سه شنبه, 18 ارديبهشت 1403

 



موضوع: آشنایی با زندگینامه استاد محمدحسین شهریار

آشنایی با زندگینامه استاد محمدحسین شهریار 10 سال 9 ماه ago #22520

سال تولد: سال 1285 ه.ش
محل تولد: محله بازارچه میرزا نصرالله تبریزی شهرتبریز
نام پدر: حاج سید میرآقا خشکنابی
سال 1289ه.ش: کوچ به روستای قیش قورشان و خشکناب. علت: در سال ۱۳۲۸ هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیش‌قورشان و خشکناب منتقل نمود.
سال 1292 ه.ش:ادامه تحصیل در تبریز- آموختن ادبیات عرب
سال 1293ه.ش: تحصیل اصول جدید در مدرسه متحده + آموختن زبان فرانسه و علوم دینی خوشنویسی(در آینده کتابت قرآن ثمره آموختن خوشنویسی بود)+ چاپ اشعار شهریار با تخلص بهجت
سال 1299ه.ش: کوچ به تهران
سال 1300ه.ش: به واسطه لقمان الملک جراح تحصیل در درالفنون را آغاز می کند.
سال 1303: وارد مدسه طب می شود واز این پس زندگی شور انگیز و پرفراز و نشیب او آغاز می‌شود.
سال 1313 ه.ش: فوت پدر در زمانی که شهریار در خراسان بود.
سال 1314ه.ش: بازگشت به تهران و از این پس آوازه شهرت او از مرزها فراتر می‌رود. شهریار شعر فارسی و ترکی آذربایجانی را با مهارت تمام می‌‌سراید و در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ه.ش اثر مشهور خود "حیدر بابایه سلام" را می‌سراید. گفته می‌شود گه منظومه "حیدربابا" در شوروی به تمامی زبان‌های جمهوری‌های شوروی ترجمه و منتشر شده است. منظومه حیدربابا تجلی شور و خروش جوشیده از عشق شهریار به مردم آذربایجان است ، این منظومه از جمله بهترین آثار ادبی در زبان ترکی آذری است، و در اکثر دانشگاه های جهان از جمله دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده‌آمریکا مورد بحث رساله دکترا قرار گرفته است و برخی از موسیقی دانان همانند "هاژاک" آهنگساز معروف ارمنستان آهنگ جالبی بر آن ساخته است.
سال ۱۳۳۲ه.ش: به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به نام خانم "عزیزه عمید خالقی" ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج سه فرزند به نام‌های شهرزاد و مریم و هادی هستند.
سال ۱۳۵۰ه.ش: مجدداً به تهران مسافرت نموده و تجلیل‌های متعددی از شهریار به عمل می‌آید.
سال ۱۳۵۴ه.ش : فوت همسر
سال ۱۳۵۷ه.ش: همصدایی با حرکت انقلاب
سال ۱۳۶۳ ه.ش: تجلیل باشکوهی از استاد شهریار در تبریز به عمل آمد. شهریار به لحاظ اشتهار در سرودن اشعار کم نظیر در مدح امیر مومنان و ائمه اطهار به شاعر اهل بیت شهرت یافته است.
سال ۱۳۶۷ه.ش: در گذشت استاد شهریار در بیمارستان مهر تهران و بنا بر وصیتش او را در مقبرةالشعرا به خاک تبریز سپردند.
آثار:ای وای مادرم- دو مرغ بهشتی- مومیایی- پیام به انیشتین- مجموعه حیدر بابایه سلام( شعر ترکی)- کلیات محمد حسین شهریار
نکاتی از حیات پررمز و راز استاد شهریار:
•شهریار در تهران تخلص بهجت را نپسندیده و تخلص شهریار را پس از دو رکعت نماز و تفأل از حافظ می‌گیرد. شعری که تخلص شهریار را برای وی ماندگار می کند عبارت است از:
که چرخ سکه دولت به نام شهـریاران زد
روم به شهـر خود و شهـریار خود باش
•شهریار سال آخر رشته پزشکی بود که عاشق دختری شد. پس از مدتی، خواستگاری نیز از سوی دربار برای دختر پیدا می‌شود. گویا خانواده دختر با توجه به وضع مالی محمدحسین تصمیم می‌گیرند که دختر خود را به خواستگار مرفه‌تر بدهند. این شکست عشقی بر شهریار بسیار گران آمد و با این که فقط یک سال به پایان دوره ۷ ساله رشته پزشکی مانده بود ترک تحصیل کرد. غم عشق حتی باعث مریضی و بستری شدن وی در بیمارستان می‌شود. ماجرای بیماری شهریار به گوش دختر می‌رسد و همراه شوهرش به عیادت محمد در بیمارستان می‌رود. شهریار پس از این دیدار در بیمارستان شعری را که دو بیت آن در زیر آمده است، در بستر می‌سراید. این شعر بعد ها با صدای غلامحسین بنان به صورت آواز خوانده شد.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
بی مونس و تنها چرا ؟
بی وفا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا ؟
•شهـریار یک عشق اولی آتـشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهـریار گـداخـته و پاک می شود. غالـب غـزلهـای سوزناک او، که به ذائـقـه عـمـوم خوش آیـنـد است، یادگـار این دوره است. این عـشـق مـجاز اسـت کـه در قـصـیـده ( زفاف شاعر ) کـه شب عـروسی معـشوقه هـم هـست، با یک قوس صعـودی اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفانی و الهـی تـبدیل می شود. ولی به قـول خودش مـدتی این عـشق مجاز به حال سکـرات بوده و حسن طبـیـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولی برای او تجـلی کرده و شهـریار هـم با زبان اولی با او صحـبت کرده است. بعـد از عـشق اولی، شهـریار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشین به تمام مظاهـر طبـیعـت عـشق می ورزیده و می توان گـفت که در این مراحل مثـل مولانا، که شمس تـبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق می بازد. بـیـشتر هـمین دوستان هـستـند که مخاطب شعـر و انگـیزه احساسات او واقع می شوند.
•از دوستان شهـریار می تـوان مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه و نگـارنده و چـند نـفر دیگـر را اسم بـرد.
•شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزلهـای ماه سفر کرده، توشه سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن مشـروح است و یار قـدیم، خـمار شـباب، ناله ناکامی، شاهـد پـنداری، شکـرین پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران و نالـه نومیـدی و غـروب نـیـشابور حالات شاعـر را در جـریان مخـتـلف آن عـشق حکـایت می کـند و غـزلهـا یا اشعـار دیگـری شهـریار در دیوان خود از خاطرات آن عـشق دارد از قـبـیل حالا چـرا، دستم به دامانـت و غـیره که مطالعـه آنهـا به خوانندگـان عـزیز نـشاط می دهـد.عـشق هـای عارفانه و حقیقی شهـریار را می توان در خلال غـزلهـای انتـظار، جمع و تـفریق، وحشی شکـار، یوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و نای شـبان و اشگ مریم، دو مرغ بـهـشتی، ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خیلی آثـار دیگـر مشاهـده کرد.
•شعـر خواندن شهـریار طرز مخصوصی دارد – در موقع خواندن اشعـار قافـیه و ژست و آهـنگ صدا ، هـمراه موضوعـات تـغـیـیر می کـند و در مـواقـع حسـاس شعـری ، بغـض گـلوی او را گـرفـته و چـشـمانـش پـر از اشک می شود و شـنونده را کاملا منـقـلب مـی کـند. شهـریار در موقعـی که شعـر می گـوید به قـدری در تـخـیل و اندیشه آن حالت فرو می رود که از موقعـیت و جا و حال خود بی خـبر می شود. یکی از دوستان شهریار گوید که : «هـنـگـامی که شهـریار با هـیچ کـس معـاشرت نمی کرد و در را به روی آشنا و بـیگـانه بـسته و در اتاقـش تـنـها به تخـیلات شاعـرانه خود سرگـرم بود، روزی سر زده بر او وارد شدم . دیـدم چـشـمهـا را بـسـته و دسـتـهـا را روی سر گـذارده و با حـالـتی آشـفـته مرتـباً به حـضرت عـلی عـلیه السلام مـتوسل می شود. او را تـکانی دادم و پـرسیدم این چـه حال است که داری؟ شهـریار نفـسی عـمیـق کشیده، با اظهـار قـدردانی گـفت مرا از غرق شدن و خـفگـی نجات دادی. گـفـتم مگـر دیوانه شده ای؟ انسان که در اتاق خشک و بی آب و غـرق، خفـه نمی شود. شهـریار کاغـذی را از جـلوی خود برداشتـه، به دست من داد. دیدم اشعـاری سروده است که جـزو افسانه شب به نام "سمفونی دریاست". شهـریار بجـز الهـام شعـر نمی گوید. اغـلب اتـفاق می افـتد که مـدتـهـا می گـذرد، و هـر چـه سعـی می کـند حتی یک بـیت شعـر هـم نمی تـواند بگـوید. ولی اتـفاق افـتاده که در یک شب که موهـبت الهـی به او روی آورده، اثـر زیـبا و مفصلی ساخته است. شاهـکار تخـت جـمشید، کـه یکی از بزرگـترین آثار شهـریار است، با اینکه در حدود چـهـارصد بـیت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است. شهـریار دارای تـوکـلی غـیرقـابل وصف است خـدا شـناسی و معـرفـت شهـریار به خـدا و دیـن در غـزل هـای او مشهود بود.»
•یکی دیگر از دوستان شهریار می گوید:«تـلخ ترین خاطره ای که از شهـریار دارم، مرگ مادرش است .درهـمان روز در اداره به این جانب مراجعـه کرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد – به اتـفاق به بـیمارستان هـزار تخـتخوابی مراجـعـه کردیم و نعـش مادرش را تحـویل گـرفـته، به قـم برده و به خاک سپـردیم. حـالـتی که از آن مـرگ به شهـریار دست داده ، در منظومه ی ای وای مادرم نشان داده می شود. تا آنجا که می گوید: «می آمدیم و کـله من گیج و منگ بود انگـار جـیوه در دل من آب می کـنند پـیـچـیده صحـنه های زمین و زمان به هـم خاموش و خوفـناک هـمه می گـریختـند می گـشت آسمان که بـکوبد به مغـز من دنیا به پـیش چـشم گـنهـکار من سیاه یک ناله ضعـیف هـم از پـی دوان دوان می آمد و به گـوش من آهـسته می خلیـد: تـنـهـا شـدی پـسـر!»
•شیرین ترین خاطره برای شهـریار این روزها دست می دهـد و آن وقـتی است که با دخـتر سه ساله اش شهـرزاد مشغـول و سرگـرم ا ست. شهـریار در مقابل بچـه کوچک مخـصوصاً که زیـبا و خوش بـیان باشد، بی اندازه حساس است؛ خوشبختانه شهـرزادش این روزها همان حالت را دارد که برای شهـریار ۵۱ ساله نعـمت غـیر مترقبه ای است. موقعی که شهـرزاد با لهـجـه آذربایجانی شعـر و تصـنیف فارسی می خواند، شهـریار نمی تواند کـثـرت خوشحالی و شادی خود را مخفی بدارد.
•لازم به اشاره است که بیست و هفتم شهریور مصادف است با سالروزدر گذشت استاد شهریار بدین سبب این روز را، روزشعر و ادب فارسی نامیده اند. شاید شهریار را بتوان آخرین شاعر غزل سرای چیره دست در ادب فارسی نامید. اشعاری مانند:
علی ای همای رحمت توچه آیتی خدارا که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگرخداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
•در انتهای اشاره به این نکته خالی از لطف نمی باشد که شهریار شاعر سه زبانه است. او به همه زبانها و ملتها احترامی کامل دارد. در اشعار او بر خلاف برخی از شعرای قومگرا نه تنها هیچ توهینی به ملل غیر نمی شود بلکه او در جای اشعارش می کوشد تا با هر نحو ممکن سبب انس زبانهای مختلف را فراهم کند. اشعار او به سه زبان ترکی آذربایجانی،فارسی و عربی است .
شعری زیبا از استاد شهریار با نام "در راه زندگانی" تقدیم به مخاطبان عزیز:
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانـــی را و گم کـردم جوانی را
کنون با بار پیــری آرزومندم که برگـردم به دنبال جوانـــی کـوره راه زندگانــــی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کـرده رامانـم که شب در خــواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی که در کامم به زهر آلود شهد شادمانـــی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبـان دل خدایــا بــا کـه گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو؟که چون برگ خزان دیده به پای سرو خود دارم هوای جانفشانـــی را
به چشم آسمانـی گردشی داری بلای جان خدایـــا بر مگردان این بلای آسمانـــی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتـن که از آب بقا جویند عمــــر جاودانـی را
پيوست:
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: فاطمه حاجی کرم
مدیران انجمن: فاطمه حاجی کرم