خوش آمديد,
مهمان
|
|
نگاهی به تاریخچه ی خط و زبان در ایران
نظرات: 5 نگاهی به تاریخچه ی خط و زبان در ایران بخش نخست: دوران پیش از اسلام آغاز تاریخچه ی خط در ایران باستان که طبق کتیبه ای که در جنوب ایران کشف شده است به حدود پنج تا هفت هزار سال پیش می رسد و برای نمونه می توان از کتیبه های موجود در معبد سه هزار و پانصد ساله ی زیگورات نام برد. ولی از آن جا که مدارک ما در این باره کامل نیست، ما نیز از اشاره به زبان ها و خط های پیش از هخامنشیان خودداری نمودیم. تاریخ ایران از زمان مادها روشن و مدون است و خلاصه اش این است که شخصی به نام دیاکو بنیادگذار سلسله ی ماد بود. او هگمتان یا اکباتان (همدان) را پایتخت خود قرار داد. یکی از فرمان روایان بزرگ ماد به نام هُوَخشَتَرَ حکومت آشور را برانداخت و دولت ماد را اقتدار و اهمیت بخشید. جانشین او نیز که آستیاگ نام داشت مغلوب کوروش کبیر گردید و سلسله ی ماد برافتاد. کوروش بنیادگذار سلسله ی هخامنشیان، مرکز حکومت خویش را در پاسارگاد قرار داد و کشور لیدی و بابل را مسخر نمود و مهم ترین دولت و سلطنت دنیای قدیم را تشکیل داد. داریوش بزرگ ترین شاهنشاه هخامنشی هم، نخست یاغیان را سرکوب کرد و کشور ایران را از سر حد چین تا ریگزارهای سوزان افریقا بسط داد و دولت هخامنشی را از مقتدرترین دولت های روی زمین کرد. از زبان مادی سند و آثار کتبی بر جای نمانده است ولی شکی نیست که زبان مادی با پارسی باستان خویشاوندی نزدیک داشته است، به طوری که پارسی ها و مادی ها زبان یکدیگر را به خوبی می فهمیده اند. زبان پارسی باستان زبان ایرانیان در زمان هخامنشیان پارسی باستان یا فرس قدیم نامیده می شود که ریشه ی زبان فارسی کنونی است. کتیبه های شاهان هخامنشی و لوح های زرین و سیمین که از آن روزگار بر جای مانده به این زبان نوشته شده است. مجموع واژه های اصلی کتبیبه ها از چهارصد کلمه تجاوز نمی کند و مطالب آن عبارت است از نام و شرح خاندان شاهان، شرح فتوحات، ستایش یزدان، نکوهش دروغ و ناپاکی و سفارش به راستی و نیکو کاری. این کتیبه ها غالبن به چند زبان است و غیر از پارسی باستان، به زبان های آسوری ،ایلامی و آرامی که میان ملل دست نشانده ی هخامنشیان معمول بوده، نگاشته شده است. مجموع کتیبه های هخامنشی بالغ بر چهل کتیبه است و مهم ترین آن ها در تخت جمشید، همدان، شوش، نقش رستم، بیستون، وان و الوند، است که کتیبه ی بیستون از همه مفصل تر و مشتمل بر ٤٢٠ سطر و هیجده هزار و نهصد کلمه است که داریوش در این کتیبه چه گونگی فرونشاندن شورش های داخلی و غلبه و تسلط به کشورهای خارجی و حدود متصرفات خود را شرح می دهد و در پایان، مجد و بزرگواری کشور ایران را آرزو می کند. خط میخی کتیبه های هخامنشی به خط میخی است. ایرانیان این خط را از قوم کلده و آشور گرفتند و در آن تغییراتی دادند و آن را به صورت الفبایی در آوردند. این خط که از چپ به راست نوشته می شده دارای ۳٦ حرف بوده و در کنده کاری و نوشتن روی سنگ و اجسام سخت به کار می رفته است. نخستین خط میخی که به دست آمده است از زمان آریار منه و آخرین خط میخی از روزگار پادشاهی اردشیر سوم است. این خط به سبب دشواری نگارش، از دوران اشکانیان رو به زوال نهاد و به تدریج منسوخ گردید. در کتیبه ها پنج کلمه به خط میخی و به صورت پندار نگاری باقی مانده است. پندار نگاری مرحله ی پس از تصویر نگاری در تاریخچه ی خط را گویند که تصویر در آن کم کم ساده شده و به صورت علامت و نشانه در آمده است. همچنین برای اسامی معنی نیز علایمی ایجاد گردیده است. علایم ریاضی نیز که اکنون به صورت خط بین المللی در آمده از نمونه های پندارنگاری است. این پنج کلمه عبارت است از: اورامزدا – اهورامزدا، خشایثیه – شاهنشاه، دهیو – کشور، بغا – خدا، بومی - بوم – سرزمین. گذشته از سنگ نبشته ها، سکه های هخامنشی و خطوط روی برخی ظروف و سنگ ترازو ها و نگین های بر جای مانده از آن عهد، همه به خط میخی و زبان پارسی باستان است. برای شناختن زبان پارسی باستان چند جمله از بند اول کتیبه ی نقش رستم با زبان پارسی باستان آوزده می شود: « بغ وزر که اورامزداهی ایمم بومیم اداهی اومام آسمانم اداهی مرتیم اداهی شیاتیم ادامرتیهی». ترجمه : خدای بزرگ است اهورا مزدا که این زمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که شادی را برای مردم آفرید. زبان اوستایی اوستا قدیمی ترین اثر از آثار آریایی است. زبان اوستایی با سانسکریت، زبان ادبی و کهن هندیان شباهت تام دارد و معلوم می شود که ایرانیان و هندیان در روزگاری با هم زندگانی کرده و زبان مشترکی داشته اند که ریشه ی زبان اوستایی و سانسکریت بوده است. زردشت پیامبر ایران باستان که قرن ها پیش از مسیح زندگی می کرده است، از شمال یا شمال غرب ایران برخاسته و متوجه ی مشرق ایران شده است و پیروانش گشتاسب و گرشاسب در مشرق ایران بوده اند. پس زبان اوستایی در قسمت های شرقی هم مفهوم بوده است. اوستا دارای دو لهجه است. قسمتی که از خود زردشت است خیلی قدیمی و بقیه جدیدتر است. گات ها یا سرودهای مذهبی از خود زردشت است. اوستا در قدیم ٢١ کتاب را شامل می شده که مردم ایران آن ها را از حفظ داشتند. در استیلای اسکندر، مقداری از آن از دست رفت. بلاش اول اشکانی کوشش به گرد آوری اوستا نمود و دستور داد اوستای پراکنده را که موبدان در حافظه داشتند گرد آوری کنند. ولی اقدام اساسی برای تدوین اوستا در زمان ارشیر بابکان انجام گرفت و عده ای از موبدان که ریاست آن ها با تنسر، هیربد هیربدان بود مامور گرد آوری اوستا شدند. پس از اردشیر، پسرش شاپور اول خرده اوستا را که پراکنده بود گرد آوری کرد. به روزگار شاپور دوم ساسانی درباره ی مراسم دینی میان زردشتیان اختلاف افتاد و به دستور شاپور، آذر بد مهر اسپندان موبد موبدان به کتاب اوستا مراجعه و مطالب آن را مرتب نمود. خط اوستایی خط اوستایی با احتمال زیاد در زمان ساسانیان تنظیم شده است. در این دوره در ضمن تدوین اوستا و کتابت آن متوجه شدند که خط پهلوی برای نوشتن تلفظ صحیح اوستا، رسا نیست. بنابراین موبدان، الفبایی از روی الفبای پهلوی به وجود آوردند که بتوان تمام لغات و کلمات مقدس و خواندن صحیح اوستا را به وسیله ی آن نوشت. این خط دین دبیره نام دارد که امروزه به خط اوستایی یا دبیری دین نیز خوانده می شود. این خط که از راست به چپ نوشته می شود، کامل ترین خط موجود جهان است. زیرا در الفبای اوستایی اعِراب جزو حروف است و برای همه ی صداها نیز حروف و نشانه ی ویژه وجود دارد. الفبای اوستایی ٤٤ حرف دارد و جدا نوشته می شوند و چون اعِراب داخل حروف است، خواندن و نوشتن با آن بسیار ساده است. به جرات می توان گفت که خط اوستایی یکی از کامل ترین خطوطی است که تا کنون مورد استفاده قرار گرفته است. پس از مرگ اسکندر، کشور های تصرف شده، میان جانشینان او تقسیم شد و سلکوس به فرمانروایی ایران منصوب گردید. مدت هشتاد سال سلوکی ها بر ایران تسلط داشتند تا آن که مردم خراسان با قیامی مردانه، سلوکی ها را مغلوب ساختند و دولت پارت یا اشکانیان را به وجود آوردند. واژه ی پارت parthava (پرثَوَه) در گذشت زمان به پَرتَو و سپس با تبدیل (ر) به (ل) و (ث) به (ه) پَلهَو شده و بر اثر قلب (ل) و (ه) به صورت پَهلَو در آمده است. پارت سرزمین خراسان و گرگان کنونی است که نامش در کتیبه ی بیستون جزو کشور هایی که داریوش بر آن ها حکمرانی داشته، آمده است . واژه ی "پهلو" همان گونه که توضیح داده شد از همان لغت پرتو یا پرثوه است که در نتیجه ی تطور لغوی به این صورت درآمده است و لفظ "پهلوان" به معنی شجاع از همین واژه ی "پهلوی" است، زیرا پرتوها ( پهلوی ها ) نزدیک به ۵٠٠ سال در برابر یوزش رومیان ایستادگی کردند. زبان پهلوی پس از استقرار اشکانیان، زبان پهلوی اشکانی یا زبان مردم خراسان زبان رسمی و درباری ایران شد و تا تسلط اعراب تازی زبان مردم شمال و مشرق ایران بود. از زبان پهلوی اشکانی که به زبان پهلوی شمالی نیز معروف است، جز چند کلمه به روی سکه ها، آثار مهمی بر جای نمانده است و در زبان ارمنی و لهجه های آذربایجان و خراسان نیز پاره ای از واژه های پهلوی اشکانی دیده می شود. گاهی از کلمه پهلوی، زبان فارسی روان اراده می شود، به طوری که در دوره های اسلامی، "پهلوی زبان" می گفته اند که مقصود "زبان پارسی" بوده و آن را در برابر زبان عربی به کار می بردند. این زبان که اصل آن از پارسی باستان است، در طی زمان تغییر پیدا کرد و پس از تحول بسیار به صورت پارسی و زبان دری در آمد. مانی در سال ٢۵١ میلادی در سن ٤۵ سالگی ادعای پیامبری کرد و برای تبلیغ شاپور اول ساسانی به دین خود، کتاب شاپورگان را به زبان پهلوی اشکانی نگاشت. بخشی از آثاری که اخیرن از مانویان در تورفان ایالتی از ترکستان چین پیدا شده بنا به عقیده ی شماری از پژوهشگران به خط و زبان پهلوی اشکانی است. رساله ای هم به زبان پهلوی اشکانی در دست است به نام درخت آسوریک که گروهی از پژوهشگران عقیده دارند که اصل آن به زبان پهلوی اشکانی بوده و بعد به پهلوی ساسانی در آمده است و این کتاب در اصل منظوم بوده و شعرهای ١٢ هجایی داشته ولی اکنون وزن های بیت های آن به هم خورده و به نثر تبدیل شده است. موضوع درخت آسوریک عبارتست از مناظره ی درخت خرما و بز که ما به عنوان نمونه چند سطر از کتاب را با ترجمه ی آن می آوریم: «درختی رست است تر او شتر و اسوریک، بنش خشک است، سرش هست تر، ورگش کنیا ماند، برش ماند انگور، شیرین بار آورد. مرتومان وینای آن ام درختی بلند». ترجمه : درختی رسته است آن طرف شهرستان آسوریک، بنش خشک است و سر او تر است، برگش به نی ماند و بارش به انگور. شیرین بار آورد. مردمان بینی من آن درخت بلندم. خط پهلوی اخیرن سندی به زبان پهلوی اشکانی در اورمان کردستان کشف شده و آن عبارت از دو قباله ی زمین است که در ١٢٠ سال پیش از میلاد مسیح آن را به خط پهلوی اشکانی روی پوست آهو نوشته اند. خط پهلوی اشکانی که با حروف جدا از هم و منقطع و از راست به چپ نوشته می شد، از خط آرامی اقتباس شده بود، خط آرامی را کلدانیان که تابع ایران بودند در این کشور رواج دادند. در زمان هخامنشیان این خط مخصوص نگارش بود و خط میخی برای کتیبه و کنده کاری به کار می رفت، در دوره ی اشکانیان خط پهلوی برای کتیبه و کنده کاری هر دو معمول شد. خط پهلوی دارای ٢۵ حرف است و عیب و اشکال بزرگ آن این است که حروف صدادار ندارد و یک حرف آن گاه چند صدای مختلف دارد. اردشیر بابکان، اردوان آخرین پادشاه اشکانی را شکست داد و آن سلسله را برانداخت و سلسله ی ساسانی را بنیاد نهاد و پایتخت را از شمال به جنوب آورد. مذهب زردشتی را که از روزگار تسلط اسکندر به تدریج از رونق افتاده بود، آیین رسمی ایرانیان کرد و آتشکده های خاموش را روشن ساخت. وی و جانشینانش در آبادانی کشور و گسترش علم و فرهنگ و ترویج آداب و رسوم ملی کوشش بسیار نمودند. زبان پهلوی ساسانی که به پهلوی جنوبی معروف است با پهلوی اشکانی تفاوت اندکی دارد. با نگاهی به برخی کلمات که هنوز در زبان پارسی به کار می رود، می توان به اختلاف میان دو لهجه ی اشکانی و ساسانی پی برد. مثلن "گرسنه" و "گسنه" که به زبان پهلوی اشکانی است، در زبان پهلوی ساسانی "گشنه" است. همچنین "فرستک" در پهلوی اشکانی، "فرشتک" در پهلوی ساسانی و "فرشته" در زبان پارسی کنونی است. اصل زبان پهلوی جنوبی نیز از پارسی باستان است و چون پاره ای از اصطلاحات دینی و لغات اوستایی در آن راه یافته و از نظر قواعد دستوری با پهلوی اشکانی فرق اندکی دارد، از این رو آن را لهجه ای از لهجه های پهلوی می شمارند. از زبان پهلوی ساسانی آثار متعددی یز جای مانده است که بخش عمده ی آن کتاب های دینی، اخلاقی، ادبی و داستان است. در روزگار ساسانیان اوستا نیز گرد آوری و ترجمه و تفسیرهایی به پهلوی بر آن نوشته شد که آن را زند گفته اند و شرحی که سپس برای زند نوشته شد، به پازند معروف است. خط پهلوی ساسانی از روی خط پهلوی اشکانی تنظیم شد که در کتیبه ها، حروف آن مانند پهلوی اشکانی از هم جدا نوشته می شد و در نامه ها و تحریر، با هم ترکیب می شد . شمار الفبای پهلوی ساسانی را از ١٨ تا ٢۵ حرف نوشته اند و علت این امر همان گونه که گفته شد آن است که در این خط یک حرف چند صدای مختلف می دهد. دبیران دوره ساسانی برخی از لغات را به آرامی می نوشتند و هنگام خواندن به پهلوی می خواندند و آن را هُزوار ٍٍِِش می نامیدند. مثلن « ملکان ملکا » می نوشتند و «شاهنشاه» می خواندند و «یوم» می نوشتند و «روز» می خواندند. با آن که زبان پهلوی از نظر قواعد دستوری و ریشه ی کلمات با زبان پارسی کنونی اختلاف اندکی دارد، به سبب این که الفبای پهلوی حروف صدادار ندارد و یک حرف، صداهای مختلف می دهد و معمول بودن هزوارش در آن، خواندن کتاب های پهلوی خالی از اشکال نیست. خط پهلوی در دوره ی ساسانیان معمول بوده و تا حدود یک سده پس از اسلام در ایران زمین رواج داشته است و تا زمان حجاج بن یوسف ثقفی دفاتر دیوانی هنوز به خط پهلوی نوشته می شد و پس از آن که خط عربی جانشین آن گردید، این خط تا مدتی میان گروهی از ایرانیان به ویژه موبدان برای نامه نگاری و نوشته های دینی به کار می رفت. کتیبه هایی از دوره ی ساسانیان کشف شده است که مهم ترین آن ها عبارتست از : ١- کتیبه ی نقش رستم نزدیک تخت جمشید از اردشیر بابکان به سه زبان پهلوی اشکانی و ساسانی و یونانی. ٢ – کتیبه ی حاجی آباد در سه فرسخی تخت جمشید ار شاپور اول ساسانی که به پهلوی ساسانی و اشکانی نوشته شده است. ۳ – کتیبه ی پایکوبی میان قصر شیرین و سلیمانیه کردستان عراق که بخشی از ایران بوده و کتیبه ی بسیار مفصلی است از نرسی که به خط پهلوی اشکانی و ساسانی نوشته شده است .در این کتیبه نرسی بیان می کند که چه گونه بهرام سوم را از تخت پایین آورده و خود به سلطنت رسیده است . این کتیبه درباره ی حدود و مرزهای ایران در آن زمان اطلاعات بسیار جالبی به دست می دهد. کتیبه هایی نیز در طاق بستان و نقش رجب و تخت جمشید و همچنین لوح ها، سکه ها و مُهر هایی از دوره ی ساسانی باقی است. یکی از آثار پر ارزش به خط پهلوی ساسانی "کارنامه اردشیر بابکان" است که در بخشی از آن می گوید: «پس از مرگ اسکندر گجستک رومی، ایران، شهر ٢٤٠ کدخدایی بود. سپاهان و پارس و نواحی نزدیک آن در دست اردوان سردار بود. بابک، مرزبان و شهردار پارس و گمارده اردوان بود». از : پایگاه تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران ما پس از این نگاه کلی به تاریخچه ی خط و زبان های ایرانی در دوران پیش از اسلام، در بخش دوم این رساله، با زبان ها و خطوط دوران پس از اسلام نیز در ایران آشنا خواهیم شد. از این رو من خوانندگان ارحمندم را به خواندن دنباله ی این رساله که به زودی در بخش دوم این گفتار در تارنمای آریا ادیب خواهد آمد، فرا می خوانم. با سپاس، آریا ادیب دکتر علیاشرف صادقی دوره های تاریخی واژه پذیری در زبان فارسی منشا زبانی که ما امروز آن را فارسی مینامیم، در دوره ی ساسانی، دریگ و در سده های نخستین پس از اسلام، فارسی دری نامیده میشدهاست. فارسی در دوره ی ساسانی به زبان رسمی آن دوره که ما امروز آن را پهلوی مینامیم، اطلاق میشدهاست. پهلوی در اصل، نام زبان منطقه ی پهله، یعنی خراسان فعلی، از حدود شهر مرو و نیشابور تا قومس و گرگان قدیم بوده است که پس از دادن نام پهله به منطقه ی ری، نهاوند، همدان و آذربایجان و چند شهر دیگر در این حدود، پهلوی برای نامیدن گویشهای این منطقه نیز به کار رفتهاست. درحقیقت گویشهای قدیم پهله ی اصلی، یعنی خراسان فعلی، با گویشهای پنج شهر ری و قم و اصفهان و همدان و آذربایجان، یک طیف را تشکیل میداده که در اصطلاح، آنها را گویشهای شمال غربی ایران (پهلوی اشکانی یا پارتی) مینامند، در مقابلِ گویشهای جنوب غربی (پهلوی ساسانی یا پارسیگ ) که فارسی دری دوره ی اسلامی و فارسی امروز ما دنباله ی همان است. اما زبان فارسی دری را امروز زبان نشاتیافته از خراسان میدانند. علت این امر نیز این است که در اواسط دوره ی ساسانی، زبان فارسی میانه بهتدریج همراه دیوانیان و سپاهیان از تیسفون یا مداین، یعنی پایتخت ایران، به خراسان منتقل شد و رفتهرفته جای زبان پهلوی آن جا (یعنی پهلوی پارتی) را گرفت. آن چه درحقیقت به خراسان منتقل شد شکل تحولیافته ی فارسی میانه بود که در پایتخت رایج و دری نامیده میشد. طبق اسناد و شواهد موجود، زبان پارتی در اواخر دوره ی ساسانی زبانی مرده بوده است که مانویان و دیگران طبق سنّت به آن مینوشتند. ولی زبان دری هنگام انتقال به خراسان (در اواسط دوره ی ساسانی) از زبان آن جا یعنی از پهلوی اشکانی یا پارتی بهشدت تأثیر پذیرفت و بسیاری از واژههای آن مانند «شهر»، «مهر»، «پور»، «ژرف»، «ژاله»، «اشک»، و غیره را پذیرفت. همچنین حرف بی صدای «ژ» که در زبان فارسی جنوبی وجود نداشت از زبان پارتی وارد زبان فارسی دری شد. در آغاز فتح ایران، یعنی در سده ی نخست هجری، سپاهیان مسلمان عرب، به ماوراءالنهر، یعنی آسیای مرکزی امروز، حملهور شدند و بهتدریج آن جا را فتح کردند. زبان فارسی نیز بهتدریج با این سپاهیان به ماوراءالنهر منتقل شد. ساکنان آن منطقه که سُغدیزبان و خوارزمیزبان بودند، این سپاهیان و سایر کوچندههای داخل فلات ایران به آن جا را که فقط سرداران آنان عرب بودند، عرب میپنداشتند و ازاینجهت آنان را تاجیک نامیدند، یعنی تازی. زبان سُغدی تا اواسط سده ی چهارم هجری در ماوراءالنهر رایج بود، ولی پس از آن زبان فارسی بهکلی جای آن را گرفت و تنها در برخی منطقه های روستایی سُغدی باقی ماند. امروز گویش یغنابی در درّه ی رودخانه ی یغناب، از شاخههای رودخانه ی زرافشان در تاجیکستان، باقیمانده و تحولیافته ی سُغدی است. خوارزمی نیز تا سده ی هفتم در خوارزم رایج بود و بعد از آن ترکی جای آن را گرفت. زبان فارسی دری در زمان انتقال به ماوراءالنهر برخی کلمه های سُغدی را به وام گرفت؛ کلمه های «نغز»، «جغد»، «چرخشت»، «ترت و مرت» به معنی «تارومار» که در شعر رودکی آمده، و غیره همه کلمه های سُغدی است. البته تماس پیدا کردن فارسی دری با سایر گویشهای شرق ایران نیز موجب وارد شدن شماری کلمه از این گویشها به فارسی شد. همه ی کلمه هایی که با «غ» آغاز میشوند مانند «غوک» به معنی قورباغه، «غلتیدن»، «غَر» به معنی کوه و غیره، از زبانها و گویشهای شرقی ایران که سُغدی نیز یکی از آنهاست گرفته شدهاند. پس از کشف اسناد زبان بلخی در میانه ی سده یبیستم مشخص شد که کلمه ی «خدیو» نیز از زبان بلخی وارد زبان فارسی شدهاست. با روی کار آمدن سلسلههای ایرانی در خراسان و ماوراءالنهر در سده های سوم و چهارم هجری، زبان این منطقه، یعنی فارسی دری، زبان رسمی دربارها و زبان متن های ادبی و علمی شد و از آن جا بهتدریج به دیگر نقاط ایران منتقل شد. این زبان هنگام فتح ایران به دست عرب ها بهتدریج تحت تأثیر زبان عربی قرار گرفت و کلمه های قرضی بسیاری از عربی وارد آن شد. بی شک کلمه هایی مانند «کافر»، «حج»، «زکات»، «خمس»، «اذان» و غیره از نخستین کلمه هایی هستند که وارد فارسی شدهاند، اما بعدها دبیران و نویسندگان و دانشمندان برای تفنّن و تزیین نوشتههای خود شمار بسیاری از کلمه های غیرضروری را نیز وارد فارسی کردند. مقداری از کلمه های قرضی عربی نیز کلمه ها و اصطلاحات علمیای هستند که واضع آنها خود ایرانیان بودند که به عربی مینوشتند. شمار کلمه های عربی در نوشتههای فارسی تا اواسط سده ی ششم به نزدیک پنجاه و گاهی شصت درصد میرسید. با هجوم ترکان آسیای مرکزی به ایران و تشکیل سلسلههای ترکزبان و ورود غلامان ترک به دربارها و سپاه ایران، برخی کلمه های ترکی نیز رفتهرفته وارد فارسی شد. نگاهی به تاریخ بیهقی و سیاستنامه و غیره نشان میدهد که در این دوره شمار کلمه های ترکی راهیافته به فارسی بسیار اندک بودهاست، اما با حمله ی مغولان، که بدنه ی سپاهیان آنان ترک بودند، هجوم کلمه های ترکی همراه با کلمه های مغولی به زبان فارسی شدت گرفت. از کلمه های مغولی باقیمانده از این دوره باید از «آقا»، «خان» و «خانم» که در ترکی هم وارد شدهاند، «یاسا»، «ایلغار» و غیره یاد کرد. با استقرار قبیله های ترک در آذربایجان و تشکیل سلسلههای ترکزبان آققویونلو و قرهقویونلو، و به دنبال آنها با روی کار آمدن صفویان که سپاه یا قشون آنها را قبیله های قزلباش تشکیل می دادند که از هفت قبیله ی ترک تشکیل شدهبود، ورود کلمه های ترکی به فارسی باز هم بیش تر شد. بهویژه اصطلاحات نظامی مانند «یوزباشی»، «مینباشی»، «قلعهبیگی»، مرکب از قلعه ی عربی و بیگی ترکی به معنی دژبان امروزی، و اصطلاحات دولتی مانند «ایشیکآقاسی»، «قوللرآقاسی» و «بیگلربیگی» هم یادگار این دوره است. در دوره ی صفویه رفتهرفته ایران، به ویژه از راه کشور عثمانی ترکزبان، با مظاهر تمدّن جدید آشنا شد. شماری از کلمه های مربوط به اختراع های جدید مانند «باروت»، «توپ»، «توپخانه» که جزء دوم آن فارسی است، «خمپاره» که خود از «خمبره» ی فارسی وارد ترکی شده، «ساچمه»، «گلنگدن»، «قنداق»، «تفنگ» که باز احتمالن از فارسی وارد ترکی شده، «مغازه» که راه دور و درازی را پیمودهاست تا سرانجام وارد ترکی عثمانی شده، از راه ترکی عثمانی وارد زبان فارسی شد. با روی کار آمدن سلسله ی قاجار و تماس و رفت و آمد با روسیه، بهتدریج راه ورود کلمه های روسی نیز به زبان فارسی باز شد. البته ارتباط با روسها به دورانهای قدیمتر بازمیگردد، اما در زمان صفویه با رفت و آمد ایلچیان، یعنی سفرا، میان روسیه و ایران این تماسها بیش تر شد و ورود نخستین کلمه های قرضی روسی به فارسی به آن دوران بازمیگردد. مثلن کلمه ی «کاپیتان» که در فرهنگهای معاصر آن را از فرانسه گرفته شده دانستهاند، در زمان صفویه از روسی وارد فارسی شدهاست. این کلمه نخستین بار در عالمآرای عباسی به چشم میخورد که در سال ١٠٦٦ ق به فارسی نوشته شدهاست. تلفظ فرانسه ی این کلمه که شکل روسی آن هم، از آن گرفته شده «کاپیتِن» است نه کاپیتان. ازآن جا که شمار زیادی از کلمه های روسی در اصل از فرانسه به وام گرفته شدهاند، بعدها فرهنگنویسان ما که با زبان روسی آشنا نبودند، گمان کردهاند که این کلمه ها از فرانسه به فارسی راه یافتهاند. مثلن کلمه های «بانک»، «باله»، «ماشین»، «بنزین» و غیره، همه از روسی وارد فارسی شدهاند. شماری از نامهای خوراکیها و غذاها مانند «شکلات»، «نان بُلکی»، «نان سوخاری» و غیره و نیز نام برخی لباسها و کلمه های وابسته به آنها مانند «سارافون»، «شابلون»، «شابگا» به معنای شاپو، از روسی وارد فارسی شدهاند. نیز بسیاری از اصطلاحات مربوط به اتومبیل مانند «باک»، «ساسات»، «رُل» به معنی فرمان که در روسی «رول» تلفظ میشود، «کاپوت»، «بوکسل»، «بوکس و باد»، و غیره منشأ روسی دارند. آغاز آشنایی عمیقتر با روسی و رفت و آمد بیش تر به روسیه به زمان فتحعلیشاه و عباسمیرزا برمیگردد که عدهای برای یادگرفتن فن های جدید به روسیه اعزام شدند. در همین دوره، رفت و آمد به انگلستان و فرانسه نیز آغاز شد. میرزا ابوالحسن ایلچی شیرازی و میرزا صالح شیرازی از نخستین کسانی بودند که به انگلستان رفتند و با انگلیسی آشنا شدند. در زمان عباسمیرزا به غیر از روسها عدهای از نظامیان فرانسه نیز برای آموزش سپاهیان ایران به استخدام دولت ایران درآمدند. خود عباسمیرزا نیز به آموختن زبان فرانسه و انگلیسی روی آورد. پس از وی، در دوران پادشاهان قاجار، بهویژه از زمان ناصرالدینشاه بهبعد، اعزام محصلان ایرانی به کشور فرانسه آغاز شد و در دربارها نیز مترجمان فرانسه به کار مشغول بودند. اعتمادالسلطنه، وزیر ناصرالدینشاه نیز فرانسهدان بود. تقریبن از این زمان بهبعد زبان دوم درسخواندگان ایرانی زبان فرانسه شد و مترجمان یساری آغاز به ترجمه ی کتابهای علمی و ادبی از این زبان کردند. این امر راه ورود کلمه های فرانسوی را به زبان فارسی باز کرد و نخست بیش تر واژه های علمی جدید در نوشتهها به زبان فرانسه بود، ولی برخی از متخصصان آغاز به برگرداندن آنها به اصطلاحات عربی کردند. کلمه های «فیزیک»، «شیمی»، «فیزیولوژی»، «پاتولوژی»، «آرکئولوژی»، «لیسه»، «لابراتوار»، «بتنآرمه» و غیره از همین زبان وارد فارسی شد. اصطلاحات پزشکی جدید نیز بهکلی از فرانسه گرفته شد. لغات عمومیتر مانند «پست»، «تلگراف»، «تلفن»، «اتوبوس»، «تاکسی»، «مُد»، «مینیاتور»، «هتل»، «آسانسور»، «رستوران»، «سینما» و حتا کلمه هایی که برابر فارسی داشت مانند «ایده»، «مرسی»، «نرمال»، «پاسپورت» و غیره هم وارد فارسی شد که بسیاری از آنها امروز نیز جزء واژگان زبان رسمی و معیارند. با بسیاری از این کلمه ها و نیز کلمه های روسی واژههای مرکب و مشتق فراوانی نیز ساخته شد که امروز در فارسی کاربرد دارند: مانند «ماشینسازی»، «باطریسازی»، «رادیاتسازی» در زبان گفتار، «ماشیننویس»، «ماشیننویسی»، «فیلمساز»، «فیلمنامه»، «موتوری»، «ماشینی»، «آپاراتی»، «الکترومغناطیسی»، «اسپانیولی» و غیره. در این دوره شماری از کلمه های روسی متروک شد و جای آنها را بهتدریج برابر های فرانسه ی آنها گرفت، مانند شاپو بهجای شابگا، سیمان بهجای سِمِنت، اتومبیل بهجای ماشین، که البته ماشین هنوز در زبان گفتار کلمهای عادی است. بعد از جنگ جهانی دوم و جایگزین شدن زبان انگلیسی بهجای زبان فرانسه، رفتهرفته کلمه های انگلیسی نیز وارد زبان فارسی شد. از این دوره بهبعد آموزش زبان فرانسه در دبیرستانها و دانشکدهها بهتدریج کنار نهاده شد و جای آن را آموزش زبان انگلیسی گرفت. با این همه، روند ورود کلمه های فرانسه به فارسی تا اواخر دهه ی سی همچنان ادامه داشت، اما از اوایل دهه ی چهل و بازگشتن درسخواندگانِ کشورهای آمریکا و انگلستان به ایران و ورود شماری از آنان به دانشگاهها و ترجمه ی کتابهای انگلیسی، ورود کلمه های انگلیسی به زبان فارسی شتاب بیش تری گرفت. البته پیش از این دوره، شماری از واژه ها و اصطلاحات مربوط به اتومبیل مانند «دینام»، «دلکو»، «داشبورد»، «پین»، «پنچر»، «اگزوز»، و غیره وارد زبان فارسی شدهبود، اما کلمه هایی مانند «سوپرمارکت»، «دراگاستور»، «کانتِینِر» که امروزه در زبان گفتاری کانتینر تلفظ می شود، «تریلِر»که تریلی تلفظ میشود، و «تانکر»، «تایپ» بهجای ماشیننویسی، «سینما اسکوپ»، «اسپری» و غیره، همه ی اینها از دهه ی چهل وارد فارسی شد. امروزه تقریبن همه ی واژه ها و اصطلاحات جدید، از انگلیسی به فارسی میآیند. کلمات «رِسیوِر»، «موبایل»، «فاکس»، «تلهفاکس»، «اساماس»، «مِسِِج»، «کامپیوتر»، «هارد»، «رَم»، و تمام اصطلاحات دیگر مربوط به رایانه (یعنی کامپیوتر) گرفته شده از انگلیسی است. اصطلاحات عمومیتر نیز از انگلیسی وارد شدهاند مانند «هَندآوت» بهجای پلیکپی فرانسه، «ترانسپرنسی» بهجای ترانسپارانت فرانسه، «زیراکس» مخفّف زیراکسکپی بهجای «استَنسیل» که امروز دیگر کنار نهاده شده و برخی اصطلاحات ورزشی مانند «اِسپَک» که پیش از این آبشار گفته میشد، «هاکی»، «اسکیت» که پیش از این پاتیناژ گفته میشد، «واترپلو» و غیره. اما در مقابل جریان ورود واژه های خارجی، از اوایل سلطنت رضاشاه، به دنبال تمایلات ملیگرایانه که بهتدریج در ایران راه پیدا میکرد، عدهای به فکر پاک کردن زبان فارسی از واژه های بیگانه افتادند. در این جریان، نخست هدف اصلی بیرون راندن واژه های ترکی و عربی بود. نخست عدهای که بیش تر آنان نظامی بودند آغاز به ساختن کلمه های «ارتش»، «دژبان»، «ستوان»، «پادگان»، و واژههای دیگری در برابر «قشون»، «قلعهبیگی»، «نایب»، «ساخلو» و غیره کردند و چنانکه میدانیم همه ی این واژه ها امروز جزء وازه های رسمی هستند. سپس گزوه دیگری آغاز به ساختن واژه های فارسی در برابر واژه های عربی کردند و دامنه ی این کار در گسترش بود تا دانشمندانی از قبیل فروغی و همفکران او به این فکر افتادند که ساختن واژه را به نهادی رسمی که سپس فرهنگستان نامیده شد بسپارند. ازاینرو، در سال ١۳١٤ش سازمانی به نام «فرهنگستان ایران» به وجود آمد که فروغی و شماری از دانشمندان بنام آن زمان عضویت آن را داشتند و ساختن واژه های نو در برابر اصطلاحات علمی قدیم (بیش تر فرانسه و برخی واژه های عربی و ترکی) را در دست گرفتند. بدین ترتیب بیش تر واژه های مربوط به گیاهشناسی، جانورشناسی و برخی رشتههای دیگر علمی که تا آن زمان به فرانسه یا عربی بود به فارسی برگردانده شد. واژه های «مهرهداران» در برابر ذوفِقار عربی، «قاببالان»، «پابرسران»، «آبزیان»، «دولپهایها» در برابر ذوفَلقَتِین عربی، «گردهافشانی»، «کاسبرگ»، «گلبرگ» و غیره یادگار آن نهاد است. همچنین واژه های «دانشگاه»، «دانشکده»، «دانشیار» از ساختههای آن دوره است. با پیدایش گرایش ساختن واژه های فارسی در برابر واژه های خارجی در جامعه، عدهای از دانشمندان و ادیبان نیز خود دست به ساختن واژه های فارسیتبار برای برابر های غربی یا گاهی عربی زدند. اصطلاحات «روانشناسی» در برابر پسیکولوژی، «بازیگر» در برابر آرتیست انگلیسی، «گزارش» در برابر راپُرت روسی، «روشمند» در برابر مِتُدیک، «گزارشگر»، «پژوهشکده»، «خودکفایی»، «کارایی» در برابر اِفیشِنسی، «همهپرسی» در برابر رفراندوم، «جهانبینی» در برابر وِلت اَنشاونگ آلمانی، «ابرقدرت» در برابر سوپرپاور، «ماهواره» در برابر سَتلایت که نخست قمر مصنوعی گفته میشد، «پیوستار» در برابر کنتینوئوم، «رویکرد» در برابر اَپروچ، «چالش» در برابر چَلِنج، «تنش» در برابر تِنشِن و غیره، همه به دست افراد گوناگون ساخته شدهاند. این کلمه ها امروز همه جزء کلمه های رسمی و معیار زبان فارسی اند. در این میان شماری از ترکیب ها نیز بهصورت تحتاللفظی از فرانسه یا انگلیسی ترجمه شدهاند. مانند «نقطه نظر» در برابر پوان دو وو فرانسه و پوینت آو ویو انگیسی، «حساب کردن روی کسی» که ترجمه ی کنتِ سور کلکن از فرانسه است، «حساب جاری» در برابر کنت کوران، «پُل هوایی» در برابر اِیر بریج به انگلیسی، «بازار مشترک» در برابر مَرشه کومَن فرانسه و غیره. در سال ١۳۵٠ فرهنگستان دیگری بهجای فرهنگستان ایران که پس از ١٣٢٠ش بهتدریج فعالیتهای آن متوقف شدهبود، بنیاد نهاده شد. این فرهنگستان «فرهنگستان زبان ایران» نام گرفت و تا ١٣۵۷ش که انقلاب بهمن ماه روی داد مشغول به فعالیت بود. این فرهنگستان در این سالها جزوههایی به نام «پیشنهاد شما چیست؟» منتشر میکرد و در آنها واژه های انگلیسی رشتههای گوناگون علمی را همراه با معنی و برابر های فارسی آنها منتشر می ساخت و آنها را به داوری میگذاشت تا سپس پیشنهاد نهایی را به تصویب شورای فرهنگستان برساند. در این سالها، نزدیک به ٦۵٠٠ واژه در این جزوهها پیشنهاد شد که تنها اندکی از آنها به تصویب رسید. ازآن جا که واژههای پیشنهادی این فرهنگستان اساسن با ریشههای پهلوی و اوستایی ساخته شدهبود و از شفافیت کافی برخوردار نبود، تنها اندکی از آنها را جامعه پذیرفت که از آن میان میتوان به کلمه های «رایانه»، «همایش» و «رسانه» اشاره کرد که امروز در نوشتهها به کار برده می شوند. تنظیم: عاطفه مسلمی از: فرهنگستان زبان و ادب فارسی درباره ی فقر فرهنگی مهاجمان دکتر جلال متینی درباره ی فقر فرهنگی مهاجمان به زبان فارسی (گسترش زبان فارسی) اعراب مسلمان در طی دو سده، در دوران خلفای راشدین، اموی و عباسی، پس از لشکرکشی های پی در پی و جنگ های خونین، ایران، روم شرقی(بیزانس)، مصر، سرزمین های واقع در شمال افریقا و نیز اندلس (اسپانیا و پرتغال) را فتح کردند و به مدتی دراز اداره ی این سرزمین های وسیع را از هر جهت به دست گرفتند و امپراتوری اسلام را بنیاد نهادند. به سبب ادامه ی تسلط اعراب مسلمان، ساکنان هر یک از این سرزمین ها دین پدران خود را رها ساختند و به اسلام گرویدند و در بیش تر این سرزمین ها زبان عربی، یعنی زبان قرآن و احادیث، جانشین زبان قومی ایشان گردید. این اقوام مغلوب با پذیرفتن اسلام و به کار بردن زبان عربی رفته رفته فرهنگ و آیین های قومی ِ پیش از دوران مسلمانی خود را به دست فراموشی سپردند و کار آنان بدان جا رسید که پس از چندین نسل، همگی همچون قوم فاتح، هم مسلمان بودند و هم عرب زبان. اکثر این نومسلمانان با انجام مراسم و آیین های مشترک اسلامی مانند عید فطر، عید قربان و مانند آن ها، پس از گذشت چند سده، دیگر چیزی از گذشته ی خود نمی دانستند، گویی که تاریخ آنان با ظهور اسلام و فتح سرزمین شان به دست اعراب آغاز گردیده است. اگرچه پس از گذشت شش سده و نیم و سقوط خلافت عباسی به دست هولاگو در سال ۶۵۶ ه ق، دیگر از امپراتوری اسلام اثری بر جای نماند (١) و پس از آن هر یک از این اقوام برای اداره ی سرزمین خود راهی در پیش گرفت، لیکن دین اسلام و زبان عربی وجه مشترک بیش تر آنان به شمار می آمد و این وضع تا به امروز نیز همچنان ادامه دارد. از میان سرزمین هایی که از آن ها نام برده شد، ایران ساسانی نخستین کشوری بود که به سبب آبادانی و همسایگی، توجه اعراب را به خود جلب نمود و در دوران خلافت ابوبکر و عمر هدف حملات پی در پی سپاهیان اسلام قرار گرفت و در طی مدتی نزدیک به دو سده سرانجام سراسر ایران، از ماوراالنهر و خراسان و سیستان تا کرمان و فارس و خوزستان و آذربایجان و . . . . به تصرف مهاجمان تازی در آمد و ایران شهر ساسانی بیش از دو سده در اشغال نظامی آنان باقی ماند. پس ایرانیان نیز مانند دیگر اقوام مغلوب به مرور زمان مسلمان شدند که یکی داستان است پر آب چشم (۲). ولی اینان بر خلاف دیگر اقوام مغلوب، زبان و فرهنگ و آیین های پیش از اسلام خود را نا حد قابل توجهی همچنان حفظ کردند. سپس با تشکیل نخستین حکومت های مستقل ایرانی در شرق ایران، زبان فارسی نیز به عنوان زبان رسمی دربار و زبان ادب و علم در برابر زبان عربی قد علم کرد و نخست در ماوراالنهر و خراسان و در سده های بعد در سراسر ایران، آثار متعدد منظوم و منثوری به این زبان به وجود آمد. ایرانیان همچنین با وجود منع جدی اسلام برای اجرای آیین های غیر اسلامی، آیین هایی چون نوروز، مهرگان، سده و . . . . را از این دوره به بعد آشکارا بر پا ساختند. عده ای از ایشان نیز زبان عربی را آموختند و آثار ارجمندی درباره ی علوم دینی و دانش های پزشکی، ریاضی، تاریخ و جغرافیا و . . . . . به این زبان به وجود آوردند که تا آن زمان در زبان عربی سابقه نداشته است. تنی چند از ایرانیان نیز به ترجمه ی تعداد قابل توجهی از کتاب های پهلوی به زبان عربی پرداختند. اکنون باید دید که چه گونه زبان فارسی در مدتی بیش از دو قرن، با آن که اثری کتبی از آن بر جای نمانده است، توانست به حیات خود ادامه دهد و سپس حتا به عنوان زبان رسمی دربار و زبان شعر و ادب و علم، و زبان دوم دنیای اسلام شناخته شود. و در سده های بعد نیز در سرزمین های غیر ایرانی راه پیدا کند. نخست باید پذیرفت که زنده ماندن زبان فارسی و آیین های ایرانی در دو سده ی نخست هجری، بی هیچ گونه تردیدی مدیون دلبستگی ایرانیان به زبان مادری شان بوده است که در این مدت دراز به این زبان با یکدیگر گفت و گو کرده اند، برای کودکان خود لالایی خوانده اند، برای آنان قصه هایی را که از مادران خود شنیده بودند باز گفته اند، در شادی و غم خود و دیگران شعر سروده اند و دور از چشم محتسبان و در پشت درهای بسته به مانند پدران و مادران خود، مراسم نوروز و سده و مهرگان و . .. . را نیز بر پا داشته اند و بدین سان این سنت ها را از نسلی به نسل بعد سپردند تا سرانجام در شرق ایران زمان استقلال به دست یعقوب لیث صفاری ( ۲۶۵- ۲۵۴) فرا رسید. از زمان سقوط ساسانیان تا این تاریخ، ایران به مدتی بیش از دو سده در اشغال نظامی تازیان بود و حاکمان سراسر ایران عرب هایی بودند که از سوی خلفا تعیین می گردیدند و این در تاریخ جهان یکی از طولانی ترین دوره های اشغال سرزمینی به توسط قوای بیگانه است. البته پیش از یعقوب، طاهر ذوالیمینین بنیاد گذار سلسله ی طاهریان که ایرانی بود از سوی مامون به حکومت منطقه ی شرق بغداد منصوب شده بود و درباره ی او نوشته اند که چند روزی پس از آن که به مقر حکومت خود رسید، نام خلیفه را از خطبه حذف کرد و روز بعد جسدش را یافتند. برخی در درستی و نادرستی این روایت تردید کرده اند، ولی اگر هم کشته نمی شد و به مرگ طبیعی می مرد، باز او و جانشینانش در احیای زبان فارسی و آیین های ایرانی نقشی نداشته اند، زیرا هم برگزیده و مامور خلیفه ی عباسی و هم عرب مآب و بی علاقه به زبان فارسی و سنت های ایرانی بودند. اما کار یعقوب از گونه ای دیگر بود. او خود به قدرت رسید و برگزیده ی خلیفه ی عباسی نبود. هدف او نیز تنها این نبود که با استقلال در ایران حکومت کند، بلکه در صدد بود که دستگاه خلافت عباسیان را برچیند و به همین قصد به سوی بغداد لشکرکشی کرد و پیشنهاد صلح خلیفه را نیز نپذیرفت. ولی مرگ نا به هنگام به وی فرصت نداد که طرح خود را عملی سازد. (٣) یعقوب با چون این روحیه ای وقتی شاعران برای نخستین بار به رسم معمول در دربار بغداد پیروزی اش را بر دشمنان به زبان عربی تهنیت گفتند، به صراحت به آنان گفت: « چیزی را که من اندرنیابم چرا باید گفت؟ » (۴) پس شاعران وی را به فارسی مدیحه گفتند، در اشعاری که از نظر شعری سست بود و این خود نشانه ی آغازین بودن شعر درباری به فارسی است. مرحله ی بعدی نیز که از جهتی دنباله ی این مرحله به شمار می آید، تشکیل حکومت سامانیان است در ماوراالنهر و خراسان بزرگ در سال های ٣۸۹ – ۲۶١ است. آنان نیز ایرانی بودند و همان زبان فارسی که یعقوب بر آن تاکید کرده بود زبان رسمی دربارشان بود. شاعران آنان را به همین زبان مدح می گفتند و دانشمندان در حمایت آنان به همین زبان به تالیف کتاب یا ترجمه ی آثاری از زبان عربی به فارسی پرداختند. امیران سامانی که دوست دار علم و ادب بودند و به زبان عربی نیز تسلط نداشتند به ترجمه ی کتاب هایی که ایرانیان به زبان عربی نوشته بودند فرمان دادند ( مانند «تاریخ الرسل و الملوک» و «تفسیر کبیر طبری») و یکی از آنان در این راه تا آن حد پیش رفت که برای ترجمه ی تفسیر قرآن به زبان فارسی، از فقیهان ماوراالنهر فتوا کرد و آنان در پاسخ گفتند که ترجمه ی تفسیر قرآن به زبان فارسی برای کسانی که عربی نمی دانند مجاز است. (۵) و با این فتوا در آن سد استواری که به ویژه در علوم مربوط به دین اسلام در برابر زبان فارسی کشیده شده بود، رخنه ای بزرگ حاصل آمد. شاهنامه های منظوم و منثور نیز همکی تا پایان همین دوره نوشته شدند. امروز اگر از رودکی سمرقندی ( مرگ در ساال ٣۲۹) به عنوان پدر شعر فارسی یاد می کنیم و از نام و آثار ده ها شاعر و نویسنده در سده های سوم و چهارم هجری آگاهیم، همگی مرهون تاسیس این دو سلسله ی ایرانی در مشرق ایران است. که زبان فارسی را عملن زبان رسمی اعلام کردند و مشوق پارسی سرایان و پارسی نویسان شدند، نه چون طاهریان یا آل بویه (۴۴۸ - ٣۲۲) که به زبان عربی عنایت خاص داشتند، چون آن که دو تن از وزیران معروف آل بویه، یعنی ابن عمید و صاحب بن عباد، خود از استادان ادب عربی بودند به گفته ی ثعالبی در مجلس صاحب بن عباد دست کم۲٣ شاعر عرب زبان از جمله ستایشگران وی بودند. (۶) مرداویج بنیادگذار آل زیار نیز، که خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود، به زنده کردن آیین های ایرانی و رسوم و دربار ساسانی اهتمام تمام داشت. وی که از خلفای عباسی بیزار بود خود را شاهنشاه خواند و به شیوه ی ساسانیان بر تختی زرین نشست و تاجی چون خسرو انوشیروان بر سر نهاد. وی در سال ٣۲٣ (برای نخستین بار پس از سقوط ساسانیان) فرمان داد به مناسبت سده، جشن باشکوهی در اصفهان بر پا کنند. ولی چهار روز بعد در همان شهر به دست غلامی ترک کشته شد. افراد خاندان آل زیار نام های ایرانی داشتند و یکی از آنان کیکاووس بن اسکندر مولف کتاب معروف قابوس نامه به فارسی است. (۷) با تشکیل دربارهای ایرانی به آن استعدادهای موجود در میان ایرانیان فرصت ظهور و بروز داده شد گه به یقین در سده های اول و دوم هجری نیز وجود داشته ولی شکوفا نگردیده بود. دو سده اشغال نظامی ایران همراه با تغییر دین و رواج زبان عربی موجب گردیده بود که پیوند ایرانیان با دوران پیش از یورش عرب کم و بیش گسسته شود و ایشان تاریخ و گذشته ی خود را از یاد ببرند، زیرا در تمام این مدت دراز جز فرمانروایان عرب و فتوحات اسلامی نه کسی را می شناختند و نه چیزی شنیده بودند. درست در چنین دوره ی حساسی بود که فردوسی با آن ذوق و استعداد کم نظیر خود پا به عرصه ی وجود نهاد و به زبانی ساده و دلنشین و با هنرمندی کامل، تاریخ گذشته ی قوم ایرانی را به نظم کشید و گذشته های دور و پرافتخار پدران شان را به آنان یادآوری کرد. وی در سر به زنگاه تاریخ با به نظم درآوردن شاهنامه به انجام کاری کمر بست که بدون آن شاید کوشش های دو حکومت ایرانی که از آن ها یاد کردیم به نتیجه ای که بایست نمی رسید. در اهمیت شاهنامه ی فردوسی همین بس که همه ی ایرانیان تا حدود صد و پنجاه سال پیش، آن را تاریخ واقعی ایران می دانستند و کسانی چون کیومرث و فریدون و کیکاووس و کیخسرو و . . . . را دقیقن مانند پادشاهان ساسانی شاهان حقیقی ایران زمین می پنداشتند. زنده یاد مجتبی مینوی در بیان اهمیت این اثر چون این می نویسد: « بعد از آمدن اسلام، ادبیات ما فراموش شد و همین که دوباره به شعر گفتن و نوشتن نثر پرداختیم، بیش تر ِ کار نویسندگان و شاعران ما در زمینه ی ادبیات عربی بود. ادبیات فارسی در دوره ی پس از اسلام ابتدا فرزند ادبیات عربی بود و داستان های ما همان داستان های یهود و مسیحیت بود که از راه دین اسلام و تفاسیر و قصص دینی به ایران رسیده بود. زرتشت را بر ابراهیم تطبیق کردیم و جمشید را بر سلیمان. ملک سلیمان و تخت سلیمان و قبر مادر سلیمان و مانند این ها، جای نام های ایرانی را گرفت. و اگر زبان فارسی توانایی آن را نداشت که با آن بتوانند مطالب مختلف و متنوع را به صراحت و روشنی تمام بیان کنند، این زبان هرگز در شعر و کتابت جای باز نمی کرد و زبان عربی که زبان دینی بود، زبان دنیایی نیز می ماند و ما تا امروز مثل اهل عراق و سوریه و لبنان و مصر و تونس و الجزایر و مراکش، عرب زبان می ماندیم و در موضوعات عربی جز لیلی و مجنون، یوسف و زلیخا و داستان های انجیل و تورات چیزی نمی دانستیم و همان گونه که بسیاری از ملل اروپایی پس از عیسوی شدن، همه ی قصص و داستان های قبل از مسیحیت خویش را از دست دادند و داستان های ملی شان همان قصه های عهد عتیق شد، ما نیز چیزی از خسرو و شیرین ، رستم و سهراب، فرنگیس و سیاووش، رستم و اسفندیار، طوس و گیو و گودرز و شاپور و اردشیر و بهرام چوبین نمی شناختیم، مگر آن چه که از کتب عربی به ما می رسید. شاهنامه این خدمت را به ایرانیان کرده است که پهلوانان قدیم ایرانی را احیاءکرده و ادبیات ماقبل اسلامی ایران را از نو متداول ساخته است». (۸) بدین ترتیب شاهنامه ی فردوسی در آن دوره مانند پلی بود میان ایران مغلوب و اسیر دست اعراب مسلمان و ایرانشهر ساسانی، یعنی ایران مقتدری که یکی از دو قدرت بزرگ زمان خود بود. با شاهنامه بود که ایرانیان ِ شکست خورده، پس از چندین نسل دریافتند که صاحب تاریخی هستند کاملن جدا از اعراب. تاریخی که با صدر اسلام و حمله ی اعراب به ایران آغاز نمی گردد و شاهان و پهلوانان ایرانی را با اعراب نسبتی نیست. آنان دریافتند که حتا نخستین انسان در روایات ایرانی " کیومرث " است نه " آدم " در اساطیر یهودی و مسیحی و اسلامی، و این کیومرت نیز شاه است نه چون آدم،پیامبر. هنوز زخم حمله ی اعراب بر پیکر ایران بود و در اوضاع و احوالی که همه ی شرایط برای رونق زبان فارسی و فرهنگ ایران فراهم آمده بود، ناگهان بلای دیگری، این بار از شمال شرق بر ایران نازل شد و به مدت پنج سده ی دیگر طومار استقلال سیاسی ایران را در هم نوردید. این بلا چیزی نبود جز ورود ترگان و ترکمانان به ایران زمین. این ترکان در دوره ی سامانیان نخست به صورت غلامان و کنیزان به دربار و خاندان های معتبر ر |
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|
|
با سلام تحقیقتان ملاحظه شد
|
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
|