یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403

 



موضوع: سوسیالیسم

سوسیالیسم 10 سال 10 ماه ago #13216

سوسیالیسم
گردآورنده:ملیحه نجفی
استاد راهنما:جناب آقای دانیالی






سوسیالیسم
جامعه‌خواهی یا سوسیالیسم اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی می‌کوشد، جامعه‌ای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته‌باشند
هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و اداره صنایع توسط شوراهای کارگری، یا غیر مستقیم باشد، از طریق مالکیت و ادارهٔ دولتی صنایع.
پیشینه
اگر چه اندیشه‌های مبتنی بر لغو مالکیت خصوصی پیشینه زیادی در تاریخ دارد ولی جنبش سوسیالیستی بیشتر پس از شکل‌گیری جنبش کارگری در قرن نوزدهم میلادی اهمیت سیاسی پیدا کرد. در آن قرن حزب‌های گوناگون که خود را سوسیالیست، سوسیال دموکرات و کمونیست می‌نامیدند با هدف لغو مالکیت خصوصی در اروپا و آمریکا شکل گرفت.
اما برخلاف تعریف رایج در سطح جهانی از سوسیالیسم، لغو مالکیت خصوصی به خودی خود نمی‌تواند توضیح کاملی را در مورد سوسیالیسم بدست دهد. لنین در دولت و انقلاب می‌نویسد استراتژِی کمونیسم لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و الغای کار مزدی است. کمونیسم جامعه ایست که در آن هر کس بر طبق استعدادهایش کار می‌کند و بر اساس نیازش از مواهب آن بهره مند می‌شود. دست یافتن به چنین نظامی ملزومات خاص خود را دارا است. از جمله می‌توان مرحله انتقالی یا فاز پایینی را نام برد شرط دست یافتن به چنین نظامی بسط آگاهی طبقاتی و سازمانیابی کارگران حول منافع طبقاتی مشترک خویش است که خود به نبرد طبقاتی سرنوشت سازی تبدیل می‌شود در این نبرد پرولتاریا سرانجام به پیروزی دست می‌یابد و بساط دنیای کهن جور و ستم روبیده می‌شود. در این هنگام دولت سرمایه داران سرنگون شده و به جای آن دولت سوسیالیستی یا حکومت کارگری بر مسند قدرت می‌ایستد. وظیفه این دولت دفاع از دست‌آوردهای اقتصادی -سیاسی کارگران و سرکوب توطئه گری هاو سنگ اندازی طبقه بورژوازی و هدایت جامعه بسوی جامعه‌ای بدون طبقه‌است.در این مرحله طبقات هنوز ملغی نشده‌اند.ضرورت وجودی دولت وجود دارد.اما سوسیالیسم دوره گذار بسوی زوال هر گونه دولتی است. دوره گذار لغو طبقات اجتماعی است. در واقع سوسیالیسم حکومت کارگری است.
پیروزی شاخه بلشویک حزب سوسیال دموکرات روسیه در انقلاب اکتبر روسیه موجب انشعابی بزرگ در جنبش سوسیالیستی جهان شد و حزب‌هایی که با روش بلشویک‌ها موافق نبودند (اغلب با نام حزب سوسیال دموکرات) مدافع حقوق کارگران شدند.
برگزاری تظاهرات و راهپیمایی اول ماه مه در دفاع از حقوق کارگران از فعالیت‌های همیشگی حزب‌های سوسیالیست در بیشتر کشورهای جهان است.
در سدهٔ بیستم حزب‌های سوسیالیست یا سوسیال دموکرات (با برنامه‌هایی که به درجات مختلف سوسیالیستی است) در بسیاری از کشورهای اروپایی به قدرت رسیدند.
گفتارها در مورد سوسیالیسم
ادوارد برنشتاین
ادوارد برنشتاین، متفکر سوسیال‌دموکرات و از رهبران بزرگ سوسیال دموکراسی در آلمان: «سوسیالیسم چیزی نیست جز اِعمال اصل دموکراسی در اقتصاد».



جستارهای وابسته
• مارکسیسم
• حکومت سوسیالیستی
• سوسیال‌دموکراسی
• سوسیال فمینیسم
• اکو سوسیالیسم
• سوسیالیسم تخیلی
• مائو تسه‌تونگ
• جمهوری دمکراتیک آلمان
• اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
• کاپیتالیسم
1. تفاوت بين كمونيسم، سوسياليسم و ماركسيسم چيست؟
2. علي رغم شباهتها و اشتراکات فراوان اين اصطلاحات ، در بررسي تفاوت ها لازم است به بررسي آن بپردازيم : يکم . كمونيسم (communism)؛ در فرضيه هاي کارل مارکس و فردريک انگلس ، کمونيسم جامعه اي است به اصطلاح بي طبقه با مالکيت واحد همگاني مردم بر وسايل توليد ، برابري کامل اجتماعي همه اعضاي جامعه . توضيح بيشتر اينکه ؛كمونيسم از ريشه لاتين (commons) به معني اشتراك گرفته شده است كمونيسم از قديمي‏ترين مكاتب سياسي دنيا است در سال 1848 «كارل ماركس» و «فردريك انگلس» در آلمان در سال 1848 با انتشار مانيفست كمونيست حركت تازه‏اي در نهضت كمونيسم جهاني به وجود آوردند. از نظر فلسفي و اقتصادي كمونيسم و سوسياليسم داراي ريشه واحدي هستند و هر دو بر مالكيت عمومي وسائل توليد تكيه مي‏كنند، با اين تفاوت كه كمونيسم مرحله پيشرفت يا مرحله نهايي سوسياليسم به شمارمي‏آيد. ماركس در آثار مختلف خود از «مانيفست» كمونيست گرفته تا كتاب «كاپيتال» تاريخ تحولات جهان را بر مبناي ماترياليسم تاريخي، يا فلسفه مادي ديالكتيكي بيان مي‏كند ماركس تكامل وسايل توليد و نحوه تملك و بهره‏برداري از اين وسايل را زير بناي تحولات اجتماعي مي‏داند و تاريخ بشر را به صورت تاريخ جنگهاي طبقاتي و منازعه بين ظالم و مظلوم و استثمار كننده و استثمار شونده بررسي و تجزيه و تحليل مي‏نمايد. از نظر ماركس دوره‏هاي تاريخي عبارتند از: 1ـ كمون اوليه كه در اين جامعه بدون طبقه هيچ گونه تملك بر وسايل و ابزار توليدوجود نداشته است، 2ـ برده‏داري 3ـ فئودالية 4ـ بورژوازي و سرمايه‏داري 5ـ سوسياليسم 6ـ كمون ثانويه. دوم . مارکسيسم(Marxism) ؛ عنوان فلسفه مارکس و واضع فلسفه کمونيسم جديد است . اين واژه از نام کارل مارکس بنيانگذار سوسياليسم علمي گرفته شده است .به طور مختصر مي‏توان اساس تفكر ماركسيستي را در موارد ذيل خلاصه نمود: الف ) اقتصاد تعيين كننده مسير تاريخ است و تاريخ جز جنگهاي طبقاتي و مبارزه بين گروههاييكه منافع اقتصادي آنها با هم متعارض است چيز ديگري نيست. بر اساس اين تعبير جنگهاي طبقاتي در مراحل مختلف تاريخي ابتدا بين بردگان و برده‏داران، سپس ميان فئودالها و «سرف‏ها» يا دهقانان فقير و بي‏زمين و بالاخره بين كارگران و سرمايه‏داران در مي‏گيرد و سرانجام به پيروزي طبقه كارگر يا پرولتار يا و نفي كامل طبقات اجتماعي منتهي مي‏گردد. ب ) دولتها نقشي جز تأمين طبقه حاكم ندارند و در جوامع سرمايه‏داري دولت حافظ منافع صاحبان سرمايه‏ها و استثمار طبقه كارگر است اين فشار و استعمار فقط هنگامي خاتمه خواهد يافت كه مالكيت خصوصي، به ويژه مالكيت ابزار توليد از ميان برداشته شود و طبقه كارگرحكومت را به دست خود بگيرد. (محمود طلوعي، فرهنگ جامع سياسي، ص 703 و 779) همانگونه که گذشت کمونيسم قبل از مارکسيسم هم وجود داشت. مارکس در واقع کمونيسم کارگري را فرموله کرد و مارکسيسم تئوري کمونيسم کارگري است. اگر به مانيفست فصل چهارم آن رجوع کنيد خود مارکس و انگلس ميگويند که قبل از آنها هم سوسياليسم هاي غير کارگري وجود داشتند. ولي بعد کمونيسم مارکس به گرايش اصلي کمونيسم تبديل شد . سوم . سوسياليسم «socialism» يا جامعه‏باوري، اين اصطلاح كه از واژه «سوسيال» به معناي اجتماعي در زبان فرانسه گرفته شده است، معناهاي بسيار دارد، اما تعريف معمول اين اصطلاح را در واژه‏نامه انگليسي آكسفورد، چنين مي‏توان يافت: «سوسياليسم تئوري يا سياستي است كه هدف آن مالكيت يا نظارت جامعه بر وسايل توليد - سرمايه، زمين، اموال و جز آنها - به طور كلي، و اداره آن به سود همگان است» . (داريوش آشوري، دانشنامه سياسي، ص 204) در يک جمع بندي سوسياليسم به عنوان مکتبي مبتني براصالت جامعه و اشتراکيت ابزار توليد ، و کمونيسم بيانگر مرحله اي ايده ال از چنين وضعيتي در جامعه ، و بالآخره مارکسيسم يکي از نظريه پردازان چنين تفکري است .
منظور از سوسیالیسم چیست؟

سوسیالیسم به یک فلسفه ی اجتماعی اطلاق می گردد که به رهایی انسان ها از قیودات ناعادلانه اقتصادی/ اجتماعی و تشکیل جامعه ای عاری از استثمار و نابرابری معتقد باشد. بر اساس جهان بینی سوسیالیسم ارزش های انسانیِ برابری طلب و آزادیخواه مانند مالکیت و کنترل جمعی و دمکراتیک بر تولیدات اجتماعی، روابط غیرکالایی/ غیرکارمزدی، حق تعیین سرنوشت در زندگی شخصی و تشکیل خود حکومتی های محلی/ افقی و مناسبات همبستگی آور می بایست جایگزین موازین استثمارگر سرمایه داری و از جمله مالکیت و کنترل خصوصی بر ابزار اجتماعی تولید و فعالیت های اقتصادی و ثروت، سیستم پولی و کارمزدی، حکومت اقتدارگرایانه صاحبان قدرت و ثروت و فرهنگ سودجویی فردی و رقابت گرایی مخرب گردد. اگر در چارچوب کاپیتالیسم، صاحبان سرمایه از طریق اهرم هایی نظیر مالکیت خصوصی بر ارکان عمده ی اقتصاد (سرمایه، تکنولوژی، اطلاعات، غیره) و بکارگیری نیروی کار پرولتاریا یعنی اکثریت توده های زحمتکش مردم به تولید و بازتولید ثروت و تصرف خصوصی آن می پردازند و اگر بر مبنای قانون ارزش به کارگر عمدتا، معادل متوسط مخارج معیشت وی و خانواده اش حقوق (بخشی از ارزش واقعی) پرداخت می شود و مابقی آن (ارزش افزوده) به عنوان سود به سرمایه دار تعلق می گیرد، طبعا این رابطه ی استثمارگرانه و نابرابر به ایجاد فاصله ی بسیار فراخ طبقاتی بین اقلیتی از صاحبان ثروت و قدرت در یک طرف و اکثریت عظیمی از پرولتاریا یعنی مجموعه ای از مزدبگیران، زحمتکشان، بیکاران در طرف دیگر و نتیجتا گسترش فقر و محرومیت وسیع در میان توده های مردم یعنی بخش اعظم جامعه منجر می گردد که عوارض اجتماعی بسیار دیگری مانند اختیار زدایی، مصرف گرایی بی هدف، ازخود بیگانگی، فرد گرایی و رقابت های ناسالم اقتصادی/ اجتماعی ماحصل ناهنجار آن می باشند. برای مثال در حالیکه اخیرا در امریکا، سالانه معادل 7 تریلیون دلار فعالیت اقتصادی انجام میگیرد و تنها در سال 2003 کمپانی های امریکا مبلغی، معادل 850 بیلیون دلار منفعت داشتند، اما بخاطر سلطه مناسبات استثماری سرمایه داری و وجود فاصله ی عظیم طبقاتی در این جامعه در سال های اخیر فقط حدود یک درصد از جمعیت صاحب بیش از 40 درصد از ثروت هستند اما حدود 20 درصد از مردم در زیر خط فقر بوده و بالای 60 درصد که طبقه ی کارگر را تشکیل می دهند هیچ گونه کنترلی بر فعالیت اقتصادی و کار خود ندارند و تحت کنترل برنامه های استراتژیک اقتصادی/ سیاسی از طرف طبقه ی سرمایه دار یعنی تقریبا 2 درصد از جمعیت، برای زندگی تلاش میکنند (مانتلی ریویر، جولای/ اگوست: 117 116 ،23، 17 و 16). نمونه دیگر آن را میتوان در ایران دید که ثروت 10 در صد از رده بالای جمعیت 17 برابر بیشتر از 10 درصد در پایین جامعه میباشد و بیش از 11 درصد از جمعیت زیر خط فقر زنذگی میکنند (سایت روشنگری 19 سپتامبر2006، گرفته شده از ایسنا، 23 شهریور 1385 ). وگرنه بنا بر نطر دیالکتیکی و ترقی بینانه جنبش چپ، با ظهور سوسیالیسم یعنی تغییر رادیکال در مناسبات اقتصادی/ اجتماعی سرمایه داری با نظامی که بر اساس مالکیت و کنترل عمومی و دمکراتیک بر اهرم های اصلی اقتصاد و ثروت تولید گشته از آنها استوار باشد، زندگی تقریبا برای همه ی انسان ها شکوفاتر و دلپذیرتر خواهد گردید. اگر در جامعه ی سرمایه داری به خاطر وجود روابط کارمزدی، نیروی کار همچون یک شیی (object) وجود خارجی و قدرتی مستقل به خود یافته بیگانه از و حتی در مقابل شخصیت انسانی قرار می گیرد و اکثریت مردم اسیر قیودات استثمارگر و ستمگر اجتماعی و تحت کنترل سرمایه و مناسبات کالایی آکنده از آن قرار می گیرند، درصورت برقراری سوسیالیسم، پرولتاریا یعنی اکثریت قاطع توده های مردم (مزدبگیران، بیکاران، محرومان شهر و روستا و سایر اقشار زحمتکش مانند اغلب پزشکان، متخصصان تکنولوژیک/ کامپیوتری، مدیران در رده های پایین و متوسط) فارغ از کنترل سرمایه بوده و با مشارکت آگاه و مستقیم خود در سازماندهی اقتصادی/ اجتماعی جامعه و از طریق نفی سیستم کارمزد و روابط بیگانه گرای مشتق یافته از آن که پدیده ی عمده ی نفی کننده ی انسانیت است، به ایجاد جامعه ای آزاد، برابر، عادلانه و همبستگی آور اقدام می کنند. در جامعه ی جدید دیگر زندگی مردم تحت کنترل عوامل مخرب اجتماعی (مناسبات استثمارگرایانه/ستمگرایانه و محدودیت های مادی/ معنوی متاثر از آن) قرار نمی گیرد بلکه ارزش ها و موازین مثبت بدست آمده در طول تاریخ بشری و از جمله آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی با ظرفیت های بسیار وسیع تر، رادیکال تر و انسانی تر متکامل تر شده در جامعه استقرار می یابند.
در اینجا قابل اهمیت است اشاره گردد که در قرن 20 آنچه که به نام سوسیالیسم در برخی از جوامع و به ویژه در شوروی سابق تجربه شد با ماهیت انسانی یک جامعه ی سوسیالیستی که تا به حال میلیون ها انسان زندگی و جان خود را در راه آن باخته اند فاصله داشت. نظام های مستبد تک حزبی که در آن انسان ها نمی توانستند عقاید دگراندیش خود را ابراز کنند، گروه ها و سازمان های اجتماعی/ سیاسی خود را تشکیل بدهند و به ویژه اینکه کارگران حق تشکیل اتحادیه ها و سازمان های مستقل خود را نداشتند و در عوض برنامه ریزی های اقتصادی/ اجتماعی و تصمیم گیری های استراتژیک برای ساختمان جامعه کاملا سانترالیزه و تحت کنترل یک اقلیت بسیار کوچک در رهبری احزاب کمونیست و در زیر نظر حکومت گران بودند، هیچگونه قرابتی با یک جامعه ی سوسیالیست دمکراتیک که حکومت واقعی پرولتاریا مستقر بوده و انسان ها بر زندگی شخصی و اجتماعی خود کنترل آزاد، آگاه و همبستگی آور داشته باشند، نداشتند. اگر به این نظریه ی بسیار مهم بنیانگزاران سوسیالیسم (مارکس و انگلس) پایبند باشیم که "آزادی هر فرد در قید آزادی برای همه" است، دیگر باید بدیهی باشد که سوسیالیسم یعنی ایجاد شرایطی عادلانه، برابرگونه و بدون استثمار از دمکراسی یعنی مشارکت آزاد و آگاه انسان ها در تعیین سرنوشت فردی و خصلت مناسبات اجتماعی جدا ناپذیر است. سوسیالیسم یعنی تبلور یک زندگی انسانی در ابعاد مادی و معنوی جامعه بدون وجود دمکراسی واقعی، یعنی یک ساختار سیاسی واقعا دمکراتیک دست یافتنی نخواهد بود. در خاتمه مسئله ی بسیار حیاتی این است که نفی مناسبات مخرب سرمایه داری و نقد از سوسیالیسم تجربه شده در این قرن تنها طرف ساده تر قضییه است و موضوع چگونگی حرکت در جهت ایجاد سوسیالیسم واقعی است که همچون چالش اصلی در مقابل جنبش چپ قرار دارد. اما اعتقاد به فلسفه ی ماتریالیسم دیالکتیک یعنی پیشروی ناگزیر جامعه به سوی موازین عالی تر معنوی و مناسبات عادلانه تر اجتماعی به مثابه ی سوخت و انرژی ذهنی انسان های سوسیالیست، سرانجام در مبارزات و فعالیت های جنبش های آزادیخواه و عدالت جو مادیت پیدا می کند. تاریخ بشری مٌهر خود را بر پیروزی این روند مترقی و انقلابی زده است. معتقدان به این راه مقدس انسانی، لاجرم، باید عمل کنند.



به زبان ساده یعنی اینکه خودتان دیدید که شوروی فرو ریخت و کمونیسم و سوسیالیسم و ماوئیسم همه پوچند و حتی شما دارید شکست اقتصاد آمریکا را می بینید و لیبرالیسم هم پوچه


سوسیالیسم اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که هدف آن لغو مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و اداره صنایع توسط شوراهای کارگری، یا غیر مستقیم باشد، از طریق مالکیت و اداره دولتی صنایع.


باید توجه داشت سوسیالیزم برخلاف ادعای ویکیپدیا ، یک جهانبینی نیست بلکه مرام و مسلک اداره جامعه و شیوه تنظیم روابط است. از این مکتب میتوان به دموکراسی، کمونیسم ، مارکسیسم یا هر آنچه صحبت از زیربنای اجتماعی به جای فردی دارد رسید. در سوسیالیسم ، اقتصاد بر خلاف ادعاهای خیلی ها زیربنا نیست بلکه مرامهایی که از دل آن درمی آید میتواند حاوی چنین تزی باشد مثل سوسیال دموکراسی. سویالیسم ، جامعه نگری و اصالت دادن به آن در برابر فرد است. لذا با اصالت جامعه ، اقتصاد هم در حالت ضد طبقه و سیاست هم در جهت همین مسلک خواهد بود. و ایجاد همین سیاست بستگی به طرز تلقی رهبران از چگونگی بستر مهیا یا پیروز شدن سوسیالیزم ، ممکن است کاملا باهم فرق کند. مثلا سوسیالیزم کمونیستی معتقد به دیکتاتوری صالحان در عمل اما سوسیالیزم دموکراتیک معتقد به نقش مستقیم مردم در تحولات جامعه دارد.



سوسياليسم(Socialism) از ريشه لاتيني سوسيوس(Socius) به¬معني همراه و شريك يا از واژه‌ي«سوسيال»(Social) به¬معناي اجتماعي، در زبان فرانسه گرفته شده¬است. سوسياليسم در اصطلاح معناهاي بسيار زياد ¬دارد، برخي آن¬را يك انديشه، برخي ديگر آن¬را يك نظريه مي¬دانند امّا به¬نظر نگارنده سوسياليسم«ايدئولوژي است كه در مخالفت با كاپيتاليسم قائل به لغو مالكيت خصوصي و خواهان برقراري مالكيت اجتماعي مي¬باشد. اين ايدئولوژي درصدد است تا به تحقق مالكيت اجتماعي توسط اتحاديه¬هاي كارگري يا پرولتارليا كمك كند. و به¬طور غيرمستقيم توسط دولت(پاسدار همه منافع مردم)، نه گروه¬هاي خاص اجرا شود. و اصالت¬دادن به اجتماع، مخلوقات اجتماعي و كاهش يا حذف تقسيمات طبقاتي را هدف خود مي¬داند.»

زمينه‌هاي شكل¬گيري سوسياليسم
برخي منشاء نظري سوسياليسم را در كتاب جمهوري افلاطون مي¬دانند كه طبقه حاكمه هيچ امتياز خاصي ندارد و براي دو طبقه پاسدار و فلاسفه، افلاطون نظام اشتراكي، كه نوعي نظام سوسياليستي است را پيشنهاد مي¬دهد. برخي ديگر مي¬گويند«تعاليم انجيل در عهد عتيق، اولين مجموعه قوانين سوسياليستي را تشريح¬ كرده كه از جمله آنها حمايت از كارگران، زنان و ضعفاست.»
به¬طوركلي با عصر رنسانس نخستين سوسياليست¬ها در اروپا طرح مالكيت اجتماعي و حذف مالكيت خصوصي را تشريح، و با انقلاب صنعتي، سوسياليسم به¬عنوان يك ايدئولوژي بوجود آمد و عليه پيامدهاي شوم انقلاب صنعتي براي اكثريت جامعه بويژه كارگران شكل گرفت. كه اين سوسياليسم جديد داراي مؤلفه‌هايي است كه عبارتند از؛«‍يكي¬ اقتصاد و سازوكار توليد اقتصادي- اجتماعي، دوم تصوري كه آموزه¬هاي سوسياليستي از انسان دارند مخالف فرديت انسان و موافق انسان به¬منزله عضوي از پيكره اجتماعي است»
در اروپا بخصوص در دو كشور فرانسه و انگلستان تفسيرهاي متفاوتي از سوسياليسم به¬منزله دو مكتب به منصه ظهور رسيد: ابتدا در انگلستان 1827 مكتب رابرت اوون در مقاله‌اي تحت عنوان«سوسياليسم چيست؟» به سازماندهي اجتماعي، اقتصادي و سياسي پرداخت و بعد در فرانسه در سال 1932 عقايد سن¬سيمون مبتني بر اجتماعي¬كردن مالكيت وسايل توليدجمعي كاتوليك در مقابل فردگرايي پروتستان بود. به¬طور¬كلي«سوسياليسم فرانسه با الهام از روسو، يك جهت¬گيري روستايي و بازگشت به طبيعت داشت اما سوسياليسم انگلستان با صنعت برخورد مثبت¬¬تري داشت.»


انواع سوسیالیسم

جامعه اشتراکی: گروهی از سوسیالیستها همچون رابرت اوئن از ایجاد جامعه اشتراکی حمایت کردند. او برای مبارزه با فقر پیشنهاد تشکیل "دهکده های تعاونی" را داد که در هر دهکده هزار نفر اسکان یابند و به طور دسته جمعی زندگی کنند و کار کنند. همچون به جای پول از کوپن استفاده شود. او همچنین اتحادیه بزرگ کارگران انگلستان با پنجاه هزار عضو را تاسیس کرد. شارل فوریه در فرانسه نیز همین ایده را مطرح کرد و از تشکیل دهکده های تعاونی با دو هزار عضو حمایت کرد.
نفی مالکیت خصوصی: گروهی همچون مورلی و آبی مابلی ریشه تمام بدبختی های بشر را در مالکیت خصوصی دانستند و خواهان لغو مالکیت خصوصی و انتقال همه مالکیتها به دولت شدند، هرچند که این عده خواستار انتقال مسالمت آمیز بودند اما برخی همچون بابوف برای نفی مالکیت خصوصی به خشونت روی آوردند.
مداخله مستقیم دولت در اقتصاد: در حالی که لیبرالیستها عمدتا در دفاع از آزادی با مداخله دولت در اقتصاد مخالف هستند، سوسیالیستها طرفدار مداخله دولت در اقتصاد هستند. لوئی بلان که از تشکیل کارگاه های اجتماعی متعلق به دولت حمایت می کرد، بعد از انقلاب فوریه 1848 در هیات وزیران دولت انقلابی بر سر کار آمد و طرح خود را پیاده کرد که با شکست طرحها به شورش کارگران منجر شد اما بسیاری از تسهیلات کارگران نتیجه اقدامات اوست: تجدید ساعات کار، جلوگیری از کاراجباری زندانیان، بیمه دولتی، ملی کردن بانکها.
سوسیالیسم مارکسیستی: مارکس تمام سوسیالیستهای پیش از خود را سوسیالیستهای تخیلی خواند و معتقد شد که تنها سوسیالیسم او علمی است که بر دترمینیسم تاریخی استوار است. مارکس معتقد بود تاریخ روندی جبری دارد که از کمون اولیه آغاز شده و به برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری رسیده و پیش بینی می کرد که به سوسیالیسم می رسد که در این مرحله مالکیت خصوصی از بین می رود و همه اموال و دارایی ها اشتراکی می شود و سپس به کمک دیکتاتوری پرولتاریا(کارگران بدون ابزار) به کمونیسم که جامعه بدون طبقه و بدون دولت و بدون مالکیت است می رسد. به این ترتیب سوسیالیسم یکی از مراحلی است که بر اساس اندیشه مارکسیسم قرار بود رخ دهد. این پیش بینی هیچ گاه محقق نشد. برای آشنایی بیشتر با اندیشه مارکس به اینجا مراجعه نمایید.
5- سوسیالیسم فاشیستی: از ترکیب سوسیالیسم و نژادپرستی، نازیسم در آلمان به رهبری هیتلر و از ترکیبش با ناسیونالیسم افراطی، فاشیسم در ایتالیا به رهبری موسولینی زاده شد. این نوع فردگرایی و جستجوی منافع فردی را کاملا محکوم کرده و دولت را مظهر خودآگاهی و کلیت ملت دانستند. این مساله در آلمان با نژادپرستی و تصفی? نژادهای به اصطلاح غیراصیل همراه شد. هرچند در مقام عمل نمی توان این دو دولت را نمونه های واقعی دولتهای سوسیالیستی دانست. با شکست این دو دولت در جنگهای جهانی این نوع از سوسیالیسم نیز به پایان خط رسید.
فروپاشی شوروی، سوسیالیسم مارکسیستی به پایان خط رسید اما اندیشه سوسیالیسم غیرمارکسیستی همچنان زنده و پویاست
سوسیالیسم در دنیای امروز
با فروپاشی شوروی، سوسیالیسم مارکسیستی به پایان خط رسید اما اندیشه سوسیالیسم غیرمارکسیستی همچنان اندیشه ای زنده و پویاست و به راه خود ادامه می دهد. احزاب سوسیال دموکرات در دنیای امروز می کوشند جمع مناسبی از حقوق و آزادی های فردی را با مسئولیت اجتماعی در حیطه های مختلف سیاست و اقتصاد در هم آمیزند. حتی در برخی کشورهای اروپایی سوسیالیسم توانسته پیوند مناسبی با مسیحیت ایجاد کند و به خلق احزاب سوسیال مسیحی منجر شود. مسیحیت برای این گونه سوسیالیسم منبع قابل توجهی از ارزشهای اخلاقی برابری خواهانه است. همچنین سوسیالیسم معاصر به دنبال انتقاد از ابزارانگاری انسان و تفرد آدمها در نظام تولیدی و کالایی مبتنی بر بورژوازی و سرمایه داری است. بحران اخیر نظام سرمایه داری، سبب گرایش برخی کشورها به سیاستهای سوسیالیستی شده است. از آن جمله "برخی" سیاستهای اخیر دولت آمریکا همچون اصلاح ساختار بیمه های درمانی به فاصله گرفتن از لیبرالیسم و نزدیک شدن به سوسیالیسم قلمداد می شود.
فرجام سخن
به طور خلاصه می توان گفت سوسیالیسم امروزی از گرایشهای افراطی نفی مالکیت خصوصی فاصله گرفته و در مقابل از دخالت برنامه ریزی شده و کنترل شده دولت در اقتصاد برای کاهش نابرابری دفاع می کند. سیاستهایی همچون کوپن، سهام مردمی، ملی سازی بانکها و شرکتهای بزرگ، انواع بیمه بخصوص بیمه بیکاری، گسترش تعاونی ها، تنظیم بازار، یارانه، تعیین حداقل دستمزد برای کارگران، بستن دست کارفرما در اخراج کارگر، گسترش سندیکاهای کارگری و... در زمره سیاستهای سوسیالیستی دانسته می شوند

منابع
• فشارکی‌زاده، حسن، سوسیالیسم برای قرن بیست و یکم، تهران، قدیس‏‫، ۱۳۸۶.
• یوسفیه، ولی‌الله، سوسیالیسم انقلابی اسلام، جمعیت سوسیالیسم اسلامی ایران، ۱۳۵۸.
• انگلس، فریدریش، سوسیالیسم تخیلی و سوسیالیسم علمی، ته‍ران، روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۴.
3. ↑ The knowledgebook: everything you need to know to get by in the ۲۱st Century. ۲۰۰۹. Washington, D.C.: National Geographic.
پاسختان را از آدرس های زیر دریافت كنید :
http://www.salam-democrat.com
http://militantmag1.blogfa.com
http://www.marxists.org/farsi/index.htm
[1]ابنشتاين، ويليام؛ و فاگلمان، ادوين؛ مكاتب سياسي معاصر، ترجمه حسینعلي نوذري، تهران، نشر گسترده، 1366، صص 272 – 271.
[2] . قادري، حاتم؛ انديشه‌هاي سياسي در قرن بيستم، تهران، سمت، 1381، ص 64
[3] . همان، ص 66
[4] . هيوود، اندرو؛ مفاهيم كليدي در علم سياسيت، ترجمه عباس كاردان و حسن سعيد كلاهي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1387، ص 97
[5] . ابنشتاين، ويليام؛ فالگمان، ادوين؛ مكاتب سياسي معاصر، پيشين، ص 285.
[6] . هيوود، اندرو؛ پيشين، ص 98
[7] . بشيريه، حسين؛ آموزش دانش سياسي، تهران، مؤسسه نگاه معاصر، 1380، ص 115
[8] . همان، ص 115
[9] . هيوود، اندرو؛ پيشين، ص 97
[10] . علوي، پرويز؛ زبان تخصصي علوم سياسي و روابط بين¬الملل، تهران، علوم نوين، 1374، ج اول، ص 52
[11] . بشيريه، حسن؛ پيشين، ص 118
[12] . سعيدي، جعفر؛ دكتر شريعتي از ديدگاه شخصيتها، تهران، نشريه سايه، 1380، ص 437.
[13] . قادري، حاتم؛ پيشين، صص 73 – 72.
[14] . همان، ص73.
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
كاربر(ان) زير تشكر كردند: سیاوش دانیالی