جشن برداشت محصول از رقص برای نشان دادن شادیشان استفاده می کردند. حتی برای نمازگزاری و عبادت نیز از رقص استفاده می کنند. مدیتیشن ماندالا نوعی از رقص است که به بدن و ذهن انرژی زیاد می رساند. رقص فولکلوریک نیز فرم اولیه از رقص های مردمی است. این رقص از اروپا و برخی بخش های چین سرچشمه گرفته است. رقص های دو تایی همچون تانگو و فلامنکو ریشه در فرانسه دارد.
رقص در طول 50 سال گذشته تغییرات بسیاری داشته است. سبک های مدرن و معاصر به رقص های سنتی و کلاسیک قدیم اضافه شده اند. بسیاری از انواع جدید آن نیز بر اساس قوانین رقص مادر یعنی باله استوار نیستند. در این زمان، رقص با حرکات آکروباتیک همراه است و استایل الکترونیک نیز به آن اضافه شده است. در زمان حاضر، هر سبک رقص مرتبط و بر اساس موسیقی آن اجرا می شود.
رقص بر اساس تعداد رقصنده ها به انفرادی، دوتایی و گروهی تقسیم بندی می شود. در حال حاضر، هر رقصی بر اساس موسیقی آن طراحی می شود. اما رقص هایی همچون سالسا، تانگو، هیپ‌هاپ، والتز و جیگ از زمان های قدیم وجود داشته اند و هنوز هم رواج دارند. بعضی از رقص ها نیز با موسیقی باروک اجرا می شوند. رقص های باله و کلاسیک را نیز در بالا یادآوری کرده بودیم.
در اوایل دهه 90 میلادی یعنی در قرن بیستم، رقص و طراحی آن به واحدهای دانشگاهی بدل شدند. یعنی دوستداران این رشته می توانند در دانشگاه به صورت آکادمیک در مورد رقص، انواع، تاریخچه و فلسفه هر کدام از شاخه هایش تحصیل کنند. درجات آکادمیک رقص نیز از دیپلم و لیسانس تا دکترا ادامه دارد.
انواع رشته های تحصیلی رقص شامل موارد زیر هستند:
• اجرای پیشرفته که شامل مهارت های اجرایی و فنی است
• تحقیقات تمرینی که شامل اجرا و طراحی رقص است
• اتنوکورولوژی رقص شامل ترکیبی از مطالعات فرهنگی،انسان شناسی، جنسیت، منطقه و مردم نگاری است.
• رقص درمانی
• رقص و فناوری های جدید رسانه ای
• مطالعات بدنی و تجزیه و تحلیل حرکات Laban
در نقاط مختلف جهان مسابقات رقص با هدف تشویق دوستداران این هنر و کشف استعدادها برپا می شود.
بد نیست بدانید که رقصنده به هنرمندانی اطلاق می شود که این هنر را اجرا می کنند و رواج می دهند. اما رقاص بار منفی دارد و بیشتر برای حرکات موزونی به کار می رود که جنبه اخلاقی چندان خوبی ندارد.
پيدايش‌ هنر رقص‌
از ديدگاه‌ تعاملي‌

شكل‌گيري‌ الگوي‌ لمسي‌-جنبشي‌ در مغز
كودك‌، پس‌ از آن‌ كه‌ شروع‌ به‌ راه‌ رفتن‌ و لمس‌ و تجربه‌ اشياء، افعال‌ و موضوعهاي‌ پيرامون‌ كرد، از هر يك‌ از موضوعهاي‌ پيرامون‌، تعريفي‌ بر حسب‌ تجربه‌ لمسي‌ و جنبشي‌ شان‌ در مغز دروني‌ مي‌سازد كه‌ به‌ روي‌ هم‌ الگويي‌ را در مغز تثبيت‌ مي‌كنند. به‌ بيان‌ ديگر، حس‌ لامسه‌ و گيرنده‌هاي‌ عصبي‌ - جنبشي‌ با ارسال‌ پيامهايي‌ معين‌ و مجزا از هر موضوع‌، تعاريفي‌ مشخص‌ را در مغز شكل‌ مي‌دهد والگويي‌ را تثبيت‌ مي‌كند كه‌ ما آن‌ را الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ مي‌ناميم‌. به‌ طوري‌ كه‌ شناسايي‌ هر موضوعي‌ از طريق‌ تعاريف‌ موضوعهاي‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ در مغز صورت‌ مي‌پذيرد. ميز تجربه‌ لمسي معيني‌ دارد كه‌ آن‌ را از تجربه‌ لمسي‌ حوله‌، پستانك‌ و دست‌ مادر مجزا مي‌سازد. هر يك‌ از موضوعهاي‌ فوق‌ برحسب‌ طرحهاي‌ انعكاسي‌ - لمسي‌شان‌ در مغز كودك‌ تعريف‌ مي‌شوند، كه‌ شناسايي‌ آنها ر اممكن‌ مي‌سازد. همچنين‌، افعال‌ و اعمالي‌ كه‌ جهت‌ دستكاري‌ و تغيير مكان‌ اشياء پيرامون‌ لازم‌ است‌، از شيئي‌ به‌ شيئي‌ ديگر فرق ‌مي‌كند. براي‌ حركت‌ توپ‌ يا سنگ‌، پرتاب‌ آنها لازم‌ است‌، در حالي‌ كه‌، طناب‌ را بايد كشيد و براي‌ تغيير مكان‌ سه‌ چرخه‌ بايد پا زد. به‌ عبارتي‌، افعال‌ واعمال‌ حركتي‌ لازم‌ جهت‌ دستكاري‌ و تغيير هر شي‌ء نسبت‌ به‌ شي‌ء ديگر فرق‌ مي‌كند و بر حسب‌ هريك‌ از طرحهاي‌ انعكاسي‌ لازم‌ براي‌ تغيير اشياء، تعريفي‌ از افعال‌ مربوط به‌ هر شي‌ء در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ مغز شكل‌ مي‌گيرد. اين‌ تعاريف‌ لمسي‌ از اشياء و موضوعها و افعال‌، تعاريف‌ عام‌ را در برمي‌گيرند. به‌ بيان‌ ديگر، تجربه‌ لمسي‌ آب‌، گربه‌، جغجغه‌ يا پستانك‌ موجب‌ شكل‌گيري‌ تعريفي‌ از اين‌ پستانك‌ يا آن‌ جغجغه‌ نمي‌شود، بلكه‌ تجارب‌ مشابه‌ از لمس‌ جغجغه‌، تعريف‌ عام‌ جغجغه‌ را در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ سبب‌ مي‌شود، و همين‌ طور لمس‌ هر شي‌ء يا موجودي‌ از يك‌ نوع‌، طرحهاي‌ انعكاسي‌ - لمسي‌ مشابهي‌ از موضوع‌ را در مغز دروني‌ ساخته‌ و در نتيجه‌، تعريف‌ عام‌ آن‌ موضوع‌ را در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ شكل‌ مي‌دهد. حركات‌ و افعالي‌ كه‌ جهت‌ دستكاري‌ و تغيير اشياء از يك‌ نوع‌ لازم‌ است‌، تعاريفي‌ عام‌ را از افعال‌ در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ شكل‌ مي‌دهد. پرتاب‌ چيزهاي‌ گرد، همچون‌ توپ‌ وسنگ‌، فعل‌ عام‌ پرتاب‌ كردن‌ را در مغز تعريف‌ مي‌كند، نه‌ تعريفي‌ خاص‌ از فعل‌ پرتاب‌ اين‌ توپ‌ يا آن‌ سنگ‌ را. همين‌ طور افعالي‌ كه‌ پيرامون‌ موضوعهايي‌ از يك‌ نوع‌ لازم‌ است‌، تعاريفي‌ عام‌ از فعل‌ مربوط به‌ اشياء از يك‌ نوع‌ را در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ شكل‌ مي‌دهد.
تحقيقات‌ روان‌ پي‌ شناسان‌ و الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌
مطالعات‌ روان‌ پي‌ شناسان‌ مؤيد آن‌ است‌ كه‌ بخشهايي‌ معين‌ از مغز مسئول‌ دريافت‌ پيامهاي‌ لمسي‌ و جنبشي‌ است‌. منطقه‌ آهيانه‌اي‌، پس‌ سري‌ و شقيقه‌اي‌ در مغز مربوط به‌ پيامهاي‌ دريافتي‌ از پوست‌ و جنبش‌ قسمتهاي‌ مختلف‌ بدن‌، عضلات‌، پي‌ها و مفاصل‌ است‌. به‌طوري‌ كه‌، اگر منطقه‌ آهيانه‌اي‌ مغز فردي‌ را با جريان‌ ضعيف‌ برقي‌ برانگيخته‌ كنند، او احساسهاي‌ مختلف‌ لمسي‌ و جنبشي را گزارش‌مي‌دهد; مثلاً احساس‌ مي‌كند كه‌ پايش‌ حركت‌ مي‌كند يا دستش‌ گرم‌ شده‌ است‌، اين‌ در حالي‌ است‌ كه‌ هيچ‌ گونه‌ تحريكي‌ به‌ دستها وپاهايش‌ وارد نشده‌ است‌ [1]. اين‌ بدان‌ معني‌ است‌ كه‌ از تماسهاي‌ لمسي‌ و جنبشي‌ مختلف‌، تعاريفي‌ در بخشهايي‌ از مغز شكل‌ مي‌گيرد و اين‌هماني‌ يا برانگيختگي‌ آنها، ايجاد شناسايي‌ يا تداعي‌ را نسبت‌ به‌ موضوعهايي‌ مي‌كند و افراد انواع‌ موضوعها را برحسب‌ ويژگيهاي‌ لمسي‌ و جنبشي‌ آنها احساس‌ مي‌كنند، بدون‌ آن‌ كه‌ كوچك‌ترين‌ تحريكي‌ خارجي‌ از موجودات‌ دنياي‌ پيرامون‌، بر گيرنده‌هاي‌ لمسي‌ وجنبشي‌ وارد شود، و اين‌ همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ از آن‌ تحت‌ عنوان‌ شكل‌گيري‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ در بخشي‌ معين‌ از مغز برحسب‌ ويژگي هاي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ از موضوعهاي‌ مختلف‌، نام‌ برديم‌.
علل‌ شكل‌گيري‌ بازي‌ نزد كودكان‌ در جوامع‌ امروزي‌
پس‌ از آن‌ كه‌، تعاريف‌ عام‌ در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ مغز تثبيت‌ شد، امكان‌ اين‌هماني‌ و برانگيختگي‌ آن‌ها و بروز رفتارهايي‌ بر اثر اين‌ برانگيختگي‌ به‌ وجود مي‌آيد. لمس‌ و تجربه‌ چند عدد از موجودات‌ و افعال‌ از يك‌ نوع‌، سبب‌ اين‌هماني‌ و برانگيختگي‌ تعريف‌ عام‌ آنها در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ شده‌ و موجب‌ تجلي‌ اين‌ تعاريف‌ در تفكر و رفتار مي‌شود. تعاريف‌ عامي‌ كه‌ در مغز يادگيري‌ و دروني‌ شده‌است‌ تا هنگام‌ اين‌هماني‌ يا برانگيختگي‌ در قالب‌ رفتار بروز نمي‌كند. پس‌ از برانگيخته‌ شدن‌ تعاريف‌ عام‌ از موضوعها در مغز كودكان‌ جوامع‌ امروزي‌، ما تجلي‌ آنها را در قالب‌ بازي هاي‌ مختلفي‌ كه‌ توسط ايشان‌ به‌ انجام‌ مي‌رسد، مي‌بينيم‌. به‌ عبارتي‌، بازيهاي‌ كودكانه‌، تنها به‌ سبب‌ برانگيختگي‌ تعاريف‌ عام‌ موجود در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ مغز كودكان‌ پديد مي‌آيد. رفتارهايي‌ كه‌ علل‌ آن‌، همچون‌ همه‌ برنامه‌هاي‌ كلان‌ مغز از حوزه‌ آگاهي‌ برگزاركنندگان‌ آن‌ خارج‌ است‌.
افعال‌ نيز همين‌گونه‌ اين‌هماني‌ مي‌شوند، و چند فعل‌ مشابه‌، همچون‌ پرتاب‌ سنگ‌، عروسك‌ يا توپ‌، موضوع‌ عام‌ پرتاب‌ كردن‌ را در مغز اين‌هماني‌ مي‌كند. موضوعهاي‌ عام‌ و افعال‌ عام‌، تمامي‌ چيزهايي‌ هستند كه‌ ما در حين‌ بازي‌هاي‌ كودكانه‌ مي‌بينيم‌. كودكان‌ در اين‌ بازي ها، اشياء يا موجودات‌ عام‌ را شركت‌ مي‌دهند. براي‌ مثال‌، چوبي‌ به‌ جاي‌ اسب‌ قرار مي‌گيرد يا كودكي‌ كه‌ ساكي‌ پر را حمل‌ مي‌كند، عمل‌ مادر را متجلي‌
مي‌سازد. اين‌ نوع‌ بازي‌ كه‌ در روان‌شناسي‌ بازي‌ به‌ نمادسازي‌(1) معروف‌ است‌، بدين‌ سبب‌ بروز مي‌كند كه‌، چوب‌ برطبق‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌، همان‌ تعريفي‌ را دارد كه‌ اسب‌ بر طبق‌ تعريف‌ لمسي‌ -جنبشي‌ و تجربه‌ لمسي‌. قرارگرفتن‌ نشيمنگاه‌ بر پشت‌ اسب‌ يا چوب‌ مشابه‌ است‌، از اين‌ رو، اين‌ دو موضوع‌ در الگوي‌ لمسي‌ -جنبشي‌ يكسان‌ تعريف‌ شده‌ و هر دو تعريف‌ عام‌ "سواري‌" را در برمي‌گيرند. تجربه‌ حركتي‌ ساك‌ به‌ دست‌ گرفتن‌ و احياناً پر و خالي‌ كردن‌ ساك‌، مشابه‌ تجربه‌ حركتي‌ مادر هنگام‌ آمدن‌ از بازار است‌. به‌ همين‌ سبب‌، فعل‌ عام‌ مربوط به‌ مادر، فعل‌ ساك‌ به‌ دست‌ گرفتن‌ خواهد بود، كه‌ در بازي ها متجلي‌ مي‌شود. برخلاف‌ تصور بسياري‌ از دانشمندان‌، كودكان‌ در وضعيت‌ خيالي‌ دست‌ به‌ بازي‌ نمي‌زنند، بلكه‌ دقيقاً اين‌ رفتار از عناصر تعريف‌ شده‌ در مغزشان‌ ناشي‌ مي‌شود كه‌ بر اثر تجربه‌ و تماس‌ با محيط شكل‌ گرفته‌ است‌. تعاريفي‌ كه‌ موضوعهاي‌ خاص‌ را شامل‌ نمي‌شوند، بلكه‌ در برگيرنده‌ موضوعهاي‌ عام‌ هستند. موضوعهايي‌ كه‌ بر اثر وجه‌ تشابه‌ طرح‌ هاي‌ انعكاسي‌ برخاسته‌ از يكي‌ از حواس‌ در مغز تعريف‌ مي‌شوند، و هنگامي‌ كه‌ طرحهاي‌ انعكاسي‌ به‌ مغز ارسال‌ مي‌شود، موجب‌ برانگيختگي‌ برخي‌ از تعاريف‌ عام‌ از موضوعها در الگوهاي‌ مغزي‌ شده‌ و تصور و درصورت‌ مقتضي‌ رفتارهاي‌ مربوط به‌ آنها را در كودكان‌ به‌ وجود مي‌آورد.
اين‌ فرايند اين‌هماني‌، تصور، برانگيختگي‌ و سپس‌ رفتار بر طبق‌ آن‌، دقيقاً در مناسك‌ مختلف‌ در جوامع‌ ابتدايي‌ نيز روي‌ مي‌دهد و همان‌گونه‌ انسان‌ ابتدايي‌ با مشاهده‌ يا تصور موضوعهاي‌ موجود در شكار و كشاورزي‌ و غيره‌، با اين‌هماني‌ و سپس‌ برانگيختگي‌ تعاريف‌ عام‌ موجود در الگوهاي‌ مغزي‌ روبرو مي‌شود و آنها را شناسايي كرده‌ و رفتارهايي‌ را در قالب‌ مراسم‌ آييني‌ بروز مي‌دهد كه‌ ضروري‌ است‌ به‌تشريح‌ برخي‌ از آنها بپردازيم‌.
الگوي‌ لمسي‌-جنبشي‌ در مناسك‌
در ميان‌ ولوف‌هاي‌(2) آفريقاي‌ غربي‌، مراسمي‌ متداول‌ است‌ كه‌ جهت‌ يافتن‌ ساحره‌اي‌ كه‌ بلا، مرگ‌ يا واقعه‌اي‌ ناگوار را سبب‌ شده‌، برگزارمي‌شود. زني‌ با صداي‌ طبل‌ به‌ رقص‌ و حركاتي‌ معين‌ مبادرت‌ مي‌ورزد، سر و بالاتنه‌ را حركاتي‌ نوساني‌ داده‌ و بازوان‌ را با فشار به‌ عقب‌برده‌ و مدام تكان‌ مي‌دهد، و آنقدر به‌ اين‌ كار ادامه‌ مي‌دهد تا بيهوش‌ بر زمين‌ بيفتد و پس‌ از آن‌ كه‌ به‌ هوش‌ مي‌آيد، نام‌ ساحره‌ خاطي‌ را به‌ زبان‌ مي‌آورد [2]. انجام‌ حركات‌ شديد بدني‌ توسط زني‌ كه‌ مسئول‌ يافتن‌ ساحره‌ است‌، جهت‌ تحقق‌ مقصود صورت‌ مي‌گيرد. زيرا، تعريف‌ عام‌ كار كردن‌ به‌ وسيله‌ اين‌ اعمال‌ و حركات‌ بيان‌ مي‌شود و ارتباط علت‌ و معلول‌ را ممكن‌ مي‌سازد. به‌ طوري‌ كه‌ به‌ وسيله‌ تعاريف‌ عام‌ كار كردن‌ در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌، كه‌ عامل‌ يافتن‌ ساحره‌ها هستند، معلول‌ را، كه‌ افشاي‌ نام‌ ساحره‌ خاطي‌ است‌، ممكن‌مي‌سازد.
در مراسمي‌ موسوم‌ به‌ ودون‌(3)، بوميان‌ هايي‌تي‌ يوروبا(4) و داهومي‌ در آفريقاي‌ غربي‌، به‌ حركات‌ و اعمالي‌ مبادرت‌ مي‌ورزند كه‌ برانگيختگي‌ تعاريف‌ عام‌ در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ را نشان‌ مي‌دهد. گروهي‌ در اين‌ مراسم‌ به‌ حركات‌ و اعمالي‌ به‌ شكل‌ رقص‌ مبادرت‌مي‌ورزند، و پس‌ از مدتي‌، يكي‌ از برگزاركنندگان‌ بيهوش‌ مي‌شود; زيرا عقيده‌ بر اين‌ است‌ كه‌ روحي‌ در بدن‌ او جايگزين‌ شده‌ است‌ كه‌ يا رازي‌ را به‌ او گفته‌ و يا با شنيدن‌ درخواست‌ برگزاركننده‌ مراسم‌، شرايط و وقايع‌ را بر وفق‌ مراد مي‌كند[3]. در اينجا، علت‌ كه‌ حركات‌ واوراد برگزاركنندگان‌ و جادوگر است‌، به عنوان‌ تعريف‌ عام‌ كار كردن‌، مقصود را كه‌ شكار يا برداشت‌ محصول‌ پربار است‌ و يا آگاهي‌ از راز و اتفاقي‌ مهم‌ است‌، پديد مي‌آورد. البته‌ در تمامي‌ اين‌ موارد تعريف‌ عام‌ مذكور كارهايي‌ از يك‌ نوع‌ را در برمي‌گيرد و شامل‌ همه‌ انواع‌ كار نمي‌شود. در ملانزي‌(5) در جزيره‌ رائي‌ته‌آ(6)، مراسمي‌ براي‌ تدفين‌ مردگان‌ برگزار مي‌شد كه‌ در بخشي‌ از آن‌، هنگامي‌ كه‌ قايق‌ از ساحل‌ دور مي‌شدگروهي‌ از دختران‌ دستهاي‌ خود را همچون‌ بال‌ زدن‌ پرندگان‌ به‌ حركت‌ در مي‌آوردند[4] و در حقيقت‌ از اين‌ راه‌، تعريف‌ عام‌ فعل‌ پرواز رااز طريق‌ الگوي‌ لمسي‌ ـ جنبشي‌ به‌ نمايش‌ مي‌گذاردند.

الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌، هنگام‌ انتقال‌ طرحهاي‌ انعكاسي‌ - لمسي‌ و جنبشي‌، علاوه‌ بر آن‌ كه‌ به‌ تثبيت‌ و تعريف‌ موضوعهاي‌ خاص وعام‌ اقدام‌ مي‌ورزد، چگونگي‌ انتقال‌ طرحهاي‌ انعكاسي‌ مزبور را نيز از نظر ريتم‌، بافت‌، تركيب‌ و مدت‌ زمان‌ انتقال‌ طرحهاي‌ الگوي‌لمسي‌ - جنبشي‌ تثبيت‌ مي‌كند. ترتيبي‌ كه‌ يك‌ لمس‌ يا حركت‌، پيامي‌ را به‌ مغز انتقال‌ مي‌دهد مي‌تواند به‌ صور مختلف‌ صورت‌ گيرد. شخصي‌ با لمس‌ سنگ‌، طرح‌ انعكاسي‌ آن‌ را به‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ انتقال‌ مي‌دهد. پس‌ از وقفه‌ به‌ مدت‌ چند روز، سنگي‌ براي‌ شكار يا بازي‌ مكرراً لمس‌ مي‌شود. سپس‌ تا مدت ها لمس‌ نشده‌ و در هفته‌هاي‌ آتي‌، يكبار لمس‌ مي‌شود. بافت‌ خاص‌ اين‌ شيوه‌ از لمس‌، كد: "يكبار تماس‌-فاصله‌-چندين‌ بار تماس‌ - فاصله‌ طولاني‌ و يكبار لمس‌" را در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ القاء مي‌كند، در حالي‌ كه‌ بارش ‌باران‌ در طول‌ روزهاي‌ متمادي‌ و تماس‌ آن‌ به‌ روي‌ پوست‌، كد: "يكبار تماس‌ در روز- يكبار تماس‌ در روز- يكبار تماس‌ در روز" را به‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ القاء كرده‌ و در نتيجه‌، بافت هاي‌ مختلفي‌ را در مغز تعريف‌ و تثبيت‌ مي‌كند كه‌ پس‌ از برانگيختگي‌ يكي‌ از موضوعهاي‌ تعريف‌ شده‌ در الگو، از طريق‌ آن‌، رفتارهاي‌ خاص‌ خود را متجلي‌ مي‌سازد.
حركاتي‌ كه‌ بدن‌ در هنگام‌ عبور از رودخانه‌، نيزار و كوهستان‌ به‌ خود مي‌گيرد، از نظر طرحهاي‌ انعكاسي‌ـ جنبشي‌ داراي‌ ترتيب هاي‌ متفاوتي‌است‌ كه‌ از طريق‌ اعصاب‌ به‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ مغز القاء مي‌شود. حركت‌ رودخانه‌، ريتمي‌ "آهسته‌ و پيوسته‌"، حركت‌ در نيزار، ريتم ‌"تند و پيوسته‌" و حركت‌ در كوهستان‌، ريتم‌ " آهسته‌ و منقطع‌" را به‌ مغز القاء مي‌كند. همچنين‌، ممكن‌ است‌ يك‌ لمس‌ با لمس هاي‌ ديگري‌ توأم‌ باشد. مثلاً هنگام‌ لمس‌ چوبي‌ با دست‌، با لمس‌ آب‌ توسط گيرنده‌هاي‌ حسي‌، قسمت هاي‌ زانو به‌ پايين‌ پا كه‌ هنگام‌ عبور با چوب‌ يا نيزه‌اي‌ از رودخانه‌ به‌ مغز ارسال‌ مي‌شود، با انتقال‌ پيامهاي‌ آميخته‌ لمسي‌ - جنبشي‌ از دو موضوع‌ مختلف‌ فوق‌ به‌ الگوي‌ لمسي‌- جنبشي‌ مواجه‌ خواهيم‌ بود. احساس‌ مواجي‌ كه‌ بر اثر تماس‌ آب‌ در هنگام‌ حركت‌ عابري‌ از رودخانه‌ از گيرنده‌هاي‌ لمسي‌ -جنبشي‌ پا به‌ مغز القاء مي‌شود، با احساس‌ يكپارچه‌ لمس‌ چوب‌ توسط دست‌، متفاوت‌ بوده‌ و آميختگي‌ اين‌ شيوه‌ تماس‌، تركيب‌ معيني‌ را شكل‌ مي‌بخشد كه‌ بر اثر ترتيب‌ و شيوه‌ طرحهاي‌ انعكاسي‌ - لمسي‌ و جنبشي‌ موضوعهاي‌ مختلف‌ ايجاد شده‌ است‌. همچنين‌، تفاوت‌ درمدت‌ زماني‌ كه‌ يك‌ پيام‌ لمسي‌ يا جنبشي‌ منتقل‌ مي‌شود، مي‌تواند كدهاي‌ مختلفي‌ را در مغز تثبيت‌ كند. كار كشاورزي‌، پيوسته‌ پيامهاي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ را در طول‌ روز به‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ انتقال‌ مي‌دهد كه‌ در دوره هاي‌ خاص‌ كاري‌ تكرار مي‌شود. در حالي‌ كه‌، حركات‌ شكار كه‌ چند بار در هفته‌ صورت‌ مي‌گيرد، طرحهاي‌ لمسي‌ -جنبشي‌ را به‌ مغز القاء مي‌كند كه‌ شامل‌ كارهاي‌ پراكنده‌ در طول‌ روز شده‌ و تنها در دوره‌اي‌ كوتاه‌ از سال‌ به‌ وقوع‌ مي‌پيوندد. دوره‌هاي‌ استراحت‌ و عدم‌ فعاليت‌ نيز كه‌ به‌ شكل‌ انتظار كشيدن‌ براي‌ يافتن‌ شكار متجلي‌ مي‌شود، از جمله‌ ويژگي هاي‌ معين‌ شكار است‌ كه‌ كد متفاوتي‌ با كد كارهاي‌ پيوسته‌ و متوالي‌ كشاورزي‌ دارد.
همچنين‌، هر پيام‌ لمسي‌ از نقطه‌نظر زبري‌ يا نرمي‌ و هر پيام‌ حركتي‌ از نقطه‌ نظر شدت‌ يا ضعف‌ برنامه‌هاي‌ مختلفي‌ را به‌ الگوي‌ لمسي‌ -جنبشي‌ القاء مي‌كند. هنگامي‌ كه‌ تجربه‌ حركتي‌ به‌ شكل‌ راهپيمايي‌ صورت‌ بپذيرد و سپس‌ دوندگي‌ و مجدداً راه‌ پيمايي‌ تجربه‌ شود، از نظر شدت‌ و ضعف‌ طرحهاي‌ انعكاسي‌ - جنبشي‌، كد "ضعيف‌ - شديد- ضعيف‌" را در مغز تثبيت‌ مي‌كند، در حالي‌ كه‌، اگر فردي‌ در ابتدا راهپيمايي‌ كند و آن‌ گاه‌ به‌ شنا يا كوهنوردي‌ پرداخته‌ و بعد بدود، كد "ضعيف‌-شديد-بسيارشديد" را در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ مغز تثبيت‌ مي‌كند. هر يك‌ از آن ها، رفتار معين‌ خود را شكل‌ بخشيده‌ و هدايت‌ مي‌كند. لمس‌ زمين‌ و سپس‌ گرفتن‌ شاخه‌ درخت‌، پيام‌ زبر-زبر را به‌ الگوي‌ لمسي‌ -جنبشي‌ انتقال‌ مي‌دهد. در حالي‌ كه‌، لمس‌ گل‌ و سپس‌ خار، به‌ شكل‌ "نرم‌ - زبر" در مغز كدگذاري‌ مي‌شود، و چنان‌ كه‌ گذشت‌ كليه‌ ريتمهاي‌ انتقال‌ يافته‌ به‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ پس‌ از تثبيت‌ و برانگيختگي‌ به‌ شكل‌ رفتارهايي‌ متجلي‌ مي‌شودكه‌ ريتمهاي‌ طرحهاي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ نهفته‌ در رفتار را مطابق‌ با ريتمهاي‌ تعريف‌ شده‌ در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ شكل‌ مي‌بخشد. اين‌ رفتار كه‌ فرآورده‌ ريتمهاي‌ تثبيت‌ شده‌ در الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ مغز است‌، چيزي‌ نيست‌ جز رقص‌ و حركاتي‌ كه‌ برگزاركنندگان‌ مراسم ‌آييني‌ و آداب‌ و مناسك‌ جادويي‌ جذبه‌اي‌ و برخي‌ مراسم‌ ارتباط با ارواح‌ انجام‌ مي‌دهند. حركات‌ موزوني‌ كه‌ در قالب‌ رقص‌ در جامعه‌ بدوي‌ و امروزي‌ انجام‌ مي‌شوند، در حقيقت‌ حركاتي‌ ريتميك‌ و منظم‌ را بر حسب‌ تجارب‌ لمسي‌ و جنبشي‌ از اشياء مختلف‌ ارائه‌ مي‌دهد، كه‌ آن‌ چيزي‌ نيست‌ جز رفتاري‌ كه‌ بر اثر برانگيختگي‌ ريتم‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ مغز به‌ كار مي‌رود و با نظم‌ و ترتيبي‌ كه‌ به‌ تجربه‌هاي‌ لمسي‌ و حركتي‌ بدن‌ مي‌بخشد و با بافتي‌ كه‌ از نظر تندي‌ و كندي‌ حركات‌ ارائه‌ مي‌دهد، به‌ القاء ريتمهاي‌ تثبيت‌ شده‌ برحسب‌ اعمال‌ گذشته‌، اقدام‌ مي‌ورزد.
در مراسم‌ جادوي جذبه‌اي‌ و توتمي‌، هنگامي‌ كه‌ آييني‌ با حركاتي‌ نمايشي‌ توأم‌ است‌، علاوه‌ بر اين‌هماني‌ با الگوي‌ شمايل‌گراي‌ ناظران‌، ريتمهاي‌ الگوي‌ لمسي‌ و جنبشي‌ را در كنار موضوعهاي‌ الگوي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ اين‌هماني‌ مي‌كند. يونانيان‌ باستان‌ طي‌ مراسمي‌ آييني‌، توالي‌ در تكرار پيامهاي‌ لمسي‌ - جنبشي‌ را به‌ نمايش‌ مي‌گذاشتند. در اين‌ مراسم‌، ابتدا آنها به‌ رقص‌ و پايكوبي‌ پرداخته‌ و سپس‌ در مرحله‌ بعدي‌، پيامي‌ در بين‌ اعضاي‌ گروه‌ پخش‌ مي‌شد مبني‌ براين‌ كه‌ "كوره‌" (موجودي‌ اسطوره‌اي‌) رانده‌ شده‌ است‌. سپس‌شركت‌كنندگان‌، رقص‌ را تمام‌ كرده‌ و شيون‌كنان‌ به‌ دنبال‌ كوره‌ مي‌گشتند. پس‌ خبر ديگري‌ مي‌رسيد: كوره‌ پيدا شده‌ است‌. مجدداً همگي‌ خوشحال‌ شده‌ و به‌ رقص‌ و پايكوبي‌ مي‌پرداختند[5]. در اين‌ مراسم‌ آييني‌ يونانيان‌ باستان‌ تناوبي‌ را كه‌ در پيامها و اعمال‌ شركت‌كنندگان‌ مي‌آفريدند، به‌ خوبي‌ قابل‌ تشخيص‌ است‌.
رقص‌ در هند باستان‌ ريشه‌اي‌ مذهبي‌ و اسطوره‌اي‌ دارد. شيوا(7) كه‌ يكي‌ از خدايان‌ بزرگ‌ در آيين‌ هندوست‌، جهان‌ را بوسيله‌ رقص‌ خود پديد آورد و ويشنو(8) كه‌ از خدايان‌ ديگر هندوهاست‌، دستور داد تا بهاراتا(9) كتابي‌ به‌ نام‌ ناتيا شاسترا(10) بنويسد كه‌ در آن‌ اصول‌ رقص‌، موسيقي‌ و نمايش‌ آموزش‌ داده‌ مي‌شد[6].
رقص‌ در تاروپود زندگي‌ انسانهاي‌ ابتدايي‌ رخنه‌ كرده‌ و در جاي‌ جاي‌ آن‌ موج‌ مي‌زند. كمتر مناسكي‌ مي‌توان‌ يافت‌ كه‌ در آن‌ به‌ نوعي‌ ازحركات‌ ريتميك‌ بهره‌ نرفته‌ باشد. رقص‌ سپيده‌ دم‌، رقص‌هاي‌ بلوغ‌، رقص‌ حلول‌ ارواح‌، رقص‌هاي‌ جذبه‌اي‌، رقص‌هاي‌ ورزشي‌، مسابقه‌حمل‌ درخت‌، رقص‌ حمل‌ ارواح‌، رقص‌ نيزه‌، رقص‌ انتخاب‌ رئيس‌ از آن‌ جمله‌اند، و اين‌ موضوع‌ زماني‌ عجيب‌تر مي‌نمايد كه‌ بدانيم‌ رقصهاي‌ شمرده‌ شده‌ تنها برخي‌ از رقص‌هاي‌ سرخپوستان‌ كراو(11) را شامل‌ مي‌شود [7].
در جوامع‌ ابتدايي‌ آفريقا، همچون‌ ساير بدويان‌ رقص‌ در هر نوع‌ مناسكي‌ متجلي‌ است‌ و از مراسم‌ جشن‌ گرفته‌ تا عزاداري‌ و از مراسم ‌جادويي‌ گرفته‌ تا مناسك‌ آشناسازي‌، رقص‌ جزء جدايي‌ناپذير آن هاست‌. اهالي‌ نبه‌مودوي‌ در مناسك‌ گذر از نوجواني‌ به‌ مردانگي‌، آداب‌ ومراسم‌ پيچيده‌اي‌ را اجرا مي‌كنند. در بخش‌ انتهايي‌ مراسم‌، نوآموز پس‌ از شستشو و پوشيدن‌ لباسي‌ نو مي‌بايست‌ نوعي‌ رقص‌ ويژه‌ را كه‌ به‌ "رقص‌ مرگ‌" موسوم‌ است‌، انجام‌ دهد [8]. بيتوي‌ها(12) كه‌ از اقوام‌ ساكن‌ در كنار رود كنگو هستند در مراسمي‌ كه‌ جهت‌ پيشگويي‌ وغيب‌گويي‌ برگزار مي‌كنند، رقص‌هايي‌ بسيار تند و مهيج‌ را به‌ مدتي‌ طولاني‌ انجام‌ مي‌دهند[9]. در استراليا نيز رقص‌هاي‌ مختلفي‌ برپا مي‌شود كه‌ علاوه‌ بر مناسك‌ فوق‌ مي‌بايست‌ مراسم‌ توتمي‌ را نيز به‌ آن‌ افزود. در مراسم‌ بورا(13) كه‌ در نزد برخي‌ از قبايل‌ كوئينزلند(14) برگزار مي‌شود، هر شب‌ مراسم‌ رقص‌ برپاست‌ كه‌ گاه‌ تا چندين‌ هفته‌ طول‌ مي‌كشد [10]. رقص‌ آن‌ چنان‌ در نزد ميشتك‌ها(15) و آزتك‌ها(16)، كه‌ از ساكنين‌ پيشين‌ تمدن‌ آمريكاي‌ لاتين‌ بودند، متداول‌ بود كه‌ آن ها، خداياني‌ با ‌نامهاي‌ شوچي‌پيلي‌(17) و ماكوئيلشوچيتل‌(18) براي‌ رقص‌ داشتند[11].
برخي‌ از كارها نيز در قالب‌ ريتمي‌ صورت‌ مي‌پذيرد. ولت‌فيش‌(19) كه‌ تحقيقات‌ وسيعي‌ را در حوزه‌ هنر و به‌ خصوص‌ هنر بدوي‌ انجام‌ داده‌ است‌، اذعان‌ مي‌دارد كه‌ عمل‌ بافندگي‌ در نزد برخي‌ از بدويان‌ چيزي‌ نيست‌ جز رقص‌ كه‌ به‌ وسيله‌ دست هاي‌ آدمي‌ صورت‌ مي‌پذيرد[12]. به‌ عبارتي‌، حركاتي‌ كه‌ در حين‌ بافندگي‌ انجام‌ مي‌شود، در حقيقت‌ ريتمهاي‌ لمسي‌ و حركتي‌ است‌ كه‌ در مغز موجود بوده‌ و پس‌ از برانگيختگي‌ قسمتي‌ از آن‌، حكم‌ به‌ رفتار صادر مي‌كند. رفتاري‌ كه‌ حاصل‌ آن‌ است‌، همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ تحت‌ عنوان‌ كاربافندگي‌ مي‌شناسيم‌.
علل‌ همراهي‌ رقص‌ با موسيقي‌، نمايش‌ و شعر
چنان‌ كه‌ در مراسم‌ ديديم‌ در بسياري‌ از موارد رقص‌ مي‌تواند با موسيقي‌، شعر و نمايش‌ توأم‌ باشد. اما، علت‌ آن‌ همراهي‌ چيست‌؟
علاوه‌ بر حركات‌ ماهيچه‌اي‌ بدن‌، اصوات‌ ادراكي‌ از محيط، تصاويري‌ كه‌ به‌ وسيله‌ حس‌ بينايي‌ انعكاس‌ مي‌يابند، و واژگاني‌ كه‌ در گفتار به‌ كار مي‌روند، مي‌توانند از ريتمي‌ برخوردار باشند. چگونگي‌ شكل‌گيري‌ ريتمهاي‌ ساير حواس‌، موضوعي‌ است‌ جداگانه‌ كه‌ با مباحث ‌اين‌ مقاله‌ مربوط نمي‌شود(20); ولي‌ تبيين‌ همايندي‌ شان‌ با ريتمهاي‌ الگوي‌ لمسي‌ ـ جنبشي‌ جهت‌ تشريح‌ همراهي‌ رقص‌ با موسيقي‌، شعر و نمايش‌ ضروري‌ است‌.
حركات‌ عضلات‌ بدن‌، تصاوير ادراك‌ شده‌ از طريق‌ حس‌ بينايي‌، و كلماتي‌ كه‌ در هنگام‌ سخن‌ گفتن‌ بكار مي‌بريم‌، همچون‌ اصوات‌ دريافتي‌ از طريق‌ حس‌ شنوايي‌، ريتمهايي‌ را در مغز تثبيت‌ مي‌كنند كه‌ پس‌ از بر انگيختگي‌، نياز به‌ بروز رفتار مقتضي‌ را ايجاب‌ مي‌كنند.
اين‌ ريتم‌ها در بسياري‌ از موارد مشترك اند; به‌ طوري‌ كه‌ از يك‌ نوع‌ تكرار متناوب‌ برخوردارند. در نتيجه‌، هنگامي‌ كه‌ هر يك‌ ازموضوعهايي‌ كه‌ ريتم‌ها را پديد آورده‌اند، اين‌هماني‌ شوند، ريتم‌هاي‌ آن ها برانگيخته‌ مي‌شود، و هر يك‌ از الگوهاي‌ مغز كه‌ آن‌ ريتم‌ را تثبيت‌ كرده‌ باشد، برانگيخته‌ شده‌ و رفتارهاي‌ مربوط به‌ آن‌ حس‌ را پديد مي‌آورد. وقتي‌، ريتمي‌ كه‌ مربوط به‌ حركات‌ ماهيچه‌اي‌ است‌، با ريتمي‌ كه‌ در الگوي‌ صوتي‌ تثبيت‌ شده‌، مشترك‌ باشد، موجب‌ مي‌شود تا هر موضوعي‌ كه‌ ريتم‌ مذكور از طريق‌ آن‌ شكل‌ گرفته‌، برانگيخته شود. در الگوي‌ صوتي‌، موضوعي‌ كه‌ ريتمي‌ از طريق‌ آن‌ شكل‌ مي‌گيرد، همواره‌ يك‌ صوت‌ است‌، و همان‌ موضوع‌ در بخش‌ مربوط حركات‌ ماهيچه‌اي‌، يك‌ حركت‌ عضلاني‌ است‌. و چون‌ هم‌ صوت‌ و هم‌ حركت‌، در الگوي‌ مربوط به‌ خود در مغز، به‌ شكل‌ منفرد تثبيت‌ نشده‌اند، بلكه‌ در قالب‌ طرح‌ واره‌اي‌ گنجيده‌اند; از اين‌ رو، ساير موضوع‌هاي‌ موجود در طرح‌ واره‌ را نيز برانگيخته‌ مي‌كنند; و درنتيجه‌، برانگيختگي‌ طرح‌ واره‌اي‌ در الگوي‌ صوتي‌، مجموع‌ اصواتي‌ را به‌ همراه‌ ريتم‌ مذكور، در قالب‌ موسيقي‌، و برانگيختگي‌ طرح‌واره‌اي در بخش‌ حركت‌ ماهيچه‌اي‌، مجموع‌ حركاتي‌ را به‌ همراه‌ ريتم‌ مذكور، در قالب‌ رقص‌ متجلي‌ مي‌سازد.
به‌ همين‌ سبب‌ و از همين‌ طريق‌ است‌ كه‌ در پاره‌اي‌ موارد، موسيقي‌، رقص‌ را به‌ دنبال‌ دارد و گاه‌ رقص‌، موسيقي‌ را بوجود مي‌آورد; و افراد احساس‌ مي‌كنند كه‌ گاه‌ رقصي‌ خاص‌ با موسيقي‌ معيني‌ مي‌آيد ويا بر عكس‌; زيرا فصل‌ مشترك‌ آنها كه‌ ريتم‌ يكسان‌ آنهاست‌، برانگيخته‌شده‌ است. همراهي‌ موسيقي‌ و رقص‌، چه‌ در هنر و مراسم‌ خلق‌ شده‌ در جوامع‌ ابتدايي‌ و چه‌ در آثار پديد آمده‌ در جوامع‌ امروزي‌ ديده‌ مي‌شود..
بوميان‌ آندامان‌(21) طي‌ مراسمي‌، رقص‌ و موسيقي‌ را با هم‌ بكار مي‌برند. ايشان‌ كه‌ طي‌ حركات‌ رقص‌ گونه‌ خود، اكثر اعضاي‌ بدن‌ را به‌ حركت‌ وا مي‌داشتند، با ريتم‌ صداهايي‌ كه‌ از دست‌ زدن‌، و همچنين‌ صداهايي‌ كه‌ بر اثر نواختن‌ به‌ تخته‌ چوبي‌ بلند مي‌شد، خود را همراه‌ مي‌ساختند. آنها هنگام‌ رقصيدن‌، بدن‌ و زانو را خم‌ كرده‌، بازوها را به‌ موازات‌ شانه‌ها مي‌گرفتند، در حالي‌ كه‌ آرنج‌ها خميده‌ شده‌ و سر را به‌ عقب‌ مي‌بردند. در چنين‌ وضعيتي‌ تمامي‌ بدن‌ رقاص‌ انعطاف‌پذير شده‌ و به‌ حالت‌ توازن‌ در مي‌آمد. در اين‌ رقص‌ معمولا يك‌ گام‌ عبارت‌ از جهشي‌ بود با پاي‌ راست‌، كشيدن‌ پاي‌ چپ‌ به‌ عقب‌ و جهش‌ ديگري‌ با پاي‌ راست‌، كه‌ تمام‌ اين‌ حركات‌ در مقابل‌ دو فاصله‌ ضربي‌ آواز انجام‌ مي‌شد[13]. بوميان‌ استراليا نيز مراسمي‌ برگزار مي‌كنند كه‌ حكايت‌ از تجلي‌ هماهنگ‌ موسيقي‌ و رقص‌ دارد. رقاصان‌ به‌ آرامي‌ و نرمي‌ حركت‌ مي‌كنند، گاهي‌ به‌ كناري‌ مي‌جهند، گاهي‌ يك‌ يا دو گام‌ به‌ عقب‌ برداشته‌ و خود را دراز و خم‌ مي‌كنند، بازوان‌ خويش‌ را چرخانده‌ و پاهاي‌ خود را به‌ زمين‌ مي‌كوبند. در تمام‌ مدت‌، اصواتي‌ در قالب‌ موسيقي‌ ايشان‌ را همراهي‌ مي‌كند. موسيقي‌ ازكوفتن‌ برخي‌ نوازندگان‌ به‌ روي‌ پوستي‌ كه‌ از موش‌ خرماي‌ كيسه‌ دار تهيه‌ شده‌، ايجاد مي‌شود، كه‌ با نواختن‌ دو چوب‌ همراه‌ مي‌شود. در تمامي‌ اين‌ موارد، صداهايي‌ توليد شده‌ با حركات‌ رقاصان‌ كاملاً هماهنگ‌ است‌ [14]. وداهاي‌(22) سيلاني‌ ضمن‌ رقص‌، با حركاتي ‌دايره‌وار چرخيده‌ و سپس‌ گامي‌ به‌ عقب‌ برداشته‌ و آن‌ گاه‌ چرخي‌ زده‌ و سپس‌ به‌ روي‌ بدن‌ مي‌كوبند; چون‌ ابزاري‌ براي‌ نواختن‌ موسيقي ‌ندارند، كوفتن‌ بر بدن‌، حكم‌ ضربه‌هاي‌ موسيقي‌ را داشت‌. بعد از هر چرخش‌، سرهاي خود را به‌ بالا و پايين‌ پرتاب‌ مي‌كردند و فواصل‌ ضربي‌ را با آوازي‌ يك‌ نواخت‌ و بريده‌ بريده‌ تطبيق‌ مي‌دادند[15]. در ساموا(23)، براي‌ همراهي‌ رقص‌، از اصوات‌ توليد شده‌ در قالب‌ كف‌زدن‌ و كوبيدن‌ دست‌ بر زمين‌ استفاده‌ مي‌كنند و از اين‌ طريق‌، هماهنگي‌ ريتم‌ مشترك‌ موسيقي‌ و رقص‌ را متجلي‌ مي‌سازند[16].
درامهايي‌ كه‌ همراه‌ با موسيقي‌ خلق‌ مي‌شوند، نمونه‌ بارز همايندي‌ رقص‌، نمايش‌ و موسيقي‌ را به‌ نمايش‌ مي‌گذارند كه‌ از دوران‌ باستان‌ تا سده‌هاي‌ ميانه‌ و قرون‌ اخير، با ويژگيهاي‌ مختلف‌ بوجود آمده‌اند. در الگوي‌ كلمه‌اي‌، موضوعي‌ كه‌ ريتمي‌ از طريق‌ آن‌ شكل‌ مي‌گيرد، همواره‌ يك‌ واژه‌ است‌، و همان‌ موضوع‌ در بخش‌ مربوط حركات‌ ماهيچه‌اي‌، يك‌ حركت‌ عضلاني‌ است‌، و از اين‌ روي‌ كه‌ هم‌ كلمه‌ و هم‌ حركت‌، در الگوي‌ مربوط به‌ خود در مغز، به‌ شكل‌ منفرد تثبيت‌ نشده‌اند، بلكه‌ در قالب‌ طرح‌ واره‌اي‌ گنجيده‌اند، بنابراين‌، ساير موضوع‌هاي‌ موجود در طرح‌ واره‌ را نيز برانگيخته‌ مي‌كنند; و در نتيجه‌، برانگيختگي‌ طرح‌ واره‌اي‌ در الگوي‌ كلمه‌اي‌، مجموع‌ واژه‌هايي‌ را به‌ همراه‌ ريتم‌ مذكور، به‌ شكل‌ آواز، و برانگيختگي‌ طرح‌ واره‌اي‌ در بخش‌ حركت‌ ماهيچه‌اي‌، مجموع‌ حركاتي‌ را به‌ همراه‌ ريتم‌ مذكور، در قالب‌ رقص‌ متجلي‌ مي‌سازد. در نتيجه‌ با همراهي‌ رقص‌ و آواز روبه‌ رو مي‌شويم‌.
به‌ بيان‌ ديگر، ريتمهاي‌ مشترك‌ رقص‌ و آواز موجب‌ همراهي‌ مكرر آن ها در اجراي‌ انواع‌ مراسم‌ و برخي‌ از آثار هنري‌ مي‌شود. برخي‌ از اين‌همراهي‌ را در سطور فوق‌ ديديم‌. در آفريقا، در قبيله‌ آزاند(24) در مراسمي‌ كه‌ به‌ رقص‌ آبجو شهرت‌ داشت‌، آوازخواني‌ و موسيقي‌اي‌ كه‌ به‌وسيله‌ يك‌ نوع‌ طبل‌ نواخته‌ مي‌شود، با رقص‌ تركيب‌ مي‌گشت‌ [17]. در نزد اسكيموهاي‌ بافين‌لند(25)، جشن‌ها با هماهنگي‌ آواز وموسيقي‌ اجرا مي‌شد; در حالي‌ كه‌ از استخواني‌ كه‌ پوست‌ آهو به‌ روي‌ آن‌ كشيده‌ شده‌ بود، به‌ عنوان‌ آلت‌ موسيقي‌ استفاده‌ مي‌كردند، آواز همراه‌ مي‌توانست‌ در وصف‌ احساسات‌ يا حوادث‌ يا هجو افراد باشد كه‌ با رقص‌ درهم‌ مي‌آميخت‌ [18]. در چين‌، رقص‌ و آواز از آيين‌هاي‌ تائوئيسم‌ گرفته‌ تا مراسم‌ تغيير فصول‌ و از نمايش هاي‌ عاميانه‌ گرفته‌ تا نمايش هاي‌ سرگرم‌ كننده‌ امپراطور به‌ عنوان‌ عناصري‌ ضروري‌ و تفكيك‌ناپذير رواج‌ داشت‌ [19].
نمايش‌ نيز مي‌تواند خالق‌ ريتمهاي‌ مشتركي‌ با رقص‌، آواز و موسيقي‌ شود; به‌ طوري‌ كه‌ يكديگر را در قالب‌ مراسم‌ يا آثار هنري‌ تكميل‌كنند. آن‌ هنگامي‌ است‌ كه‌ يك‌ تصوير در الگوي‌ شمايل‌گرا از طريق‌ ريتمهاي‌ مشترك‌ خود با ساير الگوهاي‌ مغز، عناصر و ريتمهاي‌ آنها را همزمان‌ برانگيخته‌ سازد. موارد اين‌ همراهي‌، به‌ شكل‌ مراسمي‌ با عناوين‌ گوناگون‌ در جوامع‌ مختلف‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد. ساكنان‌ جزيره‌ ماري‌(26)، در مراسم‌ ورورد جوانان‌ به‌ جرگه‌ مردان‌ به‌ نمايش‌هايي‌ دست‌ مي‌زنند كه‌ حكايت‌ از نوعي‌ ريتم‌ دارد. در اين‌ مراسم‌، اولين‌ فردي‌كه‌ به‌ ارائه‌ نمايش‌ اقدام‌ مي‌ورزد، نقابي‌ بر چهره‌ دارد، با چشمهايي‌ درشت‌ و ريشهايي‌ از استخوان‌ و پرهاي‌ مختلف‌ و لاك‌ سنگ‌ پشتي‌ برسر و ريسماني‌ به‌ دنبال‌ آن‌، در حالي‌ كه‌ نمايش‌ دهنده‌ دومي‌ بدون‌ نقاب‌ بود، نمايش‌ دهنده‌ سومي‌ تصاويري‌ را نمايش‌ مي‌داد كه‌ طبق‌ آن‌ كوسه‌ ماهي‌ با چهره‌ انسان‌ و دست‌ و پاهاي‌ كوچك‌ معرفي‌ مي‌شد; ترتيب‌ معرفي‌ تصاوير در نمايش‌ بسيار حائز اهميت‌ بود; اين‌ درحالي‌ بود كه‌ نمايش‌ با رقص‌ توأم‌ بود و طبل ها نيز در طي‌ نمايش‌، موسيقي‌اي‌ كه‌ لازمه‌ همراهي‌ نمايش‌ بود، خلق‌ مي‌كردند [20]. اين‌ تنوع‌ و توالي‌ ضروري‌ و دقيق‌ تصاوير، چه‌ از جهت‌ تناوب‌ و چه‌ از جهت‌ فاصله‌اي‌ كه‌ بين‌ تصاوير نقاب‌ دار، از طريق‌ فرد بي‌نقاب‌ ارائه‌ مي‌شد، در حقيقت‌، ريتمي‌ را كه‌ در نمايش‌ موج‌ مي‌زد به‌ ثبوت‌ مي‌رساند; و رقص‌ و موسيقي‌ مراسم‌ نيز، همراهي‌ ريتم‌ نمايش‌ با رقص‌ و موسيقي‌ را نشان‌ مي‌دهد. نمونه‌هاي‌ آن‌ در جوامع‌ ابتدايي‌ بيشمارند و ما تنها به‌ ذكر برخي‌ از آنها اكتفا مي‌كنيم‌. برخي‌ از قبايل‌ ساكن‌ در استراليا در مراسمي‌ خاص‌ از طريق‌ رقص‌، نمايشي‌ را ارائه‌ مي‌كنند كه‌ طي‌ آن‌ به‌ تقليد از حركات‌ باز و عقاب‌ مي‌پردازند [21]. جزاير تروبرياند در جشني‌ به‌ نام‌ "ميلاميلا"، صحنه‌هاي‌ مختلفي‌ به‌ نمايش‌ گذاشته‌ مي‌شود. نمايش‌ دهندگان‌ بدن‌ خود را نقاشي‌ كرده‌ و با پرپرندگان‌ تزئين‌ كرده‌اند و به‌ ترتيبي‌ خاص‌، تصاوير مورد نظر را ارائه‌ مي‌دهند، در حالي‌ كه‌ به‌ وسيله‌ موسيقي‌ همراهي‌ مي‌شوند به‌ اشكال‌ مختلف‌ مي‌رقصند[22]. در مجمع‌ الجزاير بيسمارك‌ در ملانزي‌، مراسمي‌ برگزار مي‌شد كه‌ به‌ وسيله‌ انجمني‌ به‌ نام‌ دوك‌ - دوك‌(27) سرپرستي‌ مي‌شد و طي‌ آن‌ افرادي‌ كه‌ ماسكي‌ ويژه‌ بر چهره‌ داشتند با رقص هايي‌ سمبوليك‌، نمايش‌هايي‌ وحشت‌ آور و رازگونه‌ را به‌ اجرا مي‌گذاشتند كه‌ در بخش هايي‌ از آن‌ با موسيقي‌ و آواز همراهي‌ مي‌شد [23]. در جوامع‌ باستان‌ و دنياي‌ امروزي‌ نيز نمونه‌هاي‌ آن‌ بسيار است‌. اوپرا، نمونه‌ بارز اثري‌ هنري‌ است‌ كه‌ همايندي‌ ريتمهاي‌ مشترك‌ موسيقي‌، رقص‌، نمايش‌ و آواز را به‌ روشني‌ عرضه‌ مي‌كند[24].
بر طبق‌ آنچه‌ گذشت‌، ريتمهاي‌ مشترك‌ هريك‌ از پديده‌هاي‌ فوق‌ مي‌تواند موجب‌ برانگيختگي‌ ديگري‌ شود، و از اين‌ رو بر خلاف‌ آنچه‌برخي‌ پنداشته‌اند، هيچ‌ تقدم‌ يا تأخيري‌ علي‌، مابين‌ موسيقي‌، رقص‌، نمايش‌ و آواز وجود ندارد، و هر يك‌ از آنها مي‌تواند ديگري‌ را دامن‌زده‌ و پديد آورد.
انسان در ورای این همه هیاهو و جنجال به دنبال چیست؟ در نهان به دنبال آرامش است ولی در عمل چیز دیگری را از او می بینیم . آیا آرامش را در بازاربورس و مراکز تجاری یا خرید و... میتوان یافت؟ باید چیزی باشد که بتواند حتی برای لحظه ای کوتاه احساس لذتی لمس شدنی را در ما ایجاد کند؛ هر کسی بنا به تعلقات و علایق خود میتواند تعریفی از این عامل داشته باشد ولی در صورت ریشه یابی میبینیم همه به یک چیز ختم میشوند و آن هنر است. اسکار وایلد درکتاب "از اعماق" می نویسد :
"ارسطو اعلام داشته که همه ی هنرها وسیله ای برای تسکین آشوبهای روانی هستند و سبب آرامش یا کاتارسیس میشوند ."
واژه ی Art در زبان انگلیسی هم به معنای هنر و هم به معنای فن و ابزارسازی است در حالیکه
در فارسی واژه ی هنر نمی تواند این دو معنا را با هم برساند. باتوجه به واژه یArt میبینیم که هنر وابزارسازی قرین یکدیگرند و تفاوت چندانی با هم ندارند در این صورت معنای هنرمند نیز تغییر خواهد یافت. هر کسی که ابزاری را می سازد بخشی از روح و وجود خود را در آن جای می گذارد و این یعنی هنر . هنر مگر چیزی نیست جز سخن گفتن انسان با ضمیر نا خود آگاه خویش که عاملی در جهت لذت و آرامش آدمی است. شاید مارکس انسان جدا از ابزارش را از خود بیگانه میدانسته زیرا از نا خودآگاهش جدا شده است. هنری که بدین ترتیب نه از 35 هزارسال پیش ودر اروپا بلکه از حدود 2 میلیون سال پیش در آفریقا و با آمدن انسان ابزار ساز آغاز شده است.با این اوصاف انسان امروزی نمیتواند هنر را متعلق به خود بداند چنانچه بل در کتاب خود میگوید " هنر بزرگ استوار و درخشان بر جای می ماند؛ زیرا، احساساتی که بر می انگیزد مستقل از زمان و مکانند چرا که قلمرو آن این جهانی نیست ... چه فرق میکند که چنین آثاری پریروز در پاریس یا 5 هزار سال پیش در بابل خلق شده باشد؟ " به گفته ی تولستو ی "هنر یک فعالیت انسانی است ، بدین معنی که شخص عالمانه و با استفاده از برخی نشانه های خارجی ، احساساتی را که تجربه کرده است به دیگران سرایت می دهد و این دیگران مبتلای این احساسات میشوند و خود، آنها را تجربه میکنند".عده ای منشأ هنر را ناشی از تقلید انسان از طبیعت میدانند عده ای دیگر همچون کارل بوخر (Karl Bucher) عقیده دارند انسان از ابتدا به دنبال یافتن غذا و ساختن پناهگاه به ناچار مجبور به کار فراوان بوده است آنها برای انجام کارها نیازمند ضربا- هنگ(Rhythm) بودند که بدین ترتیب حرکت اندامها منظم میشود و انجام کار آسانتر . این نظریه ی بوخر البته جنبه ی زیبا شناسی هنر موسیقی را نادیده گرفته است و صرفآ آن را با کار گروهی که برای برطرف کردن ضروریات زندگی انجام می شود ، مرتبط کرده است . زیبایی شناسی تنها به ریتم بستگی ندارد بلکه ملودی(Melody) نقش اصلی را ایفا میکند . کیفیت هنری مثل موسیقی بعد از عبور از جنبه ی فردیت آن برمی گردد به حسی که در انسان بر می انگیزد و این حس جنبه ای زیبا شناسانه دارد ."احساس زیبایی در انسان ذاتی و طبیعی است اما چون انسان موجودی بسیار رازگونه است، هر آن چه را که ذوق زیبا شناسانه ی او به او الهام می کرده است، آن را در مراسمی آیینی متجلی می کرده تا خدایان خوشحال شوند"(باستید 1374: 86)
چنین به نظر میرسد که رقص از ابتدایی ترین هنر هاست . افرادی همچون فریزر معتقدند که رقص در آغاز حرکتی جادویی بوده زیرا بر اساس ادا در آوردن و تقلیدی اجرا می شده است. به نظر فریزر تقلید یک عمل سبب اجرای آن می شود .رقصیدن یک جنگ نشانگر پیروزی بر دشمنان است "برای انسان ابتدایی جادوی تقلیدی مجسم کردن یک موجود زنده با تصویر یا مجسم به وی امکان چیره شدن بر آن را میسر می کرده است"( همان:19) به هر صورت بر طبق مطالعات گسترده بر روی جوامع ابتدایی میان هنر و جادو رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد.چنانچه می دانیم فرهنگ از دو بخش مادی و معنوی تشکیل شده است. بخش مادی شامل نمامی ابزار و ادوات و وسایل مادی است که از هزاران سال پیش تا به امروز به جای مانده و بخش معنوی نیز هر چند عمری کوتاه دارد ولی با دیدی ژرفا نگر می توانیم دریابیم که تأثیر فرهنگ معنوی بر زندگی انسان بسیار بیشتر بوده است، چنانچه با پیدایش آن در میان انسانهای حدود 100 هزار سال پیش، پیشرفتهای حاصل شده در آنان با سرعت بسیار بیشتری نسبت به انسانهای 2 میلیون سال پیش بوده است.هنر نیز از جمله بخشهای غیر مادی فرهنگ است که پیوند آن با مردم شناسی از مباحث ظریفی است که گهگاه از سوی صاحبنظران مورد بررسی قرار گرفته و پیشنهادهایی نیز ارائه شده است. از دیدگاه شوپنهاور هنر بر 5 قسم است : 1- هنر معماری و ساختمان 2- مجسمه سازی 3- نقاشی 4- شعر و اما پنجمین هنر موسیقی است که تاج هنر ها و مظهر اراده ی جهان است. " موسیقی عمق و باطنی وصف ناشدنی دارد. مانند یک تصویر بهشت از کنار ما می گذرد، موسیقی همه ی جنبش های وجود ما حتی پنهان ترین عواطف ما را فارغ از واقعیت و دردها و آلام آن مجسم میکند" (شوپنهاور، 1375: 162). موسیقی و رقص به عنوان جنبه ی آیینی و نمادین فرهنگ میتواند مورد بررسی مردم شناس قرار گیرد. جلوه هایی از این آیینها که با رقص همراه بوده است را میتوان بر روی ظروف سفالی که از هزاره های پیشین بر جای مانده است، مشاهده کرد. نقاشیهایی که بیانگر شور و عواطف انسانی هستند و با نگاهی دقیق میتوان به معانی عمیقی که در ورای آنها نهفته است پی برد؛ معانی که اغلب به بیان مضامین مرتبط با رویارویی با وقایع زندگی مثل تولد، ازدواج، مرگ و... میپرداختند.
در اینجا سؤالی که میتوان طرح کرد این است که انسانهای نخستین چرا و چگونه حرکات موزون انجام می داده اند؟ چرا انسانها بر گرد هم جمع می شدند، مراسمی را همراه با موسیقی اجرا میکردند و اغلب به صورت دسته جمعی می رقصیدند؟ اهمیت این موضوع نه تنها از لحاظ مردم شناسی بلکه از لحاظ پزشکی، روانشناسی و جامعه شناسی نی
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

حرکات نمایشی 2 10 سال 11 ماه ago #12665

سلام.منبع باید در تحقیق ذکر شود که شما اینکار رو انجام ندادین.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.