دوشنبه, 10 ارديبهشت 1403

 



موضوع: ترجمه

ترجمه 8 سال 11 ماه ago #117069

ديو در يك كارخانه كار مي كرد. هر روز صبح تعدادي ساندويچ درست مي كرد، با خود به محل كارش مي برد، و ظهر مي خورد. چند وقت بعد ازدواج كرد، با خودش گفت: « حالا همسرم برام ساندويچ درست مي كنه. » اولين روز همسرش تعدادي براش درست كرد. غروب كه به خونه برگشت همسرش گفت: «ساندويچها خوب بودن؟ » جواب داد: «آره ، ولي تو فقط دو قطعه نون به من دادي. » روز بعد چهار قطعه بهش داد ، اما دوباره گفت: « چهار قطعه كافي نيست. » روز سوم هشت قطعه ، اما اونها هم براش كافي نبود. چهارمين روز همسرش يك قرص نان رو برداشت ، نصفش كرد، و يك تكه ي بزرگ گوشت لاي اون گذاشت. غروب كه شد همسرش گفت: « ناهارت خوب بود؟ » جواب داد: « آره،ولي دو قطعه نون كافي نيست... »
هري از چراغ قرمز رد شد و با اتومبيلي ديگر تصادف كرد. به سرعت پياده شد و به سمتش رفت. مرد پيري در ماشين بود. در حاليكه خيلي ترسيده بود به هري گفت: « چيكار ميكني؟ نزديك بود منو به كشتن بدي! » هري پاسخ داد: « بله، من خيلي متأسفم. » او يك بطري از ماشينش درآورد و گفت: « كمي از اين بخوريد تا حالتون بهتر شه. » مقداري ويسكي به آن مرد داد، و او خورد. اما بعد دوباره فرياد زد: «نزديك بود منو به كشتن بدي! » هري دوباره بطري رو بهش داد، و او مقدار زيادي از ويسكي خورد. كمي كه گذشت لبخند زد و به هري گفت: « ممنونم، حالم خيلي بهتر شد، خودت نمي خوري؟ » هري پاسخ داد: « خيلي خب، من الان ويسكي نمي خورم، ميرم اونجا ميشينم و منتظر پليس مي مونم. »
جان با مادرش در خونه اي نسبتاً بزرگ زندگي مي كرد. وقتي او مرد، ديد اون خونه بيش از حد براش بزرگه، براي همين خونه اي كوچكتر در خيابان مجاور خريد. در خونه ي اول ساعتي بسيار زيبا و قديمي بود. و وقتي چند نفر براي بردن اثاث به خونه ي جديد اومدن، جان با خودش گفت: « بهشون اجازه نمي دم ساعت قشنگ و قديمي منو با كاميونشون ببرن، شايد اونو بشكنن و اونوقت تعميرش خيلي هزينه بردار خواهد بود. » بنابراين اونو برداشت و خودش شروع كرد به بردنش تو خيابون. از اونجايي كه سنگين بود دو، سه بار توقف كرد تا استراحت كنه. ناگهان پسربچه اي كنار خيابان ظاهر شد، ايستاد و چند لحظه به جان نگاه كرد، و بعد بهش گفت: « مرد نادوني هستيا! مگه نه؟ چرا مثل بقيه ساعت مچي نمي خري؟ »
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: افروز آرین فر