دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403

 



موضوع: اکسپرسیونیسم انتزاعی درنقاشی؟

اکسپرسیونیسم انتزاعی درنقاشی؟ 10 سال 3 ماه ago #55721

کسپرسیونیسم انتزاعی درنقاشی:
این اصطلاح که در حدود سال 1950 رواج یافت ، توصیف گر جنبشی در هنر انتزاعی است که طی سال های دهه 1940 در نیویورک ابداع و رواج یافت. این اصطلاح به برخی از آثار نقاشی "کاندینسکی"به کار می رود . اما نخستین بار هنگامی که برای آثار" ارشیل گورکی" و "جکسون پولاک "به کار رفت ، فراگیر شد.
پس از آن به آثار دیگر نقاشان نیویورکی که انتزاعی بود ( کانینگ و گوتلیب ) و نه اکسپرسیونیستی (همچون روتکو – کلین ) اطلاق شد .
این نقاشان بیشتر در دیدگاه هایشان مشابهت داشتند تا سبک آثارشان .مشخصات این دیدگاه عبارت بود از قیام علیه وابستگی به سبک های سنتی یا فرآیند های از پیش تعیین شده شیوه کار ، چشم پوشی از آرمان اثر هنری مبتنی بر معیار های قراردادی زیبا شناختی ، روح ستیزه جویانه خود اتکا و نیاز جدی به آزادی خود انگیخته در تجربه هنری .این جنبش بسیارمتاثر از سبک تاشیسم (پاشیدن رنگ روی بوم) بود و طی دهه های 1950 و 1960 تاثیر زیادی بر هنر کشورهای اروپایی گذاشت.شاخص ترین چهره و مهمترین نقاش اکسپرسیونیسم انتزاعی را "آرشیل گورکی "هنرمند ارمنی متولد 1904 می دانند که در سال 1920 به آمریکا مهاجرت کرد .
او به تعالیم سزان و سپس تجربیات کوبیسم آشنا بود . ولی در سال های 1930 تحت تاثیر پیکاسو به سوی سورئالیسم متمایل گشت، سپس با آغاز جنگ به نحو متهورانه ای به کشف و تجربه پرداخت.
اما هنرمندی که وسوسه های اکسپرسیو نیسم انتزاعی را به نهایت خود رساند جکسون پولاک بود. او تحت تاثیر نفوذ نقاشان سورئالیست همانند گورکی قرار گرفت . او در سال 1947 به شیوه نهایی کار خویش که امروز بدان شناخته می شود نائل گردید و این همان شیوه انتزاعی آزاده و غیر شکل مبتنی بر روش پاشیدن لکه های رنگ به روی بوم بود .او از آنجایی که از شیوه های سنتی کلافه شده بود ، بوم خود را بر زمین نهاد و شروع به چکاندن و افشاندن و ریختن رنگ بر روی آن کرد و بدین وسیله آرایشهای شگرفی را به وجود آورد.
توصیف پولاک در مورد خلق اثرش چنین است:
نقاشی من هرگز از روی سه پایه به وجود نمی آید ، من به ندرت بوم را قبل از کار روی چارچوب می کشم . بلکه ترجیح می دهم آن را روی دیوار یا کف زمین نصب کنم ، چرا که می توانم به دور آن بچرخم و در هر چهار طرف آن کار کنم . این نوع کار من یاد آور شیوه کار نقاشان سرخپوست غرب آمریکاست که بر روی شن کار می کردند .او می گوید : من پیوسته از ابزار نقاشی مانند سه پایه – تخته رنگ – قلم مو – و غیره فاصله می گیرم و بر عکس ترجیح می دهم از چسب – کاردک – و غیره استفاده کنم.از دیگر نقاشان اکسپرسیونیسم انتزاعی می توان به "هانس هانمن" و "رابرت مادرول "اشاره کرد .نقاشی اکسپرسیونیسم انتزاعی اساساً به دو گونه است و نه یک گونه . اولین گونه در کارهای پولاک ، فرانس کلاین و ویلم دکونینگ تجلی یافت که ذاتاً کنشی پر تحرک و رفتارگراست.گونه دوم که شاخص آن "مارک روتکو"است بطور خالص ترین انتزاعی ساده و عاری از تحرک است.و در ادامه باید اضافه کرد که اکسپرسیو نیسم انتزاعی بنا به تعریف شیوه ای است که در آن عمل نقاشی بر موضوع ، محتوا و تکنیک برتری دارد .اکسپرسیونیسم انتزاعی یورشی است بی پروا در بیان احوالات شخصی هنرمند که تمام آموزه های مدرنیستی اروپایی که درمدرسه های هنری مانند باهاوس تعریف می شد را به زیر سوال برد و در واقع شوریدنی علیه زیبایی شناسی هنرمندان اروپا بود.در حقیقت اکسپرسیونیسم انتزاعی نه یک سبک هنری ، بلکه گستره ی متنوعی از تجربه های شخصی و سیاق فردی هنرمندان شاخص این جنبش بود که در نهایت منجر به تفکیک سه جریان متفاوت نقاشی در این جنبش شد.
1. نقاشی پرتحرک و رفتاری
2. خلق میدان های وسیع نقاشی
3. نقاشی های خود جوش:
3.1. که در واقع نوعی نقاشی پرتحرک و رفتاری بود که قبل از تفکر به هر امر بیرونی به کنش هنرمند و حرکات تئاتر گونه ولی بر روی بوم مربوط می شد. مانند جکسون پولاک.
3.2. خلق میدان های وسیع نقاشی با استفاده از خاصیت رنگ بود در واقع بیان احساسات با رنگ در سطوحی وسیع که در کارهای مارک – روتکو جلوه گر است.
3.3. در نوع سوم یک نوع نقاشی خود جوش و کاملا حسی که نقاش کاملا مستانه نقاشی می کند و در واقع خودش را به دست حرکت قلم مو می سپارد . دکونینگ.اما در بازشناسی ریشه های این جنبش سه عنصر کلی نمایان است :
3.3.1. پرداختن به اسطوره که حتی بسیاری از سورئالیست ها هم تحت تاثیر آن بودند.
3.3.2. اتوماتیسم یا رفتاری خود جوش و کنترل نشده و تاکید بر شانس و اتفاق که تا حدی ریشه در دادائیسم داشت.
3.3.3. نقاشی دیواری که در خلق آثار در اندازه و ابعاد بزرگ بسیار نقش داشت ،
خصوصا پولاک و مارک روتکو که در این امر بسیار تحت تاثیر نقاشان دیواری مکزیکی بودند.
3.3.4. این سبک آمیزه ای از هیجان اکسپرسیونیسم ، نگاره های ساده بدوی ( نقاشی شنی سرخ پوستی و باغ های ذن ) و تجربه ای از نظم غالب بی نظم بود. هنرمندان این سبک بیش از آنکه در سبک با هم تفاهم یا شباهت داشته باشند ، در نگرش و دیدگاه دارای وجه اشتراک اند . همه می خواهند قید و تکنیک های سنتی و دستور را زیر پا بگذارند و ضوابط دیرینه زیبایی شناختی را لغو اعلام کنند که نمونه بارز آن نقاشی های جکسون پولاک است.هنر مندان این سبک با عدم تاکید بر ساختار شکل و فرم رنگ گذاری بر اساس حرکات بدنی و کنش روانی نقاش بطور آنی و تصادفی در صدد بیان هیجانات و احساسات لحظه ای و آنی هستند.
اکسپرسیو نیسم از نگاه دیگر :
بعد از جنگ جهانی دوم چهره های شاخص هنر اروپا ، اروپا را برای ادامه ی کار خودشان نا مساعد یافتند . تحولات سیاسی و اجتماعی اروپا رفته رفته دنیای هنر را به سوی نیویورک معطوف کرد .فرانسه و ایتالیا سالهای زیادی در اشغال نازی ها بودند و آلمان به دو قسمت تبدیل شده بود و این شرایط برای هنر نا مساعد بود . در سالهای بعد از جنگ معلوم شد که عده ای از هنرمندان با نازی ها مماشات داشتند و همین امر بعد از جنگ جهانی دوم تضاد شدیدی بین کسانی که با نازی ها کنار آمدند و دیگران بوجود آورد و این باعث بوجود آمدن نوعی نفاق شد ، بخصوص در فرانسه ، ایتالیا و هلند. حلقه ی بزرگی از سورئالیسم ها اروپا را ترک کرده و به نیویورک رفتند و آنجا رفته رفته انباشته از هنرمندان شاخص شد و کم کم تبدیل به پایتخت هنری جهان شد که سالها تحت تسلط فرانسوی ها بود.سه چهره مهم نقاشی انقلابی مکزیک – روتکو – سکریوس – ریورا در سال 1930 به آمریکا آمدند . مهمترین چیزی که مکزیکی ها به آمریکایی ها یاد دادند : هنر برای مردم در مقابل هنر برای بورژوازی بود . فکر بیرون آوردن هنر ( نقاشی های بزرگ روی دیوار ) بسیار جالب بود. چون هنر را با توده ها پیوند می داد.این ایده ای چپ گرا بود که مبارزات سیاسی مردم و یا امرار معاش و مسائل معمولی مردم بر روی دیوار های شهر نقاشی می شد که بسیار بزرگ و وسیع هم بود. یکی از خصایل این نقاشی ها این بود که می توانستند گلچینی از مسائل مردم را در آن واحد به نمایش بگذارند . مثل پرده خوانی ایرانی که چند صفحه را در یک تابلو گنجانده اند .- وحدت موضوعی داشتند اما وحدت تصویری نداشتند-.در این سالها یعنی سالهای 40 و 50 و 60 جنبش هنر آمریکا تحت تاثیر ایدئولوژی چپ قرار داشت ( مارکس ، لنین) و همگی آنها ریشه در اندیشه های چپ گرا داشتند. تماماً از نوعی رئالیسم دفاع می کردند و هنری که بیان گر دردها و مسائل مردم و بیانگر مبارزات مردم با بورژوا باشد.نوعی نقاشی کاملاً شکل گرا و واقع گرا که موضوعاتش سیاسی و رئالیستی ( فرم و محتوا )بود.در حالیکه موج هنر مدرن هنری بود انتزاعی -. یا اگر سراغ رئالیسم می رفتند به روایتهای متفاوتی از آن دست می یافتند . هنر مدرن چندان رئالیسم را بر نمی تابید. اولین تعارض بین این دو هنر پیش آمد . تا سال 1967 رئالیسم گفتمان مدرن و پیشرو در جهان بود .آمریکایی ها بیشتر بدنبال مدرن بودند و بیشتر مصرف کننده ی ابزار مدرن و نه تولید کننده ی آن ، بنابراین چیزی برای ارائه مقابل اروپایی ها نداشتند.و بعد از جنگ و پیروزی در آن سر برآورده بودند و با چپ ها مخالفت کردند . در آن زمان دو نقاش معروف دیگر به نام های مارک روتکو و آدولف گوتلین روی کار آمدند.آنها می گفتند که در نقاشی تنها موضوع مهم است . آنهم موضوعی که تراژیک و لازمان است .این نشان می دهد که آن دو هنوز پا بند رئالیسم هستند . اما از این دوره به بعد ما وارد فصل جدیدی در هنر می شویم که بحث های عرفانی و اندیشه های فردی کم کم بر اندیشه های اجتماعی غلبه می کند.آرام آرام درآمریکا عده ای به هنر آبستره ( مستقل شدن رنگ و فرم از موضوع ) تمایل نشان دادند که آن از دل همان هنر رئالیسمی در آمد و بخشی از این تمایل به دغدغه های فکری جامعه بر می گردد که نمودی از افسردگی در آن دیده می شود. این افسردگی از دو چیز نتیجه می گرفت:یکی از آنها بخاطر بمب اتم ( علم ) و دیگری عدالت ( کمونیسم ) بود . علم بمب اتم و کشتار مردم را بوجود آورد و عدالت کمونیستی به زندانهای مخوف شوروی و قتل عام روشنفکران رسیده بود و همین امر باعث شد تا هنرمندان را بیشتر به درون بکشاند .هنری که به دنیای درون بپردازد و نه بیرون . چرا که از بیرون چیزی ندیده است.اکسپرسیو نیسم انتزاعی هنری است که به ابزار بیان ژرف ترین تمنای درونی انسان می پردازد . هنری خود انگیخته و فردی . نوعی درونی گرایی و بیان اندیشه ها و آمال هنرمندان در این هنر نهفته است که از دل اندیشه های چپ گرا درمی آید .
اکسپرسیو نیسم انتزاعی دارای دو ویژگی است:
یکی آنکه در آن نوعی آزادی فردی ، آزادی مطلق و بی بند و باری وجود دارد . و دوم اینکه هنرمندان را متوجه خواسته های درونی خود می کرد .این فرد گرایی و آن آزادی خواهی لیبرایسم بسیار آمریکایی بود و آمریکایی ها توانستند از این طریق روایتی آمریکایی از هنر مدرن بوجود بیاورند که با اینکه از دل چپ ها بیرون آمده بود اما بسیار هماهنگ با ایدئولوژی آمریکایی بود( فرد گرایی و لیبرایسم ).تابلو های انتزاعی در این زمان ( آثار پو لاک و نیومن ) روانه ی کشورهای اروپایی می شود ، درست همزمان با طرح مارشال که بازسازی اروپا بود اما با پول و مدیریت آمریکایی؛ در خلال این طرح کم کم حاکمیت امریکا بر جهان گسترش یافت. اصطلاح "تهاجم فرهنگی" اولین بار با ورود تابلوهای انتزاعی آمریکا به فرانسه مطرح شد. چرا که این تابلوها هم هنرمندان آمریکایی داشت و هم ایدئولوژی آمریکایی را دارا بود. این تابلو ها در ابعاد بسیار بسیار بزرگ وارد اروپا شدند که اعتراض فرانسوی ها را برانگیخت. چرا که این تابلوها نشانه ی قدرت و تسلط آمریکایی ها بود و به بقیه کشورها نگاه تحقیر آمیزی داشت.اکسپرسیونیسم انتزاعی هرگز بصورت یک جنبش شکل نگرفت اما پایه گذار تحولات بعدی هنر شد.این جنبش با داعیه مدرن بودن به ظهور رسید. آن چیزی که در این دوره قداست پیدا می کند فعل نقاشی کردن است . خود نقاشی کردن ارزش گذاری می شود و خود این مفهوم بر تابلوی نقاشی ارجمند تر است . بخصوص در کار نقاشانی چون پولاک ، این اولین بار است که شخص نقاش مهمتر از نقاشی است. در حقیقت بیان فعل نقاش درنقاشی آدمها مهم هستند و نقاشی تجربه آنهاست و صامت در خود هنرمند است. این جنبش یک جنبش ستاره سازی بود و کسانی را که معرفی کرد در حد یک قهرمان ملی پرورش پیدا کردند . این جنبش به جای نقاشی یک سری شخصیت های بزرگ به ما معرفی می کند . درحقیقت اکسپرسیو نیسم انتزاعی یک جور زیباشناسی اول شخص است.
سه عامل باعث رشد اکسپرسیو نیسم انتزاعی شد:
1. عامل اسطوره :
همه هنرمندان شیفته اسطوره بوده اند ، از 1935 تا 1945 . آنرا به عنوان نشانه ای از عمیق بودن قلمداد می کردند و اینرا آمریکایی ها از فرانسوی ها آموختند. اسطوره وامدار دنیای کهن و دنیای ازلی و لازمانی و توام با یک وحشت نا شناخته و یک تزلزل عمیق است. تزلزلی که از تفکرات بزرگ بر ذهن آدم مستولی می شود.بیشتر از همه پولاک و روتکو و گوتلیپ درپی اسطوره بودند. آدولف گوتلیپ ازاشیایی مثل ماهی و حلزون استفاده می کرد و معتقد بود که او طرفدار بیان ساده از چیزهای پیچیده است.
2. عنصر اتوماتیزم یاحرکت خود به خودی :
سورئالیست ها بر اساس دریافتشان از تفکرات روانشناسی به اتو ماتیزم رسیدند . آنها فکر می کردند در عالم پنهان انسان، خیلی چیزها بیشتر از حقیقت وجود دارد . آنها اعتقاد دارند که حقیقت را با بصیرت می شود دید ، اما صورت اکسپرسیو نیسم انتزاعی مثل روتکو بیشتر از جنبه ی رفتاری و کنشی شیفته ی اتوماتیزم بودند ، آنها بدنبال بعد روانکاوانه اش نبودند . بلکه بدنبال کنش بودند . حرکات کنترل نشده روی بوم که نشان دهنده ی خود انسان است .
3. نقاشی های دیواری و ویژگی هایی که این هنر را در دهه ی 40 بسیار هیجان انگیز نشان می داد .
این نقاشی ها چند خصوصیت داشت :
1) بزرگ بودن
2) وجه مردمی
از آن زمان به بعد این دو مفهوم در مقابل هم قرار گرفتند.
1) نقاشی مردم
2) نقاشی سه پایه ای اکسپرسیو نیسم انتزاعی بدنبال بیان غیر واقع گرایانه و غیر آرتیستی بود و به دنبال انتزاع می گشت. آنها با همه ی ارج و قربی که برای مکزیکی ها و کمونیست ها قائل بودند اما ابداع خاص خودشان را داشتند که به آن انتزاع می گفتند و آن را مدرن می دانستند.معلمین تمام اکسپرسیونیسم انتزاعی نقاشان رئالیستی بودند.
سه جریان در این دوره به ظهور رسید :
1. جریان انتزاع تعزلی:
بخصوص در کارهای پولاک. او نقاشی انتزاعی را در بیان احساسی صرف دنبال می کرد ، در این شیوه رنگ با مکانیزم کاملاً ابداعی روی بوم تغییر می کند ، رنگ ها پرتاب می شوند و درونشان هیجان دیده می شود. نقاشی جنبه هنر اجرایی پیدا می کند . حرکت های پولاک بیشتر از اینکه نقاشانه باشد یاد آور بازی بازیگران تئاتر است.
2. بوم ها با حوزه های وسیع رنگی :
در این شیوه احساس خودش را از طریق انتخاب درست و کار شده ی رنگ عنوان می کند و نه از طریق هیجان رنگ.
3. جریان حالت گرایی غریزی:
4. جریانی که دنبال بیان درون از طریق نوعی نقاشی رفتاری است ، با این تفاوت که نحوه انتقال رنگ ابداع جدیدی ندارد.در پایان اکسپرسیونیسم انتزاعی، هنری بود برای بیان درون . در این هنر از تحلیل اجتماعی خبری نیست . هنرمندان در این دوره بدنبال هیچ گونه تعهد اجتماعی نیستند. هنر درخدمت هنر هم نیست. بلکه وسیله ایست برای ابراز منویات درونی. هنر کشف دنیای درون هنرمند است ، هنر به هیچ چیز از جمله خودش مقید نیست .بطوری که بسیاری از هنرمندان به یک نوع از سرخوردگی نسبت به مارکسیسم رسیده بودند. ایدئولوژی مارکسیسمی با آن شعارهایش نهایتاً به دیکتاتوری و رژیم های پلیسی رسیده بود و هنرمندان بعد از این سرخوردگی ها بود که بیشتر به درونیات خودشان و به دنیای خودشان پناه بردند.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.