جمعه, 14 ارديبهشت 1403

 



موضوع: جلسه دوم --13 اردیبهشت

جلسه ترجمه یونیت 13 3 سال 11 ماه ago #123047

Unit 13 علی شعاع حسنی
آثار دیداری و شنیداری

THE CAT AND THE FOX

One day, a cat hiked on a
mountain. When he reached the peak, he met a fox. They began talking about how they get away from their enemies.
روزی گربه ای در کوهی راه می‌رفت وقتی ب نوک قله رسید روباهی را دید.
آن ها شروع به حرف زدن راجب فرار از دشمنانشان کردند.


“I am very smart. I have billions of ideas. I can carve a tiny hole in a tree, and then climb in,” the fox said. He added, “I have a lot of friends. If I am in trouble, I can call them to lend their help. I can escape an entire army if I have to!”
روباه می‌گوید: من با اینکه کوچک هستم ولی نظر های بسیاری دارم.گن میتوانم یک حفره ی ریز درون یک درخت بکنم. روباه افزود :من دوستان زیادی دارم ک اگر ب زحمت بیوفتم میتوانم آنها را خبر کنم تا ب من کمک کنند همچنین اگر بخواهم میتوانم از تمام ارتش دور باشم

Then, the fox asked, “What are your potential plans?” The cat said, “I have only one plan.” The fox said, “I hope you have good fortune, then! Do you want me to be your tutor? I can teach you many things.” The cat said, “I guarantee that my plan works every time. We can quit talking about it.”
سپس روباه پرسید :پتانسیل برنامه ی تو چیست؟
گربه گفت :من فقط یک برنامه دارم
روباه گفت :من امید دارم تو شانس خوبی داری
گربه گفت :من را ب عنوان معلم خود میخواهی؟ من می‌توانم چیز های زیادی ب تو یاد بدهم. من ضمانت میکنم ک برنامه ی من هر زمانی جواب میدهد
می‌توانیم صحبت راجب آن را تمام کنیم.
Soon, they saw a group of wolves. It was an emergency. The cat quickly used her plan. She ran up a tree. The fox could not decide which plan to use. “What should my initial move be? Should I consult my friends?” The fox felt intense anxiety. All he could do was spin in a circle. The wolves caught the fox. The cat was full of pride. This is proof that having a good plan is better than having many bad plans
سپس آنها گروهی از گرگ ها را دیدند. آن لحظه خیلی حساس بود. گربه ب سرعت از نقشه ی خود استفاده کرد و ب سمت بالای درخت پرید اما روباه نتوانست برای نقشه های زیاد خود تصمیم گیری کند.
روباه گفت اولین حرکتی ک باید انجام دهم چیست؟
باید با دوستانم مشورت کنم؟
اضطراب بسیار شدیدی برای روباه ب وجود آمد و تمام کاری ک می‌توانست انجام دهد این بود ک دور خودش بچرخد. گرگ ها روباه را گیر انداختند.
گربه مغرور شده بود. این داستان اثبات می‌کند داشتن یک برنامه ی خوب بهتر از برنامه های زیاد و بد(بدرد نخور) است
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

جلسه دوم --13 اردیبهشت 3 سال 11 ماه ago #123098

ترجمه unit 20
سید علیرضا محمدی


آلبرت انیشتین

نام من آلبرت انیشتین است بسیاری از مردم درباره کارهای بزرگی که انجام داده ام می دانند اما من قبل از معروف شدن موانع زیادی را پشت سر گذاشتم من در المان متولد شدم وقتی در دبستان بودم قبلاً درباره ریاضیات و آمار واحتمال می دانستم وقتی پسر کوچکی بودم وانمود می کردم که دانشمند بزرگی هستم من عاشق مدرسه بودم اما زندگی سختی در خانه داشتم پدرم شغلش را از دست داد و ما در فقر زندگی می کردند ما نتوانستیم اجاره خانه را در آلمان بپردازیم پس ما مهاجر شدیم و به ایتالیا رفتیم من تازه دبیرستان را تمام کرده بودم و به دانشگاه سوئیس رفتم بعد از دانشگاه شروع به نوشتن در مورد مطالب علمی کردم البته من همان لحظه به موفقیت نرسیدم زیرا اول از همه دانشمندان دیگر کار من را تأیید نکردند آنها فکر می کردند من شکست خورده ام رسیدن به رتبه یک دانشمند مورد قبول یک ردند تدریجی بود و به زودی مردم متوجه شدند که من درست می گویم ودر اخر من کمی مشعور شدم من نشان دادم که چگونه می توان اندازه تقریبی چیزهای بسیار بزرگ مانند ستاره ها را پیدا کرد همچنین حرکت چیزهای بسیار کوچک مانند اتمها را نیز کشف کردم و توضیح دادم و برای سرگرمی من دستگاهی ساختم که با وارد کردن حرارت در یخچال باعث یخزدگی مواد غذایی شود من هرگز بازنشسته نشدم وظیفه من این بود که به کار کردن ادامه بدهم بسیاری از اوقات سخت را پشت سر گذاشتم و به خاطر کارهای مهمی که انجام دادم در یاد ها خواهم ماند.
آخرين ويرايش: 3 سال 11 ماه ago توسط سید علیرضا محمدی.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

جلسه دوم --13 اردیبهشت 3 سال 11 ماه ago #123141

سلام استاد فصل 9 THE TALE OF BARTELBY O’BOYLE
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

جلسه دوم --13 اردیبهشت 3 سال 11 ماه ago #123143

سلام استاد فصل 9 THE TALE OF BARTELBY O’BOYLE
فصل ۹ افسانه ی بارتلبی اوبویل
سال ها پیش مرد زیرکی به اسم بارتلبی بود او برده خانواده سلطنتی بود او بازی کردن بچه ها را نگاه میکرد اما او همیشه خیلی سخت کار میکرد او از زندگی اش نا امید شده بود اما او نادان نبود و میخواست همه چیز را تغییر دهد سپس یک روز در حکومت پادشاهی بر سر قدرت کشمکش بود مردم به چند گروه تقسیم شده بودند یکی از گروه ها بر علیه دیگر گروه ها می جنگید تا آن گروهی که میخواهد به حکومت برسد در حکومت پادشاهی اختلال و بی نظمی پیش آمده بود بارتلبی فرار کرد او جنگ و تخریب های زیادی را دید خیلی از مردم چیزی برای خوردن نداشتند بارتلبی تصمیم گرفت که به مردم کمک کند او میخواست با به دست اوردن غذا به آن ها کمک کند اما چطور؟ بارتلبی به پایتخت رفت تا جواب را پیدا کند ان جا او با مردی به نام گیلیام ملاقات کرد گروهی میخواستند گیلیام را بکشند بارتلبی از او محافظت کرد سپس او به گیلیام غذا داد و او را از گرسنگی نجات داد بعد از آن آن ها دوست شدند آن ها غذا را از ثروتمندان میگرفتند و به فقرا میدادند طولی نکشید تا بقیه مردم نیز به کمک ان ها امدند کار گروهی باعث شد که غذای بیشتری فراهم شود اما ان ها غذا را فقط به کسانی که بیشتر نیاز داشتند میدادند و ان ها همیشه به کسانی غذا میدادند که هیچ نداشتند به همین دلیل بارتلبی در تمام حکومت شهرت کسب کرد تا امروز بسیاری از مردم برای کمک به فقرا او را تحسین میکنند
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

جلسه دوم --13 اردیبهشت 3 سال 11 ماه ago #123231

  • کسری نظری
  • کسری نظری's Avatar
  • آفلاين
  • دانشجو
  • ارسال ها: 16
  • Thank you received: 1
ترجمه متن کتاب صفحه ۱۶
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

جلسه دوم --13 اردیبهشت 3 سال 11 ماه ago #123234

ترجمه صفحه ۱۶
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.