دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403

 



موضوع: نقد سریال زمانه

نقد سریال زمانه 10 سال 11 ماه ago #5221

سریال زمانه روایت قسمتی از جامعه جوان ماست که در خواستن ها، غبطه ها و تمناها و آرزوی تحقق یافتن زود هنگام آنها غرق شده است. مجموعه ای از آدم های طبقه مرفه و طبقه متوسط پایین که البته کم هم نیستند. جوانان متعلق به این گروه ها که خود را محق می دانند (که شاید باشند) یا آگاه و مطلع و مدبر (که گروهی در بینشان این گونه اند) و خود را محق، توانمند و مدبر می دانند که با پشت کردن به ارزش ها، هنجارها و جایگاه های از قبل تعریف شده، خود را موجه در شکل گیری شیوه هایی نوین و حتی ابتکاری برای وصول به آرزوهایشان می انگارند، مثل خانواده آذرنیا که به امید وصال و یافتن همدم و هم خانه و همسری مناسب ، مدام فریاد تعویض خانه به امید ارتقای جایگاه اجتماعی اش دارد تا شاید بختش از گره کور طبقه اجتماعی پایین باز شود و امیدش به رنگ ناامیدی بی رنگ نشود.
«زمانه» داستانی است درباره‌ی قضاوت، تاوان و بخشش‌؛ داستان آدم‌هایی که دیگران را در معرض قضاوت قرار می‌دهند و باید تاوان سنگین برایش بپردازند ، برشی از عشق های داغ اما تاريخ مصرف دار ، سريالی ست كه به نقد مستقيم مسائل روز جامعه بالاخص هنجارهايی كه جوانان و به تبع آن خانواده ها را درگير خود كرده می پردازد.در كل می توان گفت طمع،انتقام و عشق های فكر نشده ای كه پيامدهای ناگوارشان مثل قارچ رشد می كند! محوريت اصلی داستانِ «زمانه» را شكل می دهند.

ارغوان ، دختری دلسوز و کمک خرج خانواده که در گذری از زمان گمان می کند می تواند به تنهایی از نردبان بی پله ترقی خود را بالا بکشد بدون آنکه زخمی بر دارد و شاید بتواند با نجات خود، دیگر اعضای خانواده اش را هم منجی باشد و فرشته نجات شان. او خود را توانمند می داند که در قسمتی از داستان فریاد بر خانواده اش بلند می کند که دیگر بزرگ شده و صلاح خویش خوب می داند و به راهنمایی و دلسوزی کسی هم نیاز ندارد،
او دختری معصوم و بی تجربه ای است که از معاشرت با بزرگان و متمولان می خواهد برای خود چهارچرخه رسیدن و همنشینی با آنان را بسازد، غافل از آنکه در تنهایی های غریبانه اش کسی جلوی پایش سبز می شود که اگرچه به رنگ پول و مال و خانه و خانواده چند دهکی از دهک اجتماعی او بالاتر است، اما خود هنوز در پیچ و خم رفتارهای احساسی و خلقی گیر است که در تضاد با معقولات و موجهات، اسیر و محبوس است و تنها کاری که می تواند بکند، دعوت کسی به هم سلول شدن برای گذر از تنهایی حبس است و پس از آرام شدن محیط و اتمام دوره محبوسی، خداحافظی، چون به قول خود بهزاد فروزان فر «جیب آدم که گشاد می شود، سلیقه اش هم عوض می شود».
در اين مجموعه داستان دختري به نمايش گذاشته مي شود که پنهان کاري داشته يا اينکه در انتخاب روال زندگي خود طبق اصول و ضوابط نانوشته جامعه عمل نکرده است. در اين سريال دختر و پسر عاشق هم مي شوند و در سني هم هستند که مي توانند انتخاب هاي صحيحي براي ازدواج داشته باشند. در اين مجموعه شخصيت هاي اجتماعي به بيننده معرفي مي شود که اشتباه هاي آنها دور از انتظار به نظر مي رسد. به عنوان مثال کاراکتر ارغوان يک وکيل است و تجارب بسياري در رابطه با چنين مشکلاتي دارد .
اما زمانه آنچنان که باید احترام به اصول اخلاقی ای که زمانهای مدیدیست زندگی های پاک بسیاری بر آن استوار بوده را به مخاطب خود یاد نمی دهد،چرا که کارگردان تاکیید دارد خرق عادت نمایید و زمین و زمان را به هم بدوزد،تا با ژست روشنفکرانه ای خود را ناجی تفکری بداند که هیچ اصل و ریشه ای در ضمیر پاک مسلمان ایرانی ندارد، «زمانه» را باید لفافه ای دانست در ترویج دوستی ها و ازدواج های خیابانی ، لفافه از این بابت که، سریال مدام سعی دارد شخصیت های مثبت داستان را افرادی اصل ونسب دار و معتقد به آداب معرفی کند و از آن ها پس زمینه ای مثبت و قابل قبولی در ذهن مخاطب ایجاد نماید و زمانی که خیالش -به حسب خودش-از خام شدن مخاطب راحت شد، در لحظه ای دراماتیک،سنتی غلط و دور از آیین را به تصویر کشد، و آن را حرکتی درست و معقول به مخاطب معرفی نماید.
شاید بارز ترین سکانس شاهد این مدعی، سکانس خواستگاری بهزاد از ارغوان باشد، که با مخالفت شدید دختر روبرو شده تا کارگردان به هدف خود دست یابد و مخاطب راقانع کند تا برای او جای هیچ شک و شبهه ای راباقی نگذارد و باور کند شخصیت ارغوان به دور از هوای نفس به کسی (بهزاد) معتقد خواهد شد ، و این تیر کمان را کارگردان خیلی زود از چله رها کرده و در سکانس پس از درگیری بهزاد با مردی که مزاحم ارغوان شده بود به یکباره و بدون اینکه برای مخاطب مشخص شود ،در چرخشی ۱۸۰ درجه ای در برخورد با مردی که او را به خاطر خواستگاری اش که البته در واقع ابراز عشقی خیابانی است در مکالمه ی تلفنی و پس از اینکه بهزاد دوباره همان خواسته قبلی را تکرار می کند ، انگار قند در دل دختر آب می کنند و دلش قنچ می رود و… حال مخاطب جوان این سریال باید در جامعه ای که سوء استفاده ی هر روزه از پسران و مخصوصا دختران با همین ادبیات صورت می گیرد،حرف های عقلای جامعه را باور کند وخود را از افتادن در این دام ها برحزر دارد، چرا که بدون توجه به نتیجه گیری پایانی داستان، آموخته است که کلامی که می شنود سراسر توام با پاکی و صداقت است.
در قبل از صحنه ای که ذکر آن رفت، کارگردان به نظر می رسد عمداً جمله ای را در کلام ارغوان قرار می دهد تا ذهن مخاطب را ناخود آگاه برای سکانسی آماده کند که باید در آن مکالمه ای عاشقانه را بشنود و این را با جمله ای تاکییدی مبنی براینکه قرار ملاقات خارج از دفتر کار وکیل بزرگ صرفاً جنبه ی کاری دارد، چه اینکه هر مخاطب با توجهی تایید خواهد کرد که کسی حتی ذره ای به این فکر نکرده بود که این قرار ملاقات وجهی غیر از کاری شاید داشته باشد، و به قول معروف،پنبه دزد دست به ریشش کشید!
از نکات دیگر شخصیت ارغوان این است که با هر مواجهه با مردها ، در نهايت با آنها ازدواج کند. حالا موارد انتخابي او هر کسي و در هر سني که مي خواهد باشد؛ کما اينکه مي بينيم حتي با مردهاي بزرگتر از خودش هم تن به ازدواج مي دهد. نکته قابل توجه اينجاست که ارغوان بنا به دلايل اين داستان تمايل به ازدواج با همه آنها مي کند!
ارغوان دختری است که شدیدا عقده پدر دارد و مشکلات خانواده روی دوشش است. تا جایی از زندگی‌ عقلانی فکر می‌کند اما در مقطعی خسته می‌شود از این عاقلانه فکر کردن و تصمیم می‌گیرد برای خودش باشد و احساس بر اوغلبه می‌کند. این چندان هم غیرقابل باور نیست خیلی از آدم‌ها ممکن است در زندگی‌شان چنین تصمیمی بگیرند کما این‌که باور داریم خانم‌ها یک جاهایی خیلی احساسی تصمیم می‌گیرند.
اینجا در سریال زمانه، بازیگر اصلی با حرکاتی شبیه بازیگران مکان های خاص و کلوپ های خاص در اروپا و آمریکا، خرمالو و نوشیدنی رابر میدارد و چرخش های خاص مذکور، به دست آقای وکیل (نیکخواه) می دهد و ایشون نیز به سبک خاص همان کلوپ¬ها، خرمالو را با کنار لبش، گاز می زند و زیرچشمی به ارغوان می نگرد و میگوید خییییییییییلی ی ی خوشمزه است ت! اینجا جایی است که دختر می تواند خودش را بدون اجازه مادرش، عقد کند و مادرش را سکته بدهد و بارها با حقه های زشت، آبروی مردی دیگر (هرچند هم بهزاد گناهکار باشد) را ببرد و او را تخریب کند و توی صورت خواهر بزرگترش باایستد و در این میان، فیلمنامه هم جوری باشد که نتوان از ارغوان متنفر بود و حتی روند داستان بگونه ای است که اغلب بیننده، حق را به ارغوان می دهد و طرفدارش میشود این یعنی تایید همه کارهای او. شاید خیلی از افراد، چنین تحلیلی از فیلم نداشته باشند. شاید خانواده های ایرانی، فقط به فیلم نگاه کنند و تحلیل نکنند اما قطعا، این نکات و حرکات و سایر ..که در فیلم هست همچون آمپولی در روح تزریق خواهد شد و قطعا با روند چنین سریال هایی، نوجوان امروزی که با ارغوان همدردی می کند احتمالا نازکردن و راحت بودن با رئیسش (نیکخواه) در محیطی تنها (و به دور از دغدغه ) را عادی و تایید شده تلقی کند و انتقام گرفتن و سکه به سال تولد زدن و و و .....را روال پیشبرد کار.
شاید باید دلمان برای ارغوان بسوزد ولی مگر نه آنکه هر چه کاشتی آن را درو می کنی و این شاید مشکل بسیاری از همدلان و هم نسلان ارغوان است که نه دورها بلکه فقط جلوی پایشان را نگاه می کنند و حمایت خانواده را نه روغن روان کننده چرخ زندگی شان که کوه سنگی بزرگی بر شاهراه خیالی زندگی شان می بینند و شاید علت همه اینها هزارتویی است که خواسته خانواده ها، رنگ فریب ناک جامعه، روابط بین فردی به ظاهر قابل اطمینان اجتماع و ترس و اضطراب حاصل از نگاه کردن به آینده، مولود آن است.
البته اگر خانواده بتواند نقشش و جایگاهش را خوب ایفا کرده و حفظ کند، چیزی که ما نه در خانواده فروزان فر می بینیم، به دلیل نوع روابط و خواستن ها و گاه رذالت ها (به دلیل پول و قدرت) و نه در خانواده آذرنیا که نه پدری وجود داشته که پدری کند و نه فرزندانی که مکتبی موثر و تاثیرگذار جلوی روی خود دیده باشند که به آن تمکین کنند و اطمینان.
داستان «زمانه» در مورد اتفاقاتي است که ممکن است در روابط دخترها و پسرها بيفتد. در اين ميان گره ها و مشکلاتي براي آنها پيش مي آيد و اين مشکلات به خانواده هاي آنها هم تسري پيدا مي کند
اين سريال مي خواهد ازدواج دو فرد را با وجود خواسته و منطق دو آدم بالغ به چالش بکشد؛ بيشتر به اين دليل که آنها از روي اصول معمول جامعه عمل نکرده و طبق رسوم و موافقت خانواده دست به عمل نزدند. بنابراين در نهايت بايد شکست بخورند.
در زمانه فقدان حضور پرشور باورهای اعتقادی و اخلاقی است که هم خانواده فروزان فر را از نفس می اندازد و این خانواده را به طمع پرخوری و دزدی از دست دیگری، تکه تکه می کند و هم خانواده آذرنیا را که هر کس ساز خودش را به میل خودش کوک می کند و در همنوازی، صدای ناکوک را از ناکوکی ساز دیگری می داند تا ساز خودش ، چون رهبری وجود ندارد و باوری به آن، هر کس رهبر و آقای خودش است و حرف خودش را می زند و قبول دارد.
دروغ ، اختلاس، بی اعتمادی، پنهانکاری و نمایش قدرت و فخر فروشی محصول یک اجتماع طبقاتی درهم ریخته است، جامعه ای که در آن احترام از ثروت و قدرت زاییده می شود نه از کرامت و کمالات. روزگاری ریش سفید بودن کرامت خودش را داشت که حالا ریش سفیدی جایش را به حساب های پر پول بانکی و ابزارهای نمایش ثروت داده است که نوجوان و جوان آن را می بیند و قبل از هر چیزی به آنچه می بیند صحه می گذارد و در آرزوی رسیدن به آن خود را به هر دری می زند بی آنکه ذهنیتی از آنچه پشت این درهای پر زرق و برق می گذرد داشته باشد و اگر جلو بروید و بگویید خود را به در بسته نکوب چون زخمی می شوی، تو را که راهبرش بودی غافل می داند چون او به آنچه می بیند اطمینان دارد نه به قصه هایی که نصفه و نیمه و بی مهارت و بی اصول بر گوشش خوانده ای و چون رهایش کنیم تا سرش به سنگ بخورد، چون تنهایی را تجربه می کند، خود را محق تر و مظلوم تر می داند و اگر دستی به درستی به سویش دراز نشود، در سیکل تخریب خود، نفس بریده پیش می رود.
در مجموعه زمانه هیچ یک از افراد خانواده های فروزان فر و آذرنیا به نظر شاد و خوشحال نیستند، نه آنکه همه آنها آدم های بدی باشند که نیستند، بلکه ناراحتی شان به آن علت است که نگاه شان به زندگی فقط به اندازه سهم و طلب خودشان است. در این مجموعه آدم ها اگرچه در خانواده زندگی می کنند و زندگی شان جمعی است اما واقعیت آن است که همه آنها تنها هستند و فقط در دنیای ذهنی خودشان به تنهایی زندگی می کنند و چیزی از روابط واقعی جمعی در بینشان دیده نمی شود و این شاید یکی از مجموعه مشکلات امروزی ما هم هست
تهیه کنندگان: راهله صادقی-اعظم حق گو طالبی-سمیرا اطهری نژاد-پیمانه مومنی
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.