جمعه, 14 ارديبهشت 1403

 



موضوع: کارآفرینان برتر ایرانی

کارآفرینان برتر ایرانی 10 سال 10 ماه ago #12957

مقدمه
دیدگاه هایی وجود دارد که آموزش کارآفرینی را کمی زیر سوال می برد. برخی بر این عقیده اند که نمی توان فرآیند کارآفرینی را آموزش داد و در کلاس تدریس نمود. شاید بتوان تا حدودي این دیدگاه را تایید نمود چرا که با کمی مطالعه درباره سرگذشت کارآفرینان متوجه می شویم که آنان چه اندازه انسان هایی بزرگ بوده اند. درواقع این بزرگ بودن حال و اکنون آنان، نشان از گذشته بسیار پر بار و پر فراز و نشیبی دارد که تعریف و بیان آن هیچ وقت نمی تواند اهمیت بزرگی کارآفرینان را نشان دهد.
کارآفرینان انسان هاي صیقل خورده روزگاران دور و دراز کسب وکار هستند. آنان موهاي خود را به قول معروف در آسیاب سفید نکرده اند. کمی مطالعه سرگذشت این بزرگواران به ما می آموزد که براي شایسته این نام بزرگ شدن چه میزان در زندگی خود با ناهمواري ها مبارزه کرده اند. اگر در کلاسی درباره کارآفرینی صحبت می شود و مثالی از یک کارآفرین زده خواهد شد، تنها سایه اي از بزرگی و ارزش آفرینی آنان بیان شده است. شنیدن کی بود مانند دیدن تمثیلی است براي این وضعیت چرا که اگر شما این مجموعه را براي تنها برخی از کارآفرینان مطالعه کنید خواهید دید که با حرف استاد و معلم نمی توان حتی شمه اي از توانایی ها و ظرفیت هاي آنان بر زبان آورد.
کشورهاي صنعتی عصر حاضر را عصر طلایی کارآفرینی نامیده اند تا همگی تشویق به پی بردن به ارزش کارافرینی شوند. امروزه در ایران نیز دانشگاه هاي واحدي به نام کارآفرینی گذاشته اند و حتی براي سایر متقاضیان نیز دولت چند سالی است که دوره هایی تحت عنوان کارآفرینی و مهارت هاي کسب و کار برگزار می کند. ما معتقدیم مطالعه سرگذشت کارآفرینان خود بالاترین آموزش براي متقاضیان است چرا که حالت داستانی آن احساس ملموسی در خواننده ایجاد می نماید به طوري که به راحتی درك چه توانایی هایی را باید براي کارآفرینی شدن آموخت.



کارآفرینان ایرانی






محسن اصفهانیان: بنیان گذار برند گراد
اگر جزو طبقه متوسط جامعه هستید و براي خرید یک دست کت وشلوار مردانه برنامه ریزي کرده اید، بهترین مارك هاي تولید داخل را احتمالا "هاکوپیان"، " گراد"، "ماکسیم" یا " ایکات" می دانید. اما به نظر می رسد نمی توانید از قیمت مناسب و تنوع محصول در کت وشلوارهاي " گراد" چشم پوشی کنید.
گراد به چه معناست؟ "گراد" جامه اي بوده است که ایرانیان باستان بر تن می کرده اند. این نام باستانی را " محسن اصفهانیان" – مدیر عامل- براي این برند برگزید.
نام: محسن اصفهانیان
سال تاسیس گراد 1370:
نام شرکت: گراد آفرین www.gerad.ir
محصولات: انواع پوشاك مردانه کت و شلوار، پیراهن، تی شرت، کروات، پاپیون، جوراب، لباس زیر، کیف، کفش، کمربند، دکمه سردست و انواع لباس هاي زمستانی.
سال 1376 ابتداي راه بود و آموزش و تحقیق. محسن اصفهانیان - مدیر عامل- به همراه محمودي - عضو هیات مدیره- براي آموختن طراحی و تکنولوژي روز دنیا در کارخانه هاي مطرح جهان راهی نقاط گوناگون دنیا شد.
)کشورهایی مثل آمریکا، ایتالیا، آلمان( و با آموختن دانش نوین صنعت پوشاك براي پایه گذاري روال جدیدي در تولید و بومی کردن صنعت پوشاك کشور به ایران بازگشت. او از بدو سرمایه گذاري براي افزایش میزان تولید، برنامه ریزي گسترده اي براي آموزش پرسنل داشت، ب هگونه اي که تعداد زیادي از تکنیسین هاي گراد، دوره هاي آموزشی مختلفی در معروف ترین انستیتیوهاي مد و پوشاك از جمله موسسه معروف " مولر" در آلمان گذرانده اند.
اصفهانیان، خط تولید " گراد آفرین" را تا سال 1383 گسترش داد به نحوي که 400 کارگر و تکنیسین، روزانه 300 دست کت وشلوار مردانه تولید می کردند. وي بعدها تعداد کارگران شرکت را به 600 نفر رسانید تا ظرفیت دوخت ودوز 400 دست کت وشلوار در این کارخانه امکان پذیرشود. امروزه، آن گونه که مدیران گراد آفرین می گویند، فروش سالانه گراد، فراتر از 150 هزار دست کت وشلواراست که ازطریق افزایش شیفت کاري کارگران امکان پذیر شده است. گراد پس از هاکوپیان، دومین تولیدکننده تمام صنعتی پوشاك درایران است که البته درمقایسه با هاکوپیان، خط تولید و توان نرم افزاري و سخت افزاري مدرن تري نیز دارد. گراد: هر آنچه از طرح و رنگ بخواهید. شما به هر شکل و سایزي در گراد می گنجید!
گراد، سایزبندي محصولات خود را براساس متد موسسه مولرآلمان، تنظیم کرده است بنابراین، نخستین تولیدکننده ایرانی است که براي 95 درصد مردان ایرانی در 9گروه سایزي، کت وشلوار تولید می کند. ادعاي مدیران شرکت گراد آفرین این است که تولیدکننده رقیب آنها-هاکوپیان- براساس متد مولر، تنها در سه سایز کت وشلوار تولید می کند اما تعداد سایزهاي گراد، سه برابر این تولیدکننده قدیمی و پرطرفدار است. بنابراین اگر خیلی چاق هستید یا خیلی کوتاه آفریده شده اید یا در هرصورت، اندازه اي منحصربه فرد دارید، به طور قطع، کت وشلوار برازنده شما درمیان محصولات گراد موجود است .
گراد جامه اي با نام هاي کهن در جستجوي محبوبیت در عین اصالت
محصولات گراد، براساس نام هاي ایران باستان نامگذاري شده است به طور مثال، ایساتیس- نام قدیمی یزد- یا سورن - به معنی نیرومند- و کلاردر- نام رشته کوهی در استان چهارمحال بختیاري و نام هایی از این دست، بر کت وشلوارهاي گراد حک شده است. هرچند نام هاي قدیمی و کهن بر محصولات گراد گذاشته شده اما نکته مهم این است که تولیدات گراد، براي افراد 18 ساله تا 50 ساله طراحی شده و همان گونه که اشاره شد، در 9 سایز به خریداران عرضه می شود.
نانو گراد
در راستاي ارتقاي سطح کیفی و نزدیک شدن به استانداردهاي روز دنیا این شرکت موفق به تولید پوشاك با خاصیت ضدلک، ضدآب، ضدحساسیت، ضدتعریق و آنتی باکتریال شده است. الیاف به کار رفته در این پوشاك نشأت گرفته از طبیعت است و با استفاده از آن، مصرف سرانه آب و پودرهاي شوینده کاهش می یابد که این مساله افزایش عمر پوشاك را به همراه دارد. به جز کت وشلوارهاي معروف به نانو گراد، دیگر پوشاك نانو، ازجمله جوراب هاي نانو در فروشگاه هاي گراد وجود دارد که نسبت به جوراب هاي معمولی، بوي بسیار کمتري دارد.
برند گراد در سایت رسمی شرکت، این گونه خود را معرفی می نماید: راه گراد ارتقا کیفیت زندگی از طریق تامین آراستگی جامعه.گراد برندي خوشنام و قابل اطمینان براي تمامی کسانی است که به آراستگی و پوشش خود می اندیشند. ما از قبل به نیازهاي مشتریان خود توجه داریم و با نوآوري و بکارگیري فن آوري هاي نوین طراحی و تولید، جدیدترین پوشاك و محصولات مکمل مورد نیاز آنان را با برترین کیفیت و مناسب ترین قیمت ها و هماهنگ با شایسته ترین مدهاي منتخب، در اختیار آنان قرار می دهیم.
گراد، سازمانی تعالی خواه و استراتژي محور است که خلق ارزش و تامین رضایت مشتریان را از طریق ارائه محصولاتی با کیفیت برتر و هماهنگ با مدهاي منتخب جستجو می کند و براي دستیابی به آن، از یک سو با ایجاد شرایط مطلوب کاري، فرصت لازم براي کسب مهارت ها و بروز شایستگی ها را براي کارکنانش فراهم می آورد و ارتقا کیفیت زندگی ایشان را از طریق تامین حقوق مادي و معنوي آنها جستجو می کند و از سویی دیگر روابطی پایدار با تأمین کنندگان را تعقیب می نماید.
رعایت نظم، شایسته سالاري، احترام به کرامت انسانی و صداقت از جمله باورهاي گراد در ایجاد محیطی مناسب براي پرورش و توسعه است، این درحالی است که احترام به محیط زیست را احترام به خود تلقی می کند و نسبت به وارثان آتی آن احساس مسؤولیت کرده، به قوانین و ارزش هاي فرهنگی و اجتماعی احترام گذاشته و از پتانسیل هاي آن به طور هوشمندانه استفاده می کند. تمامی افراد جامعه که به آراستگی خود اهمیت می دهند مشتریان امروز و فرداي گراد هستند و براي دستیابی و توسعه مشتریانی پایدار، ضمن استفاده مستمر از فن آوري هاي نوین و علوم مدیریت، شایستگی هاي خود تا نشان گراد همواره مترادف با » ، را در انعطاف پذیري، نوآوري هوشمندانه و کیفیت برتر محصولات جستجو می کند «. نوآوري، خوشنامی و اعتماد باشد


محمد رضا گرامی: بنیان گذار برند گلستان
همواره براي جلب رضایت مشتري به ارائه محصول با کیفیت در کنار تنوع و گستردگی اندیشیده ایم.
گلستان : براي زندگی امروز
نام : سید محمد رضا، نام خانوادگی : گرامی، محل تولد : یزد
در یک خانواده ي سنتی در استان یزد و در محله ي دریان نو متولد شد. در آن زمان ، پدرش کار صادرات چاي داشت و علاقه زیادي داشت که فرزندانش تحصیلات عالیه داشته باشند. تا سن 16 سالگی در ایران بود و بعد از آن به خارج از کشور رفت و در رشته کامپیوتر مشغول به تحصیل شد. بعد از انقلاب درس را رها کرد و به ایران آمد و در رشته مدیریت بازرگانی به تحصیل پرداخت.
او ابتدا کار تجارت و بازرگانی را با واردات شروع می کند ، سپس وارد عرصه تولید می شود. و مشکلات ناشی از تامین منابع ارزي او را به سوي صادرات پسته می کشاند. او در ادامه فعالیت ها یش، مرغداري سیمرغ را که بعد از انقلاب تعطیل شده بود به کارخانه چاي گلستان تبدیل کرد و با توجه به نیاز باراز به فکر تولید چاي کیسه اي افتاد.
علاوه بر این فعالیت ها، در زمینه صنعت برنج و بسته بندي با کیفیت بالا نیز وارد شد و تا به امروز گلستان هم چنین درزمینه زعفران و ادویه جات، انواع کنسرو، دمنوش و غذا هاي آماده با موفقیت فعال است. گلستان ، پس از نیم قرن تلاش همچنان می کوشد تا با کمک تجربیات اندوخته شده در این 50 سال کالاهایی قابل اعتماد و با کیفیت تولید نمایدو بازار همچنان منتظر محصولات نو و با کیفیت آن است.
محمود خلیلی: بنیان گذار برند بوتان
محمود خلیلی در سال هاي دهه چهل که به نحوي روند توسعه صنعتی نیز در ایران به تدریج شکل می گرفت هنگامی که کسی گاز را نمی شناخت، موفق شد گاز را به منازل مردم برساند. او با دریافت امتیاز توزیع و عرضه گاز مایع از شرکت نفت ایران و انگلیس، شرکت بوتان را تأسیس نمود.
یک انتخاب مطمئن! اصیل است، جسور است، پیشرو است، توانمن، ماندگار و برجسته است. اخیرا مراسم صدمین سالگرد تولد محمود خلیلی، بنیانگذار شرکتی که ما آن را با برند بوتان می شناسیم برگزار شد. در واقع مراسمی از این دست باعث می شود که جامعه بیشتر به نحوه تولید و توزیع یک کالا آن هم با چنین قدمتی ارج بگذارد. منصوره خلیلی فرزند اول او که در سال هاي پایانی حیات پدر به جمع دست اندرکاران شرکت بوتان پیوست، به رسم یادبود در صدمین سال تولد پدر کتابی به رشته تحریر درآورده که سرنوشت پر فراز و نشیب پدر را در آن منعکس می نماید.
نام: محمود
نام خانوادگی: خلیلی
تاریخ تولد: اردیبهشت 1284
محل تولد: تهران رانی
آقا شیخ محمود خلیلی، فرزند شیخ رمضانعلی خلیلی، در خانواده اي پر جمعیت، کم بضاعت و سنتی در تهران متولد شد. او ابتدا تدریس می کرد ، اما معلمی شغل آینده او نشد و وارد بازار کار شد.
او درطی زندگی پر فراز و نشیب خود ، از تعمیر ماشین هاي سنگین تا پر کردن باتري هاي ماشین و از حفاري تا وارد کردن پمپ پیرلس آمریکایی روزگار گذراند. حتی رییس اداره کل برق تهران شد. زمانی گاو داري بزرگی راه اندازي کرد و بر هه اي کارخانه چینی سازي. اما هیچکدام نام او را ماندگار نکرد. تا زمانیکه با تاسیس شرکت گاز بوتان در سال هاي دهه چهل این نام جاودانه شد. او به این اندیشه افتاد که حفاري را در مملکت توسعه بدهد، لذا وارد حوزه حفاري شد و جهت ماموریتی به خوزستان رفت و دید گازهایی می سوزد و در هوا اوج می گیرد. او بیش از سی سال است که به درود حیات گفته اما نام او همچنان ورد زبان هاي مردمان این دیار است.
محمود خلیلی در سال هاي دهه چهل که به نحوي روند توسعه صنعتی نیز در ایران به تدریج شکل می گرفت هنگامی که کسی گاز را نمی شناخت ، موفق شد گاز را به منازل مردم برساند. او با دریافت امتیاز توزیع و عرضه گاز مایع از شرکت نفت ایران و انگلیس ، شرکت بوتان را تأسیس نمود. او فوق العاده باهوش بود و از گیرایی بالایی برخوردار بود.
بسیار دقیق بود و براي خیلی از کارهایی که قصد انجام آن را داشت از ماه ها قبل تحقیق و مطالعه می کرد. وي پیش از خوزستان، در سفري به آمریکا مشاهده کرد اجاق هاي تمیزي وجود دارد که بدون آنکه اطراف خود را کثیف کند با شعله هاي منظم و موازي غذا را در آن طباخی می کنند . از آن زمان ایده تولید لوازم خانگی گاز سوز را در سر می پروراند.
امروزه بوتان همچنان در زمره برترین برند ها ي ایرانی در زمینه آبگرمکن دیواري گازي، شوفاژ دیواري گازي ، کولر گازي و ... است. کیفیت، محیط زیست، نیروي انسانی و فعالیت هاي اجتماعی از اصلی ترین تعهدات بوتان است.
حسن مومنی: بنیان گذار برند سیر و سفر
اتوبوسى در جاده موفقیت را راه انداخته، جذاب است. او بیش از 4 دهه در این بخش فعالیت « سیر و سفر » سیر و سفر در خاطرات مردى، که کرده است و هنوز هم عاشق اتوبوس است به طورى که خانواده اش هم کیک تولد 60 سالگى او را شبیه اتوبوس ساختند تا او همیشه با آرزویش هم آ وا باشد. خودش مى گوید از موقعى که محصل بوده مشق شب را روى میز شرکت مسافربرى انجام مى داده است.
نام : حسن،
نام خانوادگی: مؤمنى
محل تولد: نائین
تاریخ تولد : 1326
در مردادماه سال 69 ، با توجه به شرایط بد اتوبوس هاي بین شهري، تصمیم گرفتم شرکت اتوبوس رانی با ... » را بگیرم. « سیر و سفر » استانداردهاي بهتر تاسیس کنم. بعد از تصمیم و چهار ماه و تلاش، نهایتاً توانستم مجوز راه اندازى ولى شهردارى به ما جا نمى داد. سر انجام یک مغازه میوه فروشى با دو، سه متر جا در ترمینال شرق ، پیدا کردم وخواستم تا پیش از اینکه اینجا راه بیفتد آن را برا یشروع کار اجاره کنم. به ما خندیدند و گفتند با دو متر جا مى خواهى چه کار کنى؟ گفتم: مى خواهم ثابت کنم که اگر کسى بخواهد کارى انجام بدهد با دو متر جا هم مى تواند انجام بدهد.
ما در تجهیز اتوبوس ها سعى کردیم از امکانات مناسب تر و بهترى استفاده کنیم، در عین حال نظم و انضباط خاصی هم به کار بردیم. بعدها به ترمینال بیهقی رفتیم و اولین سرویس هاي نوروزي با 10 دستگاه اتوبوس که به پلاك هم نرسید حسن مؤمنى در حال «.... و با پلاك موقت کار می کرد در مسیر هاي مشهد، شیراز، اصفهان، رشت و تبریز آغاز بکار کرد و همچنین سیر و سفر فرودگاه امام(ره) و سازنده « رویال سفر ایرانیان » و « سیر و سفر » حاضر صاحب شرکت مسافربرى است. اتوبوس هاى VIP مى شود گفت رمز موفقیت ما علاقه و پشتکار بوده است. در کارى که هدف و علاقه نباشد پیشرفت به وجود نمى » آید. هر کسى در فعالیتى که انجام مى دهد باید هدفش این باشد که ایده تازه اى را به جلو ببرد و کار را به روز کند و «. کیفیت کارش را افزایش بدهد. در ضمن اگر در این سفره اى که پهن می شود 10 نفر هم دعایمان کنند کافى است
احد عظیم زاده: موفق ترین تاجر فرش
در این نقل قول تردید نتوان کرد. او چنان با .« فرش دستباف در دنیا « بیزینس من » احد عظیم زاده هستم، موفق ترین » قاطعیت از کار و تجارت خودش دفاع می کند که ناخودآگاه مخاطب را به این واقعیت می رساند که فرش عظیم زاده در عرصه تجارت یک استثناء است.
اگر نخستین سال هاي زندگی مشقت بار این تاجر فرش را در نظر بگیریم و آن را با موقعیت کنونی اش قیاس کنیم، شگفت زده خواهیم شد. کسی که در هفت سالگی و از همان روز اول مدرسه، مجبور می شود پشت دار قالی بنشیند، اکنون با اتکا به خلاقیت و کار طاقت فرساي خودش، یکی از بزرگ ترین تاجران فرش در دنیا است و به قول خودش هربار که براي خرید به بازار تبریز می رود، این بازار را تکان می دهد.آن هم در هنگامه اي که بحران در تار و پود تولید و تجارت فرش دستباف ایران تنیده شده و آمار رسمی دال بر کاهش 33 درصدي صادرات این محصول ملی در ماه اول سال جاري است.
متن گفت وگو با احد عظیم زاده را بخوانید.
سوال: آقاي عظیم زاده! چند سالی است که بحران فرش دستباف ایران را به گردن مدیریت غیرعلمی در داخل و فرصت طلبی رقبا در خارج می اندازند. واقعا از نظر جنابعالی چرا تولید و صادرات فرش دستباف ایرانی با آن قدمت و اصالت و ابهت به این حال و روز افتاده که قدرت رقابت با تولیدات باسمه اي پاکستان را هم از دست داده است؟
– پیش از انقلاب 68 درصد بازار هاي جهانی فرش در اختیار ایران بود. در حال حاضر سهم کشورمان از این بازار 22 درصد است.
سوال: به نظر من تولید فرش دستباف نه تنها افت نکرده، بلکه به لحاظ کمیت و کیفیت رشد هم داشته است. اما چرا برخی کشور ها با سابقه صدسال تولید فرش دستباف، گوي رقابت را از ایران که سابقه اي 3هزار ساله دارد، ربوده اند؟
– این روند چند دلیل دارد که یکی از آن دلایل، فرصت طلبی رقباي خارجی است. از این نکته غافل نباشیم که فرش تولیدي رقباي ما هنوز در بازار هاي جهانی امتحان پس نداده است. همه می دانند که فرش دستباف ایرانی اعتبار جهانی دارد. در موزه هاي مشهور دنیا، هر قطعه فرش ایرانی از 5 تا 30 میلیون دلار قیمت دارد. بنابراین از برلیان، مرغوب تر و گران تر است. اما آیا بازاریابی هاي ما که عمدتا از سوي کارشناسان دولتی صورت می گیرد، حرفه اي و جامع است؟ من می گویم نه. چون کارشناسان دولتی، تجربه این کار را ندارند. چیز هایی در دانشگاه خوانده اند که بعضا با واقعیت ها تناسب ندارد. نه اطلاعات کامل در زمینه فرش ایران دارند و نه بازار ها را به خوبی می شناسند.
در نتیجه برخی اوقات فقط پیشنهاد هاي غلط می دهند و به این صنعت ملی آسیب هم می رسانند. بافندگان فرش با خون جگر تولید می کنند اما چون پاي عرضه می لنگد نه آنها منتفع می شوند نه صادرکنندگان. حدود 2 میلیون و 400 هزار نفر بافنده فرش داریم که یکی یکی دارند میدان را خالی می کنند و احتمالا براي کاریابی یا باید به سوي میادین پارس جنوبی بروند یا در حالت دیگر، به اعتیاد پناه ببرند. آیا این بازي با اقتصاد کشور نیست. اما دولت مدعی است که از این صنعت حمایت می کند. مراکز مختلفی هم به همین منظور تاسیس شده حتی اخیرا طرح تبلیغات ماهواره اي فرش از طریق کانال هاي پربیننده خارجی مطرح گردیده و ظاهرا اعتبار کلانی هم به آن اختصاص داده شده است.
سوال: دولت چگونه حمایت می کند؟ تلویزیون ملی کشور که باید رسانه اصلی تبلیغات صنعت ملی فرش باشد، چه کار کرده است؟
– معاون سابق سازمان توسعه تجارت، دو سال پیش رسما اعلام کرد که این سازمان 50 درصد تبلیغات برون مرزي فرش تقبل می کند. شرکت فرش عظیم زاده در سال 1384 ، بیش از یک میلیارد و « جام جم » ایران را از طریق شبکه دویست میلیون تومان (بله تومان، نه ریال!) به تبلیغ داخلی فرش دستباف اختصاص داد. این کاري بود که خودم برحسب ضرورت براي شناخت این صنعت انجام دادم و انتظار یارانه هم از دولت نداشتم. اما از سوي دیگر، طبق صورتحساب صدا و سیما، در همان سال 780 میلیون تومان تبلیغات برون مرزي داشته ام که علی الظاهر نصف آن را باید سازمان توسعه تجارت تقبل می کرد. اما از شما چه پنهان که بعد از هشت ماه دوندگی و گرفتاري هاي را تقبل کند. یعنی « جام جم » بوروکراسی اداري، قرار شد این سازمان فقط پرداخت 10 درصد مبلغ کل صورتحساب 180 میلیون تومان! خلاصه از این رقم هم 30 میلیون تومان قرار است به صورت علی الحساب پرداخت شود و مابقی به بودجه سال آینده واگذار شده است که البته هنوز هیچ چیز معلوم نیست. آیا این است حمایت هاي دولتی؟ من تا کی می توانم از جیبم هزینه هاي هنگفت تبلیغات فرش ایرانی را بپردازم؟ حتی اگر دولت 50 درصد هزینه تبلیغات را هم بپردازد باز بودجه تبلیغات داخلی و خارجی شرکت فرش عظیم زاده، بیش از یک میلیارد و 600 میلیون تومان در سال 84 بوده است که فکر نمی کنم خود دولت هم این مقدار براي تبلیغ فرش ایرانی هزینه کرده باشد.
سوال: آیا این فرصت به شما داده شده که مستقیما درباره مسائل کار خود با مدیران ارشد وزارتخانه ارتباط برقرار کنید. شاید آنها واقعا از این ماجرا خبر ندارند؟
با – خیر. تا به حال حتی یک جلسه رسمی در این خصوص برگزار نشده. الان چهار ماه است که تقاضاي ملاقات با وزیر بازرگانی کرده ام اما هنوز موفق به دیدار ایشان نشده ام. من یک بازرگان موفق هستم و باید در وزارتخانه بازرگانی به رویم باز باشد، اما این طور نیست.
سوال: برگردیم به این نکته مهم که می گویند رقبا طرح هاي فرش ایرانی را سرقت کرده اند و با کپی از روي آنها، محصولات خود را به نام ایران صادر می کنند. آیا واقعا چنین است؟
– بله، باید از مدت ها پیش، براي فرش ایرانی شناسنامه صادر می شد. ما در شرکت فرش عظیم زاده این کار را کرده ایم و فرش را با شناسنامه اش که حکم پاسپورت را دارد، صادر می کنیم. دکتر میرکاظمی، وزیر محترم بازرگانی از این ایده ما استقبال کرد و آن را ستود. با این وصف، دیگر نمی شود در بازار جهانی تقلب کرد.
سوال: در زمینه برگزاري نمایشگاه ها چه نظري دارید. آیا ساختار دولتی نمایشگاه در ایران، مقتضیات جهانی را
دارد؟
– شرکت سهامی فرش ایران که برگزار کننده اصلی نمایشگاه هاي تخصصی فرش در کشورمان است با این مقوله بیگانه است. نمایشگاهی که پارسال در تهران برگزار شد واقعا جاي تاسف داشت و مایه آبروریزي بود، اگر این شرکت نمی تواند مجري نمایشگاهی خوبی باشد بهتر است از خیر آن بگذرد. متري 20 هزار تومان سود می برند که چی؟ این حمایت از صادرکننده نیست. ظلم آشکار به او است. خدمات فاقد کیفیت به صادرکنندگان و مهمانان خارجی هم حکایتی دیگر دارد که مثل روز روشن است. سالن ها گرم است، کولر کار نمی کند، آسفالت و چمن محوطه هاي نمایشگاه درب و داغان است و… چرا در نمایشگاه هاي خارج از کشور همه چیز مرتب و منظم است و بهترین خدمات را به مهمانان و بازدیدکنندگان می دهند؟ به هرحال آنها می دانند که با برپا کردن چند غرفه، نمایشگاه برگزار نمی شود.
سوال: یک سوال دیگر، باتوجه به تجربه دیدار شما از نمایشگاه هاي خارجی و تعامل نزدیک با بازارهاي جهانی بیشترین استقبال خریداران از کدام نوع فرش دستباف ایرانی صورت می گیرد؟
– فرش تبریز. نه اینکه فکر کنید چون خودم تبریزي هستم، این ادعا رادارم. واقعیت همین است. فرش تبریز از نظر طراحی و رنگ آمیزي بسیار متنوع و خلاقانه است. فرش نائینی سال ها است که فقط پنج ، شش رنگ دارد. فرش اصفهان هم قبل از انقلاب، وضعیت بهتري داشت اما حالا افت کرده چون تنوع ندارد. جاهاي دیگر هم، همین طور، متاسفانه تنوع تولید از بین رفته است.
سوال: گران ترین فرشی که تا به حال به مشتریان خارجی فروخته اید چقدر ارزش داشته؟
– درست یادم نیست. من فرش یک میلیون تومانی فروخته ام. 200 میلیون تومانی هم فروخته ام...
سوال: چندتا فروشگاه در ایران و خارج دارید؟
با – در تهران 2 فروشگاه بزرگ فرش دارم. در توکیو هم انبار فرش دارم، در همین فروشگاه (جام جم) مرغوب ترین فرش ها و تابلوهاي دستباف ایران را می توانید ببینید.
سوال: در بازارهاي داخلی اوضاع چگونه است، فرش هاي نفیس چگونه قیمت گذاري می شوند، آیا معیار حرفه اي وجود دارد؟
– در فروشگاه من همه فرش ها کدگذاري شده اند و قیمت هاي کارشناسی شده و مشخص دارند. طبق خرید، با سود منصفانه قیمت گذاري کرده ایم. تخفیف هم می دهیم، هم به مشتریان خارجی، هم به خریداران داخلی، یک مساله این است که قیمت فرش دستباف در بازار داخلی فقط تابع اراده فروشنده است. خارجی ها بارها به من گفته اند مثلا در فلان بازار، چون دیدند خارجی هستیم، قیمت ها را بالا بردند. درحالی که نباید این طور باشد. دلال ها، کمیسیون می گیرند و قیمت ها را بالا می برند.
سوال: شما خودتان این همه فرش هاي نفیس را از کجا خریداري می کنید؟
– از جاهاي مختلف. عمدتا از بازار تبریز. هر وقت به بازار تبریز می روم مثل این است که زلزله آمده باشد. سه، چهارمیلیارد تومان فرش می خرم و آن بازار را تکان می دهم.
سوال: چند تاجر فرش در ایران این قدر قدرت خرید دارند؟
– خودم هم کارخانه دارم که 700 کارگر و بافنده در آنجا کار می کنند. سال گذشته می خواستم با این صنعت کافی نیست. انسان آن است که مثل درخت سایه داشته « پول » خداحافظی کنم اما بعد به این نتیجه رسیدم که فقط باشد.
سوال: از خودتان بگویید و اینکه چه شد که تاجر فرش شدید آن هم به قول خودتان، موفق ترین تاجر فرش در دنیا.
– زادگاه من روستاي اسفنجان است در 20 کیلومتري تبریز. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و همین مصیبت باعث شد که از پشت میز کلاس اول، یکراست بروم پشت دار قالی. هفت سال فرش بافتم. با فقر و رنج زیاد زندگی کردم و خرج و مخارج خانواده ام را تامین کردم. شب ها درس می خواندم و روزها کار می کردم. از چهارده سالگی به بعد، شدم فروشنده سیار فرش. از فروش هر فرش دستباف یک تومان دستم می آمد تا بعدها که انقلاب شد و رفتم سربازي. از خدمت نظام که برگشتم، چند سفر خارجه رفتم و توانستم مشتریانی قابل اطمینان دست وپا کنم و این آغاز فعالیت تجاري من بود. تا بعد که یک کارخانه در اسفنجان و یکی هم در تبریز راه اندازي کردم.
سوال: سرمایه را از کجا آوردید؟
– خودم 20 هزار تومان سرمایه داشتم. 20 هزار تومان هم از یکی از بستگانم قرض کردم، 60 هزار تومان هم وام بانکی گرفتم. خلاصه، ریسک کردم. من آدمی ریسک باز هستم، ریسک تجارت می کنم. به پیشنهاد یک مشتري خارجی براي اولین بار در ایران شروع کردم به تولید فرش گرد دستباف تا اینکه پایم به کشورهاي اروپایی باز شد و شدم تاجر فرش. اگر آمار دقیق صادرات را اعلام کنند و پیمان فروش ها و دلال ها، خودشان را به عنوان صادرکننده، جا نزنند، آن وقت معلوم می شود که صادرکننده نمونه کشوري در زمینه فرش دستباف چه کسی است. سوال: در سال 84 حدود 400 میلیون دلار فرش به خارج صادر شده، سهم شرکت فرش عظیم زاده از این میزان صادرات چه قدر بوده است؟
5 میلیون و 840 هزاردلار. آمار صادرات صادرکننده نمونه کشوري در سال 1384 ، بیش از 8 میلیون دلار بوده که یک – 2میلیون دلار فرش صادر کرده بود. آیا جاي تعجب ندارد ، رقم غیرواقعی است چون همین صادرکننده در سال 1382 که با وجود بحران صادرات فرش در سال 84 ، یک صادرکننده 8 میلیون دلار صادرات داشته است. این رشد 400 درصدي چگونه بررسی شده؟ آیا جز این بوده که از طریق پیمان فروشی، به این رقم نائل شده اند؟ ضمن اینکه من ارزیابی هاي گمرك را دقیق نمی دانم بنابراین این آماري که اعلام می شود جاي سوال دارد و صادرات واقعی را نشان نمی دهد.
شرکت کاله
غلامعاي سلیمانی: موسس کاله (مردي که برند ساختن را به دنیا آموخت)
61 ساله و اهل آمل است. او نتیجه یک عمرکار و تلاش بی وقفه و خلاقانه است. با او در شرایطی مصاحبه کردیم که به تازگی و پس از ماه ها درمان جراحت هاي حادثه تصادف خودرو، برسرکار آمده بود، اما همانند گذشته فعال و پرجنب وجوش.
پشتکار و جدیت دور اندیشانه 61 ساله و اهل آمل است. او نتیجه یک عمرکار و تلاش بی وقفه و خلاقانه است. با او در شرایطی مصاحبه کردیم که به تازگی و پس از ماه ها درمان جراحت هاي حادثه تصادف خودرو، برسرکار آمده بود، اما همانند گذشته فعال و پرجنب وجوش. به کارش عشق می ورزد و اعتقاد دارد "این کشور نیازمند تولید و صنعت است. ما چند دانشگاه صنعتی داریم بدون اینکه صنعت داشته باشیم و یا به آن اهمیت بدهیم ." گفته هاي او هزاران نکته است. ازشکست و تلخ کامی م یگوید، از تدریس خصوصی و پرداخت دستمزد کارگران با درآمد تدریس. از عدم همراهی ها، نامرادي ها ومهم تر از همه بی اعتنایی خودش به ناهمواري هاي راه می گوید.
سلیمانی نمونه یک کارآفرین ایرانی است. فکر و ایده نو را در تولید به کار انداخته و به دنبال منابع مالی و تجهیز رفته، خطر را پذیرفته، جانانه تلاش کرده تا توانسته است موفقیت را در آغوش بگیرد. حال که اندکی گشایش ملی پیدا کرده، فرصتی را براي دیدن و کاویدن از دست نمی دهد. به این جا و آن جا می رود تا از روند هاي مشابه در کشورهایی که در این حوزه ها جلوترند خبر بگیرد. نمایشگاه هاي صنعت مربوطه را از دست نمی دهد. کتاب هاي مدیریتی می خواند. با مشاوران مدیریت نیز بیگانه نیست. از آموزه هاي مدیریت به خوبی استفاده می کند. مجموعه فراورده هایی که زیر نظر او تولید و پخش می شوند بسیار متنوع است طوري که گاه نگران می شویم آیا این همه تنوع گرفتاري زا نیست. با غلامعلی سلیمانی در پاییز 84 در دفتر کارش در خیابان آذربایجان گفت و گو کردیم.
باسوال: لطفا خودتان را معرفی کنید.
1325 در شهرستان آمل. دوره دبستان و دبیرستان را درآمل گذراندم و بعد به تهران / 3/ – غلامعلی سلیمانی متولد 25 آمدم. دو سال پشت کنکور ماندم. پس از آن وارد دانشگاه ملی شدم و در رشته ریاضی تحصیل کردم. از سال دوم دانشگاه مشغول به کار شدم از همان سال هم شهریه دانشگاه را خودم پرداخت کردم. پدرم بابت این موضوع یک سال با من قهر کرد. از سال سوم و چهارم هم اولین کسی بودم که به دانشگاه ملی شهریه ندادم. خدا رحمت کند پروفسور پویان را که می گفت: چرا شهریه نمی دهی؟ گفتم: پول ندارم چه کار کنم، حاضر نیستم کار کنم و پول شهریه بدهم. با این همه پول نفت چه اثري دارد که من شهریه بپردازم یا نپردازم ؟گفت: سال قبل چه کار کردي؟
گفتم: سال قبل از بانک گرفتم. گفت: چرا الان نمی گیري؟ گفتم: صلاح نمی بینم، حالا من باید بمانم یا بروم؟ گفت: بمان. بعد گفتم: استاد شما ماهیانه سیصد تومان به دانشجویان پرداخت می کنید. امکان دارد به من هم این پول را بدهید؟ گفت: نمی دانم تو آمدي شهریه بپردازي یا شهریه بگیري؟ با این وجود پذیرفت ماهیانه آن سیصد تومان را به من نیز بپردازد.
در دوران سربازي هم کار می کردم. یک روز می رفتم دانش سرا درس می دادم. بقیه روز ها هم تدریس خصوصی می کردم. همان روز ها شرکتی راه انداختیم و تلاش کردیم پروفورم بفروشیم. سفارت هاي مختلف م یرفتیم و نشانی به دست می آوردیم. آن زمان پروفورم را بیش تر براي اقلامی م یخواستند که در ساختمان به کارم یرفت.
از سال 50 تا 57 که به صورت جدي کار را شروع کردم، دو شرکت تاسیس کردم. یکی همان شرکت پروفورم و شرکت دیگري هم به نام مارکتینگ سرویس. اند. ریسرچ که با یک آمریکایی و یک هندي تاسیس کرده بودم. این شرکت درآمدي داشت و هزینه هاي شرکت دیگر را نیز جبران می کرد. و براي بقیه مخارج از بانک وام می گرفتیم. خلاصه انقلاب که شد آن دو از ایران رفتند . شرکت ها عملا سود آوري نداشتند . با تدریس خصوصی، هم امورخودم را می گذراندم و هم حقوق کارمندان را می دادم.
سال 1356 ، در مکان فعلی شرکت کاله کارم را شروع کردم. این مکان مال خواهرم بود، می خواستند این جا را ماهی هفده تومان اجاره بدهند. به خواهرم گفتم این مکان را از شما ماهی بیست تومان اجاره می کنم. گفتند: مگر تو پول داري؟ چه طور می توانی این کرایه را بپردازي ؟ گفتم: نه، کار می کنم پول در می آورم و کرایه شما را م یپردازم.
بالاخره همین مکانی را که امروز می بینید از خواهرم اجاره کردم و از صفر شروع کردم . پخش سوسیس و کالباس را با شرکت کالباس سازي گیلان آغاز کردم. قضیه از این قرار بود که آن زمان پودر سیر کیلویی 28 تومان بود و ما از چین پروفورم گرفته بودیم کیلویی هفت تومان. حتی هفت هزار تومان هم نداشتم که یک تن پودر سیر بیاورم و کار را راه بیندازم. شرکت گیلان قبول کرد پنج تن درخواست بدهد و ما پنج تن برایش آوردیم و به آن ها تحویل دادیم . بعد یک روز مدیر شرکت گیلان آمد و گفت الا و بلا باید با من کار کنی. گفتم: من خودم شرکت دارم. گفت: تو آدم پی گیر و سالمی هستی . حدود دوسال و نیم حداقل هفته اي دومرتبه به من زنگ زدي که یک تن یا پنج تن پودر سیر بفروشی. به خاطر این کار و پی گیري هایت حتما باید با من کار کنی. گفتم: من شرکت دارم.
خودم کار می کنم دلیلی ندارد آن را ول کنم. البته وضعمان هم خوب نبود. گفت: نه، حتما باید با من کار کنید. در نهایت با آنها به توافق رسیدیم که با هم همین جا پنجاه پنجاه کار کنیم. قرار شد پخش گیلان را راه بیندازیم. در ضمن خرید موادشان را از خارج و داخل تامین کنم. قرار شد ماهی ده هزار تومان به من بدهند . دو سه ماهی که گذشت گفتند نمی خواهیم در پخش با شما شریک باشیم.
مدت دو ماهی که آن جا بودم تولید کارخانه سه برابر شد. قبلا هر روز چهار تن تولید می کردند، اما ما چهار تن را به دوازده تن رساندیم. قبل از آن یک وانت جنس می آوردیم قرار بود یک هفته اي بفروشیم. حالا هر روز یک کامیون جنس می آمد و ما می فروختیم. کارگرها را تشویق می کردم روز و شب کار کنند و دست مزدشان را هم خودم می دادم. آن طرف در پخش سود می بردم و روزي پنج تومان یا ده تومان به کارگرها می دادم و آن ها هم می ماندند و کار می کردند. میکائیلیان شریکی داشت که می گفت در این کارخانه یا جاي این آدم است یا جاي من. شما انتخاب کنید. این آقایی که این جوري کار می کند دو روز دیگر صاحب این کارخانه است. من نمی توانم این موضوع را تحمل کنم. در نهایت، من با آن ها حساب و کتاب کردم و از هم جدا شدیم. اما بعد از فوت میکائیلیان همسر ایشان دوباره سراغ من آمد و گفت، شما باید در تولید به ما کمک کنید و بدون این که شریکش متوجه شود من در تولید با ایشان پانزده در صد سهیم شدم و کار را شروع کردیم. ظرفیت کارخانه را همان دوازده تن حفظ کردم. چون وضع مالی ام خوب شده بود، آن ده هزار تومان را هم از آن ها نمی گرفتم.
آن زمان آن ها یک سري دستگاه هایی داشتند که نصب نکرده بودند و همسر میکائیلیان با شریکش سر این موضوع اختلاف داشت. شریک میکائیلیان نمی خواست دستگاه ها نصب شود. همسر میکائیلیان به من گفت ،چه کار کنیم. گفتم: کارخانه که حتما نباید در گیلان باشد. می توانیم در آمل کارخانه بزنیم. مجوز گرفتیم و من با یکی از دوستانم که تجربه کار در شرکت هاي پیچک، و یک و یک را داشت صحبت کردم و از او خواستم با ما کار کند . گفتم هر چه پیچک به تو می دهد من 25 در صد بیش تر می دهم بیا با من کار کن.
در نهایت رضایت آن آقا را گرفتم، اما بعد خانمشان گفتند من آمل زندگی نمی کنم و دوست دارم تهران بمانم. ایشان در وزارت صنایع کار می کرد گفتم شما یک مجوز کالباس سازي براي من در تهران بگیر آن وقت ما هم می آییم تهران. این خانم شیرازي بود و خداوند به تازگی فرزندي به آن ها داده بود و مادرشان براي مراقبت از فرزند ایشان به تهران آمده بود. من براي دیدن آن ها به منزلشان رفتم و دیدم این خانم تا چند روز دیگر باید سر کار برود و نوزاد احتیاج به مراقبت دارد و به هر حال اوضاع حسابی ناجور است. گفتم چرا با خودت لج می کنی. تو می توانی برگردي شیراز در وزارت صنایع کار کنی مادرت هم از پدرت و هم از بچه ات نگه داري کند و یک مجوز هم براي ما می گیري ما هم می آییم آنجا و یک کارخانه سوسیس و کالباس سازي درست می کنیم. من آنجا نماینده پخشی داشتم که با او تماس گرفتنم و گفتم شما جایی سراغ ندارید که براي ما اجاره کنید من می خواهم شیراز کارخانه بزنم. گفتند من خودم یک جایی دارم. من و شریکم رفتیم و محل را دیدیم. خلاصه قرار شد که به اندازه اجاره قانونی محل پخش کننده شیرازي سهام بدهیم. ماشین ها را از کارخانه گیلان برداشتیم و آن دوستم را هم که تجربه کار و تولید در دو کارخانه را داشت مدیر تولید کردیم. حالا کارخانه آماده بود، اما پولی نداشتیم که گوشت بخریم و ماشین ها را راه بیندازیم. از هر که می شناختیم پول قرض گرفتم و گوشت خریدم. فردي از نزدیکان میکائیلیان در کارخانه اش کار می کرد. به او گفتم تو در سوسیس و کالباس سازي استادي من می خواهم بیایی شیراز و این کاري را که بلدي به ما یاد بدهی او هم قبول کرد. تمامی این ماجراهایی که گفتم قبل از انقلاب اتفاق افتاد.
اوایل انقلاب بود. یک روز ساعت شش صبح داشتم می رفتم دفتر که یکی از این پخش کننده ها ي دوره گرد به نام شاطر حسین جلوي من را گرفت و سلام کرد. گفتم چه طوري؟ زد توي سرش و گفت بدبخت شدم.
گفتم چرا؟ گفت من، نه تا بچه داشتم دیروز خانمم یک دو قلو به دنیا آورد، حالا شدند یازده تا. تو هم که سوسیس کالباس نداري من مانده ام این یازده تا بچه را چه طوري سیر کنم. گفتم خدا بزرگ است، ناراحت نباش. اما واقعیتش براي شاطر حسین ناراحت شده بودم. همان موقع یکی از مشتري هایم که برایش دو دستگاه همبرگرزنی وارد کرده بودم با من تماس گرفت و گفت من این دو دستگاه را نمی خواهم. هر جور که می توانی این ها را رد کن و پولش را برایم بفرست. ساعت هشت بود و از گیلان هم سوسیس و کالباس نیامده بود. می گفتند گوشت نیست.
عصر رفتم یک چرخ گوشت خریدم و تصمیم گرفتم در همین دفتر همبرگرسازي راه بیندازم. آن دو دستگاه همبرگر ساز را هم که براي مشتري آورده بودم ،خودم برداشتم. با آدم هایی که در این زمینه کار کرده بودند صحبت کردم و از آنها خواستم همبرگر سازي را یادم بدهند . روز اول از ساعت شش صبح تا ساعت دوازده شب به کمک 4 کارگر تعداد 197 عدد همبرگر زدیم. سوسیس و کالباس کم بود. امثال شاطر حسین هم تعدادشان زیاد بود،آنها می آمدند جلوي شرکت و همبرگر ها را تازة تازه می بردند و حتی به سردخانه هم نمی بردیم. بنابراین، همبرگر را در همین شرکت راه انداختیم و سوسیس و کالباس در شیراز راه افتاد.
سوال: از پدر و مادر و خانواده خود بگویید.
– من در یک خانواده صد درصد مذهبی بزرگ شدم. پدرم وکیل دادگستري بود. آن زمان بیش از چهار کلاس درس نبود. مادرم هم همان چهار کلاس درس را خوانده بود. پدرم از مکتب خانه شروع کرده بود چون علم و درس جدید در آن زمان نبود. بعد از مکتب به تهران آمده و در تهران درسش را تمام کرده بود. ابتدا معلمم بود و بعد وکیل دادگستري شد.
سوال: شما فرزند چندم هستی ؟
– از پدرم دهم و از مادرم اول .
سوال: چند خواهر و برادر دارید ؟
– برادرانم همه در سنین پایین فوت کردند. الان دو برادر و دو خواهر دارم. که همه از من کوچکترند. یک برادر، مدیر عامل فراورده هاي گوشتی آمل و دیگري مدیر عامل کاله است .
سوال: وقتی شما صحبت میکنید معلوم است محور همه فعالیت ها یک نفر بوده، غلامعلی سلیمانی. از کی حس
کردید نمی توانید با دیگري کار کنید؟
– من همیشه حس می کردم می توانم با دیگران کار کنم. اما این جا آدم ها خیلی اهل کار نیستند. همه آدم ها یی که ابتدا کار را با من شروع کردند، به زور مجبورشان می کردم شریکم شوند. مثلا موقعی که همبرگر سازي را شروع کردم از یکی از دوستانم خواستم بیاید و با من کار کند پیشنهاد کردم پنجاه در صد بیش از کار سابقش به او حقوق بدهم و در سود هم شریکش کنم. گفت اگر نتوانی پولم را بپردازي چه؟ البته درست میگفت،چون آن موقع پولی نداشتم. می رفتم تدریس خصوصی می کردم تاسرماه بتوانم پول ایشان رابپردازم سوال: پس رشته ریاضی خاصیتش همین است؟
– نه. دو خاصیت دارد. اول این که سلول هاي مغزي آدم را باز می کند. آدم می داند که چه راهی را باید برود . البته به دیگران جسارت نمی کنم.
سوال: من هنوز منتظرم پاسخ سوال قبل را بشنوم.
– از کلاس هشت و نه به این فکر بودم که کار آزاد داشته باشم. آن موقع به هم کلاسی هایم که الان بعضی از آن ها همکاران من هستند، می گفتم ما می توانیم با دو هزارتومان یک تاکسی بخریم و در شهر آمل با هم کار کنیم. آن موقع می توانستیم این کار را بکنیم. به ویژه این که یکی از دوستانم وضع خوبی داشت و می توانست این پول را فراهم کند. اما همکلاسیهایم به من می خندیدند و می گفتند توخل شدي.
بعد در دانشگاه هم به این فکر می کردم که باید کار کنم. با این که در خانواده اي مرفه بزرگ شده بودم، اما مرتب به این فکر می کردم که باید کسب وکار راه بیندازم. پدرم مخالف بود. می گفت آدم باید عالم باشد. باید درس بخواند. چون خودش عاشق درس خواندن بود. اما من اعتقاد نداشتم که آدم باید فقط درس بخواند. می گفتم آدم باید زندگی کند. براي زندگی علاوه بر این که نیاز به فکر و عقل هست، نیاز به پول هم هست. براي به دست آوردن پول هم باید کار کرد. بنا بر این همیشه به این فکر می کردم که چه کاري باید انجام دهم. آن موقع که دانشجو بودم بیش از ماهی هزار تومان در آمد داشتم. سیصد تومان از دانشگاه میگرفتم . هفته اي دو روز هم در یک مدرسه کار می کردم. ماهی سیصد تومان هم آن جا در آمد داشتم. ماهی ششصد یا هفتصد تومان هم تدریس خصوصی می کردم. خلاصه وضعم از بقیه دانشجو ها بهتر بود. چون عقیده داشتم باید پول در بیاورم تا بهتر زندگی کنم. از همان موقع می گفتم با کسانی که کار می کنم حتما نباید پول داشته باشند باید یک طوري آن ها را شریک کنم. می گفتم شما شریک شوید این حقوقتان این هم حق شراکتتان. دیگر هر روز نمی آمدند به من بگویند حقوقمان کم است. در واقع، هر چه در آمد بهتر بود دریافتی آنها هم بهتر بود. آن ها را با علاقه آوردم. تولید را به آن هایی سپردم که تجربه داشتند. البته براي شریک کردن آدم ها هم منطقی داشتم، همه این افراد را بر اساس روابط و برخوردهایی که داشتم به خوبی می شناختم. بر اساس این شناخت هر کدام از آن ها را براي کاري انتخاب می کردم و در کار با او شریک می شدم. همه این افراد پیش از شراکت مشاوران من هم بودند. در واقع، من هم دستگاه ها و هم بازار را می شناختم، هم نیازها را می دیدم، هم صنعت را می شناختم. از بین سی تا چهل صنعت مختلف صنایع گوشتی را انتخاب کردم. آن شرکت مارکتینگ سرویس اند. ریسرچ خیلی به من کمک کرد. با این که بورس، بورس راه و ساختمان بود. من صنایع غذایی را انتخاب کردم. چون می دیدم آینده بهتري دارد. از صنایع غذایی هم گوشت را انتخاب کردم. چون سوددهی بیش تري داشت. سوال: شما از یک مقطعی بالاخره تشکیل هیات مدیره دادید. چند نفر از اعضاي هیات مدیره از خانواده شما هستند؟
– روزهاي اول که شرکتی را تاسیس می کردیم مثل شرکت سولیکو یا دمس یا شرکت تهران، براساس شرکایی که داشتیم اعضاي هیات مدیره تشکیل می شد. شرکت آمل را که تاسیس کردیم، چون برادرم آمل بود من و دو تن از برادرانم و یکی از دوستانمان اعضاي هیات مدیره شدیم. در بوشهر هم هیات مدیره چهار نفره بود که همه غریبه بودند. در کاله هم چون سهام دار اصلی خودم بودم اعضاي هیات مدیره غیر از خودم، دو تن از برادرانم و یکی از دوستانم بودند. اما تصمیم گیرنده در همه این شرکت ها خودم هستم.
سوال: نفر چهارم در هیات مدیره چه می کند؟
– در واقع، کار خانه ها دو نفره اداره می شوند. کل کارهاي مربوط به شرکت را انجام می دهند. کلیه برنامه ریزي، بازاریابی، فروش، خرید ماشین آلات با خودم بوده و هست. این افراد فقط تصمیمات من را اجرا می کنند.
سوال: چرا؟ چه فلسفه اي دارید که نمی خواهید هر یک از اعضاي هیات مدیره حوزه خاصی را اداره کنند؟
– یک موقعی هست که کار تازه شروع می شود. ما نه امکانات و نه بودجه اي داریم تا بتوانیم کار را بر اساس روال مهندسان مشاور تنظیم کنیم. هر واحدي که شروع کردم از صفر شروع کردم. یعنی حتی زمینش را قسطی می خریدم. ماشین را هم دست دوم می خریدم. تمام این ها را با حد اقل هزینه می خریدم. به این راه حل ها هم خودم می رسیدم. ممکن بود توزیع را به کسی محول کنم. اما با نظر من با دستور من و با برنامه من انجام می شد. این همه مسئولیت را به عهده می گرفتم براي این که بتوانم کار را جمع کنم. اما امروزکه این شرکت ها شکل گرفته است، شرکت ها را بر اساس سیستم هاي مدیریتی نوین اداره می کنم. یعنی می گویم در اعضاي هیات مدیره باید یک فرد آشنا به امور مالی، فردي آشنا به بازاریابی یا تولید وجود داشته باشد. خودم هم هستم. آن ها هر کدام یک راي دارند، خودم دو راي. چون آن ها را از بین نیرو هاي جوان استخدام می کنم. همه جا کنار آدم هاي قدیمی یک آدم جدید استخدام می کنم. 99 در صد آن ها فوق لیسانس هستند و از دانشگاه هاي معتبر فارغ التحصیل شده اند. چون می خواهم از ترکیب تجربه قدیمی ها و علم جدید بهره وري خوبی داشته باشم. این روش را هشت نه سالی هست که پیاده می کنم.
سوال: چه چشم اندازي براي این مجموعه دارید؟ براي نسل آینده آن را چه طور می بینید؟
– من می خواهم این شرکت ها را در حد شرکت هاي صاحب نام اروپایی امریکایی پیش ببرم. الان دارم با شرکت هاي بزرگی چون نستله، دنون، کمپینا، بل، هوخلند و امی صحبت می کنم. با هر کدام در زمینه اي خاص براي سرمایه گذاري صحبت می کنم. من محتاج پول نیستم، اما به تجربه دویست ساله آنها نیاز دارم. این شرکت ها پس از بررسی هایی که انجام دادند مجموعه ما را به عنوان بهترین در ایران تشخیص دادند. این براي من افتخار است که بعد از پانزده بیست سال به جایی رسیدم که شرکتی اروپایی ما را قبول دارد. توزیع و فروش را از جایی کپی نکردیم، بلکه ابداع کردیم. پیش از ما هیچ کس در ایران لبنیات را در سراسر ایران توزیع نمی کرد، اما ما این کار را انجام دادیم. از ابتدا روي کیفیت کار کردیم. استاندارد کیفی را از اول براي خودمان در نظر گرفتیم که حتی از استاندارد کیفی در ایران هم با لا تر بود. یعنی کیفیت محصولات ما طوري است که اروپایی ها آن را در حد استاندارد هاي اروپایی می بینند. با امکانات و تجهیزات و ماشین آلاتی که ما کار میکنبم در تصور ا
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: شاهرخ جهانشاهی