شنبه, 08 ارديبهشت 1403

 



موضوع: آن چه سعدی دربارهٔ خویش می‌سراید

آن چه سعدی دربارهٔ خویش می‌سراید 9 سال 2 هفته ago #113887

در بارگاه خاطر سعدی خرام اگر خواهی ز پادشاه سخن داد شاعری
هفت کشور نمی‌کنند امروز بی مقالات سعدی انجمنی
من آن مرغ سخن‌دانم که در خاکم رود صورت هنوز آواز می‌آید به معنی از گلستانم
هر متاعی ز مخزنی خیزد شکر از مصر و سعدی از شیراز
منم امروز و تو انگشت‌نمای همه خلق من به شیرین‌سخنی و تو به خوبی مشهور
اگر شربتی بایدت سودمند ز سعدی ستان تلخ‌داروی پند
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس حد همین است سخندانی و زیبایی را
سعدی اندازه ندارد که به شیرین سخنی باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند
خانه زندان است و تنهایی ضلال هرکه چون سعدی گلستانیش نیست
درین معنی سخن باید که جز سعدی نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل
هنر بیار و زبان‌آوری مکن سعدی چه حاجت است بگوید شکر که شیرینم
قلم است این به دست سعدی دُر یا هزار آستین دُرّ دَری
دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنی که یحتمل که اجابت بود دعایی را
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید هزار سال پس از مرگ او گرش بویی[۳۹]
من دگر شعر نخواهم بسرایم که مگس زحمتم می‌دهد از بس که سخن شیرین است
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.

آن چه سعدی دربارهٔ خویش می‌سراید 8 سال 11 ماه ago #114949

افرین خو ب بود
مدير دسترسي عمومي براي نوشتن را غيرفعال كرده.
مدیران انجمن: حجت مداحی شاهخالی